از روزی که در نهر جانمان فرات سوز وعلقمه عطش جاری ساختهاند، از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند، دلمان یک حسینیه پر شور است. در حسینیه دلمان، مرغ های محبت سینه میزنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بیقراری میکنند.
سینه ما تکیهای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبههای درد و داغ، که درب آن با کلید «یا حسین» باز میشود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو میشود. ما دلهای شکسته خود را وقف اباعبدالله کردهایم و اشک خود را نذر کربلا، و این «وقفنامه» به امضای حسین علیه السلام رسیده است.
صبحها وقتی سفره عزا گشوده میشود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق میشود. ابتدا چند مشت «آب بیداری» به صورت جان میزنیم تا «خواب غفلت » را بشکنیم. زیارتنامه را که میبینیم، چشممان آب میافتد و «السلام علیک» را که میشنویم، بوی خوش کربلا به مشام دل میرسد.
تودههای بغض، در گلویمان متراکم میگردد و هوای دلمان ابری میشود و آسمان دیدگانمان بارانی!
سر سفره ذکر مصیبت، قندان دهانمان را پر از حبه قندهای «یا حسین» میکنیم و نمکدان چشممان دانه دانه اشک بر صورتمان میپاشد، به دهان که میرسد، قند و نمک در کاممان می آمیزد و این محلول شور و شیرین با درمان عشق ماست و ما نمکگیر سفره حسین میشویم و این است که تا آخر عمر، دست و دل از حسین بر نمیداریم. آنگاه، جرعه جرعه زیارت عاشورا مینوشیم و سر سفره توسل، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان میگذاریم. در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است!
خدایا! ما را به چشمه کربلا تشنه تر کن!
و تو ای محرم!
تو آن کیمیای دگرگونهسازی که مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اکسیر عشقی که در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان میچشانی.
تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد.
تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا ، نیمروزی به یکباره ترکید و آن خون دل و دیده روزگار که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت.
الا ای محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی. الا ای محرم!...
منبع: مجله خیمه
نظر شما