جماران در گفت وگو با آیت​الله سید جواد علم الهدی از قدیمی ترین شاگردان امام خمینی(ره) نوشت:

  •  در دوران آیت الله بروجردی، قضیه نواب صفوی و اخراج آنها از مدرسه فیضیه، امام سر کلاس یک مرتبه از جریان نواب چیزی نگفتند و در قبال او موضعی نداشتند. حتی وقتی یکبار از امام در نوفل لوشاتو پرسیدند که چرا در دوران مصدق، با وجود هزاران شاگرد چیزی نگفتید؟ ایشان گفتند "چون برای خدا نبود، من مصلحت نبود چیزی بگویم".
  • آقای اشراقی می گفتند که وقتی تازه داماد امام شده بودم، ایشان پرسیدند "آقای اشراقی بیرون چه خبر است؟" من گفتم که صدرالاشراف، قائم مقام رفیع و... در حال رفت و آمد به قم هستند تا شاه به دیدن آیت الله بروجردی بیاید و من تعجب می کنم که ایشان این دیدار را می پذیرد. امام هم گفتند که "آقای اشراقی! نسبت به آقای بروجردی نباید اعتراضی داشت؛ فعلا علم و پرچم در دست ایشان است. ایشان هرچه در مصلحت دین باشد، همان را می گوید". آقای اشراقی هم گفتند که من خواستم فقط خبر را نقل کنم و نظر خاصی ندارم. من این خاطره را سالها بعد در نوفل لوشاتو شنیدم.
  • امام اصلا تقیه را به معنای مرسوم آن زمان قبول نداشتند. ایشان می گفتند که "تقیه مربوط به وقتی است که اسلام در خطر نیست و من می بینم که اسلام در خطر است، بنابراین باید حقایق را گفت".
  • شب های یکشنبه آقایان گلپایگانی، نجفی، شریعتمدار، سید محمد داماد و آملی لاریجانی جلسه داشتند. یک روز صبح پس از آن جلسه، امام در مسجد اعظم درس داشتند. یک روز وقتی بنده وارد شدم، آقای شیخ حسن صانعی که زودتر آمده بودند به بنده گفت که آقای علم الهدی آقا گفتند که امروز شما در درس ننشینید و آن طرف منتظر بمانید. دقایقی بعد آقایان خزعلی، جنتی و شیخ مرتضی حرم پناهی هم آمدند و آقای صانعی همان حرف را به آنها زد. سپس به ما گفتند که آقا ساعت 6 صبح گفتند که "شما 6 نفر سر درس حضور نیابید و به منزل آقای گلپایگانی رفته، سلام مرا برسانید و بگویید به همان نشانه که جلسه دیشب طول کشید و نماز صبح را خواندیم و رفتیم، بحث من این بود که نامه نگاری برای نخست وزیران کافی نیست و اجازه دهید که علیه شاه بیانیه بنویسیم. اما بعضی آقایان ممانعت می کردند و شما سخنی نگفتید، حالا میخواهم نظرتان را بدانم". ما هم خدمت آیت الله گلپایگانی رفتیم. ایشان گفتند که خوب شد آمدید، زیرا من آن موقع نمی توانستم چیزی بگویم؛ سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید بین من و شما این عهد بماند که تا آخر عمرم هر نظریه ای که شما بگویید، چه امضا کنم یا نکنم، چه سخنی بگویم یا نگویم، خیالتان راحت باشد که مخالفتی با شما در این امور ندارم.
  • یادم است که یک روز (در زمان تبعید امام در نوفل لوشاتو)چندین خبرنگار آمدند و گفتند که سوال خصوصی دارند. بعد از آن جلسه از ابراهیم یزدی پرسیدیم که آنها چه سوالاتی دارند؟ او هم گفت که فقط چند سوال را می توانم بگویم. سوال اول اینکه "اگر شاه را بیرون کردید، چه حکومتی می خواهید؟" آقا هم پاسخ دادند "حکومت اسلامی". آنها سوال کرده بودند "آیا حکومت اسلامی امپریالیستی می خواهید یا سوسیالیستی به سبک لیبی یا به سبک عربستان سعودی می خواهید؟" امام هم گفتند "هیچکدام! آن حکومت اسلامی که اهل بیت دارند و از پیغمبر گرفته اند". سوال دیگر اینکه پرسیدند "اگر شما شاه را بیرون کردید و به قدرت رسیدید، با آمریکا می جنگید؟" امام هم به این مضمون فرمودند "ما با احدی جنگ نداریم، ما فقط استقلال خودمان را می خواهیم، حدود مرزی مان را خودمان می توانیم نگه داریم، کسی را هم به عنوان اینکه برای ما نظر بدهد نخواهیم داشت".
  • در ایران شورایی تشکیل شده بود که آقایان آذری قمی، منتظری، سید مهدی روحانی، ربانی شیرازی و... در آن بودند. وقتی من می خواستم به فرانسه بروم، به آنها گفتم که اگر پیغامی به امام دارید بگویید. آنها گفتند که ما مقداری اسلحه داریم و اگر شما اجازه دهید، طلاب جوان را با اینها مسلح کنیم. من هم این پیغام را رساندم. امام به این مضمون فرمودند "ما با مردمیم، مردم با ما هستند، اگر ما توانستیم حقانیت دین را معرفی کنیم و مردم هم به کمک بیایند، حکومت مردمی را تشکیل می دهیم". بعدا هم بر جمهوری اسلامی تاکید کردند.
  • تمام استدلال ایشان در کلیه تحرکاتشان این بود که ببینیم خدا و اسلام چه می گوید؛ یعنی ندایشان "اسلام" بود. آیت الله گلپایگانی هم به این دلیل از ایشان حمایت می کرد. وقتی جنگ شد، ما خدمت آیت الله گلپایگانی رسیدیم، در همان هنگام فردی بلند شد و گفت که ما اهالی پلدختر، مقلد شما هستیم؛ تکلیفمان چیست؟ ایشان گفت که شما به هرچه در رساله هست عمل کنید، اما در امور حفاظت از مملکت و حفظ حدود و ثغور، از آیت الله العظمی خمینی اطاعت کنید.
29219
کد خبر 185205

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین