***
هوای گشت زدن تا گذر کشید مرا
از انزوای سکوتم به در کشید مرا
به شوق گشت زدن با تو بود باور کن
به خویش جاذبه شهر اگر کشید مرا
تو زود خسته شدی بُردمت کناری دنج
و سایه سار درختی به بر کشید مرا
پدر، پسر - دو گدا - آمدند جانب ما
پدر کشید تو را و پسر کشید مرا
زدم به دستش و دستش رها شد اما بار
پسر کشید تو را و پدر کشید مرا
تو را کشید ولی ناگهان رهایت کرد
پسر به جای تو بار دگر کشید مرا
همینکه عازم رفتن شدیم آن پسرک
دوباره آمد و از پشت سر کشید مرا
به خانه آمده بودیم زنگ در زده شد
صدای آن دو گدا پشت در کشید مرا
همینکه لنگه در باز شد پدر از خشم
به فحشهای بد از هر نظر کشید مرا
من از خجالت خود آب میشدم که پسر
شبیه کاسه آبی به سر کشید مرا
از این حکایت مهمل نتیجه میگیریم
پسر به جای پدر بیشتر کشید مرا
28/242
نظر شما