بی تردید آیتالله سید اسدالله مدنی یکی از علمای بزرگ، فعال و موثر در جریان نهضت اسلامی و از افراد برجستهای است که نقش مهمی در برپایی انقلاب اسلامی و سپس تثبیت نظام جمهوری اسلامی بخصوص در استانهای آذربایجان، همدان و لرستان داشته است. ایشان در هنگام اقامت در عراق از شاگردان برجسته آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خوئی و مورد عنایات این مرجع عظیم الشأن تقلید در نجف اشرف بودند.
وی از کسانی بود که در صورت عدم حضور آیتالله خوئی، بجای ایشان اقامه جماعت میکرد. از هنگام تبعیدآیتالله العظمی خمینی به عراق وی یکی از کسانی بود که ضمن حضور در درس ایشان از مشی مبارزاتی امام خمینی به شدت حمایت میکرد و با کنارهگیری علما و مراجع از سیاست مخالف بود. رژیم شاهنشاهی تلاش بسیاری داشت که نه تنها روحانیون و مراجع تقلید را از موضع گیری سیاسی باز دارد بلکه از وجود برخی از آنان در جهت تحکیم سلطنت خویش نیز بهره گیرد.
دستگاه طاغوت سعی میکرد علما و روحانیون را وادار نمایدکه یا جزء وعاظ السلاطین باشند و یا بیتفاوت در مقابل حکومت شاه قرار گیرند تا وی با خیال راحت به سلطنت مادام العمر خویش ادامه دهد. در فاصله سالهای 1342 تا 1356، محمد رضا شاه تمام مخالفین حکومت خود را یا به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به زندان انداخت یا آنها را تبعید کرد و یا فضایی بوجود آورد تا آنها کشور را ترک نمایند.
برپائی جشنهای 2500 ساله در سال 1355 در تخت جمشید این احساس را در دستگاه پهلوی بوجود آورد که تمام مخالفین مذهبی قلع و قمع شدهاند و آنها دیگر خطری برای تداوم سلطنت نیستند و محمد رضا دارای قدرت مطلقه است. پس از رحلت حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی در اول آبان سال 1356 نهضت اسلامی مردم ایران شروع شد و اقشار مختلف علاقه و احساسات گرم خود را نسبت به امام خمینی ابراز و رژیم شاه را مسئول فوت ناگهانی وی دانستند. از این هنگام بود که اکثر مجالس ترحیمی که به یاد فرزند امام در سراسر کشور تشکیل میشد تبدیل به فرصتی برای اعلام مخالفت مردم با دستگاه سلطنت میشد.
تصور شاه بر این بود که مخالفین وی وصل به بیگانگان بوده و از گروههایی تشکیل میشوند که دارای اندیشه مارکسیستی با ظاهر اسلامی هستند. او در تیلیغات خود نمیخواست بپذیرد که نظام سلطنتی، دارای مخالفان جدی است و بر این امر تأکید میورزید که معترضین وی، تحریک شده همسایة شمالی شوروی بوده و از خارج دستور میگیرند.
حتی وقتی که قیام 29 بهمن در تبریز با اعلامیه و دعوت علمای شناخته شده آذربایجان مثل آیتالله قاضی طباطبایی اتفاق افتاد، رژیم شاه به صراحت اعلام نمود که عدهای از آن سوی مرزها آمده بودند و در تبریز بلوا براه انداختند. نادیده گرفتن واقعیات عینی موجب شد تا نظام سلطنتی فرصتهای زیادی را برای راضی کردن علما و مردم از دست بدهد.
رژیم شاه بجای پرداختن به علت و ریشه بروز اعتراضات مردم و ناآرامیها، اقدام به دستگیری و زندانی نمودن افرادی که آنها را محرک مردم میدانست نمود و با تبلیغات وسیع خود بطور مرتب به آنها انواع اتهامات را وارد میآورد. در همان ایام، رژیم شاه بخاطر دستگیریهای گسترده افراد سیاسی توسط ساواک و وجود شکنجه در زندانها مورد انتقاد بعضی از سازمانهای حقوق بشری بینالمللی قرار داشت ولی حمایت دولتمردان آمریکا از وی مشکلی جدی برای این رژیم بوجود نمیآورد.
در چنین شرایطی حضور روحانیون خوش چهره و پر نفوذی در نقاط مختلف کشور مانند آیتالله مدنی در بین مخالفین رژیم شاهنشاهی، موجب شده بود که سیاست تبلیغاتی اتهام زنی شاه با ناکامی مواجه شده و مردم مطمئن شوند که اعتراضات موجود با بهره گیری از اندیشه اسلامی و به منظور نیل به آزادی بویژه آزادیهای سیاسی و ایجاد جامعهای باز بر مبنای ارزشهای اسلامی صورت میگیرد.
با اوج گیری نهضت اسلامی و افزایش اعتراضات مردم در جریانات تظاهراتهای سالهای 1356 و 1357 به اقدامات و رفتارهای ضد اسلامی و ضد انسانی دستگاه ظلم حاکم، رژیم شاه برآن شد تا بار دیگر روحانیون تأثیر گذار در افکار مردم را از آنها جدا نماید تا شاید با این شیوه نهضت اسلامی رو به خاموشی گذارد و بتواند اوضاع را کنترل نماید.
براین اساس، جمع زیادی از علمای مبرز شهرستانها را به نقاط دوردست و تبعیدگاهها فرستاد. از جمله این افراد آیتالله مدنی بود که دستگاه امنیتی رژیم (ساواک) ایشان را از همدان ابتدا به ممسنی در استان فارس و سپس به گنبد کاووس در شمال کشور تبعید نمود. با افزایش تعداد تبعیدیها درکشور، حرکتی جدید در برخی از اقشار مردم از جمله روحانیون، دانشجویان و بازاریان جهت دیدار با مخالفین سیاسی در تبعید، شکل گرفت. در اوایل سال 1357 با جمعی از دانشجویان دانشگاه تبریز تصمیم گرفتیم تا به علمای تبعیدی در شهرهای استان کردستان و نیز در ترکمن صحرا سری بزنیم و از نزدیک آنها را ملاقات نمائیم.
سازمان امنیت (ساواک) با تصور اینکه علمای شیعه مورد استقبال مردم سنی قرار نخواهند گرفت، روحانیون مبارز را معمولا به شهرهای سنی نشین کشور تبعید میکرد. وقتی به همراه تعدادی از دانشجویان دانشکده فنی به شهر گنبد کاووس رسیدیم، برای اولین بار با آیتالله سید اسدالله مدنی که عالمی میان سال و با چهرهای نورانی بود ملاقات کردیم.
وی در طبقه دوم مدرسهای دینی اسکان یافته بود و به هنگام رسیدن ما به اقامتگاه ساده ایشان، جمعی دیگر از روحانیون شیعه و سنی به دیدار وی آمده بودند. با اینکه تمام دوران طفولیت تا شروع دوران دانشجویی را در شهر قم که مرکز علما و روحانیون و طلاب علوم دینی است، سپری کرده بودم و دیدن چهره علمای بزرگ برایم تازگی نداشت، اما با دیدن آیتالله مدنی، در سخنان و رفتار ایشان، ویژگیهایی را دیدم که جذب وی گردیده و یکی از مریدان وی تا آخرین لحظه حیات پر برکتشان شدم.
البته این علاقه هنوز نیز با گذشت چند ده سال از شهادت ایشان همچنان ادامه دارد و هرگاه که برای زیارت حضرت معصومه (ع) به قم میروم حتما بر سر تربت پاک ایشان حاضر شده و فاتحهای قرائت میکنم. در همان نخستین دیدار بود که معنای سخن زیبای امام صادق(ع) را بخوبی درک کردم که: "کونوا دعات الناس بغیر السنتکم". یعنی با غیر از گفتار خود، مردم را به راه خدا دعوت نمائید. با اندکی گفتگو با آیتالله مدنی، ایشان را مصداق بارز حدیث پر معنای"کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا" یافتم.
او با صراحت تمام از قیام حضرت امام خمینی پشتیبانی میکرد و تنها راه آزادی از استبداد و ظلم حاکم را، اسلام و پیروی از امام خمینی و شرکت در نهضت اسلامی او میدانست.با دیدن ایشان احساس کردم که سرانجام نهضت امام خمینی پیروز خواهد شد، چون انسانهایی همچون آیتالله مدنی، خود را هوادار آن میدانند. افرادی که رژیم شاهنشاهی با هیچ شیوهای نمیتواند آنها را از پای درآورد.
نه تهدید، نه تطمیع، نه زندان، نه تبعید و نه حتی به شهادت رساندن،این گونه انسانها را وادار به دست کشیدن از مکتب آرمانی امام خمینی که همان اسلام ناب محمدی است نخواهد کرد. در اینجا بود که تصویری ذهنی از آیتالله شیخ حسین غفاری از علمای آذرشهری که همشهری آیتالله مدنی بود و در زیر شکنجه در زندان ساواک به قتل رسیده بود، برای خود ترسیم کردم. در دوران اختناق حکومت پهلوی، شهادت آیتالله غفاری تأثیری عمیق در باور مردم نسبت به سفاک بودن رژیم شاهنشاهی و مأمورین دژخیم وی گذاشت.
قتلهای زیر شکنجه و سخت گیریهای سال های1350 تا 1356 این تجربه را برای شاه بوجود آورده بود که با دشنه و درفش نمیتوان بر مردم حاکم شد و یا نظر آنها را به خود جلب کرد. ولی با شروع نهضت اسلامی که با قیام طلاب در 19 دی ماه سال 1356 در اعتراض به اهانت به آیتالله خمینی شروع شد، دوباره رفتارهای خشن رایج شد و حمله مسلحانه به تظاهر کنندگان و کشتار خیابانی آغازگردید.
به هرحال گسترش اعتراضات مردم که در قالب تظاهراتهای خیابانی و در بیانیههای حماسه آفرین آیتالله خمینی بروز و ظهور مییافت موجب شد تا روحانیون بیشتری به تبعیدگاهها فرستاده شده و افراد بیشتری دستگیر و زندانی شوند. در این بین مکان تبعید برخی از مبارزین از جمله آیتالله مدنی تغییر و ایشان به شهر مهاباد تبعید گردیدند.
اما این اقدام نیز موجب کاهش مخالفتهای مردم نشد و اعتصابات و تظاهراتها ادامه یافت. با سست شدن نظام حکومتی شاه در زمستان 1357 بسیاری از تبعیدیها به شهرهای خود باز گرشتند و تعداد زیادی از زندانیان سیاسی آزاد شدند. بازگشت مبارزان سیاسی به آغوش ملت، به نوبه خود، موجب افزایش روحیة مردم در اقصی نقاط کشور شد و خود موج جدیدی از امید به پیروزی را آفرید. به هر صورت، ایام سخت سپری شد و زمان گذشت و با عنایات الهی و همت مردم، بساط نظام سلطنتی در هم پیچید و انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه 1357 به پیروزی رسید.
با وزیدن نسیم آزادی، مردم همدان علاقمند بودند تا همچنان آیتالله مدنی را در میان خود داشته باشند و از نفس گرم وی استفاده کنند ولی بعضی از علما و جمعی از مردم آذربایجان هم در تلاش بودند تا از وجود آیتالله مدنی در کنار آیتالله سید محمد علی قاضی طباطبایی که سهم بزرگی در قیام مردم آذربایجان علیه رژیم شاهنشاهی داشت نیز بهره ببرند. با توجه به اینکه اختلافاتی در آن ایام بین مردم در جریان فعالیت حزب خلق مسلمان پدید آمده بود، تقویت جبهه پیروان امام خمینی اهمیت بیشتری مییافت.
به هرحال آیتالله مدنی با نظر مساعد امام خمینی عازم تبریز شدند و در کنار آیتالله قاضی طباطبایی به تحکیم مبانی انقلاب در تبریز پرداختند. متأسفانه گروه فرقان فرصت نداد تا مردم ایران در فضای آزادی ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی به زندگی خود ادامه دهند و با ترور آیتالله شیخ مرتضی مطهری و سرلشکر قرنی و همچنین آیتالله قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز، جو نا امنی و خشونت را بر فضای سیاسی کشور جاری ساخت.
با شهادت آیتالله قاضی طباطبایی در شامگاه روز جمعه 10آبان ماه سال 1358 مصادف با روز عید قربان، یکی از ارکان مهم انقلاب در تبریز آسیب جدی دید. از این هنگام بود که آیتالله مدنی محور اصلی خط امام در تبریز و آذربایجان شرقی گردید و طرفداران انقلاب اسلامی حول وجود ایشان حلقه زدند. در آن زمان، منزل ایشان در ششگلان محل رفت و آمد شخصیتهای کشوری و یکی از کانونهای توسعه تفکر امام خمینی در تبریز بود.
به یاد دارم که اکثر شبها در منزل ایشان جمع میشدیم و در حضور ایشان، همه حاضرین دور یک سفره نان و ماست و سیب زمینی به عنوان شام میخوردیم. ایشان که خانواده خود را همچنان در همدان نگه داشته بودند همچون ما که مجرد بودیم به صورت شبانروزی و تمام وقت در خدمت مردم و آماده برای فداکاری در راه انقلاب اسلامی بودند.
یکی از با صفاترین دوران زندگی افرادی چون من، انس با آیتالله مدنی و دیدار همه روزه با ایشان در این ایام به یاد ماندنی بود.آیتالله مدنی از جمله ائمه جمعهای بودند که در سخنرانیهای خود مباحث اخلاقی را به گونهای مطرح میکردند که مورد توجه سایر علما و فقیهان برجسته آن دوران قرار میگرفت. به همین دلیل بود که در همایش ائمه جمعه سراسر کشور که در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد، ارائه یک بحث اخلاقی و موعظه حاضرین برعهده ایشان گذاشته شد. وقتی این سخنرانی از سیمای جمهوری اسلامی برای عموم پخش شد، توجه بسیاری از مومنین به عظمت روحی این مرد بزرگ جلب شد.
حضور و بیانات ایشان در جمعهای مختلف، اثر عمیق معنوی داشت. روزی از ایشان دعوت کردم که هفتهای یک بار در جمع پاسداران در مقر سپاه که در خیابان حافظ در خانه جوانان قرار داشت حاضر شوند و ضمن اقامه نماز جماعت، پاسداران شیفته امام خمینی را از انفاس قدسیه خویش بهرهمند سازند. ایشان با روی گشاده و با تبسم زیبای خود این درخواست را پذیرفتند.
از اوایل سال 1359 ایشان روزهای یکشنبه به محل سپاه میآمدند و پس از اقامه نماز جماعت ظهر و عصر که در حیاط سپاه در محوطه باز برگزار میشد به سخنرانی در جمع پاسداران میپرداختند. بسیاری از پاسدرانی که در آن زمان در این نمازها و سخنرانیهای این شهید والا مقام حضور مییافتند همچون مرتضی یاغچیان،حسن شفیع زاده، محمد سلمانی،علی تجلائی، حاج احد محرمی علافی،ابوالحسن آل اسحاق،حمید سلیمی و خلیل فاتح بعدها در جریان جنگ تحمیلی و یا بر اثر جراحات ناشی از آن و یا در اسارت در زیر شکنجههای بعثیهای ظالم به شهادت رسیدند. رفتار و گفتار او به حق، انسان آفرین بود.
آیتالله مدنی انسانی بسیار هوشمند، فهیم،خوش خلق و مرد با تقوایی بود. در مسائل سیاسی دقت زیادی داشتند و کمتر تحت تأثیر فضا سازیها قرار میگرفتند. در زمانی که منافقین جو شدیدی در کشور علیه آیتالله بهشتی ساخته و پرداخته بودند، ایشان از دکتر بهشتی برای حضور در تبریز دعوت بعمل آوردند و از ایشان در منزل خود پذیرایی کردند. من برای اولین بار شهید بهشتی را به هنگام صرف صبحانه در منزل آیتالله مدنی دیدم.
ایشان با صراحت از خط مشی شهید بهشتی و جهت گیریهای سیاسی وی حمایت میکرد. این شیوه شهید مدنی موجب شده بود که ما هم آشکارا از شهید بهشتی در تشکیلات "کانون نهضت اسلامی" دفاع کرده و عکسهای بزرگ وی را علیرغم فضای نامساعد بر در و دیوار بزنیم. وقتی در زمستان سال 1358 تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری شروع شد و فضای افکار عمومی به نفع بنی صدر بود و برخی از روحانیون طرفدار امام خمینی ازجمله آقای شیخ صادق خلخالی از ریاست جمهوری وی حمایت میکردند، آیتالله مدنی بدون توجه به تبلیغات حاکم، از نامزد حزب جمهوری اسلامی آقای دکتر حسن حبیبی حمایت کردند و او را نزدیکتر به خط امام، ارزیابی میکردند.
این حرکت ایشان موجب شد که بسیاری از مردم نسبت به وفاداری بنی صدر به خط امام دچار ابهام شوند و در موضع گیریهای سیاسی وی دقت بیشتری داشته باشند. یکی از مشکلات آیتالله مدنی در تبریز اقدامات حزب خلق مسلمان در آذربایجان بود که مشی سیاسی خاصی را در پیش گرفته بود و انقلابیون آذری به آن بدبین بودند. وقتی جریان خلق مسلمان به شدت علیه ایشان در تبریز تبلیغ و فعالیت میکرد،آیتالله مدنی آن را تحمل میکرد.
در این وضعیت در چهره ایشان تحقق آیت "والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس" را بخوبی میشد دید. در عین سعه صدر در برابر ترویج افکار جریان خلق مسلمان که تلاش داشت یک جریان قومی را در برابر حرکت اسلامی خط امام سازماندهی نماید، آیتالله مدنی به شدت از وحدت اسلامی حمایت میکرد و در خطبههای نمازهای جمعه و در سایر بیانات خود به تشریح ابعاد گوناگون و مشخصات خط امام و لزوم همگرایی مردم و جامعه بر اساس اندیشه اسلامی میپرداخت.
وقتی جریان خلق مسلمان نتوانست شاهد گسترش اندیشه اصیل اسلامی درحوزه سیاسی باشد، دست به اسلحه برد و صدا و سیمای تبریز را به اشغال خود در آورد و تظاهرات خیابانی به راه اندخت. در چنین اوضاع و احوالی آیتالله مدنی هم به خیابان آمد و در برابر آنها قرار گرفت. بعضی افراد خلق مسلمان بیتوجه به شأن و منزلت این روحانی با صفا،آیتالله مدنی را مدت کوتاهی در کیوسک تلفن عمومی در خیابان زندانی کردند، ولی صلابت و خوش خلقی این مرد بزرگ باعث کوتاه آمدن این افراد و رهایی وی گردید.
حضور آیتالله مدنی با کفن در نماز جمعه تبریز در چنین شرایطی، موجب بازگشت سریع آرامش به جامعه گردید.آیتالله مدنی همچون آیتالله شهید قاضی طباطبایی مورد علاقه و مایه اطمینان امام خمینی در آذربایجان بودند. وقتی که جنگ صدام علیه انقلاب اسلامی شروع شد، مراسم با شکوهی در روز اول مهر ماه 1359 در جلوی ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز برگزار شد که جمعیت انبوهی در آن گرد هم آمدند.
آیتالله مدنی در این مراسم حضور یافتند و طی سخنانی بر مقاومت مردم ایران در برابر حمله عراق تأکید کردند و به مردم وعده جنگیدن با دشمن تا بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از خاک ایران را دادند. از این پس، پاسداران و بسیجیان عازم جبهههای جنگ در خوزستان شدند و بیشتر رزمندگان آذربایجان به منطقه سوسنگرد رفتند و در کنار مردم عرب زبان این دیار، دفاع از این شهر را بر عهده گرفتند. در آبان ماه 1359 ارتش عراق این شهر را به تصرف خود در آورد.
در این هنگام رزمندگان آذربایجانی دست به دامن آیتالله مدنی شدند و از طریق تلفن ایشان را در جریان تهاجم ارتش عراق به سوسنگرد گذاشتند تا شاید ایشان بتواند کمکی برای آنها بفرستد. آیتالله مدنی بلافاصله پس از تماس تلفنی با حاج احمد آقا عازم تهران شد و به حضور امام خمینی شتافت و اوضاع جبهه سوسنگرد را برای ایشان تشریح نمود و از امام درخواست بسیج نیرو برای باز پس گیری سوسنگرد کرد. ایشان به مسائل جنگ بسیار اهمیت میداد وگاهی اوقات در مراسم نماز جمعه با پوشیدن لباس سپاه سعی میکرد آمادگی همه مردم ایران برای دفاع از کشور را به دشمن بعثی نشان دهد.
این اقدام آیتالله مدنی در بسیج و تشویق نیروهای مردمی جهت اعزام به جبهههای جنگ تأثیر بسزایی داشت. آیتالله مدنی علاوه بر تحریض مردم جهت اعزام به جبهههای جنگ و کمک به نیروهای مسلح، خود ایشان هم هر از چند گاهی در بین رزمندگان در جبههها حضور مییافتند و موجب افزایش روحیهها و انگیزههای رزمندگان مختلف میشدند.
منافقین ایشان را از عوامل مهم ناکامی خود جهت جذب جوانان به تشکیلات خود میدانستند. با روی آوری به ترور، منافقین تصمیم گرفتند تا جهت تضعیف انقلاب اسلامی، برجستهترین علمای طرفدار امام خمینی را در سراسر کشور ترور کرده و به قتل برسانند. اولین برنامه حذف فیزیکی ائمه جمعه پرنفوذ از سوی منافقین، طرح ترور آیتالله مدنی در تبریز بود.
در حالی که جنگ در سراسر جبههها ادامه داشت منافقین شقی جهت جلوگیری از هجوم مردم به جبههها سعی کردند تا با به شهادت رساندن آیتالله مدنی کمک بزرگی به رژیم بعثی عراق و صدام حسین بنمایند و عامل اصلی تشویق مردم به حضور در جبههها در آذربایجان را از میان بر دارند. سر انجام منافقین توانستند با یک عملیات انتحاری آیتالله مدنی را پس از اقامه نماز جمعه در میدان نماز در ظهر 20 شهریور ماه 1360 به شهادت برسانند و مردم آذربایجان را از گرمای وجود ایشان محروم کنند.
شهادت آیتالله مدنی بسیاری از مردم ایران را که از ایشان شناخت لازم را داشتند متأثر نمود و امام خمینی پیام بلندی را در سه صفحه درتجلیل از این ذریه رسولالله و مجاهد عزیز صادر نمودند و او را از چهرههای کم نظیری دانستند که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خود سازی برخوردار بود.
* عکس مربوط به شرکت آیتالله مدنی در یک مراسم نظامی در تبریز در اوایل سال 1359، نفر ایستاده در کنار ایشان فرمانده سپاه آذربایجان شرقی حسین علایی است.
منبع: جمهوری اسلامی
نظر شما