توپ جمعکنهای فوتبال ما در نسل اول یعنی تا سال 1340 از میان مردم عادی بودند. آن زمان نحوه استقرار تماشاگران در فوتبال ما به شکل امروز نبود واصولاً تا سالیان بسیار، تماشاگران ما جایگاه خاصی برای جلوس نداشتند؛ به جز یکی - دو ورزشگاه خاص که بازیهای رسمی ما در آن انجام میگرفت. آن زمان معمولاً تماشاگرها دور زمین ایستاده بازیها را تماشا میکردند. درست مثل همان مسابقاتی که 5-4 سال قبل تیم دانشگاه آزاد ایران در آن شرکت کرده بود.
مسابقاتی که «قدیمی»، علی دایی را به عنوان سرمربی به میدان فرستاد و امتیازاتی هم به او برای تحصیل در مقطع فوقلیسانس داد - مثل تخفیف شهریه - در آن مسابقات به وضوح دیدم که زمین بازی وسط یک مرتع یا چراگاه سبز قرار داشت و کمکداور، یک شلوار پارچهای معمولی پوشیده و پیراهن رسمی بر تن داشت. معلوم بود کمکداور را شاید نیمساعت قبل از بازی پیدا کردهاند. مسابقات فوتبال ما در سالهای ابتدایی همچنین فضایی داشت. فضایی که توپ جمع کن در آن به معنای امروزی وجود نداشت و توپ که بیرون میرفت، یا خود بازیکن دنبال توپ می دوید یا اولین کسی که در مسیر توپ بود آن را به زمین برمیگرداند. این روند تا سالها ادامه داشت اما با ظهور نسل دوم، توپجمعکنها هم وارد فوتبال ما شدند. آنها صاحب فعالیت، صنف یا گروهی رسمی نبودند. توپ جمعکنها از دهه 40 به بعد عناصر علاقهمند و عاشق فوتبال کشورمان بودند. کسانی که بیشتر در نواحی سنتی و فوتبال خیز پایتخت، مثل چهارصد دستگاه، اکبرآباد و... زندگی میکردند.
در دهه 30 و 40 توپ چینی در بازار وجود نداشت و پاکستانیها هم هنوز وارد صنعت درست کردن توپ نشده بودند. توپهای موجود در بازیهای رسمی، توپ مخصوص برندهای ویژه تولید لوازم ورزشی مثل آدیداس، پوما و.. بود.
قیمت توپ آن زمان در مقایسه با شاخص اقتصادی یا تورم حاکم بر اقتصاد جامعه بسیار بالا بود. مثلاً به طور متوسط با حقوق یک کارمند میشد در ماه 2 توپ فوتبال اصل خرید در حالی که امروز با حقوق یک کارمند دیپلمه به طور متوسط میتوان بین 10 تا 12 توپ اصل و حدود 60 توپ غیر اصل خرید. به هر حال، عاشق ضربه زدن به توپ واقعی باعث میشد که جماعتی از نوجوانان عاشق فوتبال برای لمس آن ساعتها، پشت دروازه تیمها بایستند.
توپ جمعکنها، گهگاه با توپ، حرکات نمایشی میکردند بلکه رفتار فنی آنها مورد توجه بازیکنان داخل میدان قرار گیرد. آدمهایی مثل ابراهیم قاسمپور، حسین کلانی، محمدرضا کربکندی، هادی نراقی، علی جباری و غلام وفاخواه بارها از دورانی که برای فوتبال نقش توپ جمعکن را داشتهاند حرف زدهاند. در نسلهای بعد هم مردانی چون مجتبی محرمی، بهتاش فریبا، فرشاد پیوس و... اقدام به این کار کردند.
علی جباری
جباری برای تحصیل به آموزشگاه حرفه صنایع نظامی واقع در خیابان ژاله میرفت و از همان زمانها، زنگهای بیکاری در مدرسه با بچهها با توپ پلاستیکی فوتبال میکرد اما کمکم وقتی پا را از مدرسه فراتر گذاشت خرابههای یخچال و جالیزهای شهباز وعدهگاه او دو دوستانش برای دنبال توپ دویدن شد. در همین حین پایش به زمین شماره 4 اکبرآباد هم باز شد کار علی این بود که هنگام بازی بزرگترها پشت دروازه بایستد و بازی آنها را تماشا کند. خوشحالی بیشتر علی جباری این بود که وقتی توپ به پشت دروازه میآمد آن را برمیداشت و با دنیایی از عشق آن را به سمت بازیکنان داخل میدان شوت میکرد.
حسین کلانی
با وجود آن که همیشه با توپش میآمد اما چون کوچکتر از دیگران بود همیشه پشت دروازه میایستاد یا داخل دروازه قرار میگرفت. خودش در این باره میگوید: «میایستادم و وقتی توپ به خارج میرفت به سرعت باد میرفتم و توپ را میآوردم. بچهها وقتی بازی من را میدیدند محبت میکردند و من را درون دروازه میگذشتند من توپ جمع کنی بودم که از بازیکنان داخل زمین بهتر کار میکردم»
غلام وفاخواه
«همه عشق بههای پشت دروازه زمین آکبرآباد این بود که بزرگترها وقت مسابقه آنها را به داخل ورزشگاه راه بدهند. وقتی هم داخل ورزشگاه میرفتیم مهمترین هدفمان این بود که زودتر از بچههای دیگر خود را به پشت دروازه برسانیم. به این امید که شاید توپ یبیاید و ما به همان توپی که بزرگترها و ستارهها به آن ضربه زدهاند ضربهای بزنیم. بعضی اوقات به خاطر همان توپ، بین بچههایی که میخواستند پشت دروازه تیم قویتر بنشینند دعوای خاصی هم به وجود میآمد.»
محمدرضا کربکندی
«وقتی در ورزشگاه تختی (باغ همایون سابق) تمرینات فوتبال تیم اصفهان را تماشا میکردم ناخودآگاه به بازی یکی از دروازهبانهای خوب آن موقع علاقهمند شدم. پس از آن در گوشهای از ورزشگاه مینشستم و نوع شیرجههای او را تماشا میکردم و گاهی از مواقع به هنگامی که غرق در افکار و رویاهای سنین کودکی بودم در حال و هوای خودم به صورت خیالی شیرجه میرفتم. بعد هم توپهایی که از سمت او به بیرون میرفت را با شیرجه نمایشی تحویلش میدادم.»
41301
نظر شما