موقعیت اول: رادیولوژی
بیمار: سلام. من در وقایع اخیر خوردم به یک موتوری.
دکتر: خوردی به یک موتوری، یا زدی بهش؟
بیمار: نه خدا شاهده خوردم بهش.
دکتر: خب حالا امرتون.
بیمار: قفسه سینهام درد میکنه. میترسم دندههام یا حتی جناق سینهام شکسته باشه.
دکتر: خب. کولی بازی در نیار. لباستو در آر ببینم.
بیمار: ببخشید! تا جایی که من میدونم عکس رادیولوژی رو با لباس میندازن!
دکتر: حرف بیخود نزن! لباستو در بیار من وقت ندارم.
بیمار: آقای دکتر فکر کنم شما خیلی عصبانی هستی. میخوای برم فردا بیام؟
دکتر: نه خیر. همین الان و به سرعت.
(بیمار لباسش را در میآورد. دکتر او را به سمت نور میبرد).
دکتر: نه شما طوریت نیست.
بیمار: عکس نمیگیرین؟
دکتر: عکس این ریختیت به چه درد میخوره. نکنه میخوای بری باهاش جوسازی و اقدام علیه امنیت کشور کنی.
بیمار: نه! عکس رادیولوژی منظورمه.
دکتر: لازم نیست. توی این وقایع اخیر همه به قدری شفاف شدن که توی نور از این ورشون، اون ورشون پیداست. واسه همین دیگه عکس لازم نیست.
موقعیت دوم: آشپزخونه
زری خانوم جون: وای ماشاالله چه پوستی داری تو. چیکار کردی لکهها و جوشهات از بین رفت. چی میزنی به پوستت؟
پری خانوم جون: هیچی به جون تو.
زری خانوم جون: ببین دروغ نگو دیگه. نکنه تو هم مثل ثریا به کسی نمیگی چی میزنی به پوستت؟
پری خانوم جون: نه زری خانوم جون. من یکی دو بار که رفتم توی محل خرید، دیدم دارن سطل آشغال آتیش میزنن. نگو، «وقایع اخیر» بوده من نمیدونستم. وایستادم تماشا کردم. این شد که پوستم شفاف شده.
موقعیت سوم: سونا
شهین جون: کجا داری میری شیرین جون؟
شیرین جون: وقت سولاریوم دارم. یه ساعت دیگه میام دم استخر.
شهین جون: وا! نرو. میگن سرطان میاره.
شیرین جون: چارهای نیست. آقا مجید گفته اگه خودمو برنزه نکنم از اداره بیرونش میکنن.
شهین جون: وا! چه ربطی داره.
شیرین جون: نمیدونم. میگه زیادی شفاف شدی، میترسم بفهمن توی وقایع اخیر بودی. خودشم الان 10 روزه که مرخصی گرفته رفته دبی توی «جمیرابیج» خودشو برنزه کنه که از اداره بیرونش نکنن. آخه شغلش خیلی حساسه.
نظر شما