منادی نجات اسلام از نگاه و مشی تندروها / کار فرهنگی نه انقلابی، نیاز دیروز و امروز ایران

مقاله حاضر که از سوی محقق و پژوهشگر حوزه اندیشمندان اسلامی حسین کبیر نگاشته شده معتقد است، شریعتی مقدس ترین اصل را ، « آزادی رشد انسان از طریق تنوع اندیشه ها و تنوع انتخابها و آزادی خلق و آزادی تفکر و تحقیق و انتخاب» می‌داند که با «روش‌های پلیسی و فاشیستی پایمال» می‌شود. کبیر تلاش می‌کند سوال اساسی شریعتی را که «اسلام را نجات بدهیم تا مسلمانان نجات یابند» یا بالعکس، در این مقاله با توسل به اندیشه‌های شریعتی پاسخ می‌دهد.

  1. ۲۹خرداد ۱۴۰۲ چهل و ششمین سالگشت پرواز روح بلند شریعتی به عالم باقی است . مردی که پایان زندگی فیزیکی اش آغازی دیگر و مضاعف بر حیات فکری و معنویش در ایران و جهان اسلام ،بویژه در میان نسل جوان ، آزادیخواهان ، عدالت طلبان و روشنفکران بود . اکنون پنج دهه او در میان ما نیست اما نامش ، یادش ، سخنانش ، روش و منش و شخصیت پر جاذبه اش همچنان بازار گفتگو ، نقد و ارزیابی را در میان موافقان و مخالفان در طیفهایی وسیع زنده نگهداشته است و سخن دکتر حمید عنایت در مورد او تحقق عینی یافته آنجا که شریعتی را تاثیرگذارترین روشنفکر ایرانی در صد و پنجاه سال اخیر دانسته است . مطرح بودن شریعتی در محافل دانشگاهی ، جوانان و تحصیلکرده های آرمانگرا و مسئول در برابر سرنوشت خویش،جامعه و ملت، بیانگر این واقعیت است که «پدیده شریعتی » در جامعه ای چون ایران همچنان در لایه هایی از جامعه بصورتی فعال و در بخشهایی دیگر بصورت زیر پوستی زنده است و جوابگوی بخشی از نیازهای امروز است .
  2. شریعتی متعلق به دوران تاسیس است و ما امروز در دوران استقراریم به سخنی دیگر او متعلق به عصر ایدئولوژی،رادیکالیسم و انقلاب است و ما امروز در دوران اصلاح و پایان دوره انقلابها و جنبشهای مبتنی بر خشونتیم.
  3. زبان این دوران اسلحه و خشونت و گلوله و انفجار و قتل نیست بلکه بالعکس زبان عصر ما کلمه، صلح،حقوق بشر،دموکراسی،گفتگو، تفاهم، تعامل و سازش مثبت است.
  4. به کوتاه سخن عصر ما ماهیتا با عصر شریعتی متفاوت است و مقتضیات جدید،ارزشها و اندیشه های جدیدی را طلب می نماید. بخشهای عمده ای از آموزه ها ، درس گفتارها و خطابه های شریعتی با صبغه ایدئولوژیک ، حماسی و انقلابی بیان شده و شریعتی به تعبیر خودش اسلام ابوذر و طرح اسلام در هیات ایدئولوژیک را به عنوان ضرورتی تاریخی مطرح نموده است زیرا در برابر رقبایی چون مارکسیسم و لیبرالیسم که مدعی عالم و آدم بودند قرار داشته است . اما امروز دیگر عصر جنگ سرد و دوران حاکمیت ایدئولوژیهای رنگارنگ نیست ، امروز انسان و جامعه و جهان ، اقتصاد و سیاست و معادلات بین المللی و استعمار و استبداد و استثمار و استحمار و.... ماهیت و هویتی دیگرگونه یافته اند و آزادی ، عرفان ، عدالت که سه شعار بنیادین شریعتی بوده اند تفاسیری نوین پیدا کرده اند و دموکراسی ، حقوق بشر ، آزادیهای فردی و مدنی ، پلورالیسم و دهها اصطلاح و مفهوم نوین دیگری که در عصر ایدئولوژیها ، محلی از اعراب نداشتند و در حاشیه بودند به مساله اصلی بشر ، تغییر جایگاه داده و در متن زندگی و مباحث حقوقی بویژه حقوق فردی قرار گرفته اند . امروز دیگر انسان، مستحیل در هویت جمعی ، پدیده ای نادر و بیگانه است و مساله هویت بالاستقلال آدمیان و به تبع آن بحث حقوق فردی انسانها در تمام عرصه ها فارغ از مذهب ، رنگ و نژاد و قومیت و جنسیت شان گفتمان زمانه ما شده است .(گرچه معتقدم هویت جمعی هیچ تعارضی با هویت بالاستقلال فردی ندارد ومنطقا قابل جمع می باشند ولی مطلق کردن هریک و در برابر هم نشاندن آنها تالی فاسدهایی داشته و دارد که در تجربه شوروی سابق و سرمایه داری مبتنی بر سود و لذت و مصرف به روشنی مشاهده کرده ایم.) در این زمانه طبیعی است که گفتمان شریعتی نیاز به بازنگری ، نقد و ارزیابی ، بازخوانی و اصلاح ، متناسب با روح زمانه داشته باشد مساله ای که خود تحت عنوان ضرورت نو کردن مذهب به دفعات از آن یاد کرده است .
  5. علیرغم اینکه شریعتی را معلم انقلاب نامیده اند او را باید« پیام آور آگاهی » ، «منادی رهایی اسلام از زندان مسلمانان » و مُصلح فکر دینی دانست . زیرا او « انقلاب پیش از آگاهی» را فاجعه می دانست و معتقد بود که باید مبارزه آزادی بخش فرهنگی برای نجات اسلام و نه مسلمانان از زندان ارتجاع را آغاز کرد زیرا به اعتقاد او اگر مسلمانان را بارها هم نجات دهیم ولی اسلام در زندان ارتجاع باشد مجددا مردم از چاله به در آمده و به چاه ارتجاع فرو خواهند افتاد به همین دلیل او بزرگترین راه نجات مسلمین را نجات دادن خود اسلام از انحصار متولیان وابسته به قدرت سیاسی و اقتصادی می دانست و رسالت اصلی روشنفکران را نه انقلاب و تغییر رژیم بلکه آگاهی بخشی به مردم می دانست و این سخنی به غایت واقع بینانه است.
  6. تجربه قریب به اتفاق انقلاب‌های قرن بیستم بخوبی نشان داد که قریب به اتفاق رژیم‌های سیاسی استبدادی ای که در اثر انقلاب سقوط کرده اند جایگزینشان نظام دموکراتیکی نبوده است.
  7. بر اساس این تجربیات و مشاهدات بود که شریعتی می گفت :
  8. «کار اصلی هر روشنفکری در این جهان ودر این عصر یک مبارزه آزادی بخش فکری و فرهنگی است برای نجات و آزادی انسان .... و این رسالت بزرگ پیامبرانه را روشنفکران راستین و مسئول و بزرگ اندیش ، نه با تفنگ و نارنجک نه با میتینگ و داد و قال ، نه با سیاست بازیهای رایج و سطحی ، نه با انقلابها و تغییر رژیمها و عوض کردن آدمها و خلق ماجراها و حادثه ها و نه با مشغولیتهای روزمره و مبارزه های باب روز و نه با پیشرفت تکنولوژی و اقتصاد و علم و اخلاق .... بلکه در یک کلمه با کاری پیامبرگونه در میان قوم و در عصر و نسل خویش ، در هر گوشه از این جهان که هستیم باید آغاز کنند : ابلاغ و سلاحش : کلمه » (۱)

شریعتی بر این باور است که:

«درراه حل های اجتماعی نباید به کوتاه‌ترین راه اندیشید بلکه باید به درست ترین راه فکر کرد» (۲)

او تصریح می کند:

من ترجیح می دهم دونسل، سه نسل کار بکنند و بعد به نتیجه برسند، اما اگر در عرض ١٠ سال به نتیجه برسیم باز بر می گردیم به١٠٠ سال عقب تر، همیشه یک تجربه عجیب در تمام آفریقا و آسیا شده، کسانی که به سرعت به نتیجه رسیده اند، بعد، امتیازات قبل از انقلابشان را هم از دست داده اند، من همه انقلابات زودرس را نفی می کنم.» (۳)

اکنون «استراتژی ابلاغ پیام شریعتی» میراث او برای روشنفکران است که با مرگ او ناتمام ماند و روشنفکران دینی و مصلحان اجتماعی جا دارد با توجه به تحلیل شریعتی از شرایط آن روز ، شرایط امروز ایران را مجددا تحلیل نمایند و با توجه به مقتضیات و نیازهای نسل‌های جدیدبه پیشنهاد شریعتی عطف توجه نمایند، زیرا تجربه های تاریخی نشان داده تغییر رژیمها بدون تغییر نگرش فرهنگی و فکری مردم و تغییر مناسبات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و تاسیس نهادهای فکری نوین ، منجر به بازتولید مناسبات استبدادی و سیاسی در قالبها و تحت نام های جدید خواهد شد، واقعیت تلخی که آنرا در بسیاری از کشورهای جهان تجربه کرده و می کنیم.

شریعتی مانند هر شخصیت دیگر اندیشه هایش از دو بخش محکمات و متشابهات تشکیل می شود.

آنچه که شریعتی هویتش را در آنها خلاصه کرده و با آنها شناخته می‌شود سه اصل محکم آزادی ، برابری و عرفان است که به تصریح خودش « تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می‌پیوندد : آزادی ، عدالت و عرفان »(۴)

شریعتی نمادهای این سه را حلاج یا مولوی ، مزدک و بودا می داند و همه این سه را در علی (ع) بعنوان انسان کامل و مظهر تام و تمام اسلام جستجو می کند . اگرچه شریعتی عرفان را جوهر مذهب می داند و عدالت را می ستاید اما آزادی را در جایگاهی برتر از عدالت می نشاند و می گوید :

« فرار ، فرار برای بازیافتن آنچه از عدالت عزیزتر است و آنچه از سیری والاتر : آزاد بودن ،انسان در گرسنگی ناقص است ، انسان در استثمار شدن ناقص است ،.... اما انسانی که از آزادی محروم است ، انسان نیست زیرا انسان حیوان آزاد است » (۵) شریعتی اعتقاد و احترام خود به آزادی را با نقل کلام سارتر که می گوید : « من دشمن تو و افکار تو هستم ، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو بتوانی اندیشه های خویش را آزادانه ابراز کنی » نشان می‌دهد و در ادامه نتیجه می گیرد« آزادی انسانی را تا آنجا حرمت نهیم که مخالف را و حتی دشمن فکری خویش را بخاطر تقدس آزادی ، تحمل کنیم و تنها بخاطر اینکه می توانیم ، او را از آزادی تجلی اندیشه خویش ، با زور باز نداریم و بنام مقدس ترین اصول ، مقدس ترین اصل را ، که آزادی رشد انسان از طریق تنوع اندیشه ها و تنوع انتخابها و آزادی خلق و آزادی تفکر و تحقیق و انتخاب است با روش‌های پلیسی و فاشیستی پایمال نکنیم »(۶) آرزویمان این است که صاحبنظران و بویژه همفکران شریعتی با بازخوانی ، بازسازی و بازنگری به میراث ارزشمندزنده یاد دکتر علی شریعتی و تفسیری متناسب با نیاز عصر و نسل ، رسالت ابلاغ پیام شریعتی را که به اقرار آن زنده یاد ناتمام مانده است به کمال برسانند و برتری سنت نقد و تحلیل را بر سنت تعریف و تجلیل برای یک بار هم که شده در جامعه ایران به منصه ظهور برسانند . تردیدی وجود ندارد که نقش دکتر احسان شریعتی،دکتر سوسن شریعتی و دکتر سارا شریعتی در این حرکت مهم تاریخی ،ویژه و تعیین کننده است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

منابع:

    1. مجموعه آثار یک صفحات ۹۷-۹۸
    2. مجموعه آثار۲۰ صفحه۴۹۸
    3. همان صفحه۵۰۰
    4. مجموعه آثار صص۱۴۸-۱۴۹
    5. مجموعه آثار۲۵ صفحه۳۵۹
    6. مجموعه آثاری صفحه۹۷

۲۱۶۲۱۶

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1779435

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =