«روزنامهنگاری» و «خبرنگاری» در ایران نمیتواند شغلی دائمی و همیشگی باشد. اغلب دست اندرکاران این حرفه ممکن است روزی این حرفه را برای همیشه کنار بگذارند و به سراغ شغل بهتری بروند که هم امنیت بیشتری داشته باشد و هم درآمدی بهتر.
البته وقتی از عدم وجود امنیت شغلی در روزنامه نگاری صحبت میشود، این موضوع صرفا شامل گروه خاصی از خبرنگاران ـ مثلا خبرنگاران حوزه سیاسی ـ نمیشود بلکه دامنه این مسئله وسیعتر و شامل حال تمامی بخشهای این حرفه اعم از روزنامهنگار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... است.
در طول پانزده سال فعالیت حرفه ای در این زمینه، دوستان و همکاران زیادی را دیدهام که بالاخره یک جایی این حرفه را کنار گذاشتهاند و برای ادامه حضور در این عرصه، خیلی زود جذب سازمانها، نهادها، شرکت ها، روابط عمومیها و... شدند؛ با کارهایی آسان تر و درآمدهایی بهتر. اغلب آنها فعالیت رسانهای خود را در فضای مجازی دنبال کردند اما از آن تعریف کلاسیک خبرنگاری و روزنامهنگاری که همه ما میدانیم، فاصله گرفتند.
بسیاری از این همکاران و دوستان در پی اختلاف نظر با دبیر گروه یا سردبیر خود از این حرفه کنار کشیدند. همیشه برایم سوال بوده که آیا برخورداری از قدرت «انعطاف پذیری» نمیتواند بخشی از تواناییهای حرفهای یک روزنامه نگار باشد و آیا خروج از رسانهای که افراد در آن سابقه طولانی حضور دارند، به صرف اختلاف با سردبیر یا دبیر سرویس امری منطقی است؟ آیا آن رسانه نمیداند که برای تربیت نیروی خود تا چه اندازه هزینه کرده است؟ شاید هم ایراد از خود این روزنامهنگاران است که به مرور تنبل شده و انگیزههای خود برای کار حرفهای را از دست داده اند؟
چند روز پیش در مراسمی با شنیدن صحبتهای محمدمهدی فرقانی استاد علوم ارتباطات اجتماعی و روزنامه نگار پیشکسوت این ابهام برایم حل شد. فرقانی در سخنان خود به این مسئله اشاره کرد که «بخشی از نظام سردبیری توانایی تخصصی و حرفهای لازم برای هدایت درست زیر مجموعه و آموزش ضمن کار را ندارد». درباره مصداق هایش هم گفت؛ از جمله اینکه اقتضاهای محیط کار را فقط در محیط کار میشود درک کرد و تا زمانی که سردبیر نتواند آموزشهای ضمن خدمت به نیروهای خود ارائه کند، وضعیت رسانهها بهبود نخواهد یافت.
حالا وقتی حرفهای استاد فرقانی را با نمونه های مشابه مقایسه میکنم، میبینم بسیاری از همکارانم که در این سالها ناخواسته فعالیت روزنامهنگاری را کنار گذاشتند، نه به دلیل ناتوانی بلکه به دلیل تواناییهای حرفهای بالاتر از سردبیران و دبیران خود مجبور به چنین کاری شدند. آنها روزنامه نگارانی بودند که به رسانههای خود هویت میدادند، نه روزنامهنگارانی که از رسانه خود هویت بگیرند. برخی از آنها علاوه بر روزنامهنگاری، در عرصه حرفهای خود «کارشناس و صاحب نظر» بودند و بارها و بارها در مقام «مصاحبه شونده» اظهار نظرهای آنها درخصوص موضوع خاص آن حوزه خبری، در رسانههای دیگر جریانساز شده بود. به عبارت سادهتر، آنها به دلیل توانایی ذاتی و پشتکار در این حرفه «قد» کشیده و در مواردی از مسوولان رسانه خود بزرگتر شده بودند و این چیزی نبود که برای نظام سردبیری این رسانهها قابل تحمل باشد.
متاسفانه این روزنامهنگارها امروز جای خود را در نشریات رسمی و قدیمی به افرادی کم تجربه دادهاند که مهمترین ویژگی آنها «اطاعت از سردبیری کم سواد» است. حاصل جمع این دو مسئله نیز چیزی جز «کاهش کیفیت» نیست اما دنیای جدید امکانات بهتری در اختیار خبرنگاران و روزنامه نگاران قدیمی قرار داده و هنوز هم آنها که عشق و علاقهای برای حضور در این عرصه دارند، با نوشتن مطلبی در یک وبلاگ یا سایت، حضور در رسانههای کمتر شناخته شده که توسط مدیران باسواد اداره میشوند و...، فعالیت و تاثیرگذاری خود را ادامه میدهند. فعالیتی که گاه ده ها برابر حضور در رسانه های رسمی موثر و جریان ساز است.
5757
نظر شما