۰ نفر
۵ آبان ۱۳۹۰ - ۰۶:۲۷

17 روز از سعادت حضورم در مدینه النبی(ص) می گذرد. به حسب وظیفه ام و پیشه این روزهایم توفیقی یافتم که در مخیله ام هم نمی گنجید.

شب بیست و یکم ماه رمضان وقتی تنها در گوشه ای از مسجد دانشگاه امام صادق(ع) نشسته بودم و خطیب می گفت که توفیق حج را امشب می دهند در دل پوزخندی به خودم و حرفهای حاج آقای میرلوحی زدم که کجایی سید! این همه خلق الله به نوبت نشسته و تو می گی می دهند؟ و دو روز بعد پُف چشم هایم نخوابیده بود خبر رسید که امسال عازم حجی.
*حج تمتع؟
- بله!
و خواب از همان جا آغاز شد. به هیچ کس نگفتم چون باورم نشده بود. آنچه در آن روزها گذشت بماند برای بعد.
 
حالا با مسجد پیامبر خاتم(ص) چند دقیقه ای فاصله دارم و در کنار خیابانی نشسته ام که روزها و شبهایی محل تردد جوانی نخل بند و آبیار بوده است.
 
شغلش آبیاری نخلستان بود و اتاقکی در گوشه نخلستان خانه اش. وقتی عروس را با مهریه ای که تاریخ هنوز متحیر آن است به خانه برد از همین مسیری رفت که من در کنار آن نشسته ام.
 
می گویند علی(ع)،نوعروس که پاره تن پیامبر(ص) بود را به اتاقی در گوشه نخلستانی حوالی همین شارع علی ابن ابی طالب برد. همان جایی که نقل است مزار مادر امام رضا(ع) نیز در آن است و مسلما خانه ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام بوده است.
 
رسول اعظم مادر ابراهیم را از شر حسادت به این نقطه دور از شهر مدینه برد. حالا اینجا قبرستانی است با دور تا دورش دیوار.
 
اگر نقل اینکه اینجا خانه علی(ع) و فاطمه(س) نبوده و پیامبر سه روز پس از جدا شدن از دخترش به خانه نوعروس نرفته و آن دو اسطوره صبر و صفا را در کنار مسجد جای نداده صحیح نباشد اما اینکه پیامبر خدا و فرزندان معصومش در این حوالی 7 نخلستان داشته اند صحت دارد. و این هم صحت داشته که اینجا ها علی نخلستان احیا می کرده و چاه حفر.
 
آنها از همین جایی که ما به سوی حرم می رویم و می آییم گذشته اند و نفس کشیده اند.
 
 اینجا وقتی زیر آفتاب راه می روی نه هرم آفتاب غیرت دارد بسوزاند و نه چشمانت از جستجوی آنچه در تاریخ خوانده ای می ترسد.  اما نه! می ترسد. وهم دارد. لرزه بر تن ات می افتد. سالها بود که هرکه را راهی مدینه می دیدم می گفتم سلامم را به مادرم برسان و حالا منم و این شهر و له له گوشه ای دنج از مسجد النبی. نه اینکه ازدحام باشد. که همه آنهایی که از چین و ماچین، استرالیا، هلند و ترکیه، مغرب، مصر، کنیا، هند، غنا، سودان و ... هزار جای دیگری که تا به حال رنگ آدم هایش را ندیده ام به اینجا آمده اند صفا دارند و صفا می کنند در این شهر.
در این شهر نه! در زاویه های این شهر.
مدینه پر است از زاویه های عرفانی و کوچه و دالان هایی که تا چشمت به آن می افتد یا شوق در دلت زبانه می کشد و می سوزد یا آشفته می شوی و می خواهی شانه ای بیابی برای زار زدن تا صبح. اینجا مسجد پیامبر باب جبرئیل دارد و هم این شهر مسجد ضرار داشته است.
نمی توانم بنویسم. نمی توانم. سینه ام سنگین شده و صفحه های تاریخ این حوالی در گوشم صوت ممتد می کشد. مدینه شهر خوبی است  چرا که شهر پیامبر بوده اما شهر فتنه های بزرگ هم هست اینجا.
هنوز در خیابان مانده ام و تا حرم هنوز خیلی راه مانده.
کد خبر 180265

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد نادری IR ۰۷:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    17 1
    التماس دعا
  • بدون نام IR ۰۸:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    4 2
    بنده امسال به سفر عمره مشرف شدم واقعا هنوز مظلومیت خاندان پیامبر کامل حس میشه بعد از هزار وچهار صد سال
  • محمد IR ۰۹:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    4 1
    مدینه شهر گلهایی چه گلهایی همه پرپر
  • رضا IR ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    0 2
    عالی بود
  • بدون نام IR ۰۹:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۵
    2 1
    حجکم مقبول وسعیکم مشکور جناب فرجادی التماس دعا ما را هم یاد کن هر چند ما کجا و ...