احمدینژاد را باید نخستین رئیس جمهور ایران دانست که رفتن به نیویورک و ارائه نطق در آنجا و انجام یکی دو مصاحبه مطبوعاتی برایش از اهمیت زیادی برخوردار است. مخاطبان احمدینژاد در سازمان ملل نه سران و رهبران کشورهای غربی هستند، نه مردم اروپا و امریکا و نه ژاپنیها یا هندیها. مخاطبان او در نیویورک در وهله اول طرفدارانش در ایران و در مرتبه بعدی در میان مسلمانان و محرومان غیرمسلمان هستند. او برای آنهاست که حرف میزند و میخواهد عواطف و احساسات آنان را تحریک کند. او میخواهد این دو دسته مخاطبانش از حرفها و مطالب او به وجد و شوق درآیند و ارزش و اعتبار وی نزد آنها بالاتر رود.
از دید احمدینژاد جهان تشکیل شده از دو دسته کشورها یا قدرتها. گروه نخست کشورها و قدرتهای ظالم، ستمگر، استثمارگر، طاغوتی، زورگو و تجاوزگر یا جبهه استکباری و قدرتهای استکباری هستند. قدرتهایی که نه به اخلاق پایبندی دارند، نه به معنویت، نه به انسانیت و نه بالطبع به مساوات و عدالت. به دروغ شعار حمایت از حقوق بشر میدهند در حالی که خود بزرگ ترین و جدی ترین ناقضان حقوق بشر هستند. قرنهاست که جلوی رشد و توسعه و پیشرفت کشورهای ضعیف و محروم را گرفته اند، منابع و ذخایر آنان را به تاراج میبرند و مردمان شان را استثمار کرده اند. در یک کلام این گروه قدرتها و کشورها نماد سیاهی، نماد اهریمن و نماد شر هستند. در برابر این قدرتها مردم مظلوم، ضعیف و محروم کشورها و ملتهای گروه دوم هستند. اینان سمبل «فرشته»، نور، خیر و سفیدی هستند. تا به اینجای قضیه اشکالی وجود ندارد. احمدینژاد نه نخستین کسی است که اعتقاد به ثنویت و جهان خیر و شر یا سیاهی و سفیدی دارد و نه آخرین آن. یک قرن و اندی قبل از احمدینژاد کارل مارکس فیلسوف و اندیشمند بزرگ آلمانی سنگ بنای جهان بینی را گذاشت که با اندکی تسامح و تساهل، خشت زیربنای جهان بینی احمدینژاد و احمدینژادها را امروزه تشکیل میدهد. طی این یک قرن و اندی رهبران و انقلابیون زیادی ظهور کردند و همچون احمدینژاد خودمان در پرتو آن جهان بینی سعی کردند جامعه جدید و مناسبات بین المللی جدیدی ایجاد کنند. کوبا و کره شمالی بقایای آن انقلابیون هستند که شمعهایی رو به خاموشی هستند البته این جهان بینی هنوز جذابیت و فریبندگی خود را دارد. احمدینژاد، هوگو چاوس، اوو مورالس و دیگرانی که در آینده ظهور خواهند کرد همواره به دنبال این اندیشه خواهند رفت.
نقش داشتن چنین ایدهیی و داشتن چنین نگاهی به عرصه مناسبات بین الملل بالطبع مشکلات و تبعاتی را به همراه میآورد. اما در مورد احمدینژاد مساله به صورت دیگری درآمده چرا که احمدینژاد صرفاً به وجود این مدل اعتقاد ندارد. او یک مرحله هم جلوتر رفته. او معتقد است در میان دو قدرت، در میان نور و ظلمت، در میان «فرشته» و اهریمن، در میان خیر و شر و سیاهی و سفیدی نبردی تاریخی آغاز شده و ایران پیشاهنگ سفیدها علیه سیاههاست. او خود را نیز علمدار و جلودار مردمان حق طلب و آزادیخواه میپندارد که علیه زورگویان و ستمکاران دست به یک جهاد و قیام تاریخی زده اند. سخنان او در نماز جمعه روز قدس، اصرارش بر انکار هولوکاست اصرارش بر نابودی اسرائیل، اصرارش بر به چالش کشیدن قدرتهای متجاوز، اصرارش بر اینکه عصری جدید، دوره یی جدید و نبردی جدید میان حق و باطل در عرصه بین المللی به راه افتاده و اصرارش بر اینکه پیامبرگونه (بلاتشبیه) نوید شکست قدرتهای استکباری و پیروزی استقلال طلبان و شرافتمندان و حق طلبان را میدهد، دقیقاً منعکس کننده همان جهان بینی است که گفتیم. او هر تریبون، بلندگو و پلت فورمی که پیدا کرده چه در سازمان ملل و چه در هر مناسبت و تجمع دیگری از یک سو تلاش کرده این دو قدرت ظالم و مظلوم را در کنار یکدیگر قرار دهد و به تشریح نبرد تاریخی میان آنان بپردازد و از سویی دیگر نوید پیروزی قریب الوقوع مظلومان و مردم آزاده و مستقل دنیا را بر ظالمان، مستبدان و زورگویان بدهد.
نظر شما