حجت‌الاسلام لاهوتی: چرا از سرپرستی سپاه انصراف دادم؟

جامعه‌ی روشن ما هنوز هم به کتاب‌های دکتر شریعتی عاشقانه نگاه می‌کند و راجع به امام باید بگویم که یک جریان نمی‌شود مورد تایید یک فرد قرار گیرد مگر این‌که الهی باشد مثل نبوت. بنابراین دکتر شریعتی یک اندیشه است، یک جریان است، حرکت است و او یک انسان معمولی نیست.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حجت‌الاسلام حسن لاهوتی نخستین سرپرست سپاه پاسداران، که در نخستین روزهای پیروزی انقلاب و در هنگام تشکیل این نهاد نظامی با حکم امام خمینی مامور تشکیل آن شده بود، در آذرماه ۱۳۵۸ از سمت خود استعفا کرد. او نخست علت استفعای خود را ناشی از بیماری قلبی اعلام کرد ولی کمی بعد طی مصاحبه‌ای مفصل با روزنامه‌ی کیهان به تشریح علت استعفای خود پرداخت. لاهوتی در این مصاحبه‌ی مفصل که طی سه قسمت در روزهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲ آذر ۵۸ در کیهان منتشر شد، علاوه بر مسائل خود در سپاه درباره‌ی نیروهای خط امام، سید احمد خمینی و نگاهش به وی درباره‌ی مسئله‌ی جانشینی ایشان و... نیز سخن گفت. بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

 [...] اول کسی که به فکر سپاه افتاد خود امام بود و معاون نخست‌وزیر در انقلاب مامور تشکیل سپاه شد و امام هم به من با حکم کتبی دستور فرمودند که در تشکیل سپاه کمک بکنم تا در آینده‌ی نه چندان دور سراسر مملکت را سپاه فرا بگیرد و از روز اول امام سپاهی به این کیفیت می‌خواست، سپاهی که همه‌ی احکام اسلامی در آن زنده باشد تا جایی که سپاه بازوی حزبی نباشد، سپاهی که زبانش مبلغ باشد، سپاهی که نود درصد با اعمال و احکام اسلامی پاسدار باشد، ۹۰ درصد به اسلام تکیه بکند و ده درصد به تفنگ تکیه بکند و تا جایی که یادم است امام حتی آن ده درصد را نیز معلول همان نود درصد می‌دانست. اگر این‌طور سپاه تشکیل می‌شد که خیلی خوب بود امام راضی می‌شد که به غیر از این امام رضایت نمی‌داد. این‌که الان فرمود الان باید ۲۰ میلیون مسلح داشته باشیم منظور امام این نیست که ۲۰ میلیون جوان با بازوی توانا بلکه ۲۰ میلیون جوان با فکر اسلامی که چیزهای دیگر تحت‌الشعاع باشد و همه چیزش را با اسلام تطبیق بکنیم و در جامعه‌ی ما یکی از مسائلی که هنوز به آن توجه نشد، چهره‌ی انقلاب است. خیال می‌کنند که در انقلاب ما همان‌طور که امام گفته است بی‌سواد باسواد شود یا کارگران صاحب خانه شوند؛ این یکی از اجزا و دستاوردهای انقلاب است، اثر بزرگ این انقلاب این است که انسان وحشی را به یک مقام انسانیت برساند، می‌خواهد جامعه را به سوی خدا ببرد، می‌خواهد جامعه‌ی بشری را به بهبودی و سعادت راهنمایی کند.

بنابراین ضرورت تشکیل سپاه پاسدران را امام تشخیص دادند و من هم بنابراین از قدیمی‌ترین افراد این سپاه می‌شوم. از روزهای اول تاسیس من با فرمان ایشان به سپاه پاسداران با دولت همکاری می‌کردم بعد از یک مدتی قرار شد که سپاه از همکاری مستقیم با دولت همکار مستقیم شورای انقلاب شود. این به خاطر این بود که یک اقوام دیگری هم دست به تشکیل سپاه‌های محدود که اسم‌شان را نمی‌شود سپاه گذاشت زدند. ما این را پیروی کردیم و دیدیم که این در درازمدت به یک فاجعه تبدیل می‌شود برای این‌که گروه‌گروه شدند این مسلحین. به عرض امام رسید که عده‌ای مثلا در فلان نقطه‌ی تهران یک عده مسلح دارند و برای خود تعلیم می‌دهند و یا مثلا یکی که قرار است در اصفهان باشد در تهران برای خودش شعبه باز کرده است. امام یکی از اعضای شورای انقلاب را مامور کرد که هماهنگ کنید نیروهای مسلحِ خود را، یعنی زیر یک پوشش قرار گیرند. به نظر من فاجعه‌ی سپاه از از همین‌جا شروع شد و به نظر من ملت ایران و امام و همه‌ی مسئولین جلوی این فاجعه را بگیرند که اگر هرکس نگرید امام قطعا خواهد گرفت.

در هماهنگ کردن نیروها من تصور می‌کنم همان‌طور که روزهای اول هماهنگ نشده بود، به جای هماهنگ نیروها، یک شورای فرماندهی منصوب کردند که مهره‌هایی گماشته شدند بر سپاه و آئین‌نامه‌ی سپاه هم می‌گوید بعد از این دوره‌ی شش‌ماهه باید یک انتخاب آزاد اصیل در سپاه برقرار شود تا فرماندهان بعد از شش ماه فرماندهانِ انتخابی باشند. من گفتم که در هماهنگ کردن نیروها در جلساتی که صحبت می‌شد می‌دیدیم که هماهنگی به این صورت نیست و اصلا بحث هماهنگی هم رفت، مثل این‌که یک دستی توی کار آمده و می‌خواهد سپاه را در یک جا متمرکز کند و یک جور زیر چترش ببرد در حالی که این‌طور نباید باشد ولی در آئین‌نامه‌ی سپاه که شورای انقلاب تصویب کرد و به دولت هم اعلام نمود این بود که بعد از شش ماه انتخابات آزاد برقرار شود. ما در این دوره‌ی شش‌ ماه بیش‌تر از هرکس که خود بچه‌های سپاه می‌دانند که چه مشکلاتی پیش آمد در شورای فرماندهی و شورای فرماندهی منصوب چه اشتباهات بزرگی را که تصور می‌کنم اگر نبودم فاجعه‌ای رخ می‌داد و دوباره متشتت می‌شد و دسته‌بندی من بود که نمی‌گذاشتم این‌طور بشود چراکه من هم متوقع نبودم و هم وابسته نبوم و هم مسئولیت نمایندگی امام را داشتم و همه‌ی بچه‌ها با من رابطه‌ی فرزند و پدر را داشتند و از من گوش می‌کردند به هر حال این مشکلات را حل می‌کردم و به امید گذشت ۶ ماه بودم وقتی ۶ ماه تمام شد با سمتی که می‌داشتم و حتی اعلام شد، اما شورای فرماندهی توجه نمی‌کند و سرخود شده و تخلف می‌کند و چقدر فاجعه‌آمیز است در یک ارتشی که تخلف بشود مجبور شدم به وسیله‌ی رادیو اعلام کنم که دوره‌ی شش ماه تمام شد و مستقیما گزارشات را به من بنویسند و چراکه هیچ‌کس بیش‌تر از من آگاه بدان‌چه را که در داخل می‌گذشت نبود و بیش‌تر از من هم فکر می‌کنم معتقد نبود حداقل این‌که ما در برابر آن‌ها احساس مسئولیت می‌کردیم و می‌کنیم.

متاسفانه مجددا همان شورای فرماندهی ابقا شد من این را برای سپاه صلاح نمی‌دیدم چراکه اگر باز هم برای سپاه از بالا انتصاب شود یا لااقل اگر قرار است که انتصاب شود همان افرادی که چهره‌های‌شان شناخته شده که تا چه حد توانایی اداره دارند آن‌ها نباید باشند. متاسفانه اصرار بود که دوباره همان‌هان فقط باشند و من در یک جلسه‌ای که برای تودیع سپاه برای بچه‌ها صحبت کردم و در آن‌جا این مسئله را مطرح کردم که این رقم انتصاب اولین فاجعه‌ای که به وجود می‌آورد این است که خوب‌های سپاهی را از ادامه‌ی خدمت منصرف می‌کند چراکه زورگویی پیش می‌آید و دیکتاتوری می‌شود و فرماندهی غیراسلامی پیش می‌آید که در مملکتی زندگی می‌کنیم و از امامی برخورداریم که وقتی مردم را دعوت می‌کند به انتخاب نماینده و مردم نیز با فکرشان نماینده‌ی خود را برای تدوین قانون اساسی بهترین افراد محیط خودشان به نظر خودشان انتخاب می‌کنند و به جای یک ماه سه ماه می‌نشینند و قانون اساسی را تدوین می‌کنند. امام با این‌که این حق را دارد که برای مردم قانون بنویسد برای این‌که مردم سراسر کشور که با رساله‌ی امام کار می‌کنند و تابع او هستند زیرا امام تنها یک رهبر سیاسی نیست بلکه او جای پیامبر نشسته و پیروی از امام پیروی از علی است و تخلف از او تخلف از علی محسوب می‌شود. پس امام این حق را دارد که قانون بنویسد ولی امام خمینی خانه‌نشین خاکی، گفته است باید مردم خودشان انتخاب بکنند و حتی عده‌ای از نمایندگان این قانون را نوشتند، باز هم امام می‌گویند رفراندوم بکنید حالا ما که می‌خواهیم پاسداری بکنیم از انقلاب می‌خواهیم سپاه را که امید همه است به عنوان یک سپاه مستقل و پیرو امام درست کنیم باید از خط امام که انتخاب آزاد است پیروی کنیم.

آیا این مسائل به اطلاع امام رسیده و اگر رسیده نظر ایشان چیست؟

فکر می‌کنم رابطه‌ی شخصی من با امام چون توقعی ندارم و چیزی نمی‌خواهم و تخلفی هم نمی‌کنم مشمول عنایت امام هستم و به هر حال این مسئله برای حل شدن زمان می‌خواهد و منتها باید از خدا بخواهیم به آن‌هایی که دست‌اندرکار هستند توفیق بدهد و این فکر را هم به آن‌ها بدهد که تا آن اندازه که قدرت دارند کار بکنند نه این‌که این‌قدر کار انتخاب کنند که نتوانند همه‌ی آن‌ها را انجام بدهد. یک کار را انسان وظیفه بداند و همان را خوب انجام بدهد بهتر است. بنابراین من گمان نمی‌کنم که مشمول عنایت امام نباشم و به هر حال نظر من این است که سپاهی به هیچ جا و هیچ حزبی نباید وابسته باشد و با یک فکر آزاد کار بکند و ایدئولوژی اسلامی نیز در او باشد و به هر حال اصل برای یک سپاه اسلامی استقلال و آزادی است که اگر آزادی را بگیریم مانند بقیه‌ی سپاه‌ها می‌شود. بحث این نبود که این سپاه هم مثل بقیه‌ی سپاه‌ها باشد زیرا این‌ها باید چهره‌های اسلام باشند و توقع امام هم همین است و اگر سوال شود انقلاب چه چیز می‌خواهد بگوییم این سپاه اسلامی است زیرا تفنگ به دوش حتما باید آزاد و اسلامی پرورش یابد.

همان‌طور که می‌دانید امپریالیسم آمریکا سعی می‌کند که ایران را از درون متلاشی کند تا با ایجاد جنگ داخلی تضاد را زیاد کرده و از درون منفجر کند. فکر نمی‌کنید برای مبارزه با امپریالیسم لازم باشد یک تفاهم مشترک مابین تمام نیروهای ضد امپریالیستی برقرار گردد؟

من در ابتدا عرض کردم، معتقدم تمام کسانی که صادقانه مبارزه کرده و می‌کنند این‌ها باید در جریانات باشند و اگر صادقانه مبارزه بکنند مسلما ایدئولوژی اسلامی در درون‌شان است زیرا اسلام یک دین آزاد است و در برخورد با اندیشه‌های مخالف وحشت ندارد و از بحث وحشت ندارد بنابراین تمام کسانی که خالص هستند و جامعه را می‌بینند هیچ اشکالی ندارد که در متن کار قرار بگیرند و در کنار همدیگر و به گفت‌وگو نشسته مسائل را حل کنند چون به هر حال برای ایجاد تفاهم باید صحبت شود و این صحبت باید صادقانه باشد ولی اسلامی تحمل خرابکاری را از کسانی که در گذشته صادق بوده‌اند ولی الان ناصادقی به خرج می‌دهند ندارد.

یک عده از گروه‌ها هستند که مکتب آن‌ها با اسلام مغایر است ولی در مبارزه با سایر قشرها می‌توانند با هم کنار بیایند. آیا این‌ها می‌توانند در کنار مردم مبارزه کنند زیرا عملا می‌بینیم که این‌ها در حال مبارزه‌ی ضد امپریالیستی هستند، نظرتان چیست؟

یک وقت ممکن است یک انسان با یک عقیده‌ی غیراسلامی می‌خواهد در جریان قرار بگیرد و قصدش این است که آن عقیده‌ی غیراسلامی خود را تبلیغ بکند ولی ممکن است یک نفر به احساس و مکتب مردم احترام می‌گذارد و حتی ممکن است یک عده بروند در کردستان و صادقانه با ضد انقلاب بجنگند مسلما این‌ها را طرد نمی‌کنند و فکر می‌کنم این‌طور بگویم امروز برخلاف جریانی که در مملکت است و مردم بارها گفته‌اند ما جمهوری اسلامی می‌خواهیم، هر حرکتی با این مسیر مخالفت بکند آن حرکت ضدانقلابی خواهد بود و حتی سکوت در کنار این مسئله به یک معنی ممکن است صادقانه باشد چون به هر حال توطئه نکرده‌اند و اصلا این‌ها صبر بکنند ببینند آیا خواست‌شان برآورده می‌شود یا نه مگر نه این‌که می‌گویند آب و نان و برق و مسکن، بهتر است صبر بکنند ببینند آیا اسلام این چهار خواست را برآورده می‌کند یا نه اصلا اسلام نه‌تنها این خواست‌ها را برآورده می‌کند بلکه معتقد به یک دنیای دیگر است و تازه می‌گوید من آن‌جا را هم تامین می‌کنم.

 به هر حال انقلاب اسلامی خیلی بزرگ‌تر از این مسائل است، حتی امام گفت خانه ساختن آسان است ولی نمی‌گذارند. اگر به کاخ سعدآباد بروید لباس‌های مخصوص فرح را ببینید متوجه می‌شوید اگر همین لباس‌ها را جمع کنند و با زمین‌هایی که از آن‌ها مانده و با جواهراتی که مانده خیلی کار می‌شود کرد. این‌ها آدم‌هایی بودند که برای سگ‌شان هواپیما می‌فرستادند. حتی چند وقت پیش که به سفر می‌رفتم به خلبان گفتم: «می‌توانی بعد از این‌که ما را پیاده بکنی خودت بروی.» در حالی که به‌شدت متاثر شد گفت: «آقا ما قبلا کارمان این بود که فقط این ور و آن ور برویم و سگ‌های شاه را نقل مکان بکنیم و حتی فرصت این را پیدا نمی‌کردیم که به خانواده‌مان برسیم.» به هر حال آن‌ها این‌طور بودند و مسئله‌ی مهم این‌که اقتصاد اسلامی درست است مالکیت خصوصی را در حدی قبول کرده ولی لازم به توضیح است که اسلام تجمع سرمایه را هیچ کجا تجویز نکرده متاسفانه ما در یک جامعه‌ی اسلامی نیستیم که این مفاسد را می‌بینیم جامعه که اسلامی بشود همه چیز درست می‌شود مانند حضرت سلمان که خرج یک سالش را برمی‌داشت و می‌گفت بقیه را بیایید ببرید و می‌گفتند شاید تا یک سال زنده نباشی گفت از کجا می‌دانی زنده نیستم هر وقت مردم بقیه را مردم می‌آیند و می‌برند به هر حال این جامعه باید اسلامی شود تا فکر مردم و عمل مردم نیز اسلامی شود.

راجع به خط امام تفاسیر گوناگون می‌شود می‌خواستیم بفرمایید که واقعا خط امام چیست و از کجا می‌توان خط واقعی امام را فهمید؟

خط هرکسی نشان‌دهنده‌ی روح و فکر اوست. خط امام هم درواقع مبین کار امام و روح و حال امام است امام از روز اول وقتی معلم بود درس اخلاق هم می‌گفت و مردم از تهران و جاهای دیگر هم می‌آمدند تا گوش بدهند. ایشان پیش از آن‌که به مقام رهبری و مرجعیت برسند به مقام انسانیت رسیدند خط امام خط امام علی است خط رسول‌الله است. خط عبادت و اسلام است متاسفانه می‌ترسم تاریخ فرصت ندهد که مردم امام را بشناسند. مردم نمی‌دانند او چقدر زاهد و چقدر عابد است کسی که چهل سال است نماز صبح را با وضوی نماز شب خوانده، کسی است که از این‌که بگوید به من آب بده ابا دارد. نمی‌دانید چطور علی‌وار زندگی‌ می‌کند. آن جنبه‌های عرفان امام را جامعه درک نکرد. امام یک عارف بزرگ و یک فیلسوف بزرگ است. امام کسی است که همه باید از او تقلید کنند. خط امام در درجه‌ی اول اسلامی بودن خط امام است در درجه‌ی اول فرمان‌بری اسلامی است یعنی مانند اشتر چطور از علی گوش می‌کرده فرماندهان سپاه پاسداران خودشان را مانند مالک اشتر بکنند در حالی که همین‌طور گفتم یک دیکتاتوری خشن بر سپاه برای سپاه فاجعه به بار می‌آورد و اگر آگاه باشند که گناهان‌شان غیر قابل بخشش است و اگر ناآگاه هم باشند به قول دکتر شریعتی که می‌گفت هرکس را که می‌خواهند تبرئه بکنند می‌گویند نمی‌فهمد چه گناهی بزرگ‌تر از این‌که یک نفر ناآگاه باشد و یک مقام آگاه نشسته باشد.

مسئله‌ی دکتر را مطرح کردید و با در نظر گرفتن کسانی که خیلی به انقلاب کمک کردند ولی اسمی از آن‌ها برده نمی‌شود و مثلا خود دکتر که حتی عده‌ای از امام گله کرده‌اند که چرا در سالگرد شهادت دکتر از ایشان سخنی نفرمودند؟

درباره‌ی دکتر شریعتی این‌که گفتید هیچ صحبتی از او نیست نه، اتفاقا هرچه صحبت خوب است از او گرفته شده و من اگر این را نگویم یک حقیقتی را انکار کرده‌ام و خیلی از گویندگان ترقی می‌کنند جملات و مفاهیمی را که از دکتر گرفته‌اند و من باید این مسئله را بگویم که هرکسی وقتی یک فکر نویی ابداع می‌کند همیشه هم مخالف دارد و هم موافق و دکتر شریعتی هیچ‌وقت نگفت که هرچه گفته وحی منزل است و هرگز هم مدعی نبود که آخرین سخن را گفته ولی خیلی بیش‌تر از دیگران به اسلام کمک کرده و افکار جدید خداپسندانه‌ای نشان داده و جامعه‌ی روشن ما هنوز هم به کتاب‌های دکتر شریعتی عاشقانه نگاه می‌کند و راجع به امام باید بگویم که یک جریان نمی‌شود مورد تایید یک فرد قرار گیرد مگر این‌که الهی باشد مثل نبوت. بنابراین دکتر شریعتی یک اندیشه است، یک جریان است، حرکت است و او یک انسان معمولی نیست.

اکنون برای ملت ما مسئله‌ی مهمی وجود دارد که ناشی از نگرانی فوق‌العاده‌ی آن‌هاست و آن مسئله‌ی پس از امام خمینی است که بدین ترتیب چه شخصیتی و چه جریانی می‌تواند در اوج عظمت روحانی و بینش توحیدی و سیاسی و اداره‌ی مملکت جانشین امام باشد. آیا به نظر شما فرزند امام با جلوه‌ای که تاکنون در افکار عمومی روش‌بینان متعهد و مسئول که در مبارزه بی‌سهم نیستند و همه در فکر راه امام‌اند و در خط امام‌اند و بیش از همه‌ی افراد این مملکت به راه امام و فکر امام می‌اندیشند و در آرزوی پیروزی مستضعفان جهان‌اند آیا به نظر شما حجت‌الاسلام آقای حاج احمد آقا خمینی چه سهمی در گذشته‌ی مبارزه داشته و آیا می‌تواند در حدود خود خلأ و فقدان امام را در آینده پر کند و اصولا شما ایشان را تا چه حد می‌شناسید؟

من فاجعه‌ی فقدان امام را هرگز به اندیشه‌ی خود راه نداده‌ام و همیشه از خداوند ملتمسانه و مضطرانه مسئلت کرده‌ام که عمر امام از من بیش‌تر باشد و امیدوارم این مسئلت مورد اجابت حق قرار گرفته باشد و اما درباره‌ی فرزند امام تا آن‌جا که اینجانب می‌شناسد افراد مملکت ما در مبارزه به دو دسته تقسیم می‌شوند:

یک دسته عبارت‌اند از کسانی که بعد از پیروزی انقلاب به انقلاب پیوسته‌اند و شدیدا از انقلاب حمایت می‌کنند و هرگز رضایت نمی‌دهند که ملت ما بدانند که آن‌ها پیوستگان به انقلاب پس از انقلاب‌اند و اگر جسارت نشود میراث‌خواران انقلاب‌اند؛

و دسته‌ی دیگر عبارت‌اند از افرادی که در دوران گذشته همیشه به انقلاب فکر می‌کردند و گذشته از اندیشیدن در راه انقلاب و به ثمر رسیدن آن فداکاری می‌کردند، تن به آب و آتش می‌زدند، اعمالی متهورانه و شجاعانه که برای دسته‌ی اول تعبیر به حرکات جنون‌آمیز می‌شد مرتکب می‌شدند، غم مستضعفان و ظلمی که بر مظلومین می‌رفت خواب را از چشم اینان می‌گرفت و چون خاری در چشم و استخوانی در گلو گیر کرده بودند. چه شب‌ها که با وحشت در خانه‌ای امن از سوز و سرما می‌لرزیدند [...] این مردان و زنان متعهد و مسئول که پیرو خط امام بودند (تاریخ ما از آنان کمتر یاد می‌کند) از کوچه‌های مخوف این مملکت عبور می‌کردند به کاخ‌های کاخ‌نشینان در باطن نهیب می‌زدند و محمدوار قبل از رسالت پرخاش می‌کردند که روزی بر سر کاخ‌نشینان چون صاعقه فرود خواهیم آمد و آن‌چه از مردم ما برده‌اید و خورده‌اید از شما با صفیر گلوله بازپس خواهیم گرفت. با همه‌ی نگهبانی مرزبانان شاه از مرز عبور می‌کردند و به پاکستان و لبنان و سوریه و فلسطین برای تبادل اندیشه و دریافت سلاح می‌شتافتند و سپس به مملکت بازمی‌گشتند و خانه‌های امن را پر از سلاح می‌کردند و در مراکز استان‌های این مملکت خانه‌های امن داشتند و یا جوانان سوخته و ساخته شده در مکتب حسین عاشقانه به عشق شهات رموز سلاح را تبادل می‌کردند و چه بگویم و چه می‌توانم بگویم شاید تاریخ برخلاف عادت دیرینه‌ی خود در این‌جا به حقیقت توجه کند.

حاج احمد خمینی از این دسته‌ی دوم بود. او به علت علاقه‌ی شدیدش به واژگونی رژیم سابق و برای این‌که به رژیم بفهماند که روحانیت زنده است دستور انفجار سینمای قم را صادر کرد گرچه او بسیاری از کارهای خود را از من پنهان می‌کرد ولی «آشنا داند صدای آشنا» من از حرکات مرموزانه و این‌که حرکت قم را دقیقا زیر نظر داشت و عاشقانه به راه انقلاب و پیروزی آن می‌اندیشید دانسته بودم که او فرزندی است خلف برای امام. سلام بر او و خاندان او و درود بر پدر او که پدر همه‌ی مردم ایران، پدر همه‌ی مستضعفان جهان، جانشین همه‌ی پیامبران و وارث خون حسین است.

۲۵۹

کد خبر 1996122

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین