به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،همه چیز از تناقض در خانواده پدری و مادری برای نوجوان ۱۰ساله شروع شد. خانواده مادری، مذهبی و ولایی و محجبه، خانواده پدری، شل حجاب و بعضاً بیحجاب و پر از شبهه. «اصلاً کجای قرآن از حفظ حجاب گفته؟» «کی گفته دخترها باید از نهسالگی حجاب داشته باشند؟» وارد خانواده پدری که میشد مدام از این حرفها میشنید و به دنبال جواب این شبههها در خانواده مادری میگشت.
بنا بر روایت فارس، اما از یک جایی به بعد تصمیم گرفت خودش دستبهکار شود و در آیههای آسمانی جواب همه سوال هایش را بگیرد و این تصمیم، مسیر زندگی حدیث شیرانی نوجوان ۱۴ساله را با عاقبت به خیری و اجابت دعاهای مادرش رقم زد. نوجوان قصه ما از مرکز حفظ نهجالبلاغه در کاشان سر از تورنتوی کانادا در آورد. چطور و چرایش در گفتوگو با او همزمان با روز معلم شنیدنی است.
ترک تحصیل برای مهمانی یک ساله
تناقضهایی که چند سال با آنها دستوپنجه نرم کرد بهانهای شد که بعد از پایان کلاس هشتم مهمترین تصمیم زندگیاش را بگیرد؛ ترک تحصیل برای حفظ یکساله قرآن در مؤسسه شبانهروزی حفظ آن هم در ۱۴ سالگی. یک سال خاطرهانگیزی که در مرکز شبانهروزی حفظ قرآن بود به روایت خودش بهترین سال زندگیاش شد و خودش راوی آن یک سال میشود؛ « اولش سخت بود. غریبی و دوری از خانواده اما ثانیه به ثانیه زندگیام که به قرآن گره خورد، غم دوری از خانواده جایش را به شیرینی رفاقت با قرآن داد. باید روزی دو صفحه حفظ میکردیم. حفظ و تکرار و تکرار... سخت بود. اگر بگویم راحت بود دروغ است اما این یک سال ترک تحصیل میارزید به اینکه ذهن من امانتدار آیههای آسمانی کتاب خدا شود. روزها حفظ قرآن بود و شبها شبنشینی دوستانه. آخر هفتهها با استادان و بر و بچهها کافه و سینما میرفتیم. وقتی خاطرات یک سال مؤسسه را برای همکلاسیهایم تعریف میکردم همهشان با قیافههایی بهتزده به من نگاه میکردند. شاید چون تصویری که از حوزههای علمیه و مراکز قرآنی در ذهن عموم مردم وجود دارد یک تصویر خشک همراه با فضایی توام با گریه و عزاست. انگار که خیلیها فکر میکنند شادی حلقه گمشده جمعهای مذهبی است درحالیکه یکی از شادترین سالهای عمر من همان یک سالی بود که در این مرکز بودم.»
*زنگ تفریحهای قرآنی
بعد از پایان دوره یکساله حفظ قرآن به مدرسه برگشت آن هم یک سال عقبتر از هم سن و سالهای خودش با دنیایی متفاوت. «در مدرسه روزی ۱۵ جزء قرآن میخواندم.» کنجکاو میشوم و با خنده میپرسم؟ با این حساب سر کلاس اصلاً به درس گوش نمیدادین دیگه؟ درسته. اما رزق این پاسخ و این گفتوگو برای ما که شاید به بهانه وقت ندارم و نمیتوانم خودمان را از روزی انس با قرآن و رسیدن به اهدافمان محروم میکنیم، مدیریت زمان و وقت است. وقتی دختر حافظ قرآن از ثانیههایی میگوید که قدردانش بود برای رسیدن به هدف؛ هدف چه بود؟ تثبیت آیههای آسمانی در حافظه. حدیث شیرانی روایت میکند: «معلم سر کلاس یک ربع استراحت میداد. من قرآن میخواندم. همکلاسیهایم تعجب میکردند که چرا مدام لبهای من میجنبد. زنگتفریح از پله که پایین میرفتم قرآن میخواندم. در حیاط مدرسه قرآن میخواندم. ورد زبانم شده بود کلام خدا.»
مگه من قلم قرآنیام!/ چطوری میتونی آهنگ گوش نکنی؟
برای بچهها جالب بود که هم کلاسی شان حافظ قرآن است. شنیده بودند که اگر یک آیه به حدیث بگویند او اولین آیه ۵ صفحه قبل آن را میخواند. هر آیهای را بخوانند او در لحظه، میگوید این آیه کدام سوره است. قبلش را و بعدش را میخواند. آیه ۵ صفحه بعدش را هم میخواند. با ذهن قرآنی حدیث شیرانی برایش مسابقه برگزار میکردند. معلم حافظ قرآن و نهجالبلاغه از این نعمت میگوید: « در تمام مدت کلاس هشتم من از این مدرسه به آن مدرسه دعوت میشدم. به مدارس شهرستانهای اطراف اصفهان میرفتم. در جلسات تلاوت قرآن مینشستم و از من سؤال میپرسیدند و جواب میدادم و تشویق میشدم. در مدرسه همکلاسیها سؤال پیچم میکردند. میگفتند واقعاً تو اصلاً آهنگ گوش نمیکنی؟ پس چکار میکنی. روزت را چطور میگذرانی؟ من دوست داشتم زیباییهای دین خدا را نشانشان دهم. میخواستم شیرینی و لذتی که کام من را پرکرده بود به دل و قلب آنها هم بچشانم اما نمیدانستم چطور؟ فقط با تلاوت پس و پیش آیههای قرآن؟ مگه من قلم قرآنی بودم! این همه آن چیزی نبود که میخواستم. این کار ذهن من بود نه خواسته قلبم! دعا کردم. از خدایی که آیههای آسمانیاش را در سلول، سلول مغزم به امانت گذاشته خواستم مسیر درست را نشانم دهد. دعاهای من مستجاب شد و آشناییام با مؤسسه شبانهروزی حفظ نهجالبلاغه، مقدمه یک مسیر جدید بود.»
* ترک تحصیل برای دومین بار
برای ورود به مسیر جدید برای بار دوم باید درس و مدرسه را کنار میگذاشت اما خانواده زیر بار ترک تحصیل برای دومین بار نمیرفتند. از طرفی پذیرش در موسسه شبانه روزی حفظ نهج البلاغه هم کار راحتی نبود. در بیست روز، طرح آزمایشی باید ۴۸۰ حکمت را حفظ میکردند. مشتاق میشویم بدانیم سرانجام این کشمکش با خانواده چه شد و حدیث شیرانی از عاقبت بخیری یک تصمیم میگوید:« اگر از دوره ۲۰ روزه سربلند بیرون میآمدیم مجوز حفظ یک ساله نهج البلاغه در مرکز امیرالمومنین(ع) نصیبمان میشد. از آنجا که ذهن من آماده پذیرش بود و با روشهای حفظ آشنا بودم، با همه سختی و مشقتی که داشت در عرض ۲۰ روز، ۴۸۰ حکمت نهج البلاغه را حفظ کردم و بین ۲۰ نفر که از شهرهای مختلف به کاشان آمده بودند، اول شدم. بعد از دوره آزمایشی وقتی به اصفهان برگشتم آدم دیگری شده بودم. انس با کلام امیرالمومنین (ع) از یک نوجوان ۱۶ ساله دختری ساخته بود که میتوانست در هر موضوعی حرف بزند. هر چه در زندگی روزمره پیش میآمد من از کلام امیرالمومنین(ع) برایش حرف داشتم. کلام مولا همه جای زندگیام بود. پدر و مادرم متوجه این تغییر شدند و با اینکه، اوایل مخالف دوری یک ساله از من بودند حالا خودشان اصرار میکردند که من این دوره را بگذرانم. وقتی با حفظ حکمتهای نهج البلاغه جهان بینی من اینچنین تغییر کرد با حفظ کل نهج البلاغه چه اتفاقی میافتاد؟ نهج البلاغه زیباییهای دین خدا را به من نشان داد. نهج البلاغه انگار همه لذتهای دین خدا را تفسیر میکند. دعا میکردمای کاش همه هم کلاسی هایم همه دوستانم با نهج البلاغه بیشتر آشنا شوند.»
اولین دختر ایرانی حافظ قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه
نشان به آن نشان که همه شاگردان مؤسسه امیرالمؤمنین کاشان، نهجالبلاغه را یکساله حفظ میکردند دختر ۱۷ ساله قصه ما هفتماهه حافظ نهجالبلاغه شد. هنوز چهار ماه تا پایان دوره تحصیلی یکساله باقیمانده بود که خدا نعمت دیگری را پیش پایش گذاشت و آن انس با امام سجاد و حفظ صحیفه سجادیه در چهل روز بود. موتور حافظه او برای ازبرکردن کلام آسمانی روی دور تند رفته بود؛ آنقدر که مسئولان مرکز هم متعجب شده بودند. لذت مأنوس شدن با کلام امیرالمؤمنین (ع) و کلام امام سجاد(ع) از زبان حدیث شیرانی شنیدنی است؛ « نمیدانید چه لذتی دارد مرور دعاهای امام سجاد وقتی باخدا حرف میزند. نهجالبلاغه شیرین است مثل قند. صحیفه سجادیه لطیف مثل برگ گل. امام سجاد (ع) خدا را طور دیگری به من نشان داد. عشقبازیاش با خدا دلم را میبرد. بعد از پایان یک سال تحصیلی در مؤسسه حفظ نهجالبلاغه امیرالمؤمنین کاشان به گفته مسئولان قرآنی من اولین دختر ایرانی بودم که همزمان حافظ کل قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه شدم آن هم در ۱۷ سالگی. خدا به من عزت و احترام و آبرو داد.»
معلم بینالمللی؛ از اصفهان تا تورنتو
«نهجالبلاغه به من جسارت و شجاعت داد و صحیفه سجادیه لطافت.» این جمله را در تمام مدت گفتوگوی جذاب با اولین دختر حافظ قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه از زبان او شنیدیم. جسارت و شجاعتی که به او قدرتی داد تا در ۱۷ سالگی آوازه کلاسهای آنلاینش تا کانادا هم برود و از شهر اصفهان در قلب تورنتو، حافظ قرآن و نهجالبلاغه تربیت کند. ماجرای کلاسهای آنلاین و شاگردان فراسرزمینی حدیث شیرانی شنیدنی است؛«من در ۱۷ سالگی و بعد از حفظ قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه تصمیم گرفتم هدفی که به خاطرش تا اینجا آمده بودم را محقق کنم. میخواستم زیباییهای دین خدا را به هم سن و سالانم و بقیه بشناسانم. اینطورشد که کلاسهای آنلاین گفتوگومحور راه انداختم. کلاسهایی با محور عقل و تفکر. کتاب میخواندم. با بزرگان مشورت میگرفتم که چطور کلاس را اداره کنم. چه بگویم. چطور بگویم. خدا کمک کرد و کلاسهای من که هر بار با یک موضوع برگزار میشد کلی طرفدار پیدا کرد. در این کلاسها نوجوانها و بزرگسالان از کشورهای دیگر هم شرکت میکردند. از پاکستان، هند، کانادا. شاگردانی که سسن شان از سن مادر من هم بیشتر بود و حالا یکی از شاگردان من دختری نوجوان ایرانی در تورنتو است که نهجالبلاغه بدجوری دلش را برده و همزمان قرآن و نهج البلاغه را حفظ میکند و الان ۱۰ جزء قرآن را از حفظ است. این دختر که پدر و مادرش در تورنتو پزشک هستند در این سن و سال نماینده ما در کانادا شده و در حال عضوگیری از ایرانیان علاقه مند مقیم کانادا برای حفظ نهج البلاغه است.»
*روش تدریس معلم ۲۰ ساله
«بعد از گرفتن دیپلم جهشی لیسانس گرفت و بعد هم کارشناسی ارشد در رشته نهجالبلاغه و حالا معلم است و در مدرسه مقطع ابتدایی مشغول تدریس. دانشآموزان حدیث شیرانی از کلاس اول در کنار یادگرفتن آب و بابا و الفبای فارسی، دوستی پیدا میکنند به نام نهجالبلاغه. نه اینکه معلم سر کلاس بلند، بلند یکی از حکمتهای نهجالبلاغه را بخواند و بچهها هم یکی در میان حواسشان جای دیگر باشد. این معلم دهه هشتادی شیرینی رفاقت با کلام امیر را طور دیگری به کام بچهها مینشاند با یک روش جالب که خودش روایت میکند: « ما هر هفته زنگی داریم به نام «روشنا» که زنگ گفتوگو هست. من از بچهها سؤالات چالش محور میپرسم. مثلاً در مورد دوستیابی. ازآنجاکه بچههای ابتدایی مخصوصاً دخترها برای پیداکردن دوست و ادامهدادن دوستیها دچار مشکل میشوند، من سؤالات چالش محور در خصوص دوستیابی ازشان میپرسم. سؤالاتی که برای جوابدادن به آن به بنبست میخورند. وقتی مستأصل میشوند از کلام مولا برایشان میگویم. با این ادبیات که میدانید جواب همه این سوالاتتان کجاست؟ نهجالبلاغه. نامه ۳۱ نهجالبلاغه در مورد دوست است. جملات مولا را برایشان میخوانم و میگویم امام علی به شما یاد میدهد وقتی با دوستتان به مشکل برخوردید چهکار کنید؟ چطور آشتی کنید؟ با چه کسی دوست شوید؟ اینطوری بچهها سراپاگوش میشوند.»
راز حافظ قرآن شدن دختری که از حفظ قرآن بدش می آمد
حسن ختام گفت و گو با اولین دختر حافظ قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه راز حافظ شدن اوست و شنیدن این راز وقتی هیجان انگیز می شود که حدیث شیرانی آخر گفت و گو خاطره ای از بچگی اش را روایت می کند؛ «اسم من حدیث است یعنی سخنگو. اما در بچگی برعکس اسمم بودم. اول اینکه خیلی دیر حرف افتادم. گذشته از این وقتی مهد کودک می رفتم حتی زمان مدرسه، زیر بار حفظ سوره های کوچک قرآن وشعرهای بچگانه هم نمی رفتم. مادرم خیلی تلاش می کرد من قرآن حفظ کنم. اما بی فایده بود. یادم می آید یک روز گفت وقتی تو را باردار بودم این همه دعا کردم. این همه قرآن خواندم. چرا دعاهایم برآورده نشده؟ تو چرا اینطوری شدی؟ چرا دل نمی دی حتی سوره توحید را حفظ کنی؟ آن روز مادرم فکرش را هم نمی کرد که دخترش حافظ کل قرآن که هیچ، حافظ نهج البلاغه و حافظ صحیفه سجادیه شود. حالا که من با قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه مانوس شدم راز این ماجرا را درک کردم و همیشه به همه می گویم که از دعا غافل نشوید. من هر چه دارم و هر چه هستم اول از رزق حلال پدرم و بعد هم از دعاهای مادرم است. مادرها نباید غافل شوند از دعا یا خسته شوند. در نامه ۳۱ نهج البلاغه امام علی به امام حسن که در سن نوجوانی است می گویند می خواهی بدانی کلید گنج آسمان ها و زمین چیه؟ کلیدی که همیشه در دست ماست. نه زمان دارد نه مکان. آن کلید دعاست. خدا هر چیزی را به وقتش به بندگانش می دهد و برای اجابت دعاهای ما زمان در نظر گرفته است.» پایان پیام/ #روز_معلم
نظر شما