نویسنده در «گفت و گو با مرگ» خاطرات خود را از خوف و انتظار اعدام و حرکت هم‌بندی‌هایش به سمت مرگ روایت کرده که بخشی از تاریخ اسپانیا نیز در آن جای گرفته است.

به گزارش خبرآنلاین، چاپ سوم کتاب «گفت و گو با مرگ» شهادتنامه اسپانیا نوشته آرتور کوستلر با ترجمه نصرالله دیهیمی و خشایار دیهیمی از سوی نشر نی منتشر شد.

 

این کتاب که در شاخه تاریخ آثار این ناشر قرار دارد، شرح چند ماه زندانى است که آرتور کوستلر در دوران جنگ داخلى اسپانیا در خوف از اعدام سپرى کرده است. کتاب کاملاً مستند است، اما زمینه سیاسى و تاریخى در آن اهمیت چندانى ندارد. کوستلر خود مى‏گوید دلبستگى اصلى من در این کتاب یک دلبستگى خویشتن‏نگرانه بوده است: تأثیر روان‏شناختى سلول اعدام. کوستلر در طول ماه‏هاى اسارت شاهد اعدام هم‏زنجیرهایش بود و هر لحظه نیز فکر مى‏کرد خودش را هم اعدام خواهند کرد.

 

او مى‏نویسد:« مردن ـ حتى اگر در خدمت هدفى غیرشخصى باشد ـ همیشه امرى شخصى و خصوصى است. بنابراین، ناگزیر این صفحات، که بیشترش در خوف و انتظار واقعى مرگ نوشته شده است، خصلتى شخصى و خصوصى دارد. افکارى که در سر یک مرد محکوم مى‏گذرد، از نظر روان‏شناختى جالب است. نویسندگان حرفه‏اى کمتر امکان داشته‏اند چنین جریانى را شخصاً تجربه کنند. من سعى کرده‏ام این افکار را تا آن‌جا که مى‏توانسته‏ام صریح و مختصر و مفید ارائه دهم. اما نکته دیگرى هم هست: معتقدم که جنگ‏ها فقط  10‏درصدشان عملیات جنگى است و 90درصد باقى، رنجى است که به چشم نمى‏آید. بنابراین شاید این شرح مرده‏شوى‏خانه‏هاى دربستهٔ نفوذناپذیر اندلس ماهیت جنگ داخلى اسپانیا را بهتر از شرح نبردها آشکار کند.

 

کوستلر چون بسیاری از روشنفکران و نویسندگان اروپایی به اسپانیا می رود. او البته به عنوان خبرنگار روزنامه نیوز کرونیکل به انقلابیون می پیوندد و در کنار حکومت مردمی اسپانیا می ایستد تا روزی که در مالاگا دستگیر می شود و به زندان می افتد. بیشتر حجم رمان مربوط به 120روزی است که در زندان به سر می برد.

 

 

 

 

بنابراین گزارش در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

 


 

«.... صدایی بیدارم کرده بود. گوش دادم یک نفر می خواند. فاصله ای نداشت. مردی که می خواند حتماً در یکی از سلول های انفرادی روبرویی بود. روی تختم نشستم و احساس کردم قلبم از طپش ماند. سرود «بین الملل» را می خواند.

با آهنگی خارج و صدایی گرفته می خواند. معلوم بود منتظر است محکومین دیگر هم با او همصدا شوند. اما کسی صدا به صدایش نداد. تنهای تنها، توی سلول در زندان، و در دل شب می خواند...می خواند. ممکن بود صدایش را بشنوند و بریزند و قیمه قیمه اش کنند.

می خواند. غیر قابل تحمل بود. چقدر دوستش داشتیم.

اما هیچ یک صدا به صدایش ندادیم. ترس بیش از حد قوی بود »
 

*

«وقتی هنوز در این زندان تازه نفس بودم، سعی می کردم در کمین عقربک های ساعتم بخوابم تا زمان محض را تجربه کنم. حالا می دانم که قانونی تغییر ناپذیر حاکم است. افزایش آگاهی از زمان، گذشت آن را آهسته تر می کند، آگاهی کامل از زمان، آن را به توقف می کشاند. فقط در مرگ است که زمان حال، تبدیل به واقعیت می شود. زمان منجمد می شود. کسی که موفق می شود زمان محض را تجربه کند هیچ بودن را تجربه می کند.»

 

 

*

 

«شب سه شنبه هفده تا تیرباران شدند. شب پنجشنبه هشت تا. شب جمعه  9 تا. شب شنبه سیزده تا. پیراهنم را جر دادم و تکه هایش را توی گوشهایم چپاندم تا شب ها چیزی نشنوم، فایده ای نداشت. لثه دندان هایم را با یک تکه شیشه بردیم و گفتم که خونریزی می کند، تا کمی پنبه آغشته به ید بگیرم. پنبه را توی گوش هایم چپاندم، آن هم فایده نکرده.

قدرت شنوایی مان به طور غیر طبیعی تیز می شود. همه چیز را می شنیدم شب های اعدام ها، سر ساعت 10 زنگ تلفن را می شنیدیم. صدای زندانبان کشیک را که به تلفن جواب می داد می شنیدیم. می شنیدیم که با فاصله های کوتاه تکرار می کرد : «ایضاً ... ایضاً... ایضاً...» می دانستیم که پشت تلفن یکی در مرکز فرماندهی نظامی است که سیاهه کسانی را که می بایست آن شب تیرباران شوند، می خواند. می دانستیم که پیش از هر «ایضاً» زندانبان اسمی را یادداشت می کند، اما نمی دانستیم چه اسم هایی، و نمی دانستیم که اسم ماهم میانشان هست یا نه. تلفن همیشه سر ساعت 10، زنگ می زد. بعد تا نصف شب یا ساعت یک آدم وقت زیادی داشت که توی رختخوابش دراز بکشد و منتظر بماند. ما هر شب زندگی هایمان را توی ترازو وزن می کردیم و هر شب می دیدیم وزنشان کم می شود.»

*

«هنوز هم هر شب پنبه توی گوش هایم می چپاندم، اما روش تازه ای برای شب پیدا کرده ام. فقط پنج ساعت و نیم، از ساعت نه تا دو و نیم می خوابم و خودم را مجبور می کنم ساعت سه بلند شوم و تمام روز را بیدار بمانم تا به این ترتیب مطمئن شوم که طی ساعات بحرانی قادر خواهم بود بخوابم. ساعت ها، تا فرا رسیدن صبح، خیلی طولانی هستند. باید توی سلول بالا و پایین بروم یا که سرپا بخوابم تا خوابم نبرد. ولی روشم موثر افتاده است. و صرف این آگاهی که به این ترتیب می توانم از دست کابوس های شبانه خلاص شوم رضایت خاطر و آرامش نسبی به من می دهد. »

 

 

این کتاب خواندنی با قیمت 5هزار تومان منتشر شده است.

 

ساکنان پایتخت برای تهیه این کتاب ‌ کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. هموطنان سایر شهر‌ها نیز با پرداخت هزینه پستی ارسال، می‌توانند تلفنی سفارش خرید بدهند.

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 195899

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
    5 5
    خیلی می تواند جالب باشد یک نوع خودآگاهی خود خواسته. می خرمش