این فیلم درباره یک پسر نوجوان عاشق موسیقی راک در دهه 1970 است که می‌کوشد به یک منتقد و ژورنالیست درجه یک در این زمینه تبدیل شود.

نزهت بادی: همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم خیلی راحت فیلم «روکو و برادرانش» ساخته لوکینو ویسکونتی را حدس زدید. یعنی انتظارش را داشتم که همه فیلم را دیده باشند و با‌‌ همان اولین کد‌ها متوجه بشوند که سر چه فیلمی بازی راه انداخته‌ایم، اما راستش بعضی چیز‌ها تنهایی به آدم نمی‌چسبد مثل لذت بردن از سینما!

بنابراین این یادداشت‌های سینمایی فقط بهانه‌ای است برای اینکه دور هم جمع شویم و لذت فیلم‌هایی را که می‌بینیم با هم تقسیم کنیم و بیشتر خوش بگذرانیم.
اتفاقا فیلمی که برای این هفته در نظر گرفتم درباره همین موضوع است که چطور بعضی از آدم‌ها دوست دارند علاقه‌شان به هنر محبوبشان را به واسطه نقد آن با دیگران در میان بگذارند. فقط آن‌هایی که چنین تجربه‌ای را از سر گذراندند، می‌دانند که از چه کار پیچیده و دشواری حرف می‌زنیم، اما کسانی که هیچگاه در این مسیر قدم نگذاشتند نیز می‌توانند با دیدن این فیلم بفهمند که افرادی مثل ما در چه دنیایی به سر می‌برند.
فیلم درباره یک پسر نوجوان عاشق موسیقی راک در دهه جادویی 1970 است که می‌کوشد به یک منتقد و ژورنالیست درجه یک در این زمینه تبدیل شود و با همین دستمایه داستانی ساده و جمع و جور است که فیلمساز می‌تواند یکی از پیچیده‌ترین و متناقض‌ترین فیلم‌ها را درباره آدم‌هایی بسازد که حرفه‌شان داوری هنر محبوبشان است.
شخصیت نوجوان ما سفری ادیسه‌وار با گروه موسیقی و اسطوره مورد ستایشش را آغاز می‌کند تا با نزدیکی و نفوذ در جمع آن‌ها بتواند نقد صادقانه‌ای را درباره‌شان بنویسد. بزرگ‌ترین مسئله شخصیت اصلی که می‌تواند نمونه‌ای از هریک از ما باشد، حفظ فاصله با موضوع مورد علاقه‌اش است.
یعنی او همانقدر که باید بکوشد تا به عنوان یک طرفدار به حریم راز‌ها و رویاهای ستاره موسیقی‌اش ورود یابد و جزئی از محفل خصوصی وی شود، همانقدر باید مرزش را به عنوان یک منتقد با وی حفظ کند و دور از او بایستد تا بهتر بتواند وی را ببیند و قضاوت درست‌تر داشته باشد.
در این مسیر او با واقعیت‌هایی مواجه می‌شود که می‌تواند شیفتگی و اعتقادش به هنر عزیزش را خدشه‌دار کند و لذتی را که تا قبل از این شناخت می‌برد، خراب سازد و او را از این حرفه بیزار سازد. اینجاست که فرق منتقدی که خود را هوادار و عاشق هنر می‌داند با منتقدی که خود را در جایگاه یک قاضی یا مصلح می‌بیند، معلوم می‌شود.
بنابراین فقط منتقدهایی می‌توانند در طول زمان همچنان از حرفه‌شان لذت ببرند و دوام بیاورند که هیچگاه ایمان و عشقشان را نسبت به هنر از دست نمی‌دهند، حالا زیاد فرقی نمی‌کند که این هنر موسیقی باشد یا سینما! درواقع پشت هر منتقد خوبی، طرفدار عاشقی نهفته است که سعی می‌کند تجربه حاصل از مواجهه با چیزی را که دوست دارد، با دیگران در میان بگذارد.
اگر می‌بینید فیلم این‌قدر عمیق و تاثیرگذار حال و هوای ما را در فیلم چه به عنوان طرفدار و چه به عنوان منتقد و چه به عنوان جمعی از هر دو بازمی تاباند، برای این است که کاملا از دل تجربه‌های شخصی کارگردان که خودش فیلمنامه را نوشته برمی آید.
شاید باورتان نشود ولی او مثل شخصیت اصلی فیلم در نوجوانی به موسیقی عشق می‌ورزیده و درباره آن در نشریه معتبر رولینگ استونز می‌نوشته و گفت‌وگوهای متعدد با ستارگان محبوب موسیقی‌اش مثل باب دیلن، دیوید بویی و نیل یانگ انجام داده است.
البته هنوز هم با وجود حضورش در دنیای سینما چیزی از شور و عشقش به موسیقی کم نشده و این را می‌توانید از روی قطعات و آهنگ‌های فوق‌العاده‌ که برای فیلم‌هایش انتخاب می‌کند بفهمید. اساسا یکی از دلایل محبوبیت این فیلم بخاطر پرداختن به یک گروه راک است که خیلی از ما طرفدار سرسخت آن بودیم و هستیم.
فیلمساز آمریکایی ما حق دارد که معتقد است «هر چقدر داستان فیلم شخصی‌تر باشد، بیشتر برای مردم اهمیت می‌یابد». بد نیست بدانید که این‌‌ همان فیلمنامه‌ای است که توانست در بخش بهترین فیلمنامه اورژینال اسکار، فیلمنامه «گلادیاتور» را از میدان رقابت به در کند و خودش برنده شود.
کارگردان مورد نظر ما یکی از آن فیلمسازانی است که به شدت دلبسته سینمای کلاسیک است، به قصه‌گویی عشق می‌ورزد و اساسا داستان خوب را بر هر چیزی مقدم می‌دارد. البته چنین چیزی از کسی که فیلمساز محبوبش بیلی وایلدر است چیز عجیبی نیست.
اصلا خیلی‌ها او را قبل از آنکه برای فیلم‌هایش بشناسند، بخاطر مجموعه گفت‌وگوی معرکه‌ای که با وایلدر انجام داد، به یاد می‌آورند. در آن کتاب هم که بعید می‌دانم تا به حال نخوانده باشید، با یک منتقد طرفدار روبرو می‌شویم که می‌کوشد با قهرمان زندگیش مواجهه صادقانه‌ای داشته باشد و لذت حاصل از آن را با دیگران در میان بگذارد.
می‌بینید باز هم به‌‌ همان آغاز بحثمان بازگشتیم که همه این نقد و یادداشت و گفت‌وگو‌ها فقط بهانه‌ای است برای لذت بردن از هنری که به قول تروفوی عزیز از زندگی هم بیشتر دوستش داریم.
خب، متوجه شدید درباره چه فیلمی حرف می‌زنیم؟

5858
کد خبر 191365

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • پیمان US ۱۳:۰۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۶
    0 0
    فیلم مورد نظر تقریباً مشهور اثر زیبای کامرون کرو می باشد.
  • امیر IR ۱۳:۲۶ - ۱۳۹۰/۱۰/۰۶
    0 0
    یکی از بهترین مطالبی که درباره فیلم محبوبم "تقریبا مشور" خواندم.

آخرین اخبار