مرتضی رضایی؛ یکی از بهترین هافبکهای پرسپولیس در دهه ۷۰ اسماعیل حلالی است که ۶ فصل در ترکیب این تیم حضور داشت ولی علیرغم عملکرد قابل قبول، کمتر در خصوص او صحبت میشود. حلالی با پرسپولیس قهرمانی در لیگ آزادگان و جام حذفی را تجربه کرد و با سرخپوشان جام قهرمانی اولین دوره لیگ برتر را هم بالای سر برد. او یکی از اعضای تیم ملی رویایی ۹۸ هم بود و با این تیم به جام جهانی صعود کرد ولی در آستانه مسابقات دچار بیماری شد و حضور در این رقابتها را از دست داد. اتفاقی که خودش از آن به عنوان بزرگترین حسرت دوران ورزشی خودش یاد میکند.
حلالی که قبلا در تیمهای پایه پرسپولیس سرمربیگری میکرد، این روزها مشغول اداره آکادمی شخصی خودش است. او در کافهخبر درباره اتفاقات مختلف سالهای حضورش در فوتبال ایران صحبتهای جالبی را مطرح کرده که در ادامه آمده است:
اسماعیل حلالی برای خودش چه کار میکند؟ آیا فوتبال را همچنان دنبال میکند؟ دور از فوتبال هست یا نیست؟
اولین بار است که بعد از این چند سال، یک نفر از ما پرسید که چه کار میکنم. این واقعیت است. انقدر خودم حسرت این کلمه را میخوردم که روزی کسی به من بگوید چه کاری میکنم و چه برنامه ای دارم و چه در فکرم هست. اولا در حال حاضر به خاطر این که کلا شرایط این فوتبال و اتفاقات این فوتبال را به هیچ عنوان نمیپسندم، از آموزش و زیرساخت و خیلی از افرادی که اطراف فوتبال آمده اند و دایه مهربان تر از مادر شده اند، چون پول در فوتبال آمده است و آنها آمده است، این جو و نوع آموزش را نمیپسندم. نگاه به ورزشی که ما داشته ایم و خودم دارم، {این است که} به عنوان یک فرد که تمام دوستانم را از ورزش پیدا کرده ام و وقتی رقیب بوده ام و رو در رو بازی کردیم با هم رفیق شدیم و سی سال است رفیق شده ایم. ورزش میتواند این کارها را بکند. نه در استادیوم چشم کسی را کور کنیم. من این را نمیپسندم و به خاطر همین یک آکادمی حرفه ای فوتبال زدم. فقط به خاطر این که دور از این موارد باشم.
توسط خودتان با هزینه خودتان بود؟
با خودم بوده است. خودم آموزش میدهم و تمام تمرینات را هستم.
مانند کسی نیستید که فقط اسمش روی بنر بخورد.
می توانید تشریف بیاورید و ببینید. آکادمی در مجموعه راه آهن در اکباتان و مجموعه شهید فکوری در میدان آزادی است. هر زمان به تمرینات ما آمدید، میتوانید ببینید. خودم تمرینات را طراحی میکنم و خودم انجامش میدهم. فقط حضور ندارم. این کار را انجام میدهیم چون دلم نمیخواهد این فوتبال را به این صورت ببینم. زمانی که فوتبالیست شدم، اگر میدانستم آخرش به این جا ختم میشود، علیرغم این که استعداد زیادی داشتم، تغییر مسیر میدادم. چون نگاهم نسبت به فوتبال این نبود.
ممکن بود این تغییر مسیر به کجا برود؟
شاید بد یا خوب میشد. ممکن بود ورزش دیگری باشد. شاید هنر دیگری میبود. منظورم این است که کسی نبودم که دروغ بگویم. از بچگی فوتبال دوست داشتم و عاشق پرسپولیس بودم. ده سالم که بود، کنار {اتاق} خانه صندوقی بود. جایی بود که لحافها را میگذاشتند و چهارچوبی داشت. در آن زمان پای خود را جوری به لبه آن جا زدم، صبح که بیدار شدم پایم به قدری ورم کرده بود که مستقیم به بیمارستان شهدا رفتیم و شیره پایم را کشیدم. یعنی در خوابم هم تصویر داشتم که میتوانم بازیکن پرسپولیس شوم و قطعا این اتفاق رخ خواهد داد. آن رویا را زندگی میکردم. در دبیرستان به همکلاسی هایم میگفتم که دارم بازی میکنم. این روز را میبینم. میگفتند خل شده ای. تصویر من در زندگی این بود که انسان به هر چیزی که میخواهد میتواند برسد. ولی به اندازه آن باید سخت تلاش کند. شما باورتان نمیشود، نمیدانم چند سال دارید. فکر میکنم میتوانید درک کنید. اگر مقداری هم سن بودید میتوانستید بیشتر درک کنید که آن زمان ورود به باشگاه پرسپولیس خیلی سخت بود. مانند الان نبود که بازیکن بیاورد. اصلا اینطور نبود. باید آنقدر توانمند میبودید، علاوه بر این که باید در کنار بازیکن توانایی خود را به مجموعه نشان میدادید، میبایست خودتان را در مجموعه جا کنید. اجازه نمیدادند. اول باید خودتان را میپذیرفتند. اگر نمیپذیرفتند اجازه نمیدادند رشد کنید. دو ماهه شما را بر میگرداندند.
پیشنهاد پرسپولیس چه زمانی رسید؟
من کلا فوتبال خودم را مدیون ماشین سازی تبریز هستم. باید بگویم که عرق خاصی به آن دارم. چون از نوجوانی تا بزرگسالان در آن جا بودم. بعد از این که خدمت سربازی را به بسیج ۶:۱۶ تبریز رفتیم، به پاس تهران آمدم. پاس قهرمان آسیا شده بود. من و علیرضا اکبرپور سال ۷۱ به کوی پلیس آمدیم. جلسه ای تمرین کردیم و چون آمده به خدمت را به تبریز داده بودیم تا برایمان تمدید کنند، ما را سرباز کردند. من را به بسیج فرستادند و علیرضا را به فجر – سپاه – فرستادند. ما یک جلسه تمرین کردیم و آقای فیروز کریمی گفت مدارکتان کجاست؟ گفتیم به تبریز داده ایم. آن زمان موبایل نداشتیم. گفتند مدارک را بگیرید و بیاورید. به آن جا رفتیم و دیدیم فهمیده اند سربازیم. با کپی کارت خود به بسیج تبریز رفتم و به مدت دو ماه، هر شب خشم شب بود و در مراغه یک متر برف بود. فکر کنید از اوج فوتبال به خدمت رفتیم و ۸ کیلو وزن اضافه کردیم. زندگی ما به هم خورد. بعد از آن تلاش کردم تا به تیم ملی امید و تراکتور آمدم. در سال ۷۴، سال اولی که به تراکتور آمدم، آقای گل لیگ شدم و آن زمان لیگ دو جام آزادگان بود.
فوروارد بازی میکردید؟
فوروارد هم بازی میکردم. واسیلی گوجا فوروارد و هافبک نفوذی و هر جا که نیاز داشت میگذاشت. همزمان هم آقای گل لیگ شدم و هم تیم تراکتور را به لیگ یک آوردیم. لیگ یک هم چون ۵ ساله قرارداد داشتم، یک سال دیگر بازی کردم. آن سال دوباره ۱۱ گل زدم. سالی که مرحوم سیروس قایقران سرمربی کشاورز بود که حمید مطهری و همه بازیکنان کشاورز بودند. در تبریز ۳-۰ زدیم و در تهران هم ۱-۰ زدیم. دو تا تبریز زدم و یکی هم تهران. من با ۱۱ گل، نفر سوم گلزنان جام آزادگان شدم. اواخر فصل در نیم فصل دوم، چون {به عنوان} یار کمکی با پرسپولیس با استانکو به مالزی رفته بودیم، تیم سوم آسیا شد. هواپیما که میآمد، بچهها از تمرین میگفتند به دنبال شما آمده اند. آن زمان ایجنت هم نبود. آقای صابریان از طرفداران سرسخت پرسپولیس و نماینده باشگاه بود. اینطور نبود که پول بگیرد. از جیب خود هزینه میکرد و بلیطش را خودش میخرید که به پرسپولیس منتقل شوم. هر روز میآمد. باشگاه تراکتور پول زیادی گرفت که نمیخواهم جزییات آن را بگویم. ولی در عرض دو سال، ۵۹ میلیون اول گرفتم و سال بعد هم برای آن یک سالی که مانده بود، ۱۰۰ و خردهای میلیون گرفتند. {در حالی} که کل تیم ما با ۲۵ میلیون تومان بسته بود. آقای عابدینی گفته بود که چون بابت رضایت نامه شما پول داده ایم باید رایگان بازی کنید. پول محدودی به ما دادند و بعد به تیم ملی امید و بزرگسلان رسیدیم.
ولی این پیراهن برای شما گشاد نبود. شما یک بچه شهرستان به ماشین سازی و تراکتور آمدید و بعد به پرسپولیس آمدید. پیراهنی را به تن کردید که برای شما بزرگ نبود.
چون سالها زحمت کشیده بودم و به لحاظ توانمندی، شاید من را در محیط تهران بشناسید. وقتی به تهران آمدم همه من را شناختند. از بچههای آذربایجان و فوتبالیستهای قبلی آن بپرسید. به شما خواهند گفت که در ۱۰ سالی که از نوجوانی در ماشین سازی بوده ام چه اتفاقاتی رخ داد. من خیلی سختی کشیده بودم و به مدارجی رسیده بودم که میتوانستم پیراهن باشگاه پرسپولیس را بازی کنم.
شما جایی بازی میکردید که مهدی مهدوی کیا بازی کرده بود.
من را پیستون راست گذاشتند. در پرسپولیس همه پستها بازی کردم. غیر از دروازه بانی، دفاع جلو زن، پیستون راست، پیستون چپ بازی کردم.
کدامش را راضی بودید؟
خودم هافبک بودم. زمانی که تراکتور بودم، فوتبالم فانتزی بود. عین فوتبالی که علی کریمی برای تیم ما بازی میکرد. {بازی در تراکتور} فوتبالی بود که اگر توپ را از دست میدادیم، ۲۰-۳۰ درصد به تیم کمک میکردم و ۷۰ درصد بیکار میشدم. وقتی توپ را میگرفتیم همه کاره تیم میشدم. همه به من میسپردند.
یعنی علی کریمی تراکتور بودید.
اعتماد به نفسی که مربی و بازیکنان در من ایجاد کرده بود من را به نوعی خودباوری رسانده بود که در شرایط سخت با چند نفر آدم به من میسپردند. این خودش اعتماد به نفس میدهد. اگر در شرایط سخت عقب بودیم، همه میگفتند کاری بکن. انگار تمام توانشان تو هستی. این اعتماد به نفس و باور میآورد. من شروع به کار کردم و خیلی اتفاقات مهمی رقم زدم. ۲۳ گل در لیگ دو زدم. آن زمان هافبک بودم. یا لیگ دوم جام آزادگان، من را فوروارد گذاشت. با علی باغمیشه فوروارد بازی میکردیم. بعد به پرسپولیس که آمدم، دیدم با آن فوتبال جایم این جا نیست. اگر بخواهم همان روند را ادامه دهم، دو ماه بعد با همان ماشینی که آمدم باید برگردم. شکل کار را تغییر دادم. چون نمیتوانستم. هم به لحاظ روحی روانی نمیتوانستم و با جوی که میدیدم اجازه نمیدادند.
آن زمان علی کریمی با شما بود؟
علی کریمی دو سه سال بعد آمدند. من سال ۷۵ آمدم و آنها ۷۷ و این حوالی آمدند. در برهه ای که آمدم، مهدی هاشمی نسب سه چهار سال قبل از ترکمنستان آمده بود. سر تمرین آمدیم و وقتی بازیکنان را روز اول دیدم، با این که سالها با بازی و اسمشان زندگی کرده بودم، هاج و واج مانده بودم که چطور میتوانم با آنها عرضه اندام کنم؟
غیر از مهدی چه کسانی بودند؟
مجید نامجو مطلق، محسن عاشوری، فرشاد پیوس و رضا شاهرودی و افشین پیروانی بودند. ۱۳ نفر بازیکن تیم ملی بودیم که وقتی اردو دعوت میکردند، تمریناتمان تعطیل میشد. حتی مدکوویچ میگفت به گل کوچک نمیرسم . به خاطر همین خیلی سخت بود. وقتی تعداد زیادی در تیم ملی هستند، وقتی میخواستند تیم ملی را کنار بگذارند، طبیعتا احمد رضا عابدزاده را کنار نمیگذاشتند. زورشان به ما میرسید. انقدر باید تلاش میکردیم. من از روزی که بازیکن تیم ملی شدم، همه آن برهه ۷۵ تا زمانی که به استرالیا رفتیم و در بازیهای تیم ملی، همه را بازیکن فیکس تیم ملی بودم. حتی بعد از استرالیا که به جام جهانی ۹۸ رفتیم، یک آنفلوآنزای شدید گرفتم و در بین ۲۴ نفر، این بیماری باعث شد که به جام جهانی فرانسه نروم. خودم میدانم که آقای ایویچ سبک فوتبالم را دوست داشت. در ۲۴ نفر یک بیماری سخت گرفتم که مانند کرونا و حتی بدتر بود. وقتی به بازیهای چهار جانبه رفتند، اگر خاطرتان باشد، علاوه بر این که آن بازی را نرفته بودم، وقتی از آن جا آمدند، ولی سر پا نشده بودم. .در کل به خاطر یک بیماری و بی تجربگی، جام جهانی را از دست دادم . آن زمان همه دکترهای تیم تجربی بودند. دکتری داشتیم که ضربه میخوردیم، اسپری میزد. گردن میگرفت اسپری میزد. به جای حساسی ضربه میخورد اسپری میزدند. چهار روز میسوختیم. در بیمارستان سوانح سوختگی توحید، فرد آمپول زن بود و آن جا ماساژ میداد. چیزی که نباید دست میزد. آگاهی در این حد در تیمها پایین بود. مدام به علی آقا میگفتیم ماساژور بیاورید؟ میگفت ماساژور چیست؟ پر و پایمان بدهیم بمالد؟ میگفتیم بمالد چیست؟هنر است. در آخر او را راضی کردیم. چون فهمیدیم قلقلکش میآید و خودش دوست نداشته است. یک روز یک ماساژور با حمید استیلی با هزار مکافات به هتل لاله آوردیم. خلاصه قبول کردیم که {علی آقا} ۱۱ {ماساژ} برود. آن تنها شبی بود که علی آقا ۱۲ خوابید. صبح میگفت که از این به بعد دو ماساژ میآورید. یکی برای من یکی برای تیم. منظورم این است که آدمهای آن زمان خیلی صادق بودند و اکثرشان به خاطر همین سادگی و صداقتشان دهان بین بودند. به دنبال چیزی نمیرفتند که یاد بگیرند. با تجربیات محدودشان و آدمهای اطرافشان که محدود بودند، هر روز مبارزه میکردند و میگفتند آن که میگویم درست است. شما برای چه این حرف را زده اید؟ حق ندارید حرف بزنید. شاید آن فرد حرفی زده بود که مسیر زندگی اش را عوض کند. ولی قبول نمیکردند.
حسرت جام جهانی ۹۸ را دارید؟
بزرگترین حسرتم بود. آنقدر هم که ایویچ من را دوست داشت.
اگر به جام جهانی ۹۸ میرفتید به شما بازی میرسید؟
اگر میرفتم بازی میکردم. چون ایویچ بود. زور خودم را میدانم. وقتی نرفتم، بازیکنی که هم پست من بردند بازی نکرد. ولی اگر من میرفتم بازی میکردم.
چه کسی را بردند؟
آن طور نبود. مثلا ستار همدانی مصدوم را بردند که اصلا هافبک نبود. دفاع وسط بازی میکرد که برای هافبک وسط بردند. علی لطیفی و بهنام سراج هم بودند.
در آن ترکیب جام جهانی، چه کسی را باید میگذاشتند تا رقیب اصلی باشد؟ مثلا بازی با آمریکا؟
مقدماتی جام جهانی که آقای مایلی کهن بود، وقتی به چین رفتیم که اولین بازی را انجام دهیم، شب قبل از بازی، با خداداد عزیزی، محسن گروسی و علیرضا منصوریان هم اتاقی بودم. اتاق هایمان یک در داشت و دو اتاق به هم وصل میشد. ما آن درها را باز کرده بودیم و چهار نفری باهم بودیم. علی منصوریان زیر تخت من قایم شده بود. آقای عزیزی آمد و با من سوال میکرد که حق تو است که بازی کنی. بازی اولمان در چین بود. مدام میخواست من چیزی درمورد علی منصوریان بگویم که او هم زیر تخت من قایم شده بود. شب بود و چراغها هم خاموش شده بود. گفتم مهم نیست چه کسی بازی کند. منظورم این است که در بازی اول با چین، چون حمید و علی منصوریان سنگاپور بودند و هیچ کدام از بازیهای دوستانه ای که میکردیم...
هدف خداداد عزیزی چه بود؟
به شوخی بود. من و فرهاد مجیدی و کریم باقری، سه هافبک تمام بازیهای دوستانه ای که قبل از ورود به مسابقه آسیا، علی منصوریان و خداداد نگذاشتند. سنگاپوریها نمیگذاشتند. حتی کانادا را در کانادا یک هیچ بردیم . کریم باقری، فرهاد مجیدی و من سه هافبک بودیم. در تبریز، کنیا را ۳-۰ زدیم و با تیم ملی چین در پکن ۰-۰ مساوی کردیم. تمام مقدماتیها را سه نفری فیکس بازی کردیم. سه روز قبل از مسابقات اصلی، علی منصوریان و خداداد آمدند. انقدر قوی بازی کرده بودم که خوشبین بودم که جزو نفرات اصلی هستم. علیرغم تمام خوبیهایی که مربیان دارند، اخلاق بدی هم داشتند که اصلا ان را نمیپسندیدم. این که وقتی کاری انجام میدادند و نتیجه میگرفت، تمام میشد. همان کار را ادامه میدادند. تعویض دقیقه شصت که جواب میداد، همان ملکه ذهنش میشد. ما در چین ۲-۰ عقب بودیم. یک لحظه آقای مایلی کهن را دیدم، پلک هایش...انقدر اسیر جو شده بودند، وقتی جلویشان بلند شدیم تا خود را گرم کنیم، نمیدانست چه کسی را تعویض کند. آقای ولی سالمیان ناگهان مهرداد را جلو فرستاد و مهرداد جلو آمد. مایلی کهن زانو بلند آمد که بگوید آماده ام، گفتند مهرداد برود. تعویضشان مهرداد میناوند نبود. چون حجب و حیایی داشتم، صد سال دیگر این کار را نمیکردم. سه تعویض کرده بودند و هرکسی که دیده بودند را آورده بودند. باید میدیدید.
مایلی کهن ناراحت نشود؟
او را بی نهایت دوست دارم. واقعا انسان شریفی است. چرا باید ناراحت شود؟ من هم شاید ایراداتی داشته ام. بی احترامی نمیکنم. منظورم این است که سبک و تز در آن زمان این بود.
استقلالیها همیشه صحبتی داشتند که میگفتند مایلی کهن چون عقبه ای پرسپولیسی داشت، بیشتر به پرسپولیسیها بها میداد.
اینطور آدمی نبود. مایلی کهن فردی بود که اولا داشته هایش محدود بود، ولی یک انسان کامل بود. نگرش {آن ها} این بود که اعتماد نمیکردند تا از هرکسی بیشتر یاد بگیرند. وگرنه اصلا فرقی نمیکرد و چنین نگاه و فکری نداشت. اصلا چنین آدمی نیست. هر کسی آقای مایلی کهن را از نزدیک بشناسد این را میگوید. ولی داشته هایشان محدود بود. حق هم داشتند. چون باید از منبعی {این دانش} بگیرید. از کدام ارتباط یا رفیق؟ رفیقهای اصلی او تا شش صبح بیدار بودند. از آدمی که شش صبح میخوابد چه چیزی میتوانید یاد بگیرید. در عروسی ام ساعت یک خوابیدم. ۵۰۰ نفر مهمان بودند و همه را گفتم بروند. پلک هایم افتاد. همین الان ساعت ۱۱ شب هم که باشد، عاشق رئال مادرید و پرسپولیس هستم، وقتی میخواهم بازی هایشان را ببینم، وقتی یک نیمه میگذرد پلک هایم میافتد. تصویری ندارم که شب بیدار بوده باشم. به خاطر همین کار بود که توانستم بیایم. چون آن زمان تغذیه درست و حسابی نبود و شرایط خوبی در زندگی نداشتیم. وقتی دوستانم بعد از تمرین میخواستند آب میوه بخورند، یک روز من خورده ام و آنها پولم را داده اند، یک روز هم من باید میدادم. یا این که یواشکی چیزی را بهانه میکردم. چون آنها شرایط خوردن آب میوه را داشتند و من نداشتم. منظورم این است که حتی بی بضاعتی هم خیلی وقتها { سخت بود}... ولی همه آنها تبدیل به انگیزه میشد تا کار را درست انجام دهیم. در زندگی ما وقتی فردی به ما نگاه میکند، میگوید که الان پدرها پول میدهند که بچه هایشان آموزش ببینند. کنکور سراسری سال ۷۰ را بدون این که مردودی باشم و با این که به خاطر این که تحصیلم را دررست انجام داده بودم و یک سال هم وقت داشتم سربازی نروم و درس بخوانم، به خاطر شهریه نتوانستم ثبت نام کنم. شهریه آن زمان ۳۷۵ تومان با عکس میشد. روز کنکور فقط در خیابان چرخیدم. در حالی که ثبت نام نکرده بودم. چون اگر پدرم ثبت نام میکرد، شاید ده روز زندگی اش به مشکل میخورد. خانواده پر جمعیتی بودیم و پدرم بازنشسته ارتش بود. با این مشکلات آمدیم و خدا هم کمک کرد. ولی سختی زیاد کشیدیم. سختی ارتباط زیاد بود. در تهران کسی حامی من نشد. عقده بزرگ این بود که در زندگی، جام جهانی را از دست دادم و یک عقده دیگر این بود که مانند یک گوشت من را به تهران آوردند و پولشان را گرفتند رفتند. هیچ کسی حامی نشد. با این حال در این دریا با آن گرگها و شرایط پرسپولیس و این که هیچ شناختی از تهران نداشتم، خودم را جمع و جور کنم. ولی هر چیزی را که رد میکردیم، ترکشی به ما میخورد. مثلا با آقای مهدوی کیا که هرجا هست خدا حفظش کند، در تیم ملی امید بودیم. ایشان یک حامی بزرگ مانند مهندس عابدینی داشت. استانکو مهدوی کیا را در ارنج نمیگذاشت و عابدینی میگفت باید باشد. همیشه باهم دعوا میکردند. یک پشت داشت. همانی که بازی نمیداد، دوباره به زور به آقای استانکو تحمیل کرد. مهدی بازیکن خوبی بود. ولی شرایط مهم است که یک مربی شما را پسند کند. مربی هم پسند نمیکرد یک مدیر حامی است بود و وقت گذاشت. در تیم مقدماتی ما آمد و به چین دو گل زد و مسیر زندگی اش عوض شد. من با فرشاد فلاحت زاده و نعیم سعداوی به مالزی رفتیم و به عنوان یار کمکی بودیم. به گوشتی که به ما میدادند، به خاطر همه جنون گاوی که داشتند، ناندرلون میزدند. از هر کدام از بچههای ما که آزمایش میگرفتند به خاطر گوشتی که در هتل داده بودند {دوپینگ اعلام میکردند}. اخبار اعلام کرد که این دو یک سال از کلیه مسابقات محروم شدند. در حالی که نعیم سعداوی تا به حال یک آمپول هم نزده است. این دو محروم شدند و آقای مایلی کهن در به در دنبال پیستون راست بود. به بازی با فتح رسید و یک هفته به مسابقات که به چین برویم، مهدی مهدوی کیا را پیستون راست گذاشت. مهدی آن قدر در آن بازی درخشید که گفت پیدایش کردم. بعد از ۵ روز به چین رفتیم و مهدی دو گل زد. به نظرم مسیر زندگی ما از اتفاقات پیرامون ما رقم میخورد. خیلیها این را نمیدانند. ولی فوتبال همین است. شما بهترین هستید، ولی به شما اجازه بازی داده نمیشود. باید این مسیر باز شود. باید بدانید کریم باقری که به نظرم جزو دو بازیکن قرن فوتبال ایران اسست چطور فوتبالیست شد. تیم تراکتور دو دفاع جلو زن داشت و کریم پشت دروازه روپایی میزد. میگفت ۵ دقیقه ۱۰ دقیقه او را بازی دهند. اجازه نمیدادند. غلامرضا امینی – دفاع وسط تراکتور بود، ۵-۶ روز مانده به بازی با فولاد خوزستان بود. در خیابان به یکی چک میزند و سرش به جدول میخورد و میمیرد. غلامرضا امینی به زندان رفت. نفر دومش، ابراهیم ادهمی بود. در حالی که پول اول فصل قرض الحسنه ای که به آنها داده بودند، به غلامرضا امینی ۳۰۰ هزار تومان پول قرض الحسنه داده بودند که باید در عرض یک سال پرداخت میکرد، به ابراهیم ادهمی ۲۰۰ هزار تومان داده بودند. او ناراحت بود. میگفت حالا فرصت ایجاد شده است. پول من را بدهید. لجبازی میکند و میگوید بازی نمیکند. واسیلی گوجا میگوید همین پسری که پشت دروازه است را بگویید بیاید. بازی با فولاد، کورش بختیاری زاده و سیاوش بختیاری، چه فوتبالیستهایی بودند. در تبریز، بازی تراکتور و فولاد، اولین بازی لیگ، کریم را دفاع وسط گذاشت. بازیکنی که از پشت دروازه روپایی میزد. یادم است چون ماشین سازی بودیم، وقتی به استادیوم رفتیم، کریم خوب سر میزد. آنها هم بازی مستقیم میکردند. کریم دو سه تا سر زد و همه سکوها هم به عنوان یک بازیکن جوان از او حمایت میکردند و پشتش ایستادند. کریم فوتبالیست شد. این بستر اگر فراهم نمیشد، آن فرد مرد و آن یکی به زندان رفت و مسیر برای کریم باز شد. زندگی همین است. مهدی مهدوی کیا بازیکن مستعدی است. ولی خیلی فوتبالیست داریم که مستعد هستند. یا دیده شدن و یا باز شدن مسیر است. این مهم تر از استعداد است. خیلی از فوتبالیستها داشته ایم که قبل از دیده شدن، اتفاقی برایشان افتاد و نابود شدند و به جایگاه خود نرسیدند.
شما از ایویچ گفتید. یک مربی بزرگ بود که به فوتبال ایران آمد و با شرایط بدی جدا شد. درمورد کار کردن با او بگویید و هم این که مسیر آن جدایی اش چطور بود؟
خیلی بی نظیر بود. ما سه روز در هفته تمرین میکردیم. گفت فوتبال شما نسبت به دنیا به لحاظ مهارتی پایین است. چون فقر آموزش و مربی داریم. شما همه حسی فوتبال بازی میکنید. با احساس بازی میکنید. با عقل و نت بازی نمیکنید. عقل درگیر نیست. تمام شما احساسی است. میخواهم اینها را تبدیل به مکت و نت کنم. زمان نیاز دارم و نمیتوانم. مجبورم تیم را به لحاظ بدنی بالا بیاورم تا با قدرت بدنی جلوی آنها بایستیم. چون اگر بخواهم نت را یاد دهم، ده سال زمان لازم دارم و خودم غرق میشوم. میتوانم قدرت بدنی تیم را بالا ببرم و با قدرت بدنی جلوی آن نت بایستید. همین کار را کرد و خیلی موفق میشدیم. متاسفانه نمیدانست که این جا ایران است و نمیگذارند علاوه بر این که کارش ادامه پیدا کند، موفق هم شود. به نظرم تعویض ایشان بزرگ ترین خیانت در سطح ملی بود که در فوتبال ایران به یک مربی کرده باشید. خیانت دوم همین تعویض آقای اسکوچیچ بود که با شرایطی که تیم ملی ما را کسی تحویل نمیگیرد، این اتفاق را از او گرفتیم. از لحاظ شخصیتی، تیم نابود شده بود و او به آن وجهه و شخصیت داد و در شرایط اول فوتبال قرارش داد و با او خداحافظی کردند. اویچ برایم خیلی قابل احترام است. خیلی چیزها از او یاد گرفتم. عکسهای بازیکنان یوگوسلاوی را به ما داده بود و به دیوار زده بودیم، تا وقتی بیدار میشویم، میخواهیم با این بازیکنان ۹۰ دقیقه زندگی کنیم.
اگر ایویچ میماند به نظر شما از دور گروهی ۹۸ صعود میکردیم؟ پیش بینی کرده بود که جلوی یوگوسلاوی گل نمیخورید مگر این که کاشته بزنند.
قطعا روزهای اول به ما این را میگفت که نباید دور و بر ۱۸ قدم خطا بدهیم. آنها تنها راهی که دارند، ضربات ایستگاهی است.
این تغییر نکیسا و عابدزاده هم دلیلش بود؟ چرا آن زمان باید عابدزاده بازی نمیکرد؟
احمدرضا در اواخر، پاهایش جواب نمیداد. حتی در بازی استرالیا وقتی گل دوم را میخوریم، احمدرضا که غلت میزند، مردم ایران فکر میکنند از روحیه بالای او است. در حالی که زانویش قفل میکرد و باز نمیشد. معلق میزد و خود را باز میکرد تا بدنش باز و بسته شود و زانویش باز شود. احمدرضا زانوهایش در اواخر جواب نمیداد. برخی ضربات را با تجربه نمیشد گرفت. نیما هم شکل خوبی داشت. این که کاشته را بد خوردیم برای این بود که نیما فکر نمیکرد موافق بزند. یک قدم بر میدارد و باعث میشود نتواند برگردد. وگرنه نیما تمام تیم ملی امید را فیکس بود. سالیان سال باهم بازی کرده ایم. نیما خیلی قابلیت داشت.
خیلی از بازیهای شما را در استادیوم دیده ایم. شما خودتان هم کاشته زن خوبی بودید.
سه نفر در فوتبال ایران در بغل پا قبول دارم. نمیدانم خودم از آنها بهترم یا ضعیف ترم. کریم باقری، نادر محمد خانی و خودم. شصت متر باهم پاس روی زمین میدادیم، شصت متر بغل پا با شدت بزنید و بعد مسابقه میدادیم. توپ نباید بلند میشد. بعد به نحوی باید ضربه میزدیم که نتواند کنترل کند. الان فوتبالیستهای ما توانایی روی زمین پاس دادن چند متر را دارند؟
خیلی وقت است ایستگاهی زن نداریم.
چه کسی میتواند ایستگاهی ضربه بزند؟ باورتان نمیشود. با داخل پا ایستگاهی میزنم. هرکسی نگاه کند فکر میکند شوت میزنم. شدت ضربه ای که میخورد اینطور است. برخی چیزها از بچگی در وجودم بود.
حق اسماعیل حلالی در کجای فوتبال خورده شد؟ جایی که دلش شکسته باشد.
خیلی جاها حقم خورده شد. صدایم حامی نداشت. کسی را نداشتم. فقط با خدای خودم خلوت میکردم که تلاشم {نتیجه دهد}. مثلا همین جام جهانی ۹۸ بیمار شدم. این درست است. با بیماری به خانه رفتم بدون این که خط بخورم. وقتی به هنگ کنگ رفتند، یک نفر حامی من نبود که بگوید این آقا بهتر شده است. تازه دو لگد هم میزدند که این نبرد و آن یکی ببرد. مافیای فوتبال وحشتناک است. از آن سالها وجود دارد اما به شکل دیگری بود. ارتباطات آدم ها، مثلا مدیرعامل یا افرادی که در فوتبال قوی تر بودند تاثیرگذار بودند.
هیچ وقت اسیر این مافیا شدید؟ این که به شما پیشنهادی بدهند؟
اصلا – به هیچ وجه. از روی اول اینطور نبودم. بازیکنی در تیم ملی داشته ایم که وقتی مسافرت میرفتیم، جلوی چشم ما برای همکاران شما آن زمان در روزنامههای قوی کادو میخرید. اگر یک نفر در ایران بیاید و بگوید که من کاری را خلاف انجام داده ام {وجود ندارد}.. همین الان هم من در کار مربی گری انقدر یاد گرفته ام، آنقدر که داد زده ام... الان در این فوتبال شما میخواهید چه کار کنید؟ فوتبالی که برای یک بازیکن میخواهند به شما ۹۰ میلیارد بدهند، باید چه کاری کنیم؟ باید بازیکن بسازیم یا نباید بسازیم؟ بیست سال است که میگویم برای چه باید ۳ میلیون دلار بدهیم و مربی بیاوریم؟ فکر کنید یک آدم رقاص را اینجا بیاوریم که برقصد. فضا ندارد. کسی که رقص حرفه ای دارد، باید فضای حداقل ۲۰۰ متر داشته باشد. چرا سه میلیون دلار بدهیم و مربی بیاوریم، ولی نتواند به ما کار یاد دهد؟ اول زیرساخت را درست کنیم و بعد در این تورمی که در بازیکن وجود دارد، راهی جز این نداریم که خودمان بسازیم. با این تورم، میشود ۹۰ میلیارد و سال بعد میشود ۲۰۰ میلیارد.
شما میگویید اول زیرساخت را درست کنیم و بعد مربی خارجی بیاوریم. ولی مدیران ما انگار تا آن مربی خارجی نیاید و زور بالای سرشان نباشد کاری نمیکند.
چون مربی هم نیم تواند کوتاه مدت بسازد. آن هم هزینه است. چون مدیر عامل هم به خاطر تن دادن به خواستههای هواداران، مربی خارجی میآورد، انقدر واقع بین نیستند که با مردم صحبت کنند و بگویند ما اصلا قهرمانی نمیخواهیم. هواداران ما فهیم و اصیل هستند. بگویند ما ۵ سال چیزی نمیخواهیم. حتی شما کمک کنید تا زیرساختها را درست کنیم. ۵ سال پنجم میشویم و بعد از آن میتوانیم از باشگاههای عربستان بالاتر برویم و بازیکنهای قوی {بگیریم}. باشگاه ما الان درآمد مالی ندارد. همه اش بدهکاریم. برای این که بازیکنی که آورده ایم همه هزینه است. برای این که آن بازیکن را تبدیل به احسن کنیم، هیچ فکری نداریم. فکر کمیته اقتصادی و فنی باشگاه ما چه چیزی است؟ از کدام اتاق فکر و خروجی میآید که اینکار را انجام دهند؟ آقای درویش هر روز میگوید این مبل توقیف شده است. یک آدم هم مگر چقدر عقلش میرسد؟ محدودند. اصلا مگر فکر دارند؟ ده سال پیش تیم ب داشتیم و میدانید در تیم ب داشتیم. به آنها گفته بودم باید لیگ دو کشوری برای تیم ب داشته باشیم. میخواهید هر سال ده بازیکن جذب کنید. ۵ تا را عالی بگیرید و سه تایش را من میدهم. آن سه تا را که من میدهم هزینه هایش کمک میکند که ۹۰ میلیارد به کاظمیان ندهید. آن را من میدهم تا آن ۹۰ میلیارد را بدهید و بازیکن خارجی با کیفیت بیاورید. هارمونی بازیکن جوانی که آموزش خوب دیده است. دیدم در قرارداد من نوشته اند ۱۰۰ تومان. ماهی ده تومان نوشته بودند. ماشین من خود بخود به استادیوم برود و بیاید ده میلیون تومان هزینه آن است. سرمربی بزرگسالان ۵۰ میلیارد تومان در سال بگیرد، من که سرمربی امید هستم ۱۰۰ تومان است. بعد بگویند بازیکن برایم بسازید. منظورم این است که مشکل ما این است. من باید مهم تر از سرمربی بزرگسالان باشم. از نظر یک باشگاه، من زمان بیشتری میگذارم.
برای همین کار نکردید؟
بیرون آمدم و پشت خود را نگاه نکردم. با ایین که پرسپولیس تمام زندگی ام است، به جایی رسیدم که دیدم دارم غرق میشوم. بازیکن مصدوم میشود و آسیب میبیند. وقتی به بیمارستان میرویم میگویند ۱۵ میلیون تومان بدهید تا بخیه اش بزنیم. پولش را باید جلوی بازیکن و از جیب خودم بدهم. دیدم همه چیز شعار و دروغ است. میخواهم واقعیتها را بگویم. سه سال پیش، پشتم را نگاه نکردم. با این که قهرمان نیم فصل شدیم. علیرضا عنایت، بازیکن من است. علیرضا خدادادی را من دادم. همه اینها بازیکنان من هستم. تازه این آموزش، ده درصد چیزی نیست که در ذهنم است. چون امکانات به من نمیدادند. آقای گل محمدی گفت اعتقادی به GPS ندارم. داشت خاک میخورد. آقای برانکو که رفته بود، دو سال خاک میخورد. آن را برای بازیکنان امیدم احیا کردم. بازیکن امید من ۳.۵ کیلومتر بیشتر نمیدوید. آخر فصل که میرفتم، ۱۱.۵ کیلومتر دوندگی تیم ما بود. همه چیزش هست. ولی نمیخواهند.
وقتی رفتید کسی نگفت چرا میروید؟
یک نفر نگفت چرا رفتید؟ برای این که برایشان آدمها مهم نیستند. ساختار و آموزش مهم نیست. میگفتم چرا باید مربی شما پشت ماشین را بیرون بگذارد و گوشت را روی مربی بگذارد؟ آن آدم روی مربی... بازیکن میآورد و میگذارد. باید پول بدهید. آقای درویش! آقای مدیرعامل! شما باید قرارداد سرمربی امید را...
قضیه قصاب اتفاق افتاد؟
همه اینها رخ داده است. همین الان هم رخ میدهد. با سند میگویم. همه من را میشناسند که حق بچه را به کسی نمیدهم. دیدم مربی پایه بیرون میرود. چند بار در خیابان دیدم که صندوقش را میزند و قصابی... عزیزان! این میشود که فوتبال ما این است. باید باشگاه حامی من باشد. انقدر رفاه برای من ایجاد کند که من از بچه ای بگیرم که برایش قصاب است. حق او را به فرد دیگری ... این مشکلات فوتبال ما است. الان باید ۹۰ میلیارد به کاظمیانی بدهیم که تیم امید را هم ندیده است. تیم ملی جوانان را هم ندیده است. بازیکنی که در کمپ تیم ملی را ندیده است. اگر به او ۹۰ میلیارد بدهم، به بازیکن تیم ملی چقدر بدهم؟ چون خودمان نساخته ایم. تمام این بنیه را با آقای گرشاسبی درست کردیم که چه رخ دهد. او را در زمان بازنشستگی بعد از دو ماه بیرون انداختند. این پلنها را کنار هم گذاشتیم تا ۴۷:۲۲ کنیم و درستش کنیم و خوابگاه بسازیم و از شهرستان بیایند. رفتیم باشگاه و صبح دیدیم فرد را عوض کرده اند و مدیر امور مالی را مدیرعامل کرده اند. به او میگفتم فوتبال، میگفت چه میگویی؟ اصلا متوجه بازیکن و زیرساخت نبود. این درد فوتبال است. الان مجبوریم که باید ۱۰۰ میلیارد بدهیم. این کارهایی بود که من را اذیت میکرد و گفتم بیخیال فوتبال شما. الان وقتی این اتفاقات میافتد، دلم میسوزد.
خروجی این آکادمی به کجا میرسد؟
آکادمی خودم ۳-۴ بازیکن ملی خواهم داد. الان همه نونهالان و ۱۱-۱۲ ساله هستند. تیم ملی نوجوانان را که دیدم، حسرت خوردم. تیم ملی نوجوانان، صاحب این فوتبال و .... نتیجه بحث دیگری است. فنی میگویم. بازیکنهای ما در پاره ای، دفاع یک در مقابل یک را نمیدانستند. دفاع چهار نفره و دفع توپ و ضربه زدن به توپ را بلد نبودند. وقتی شما پشت ماشین را باز میگذارید و قصاب گوشت میگذارد، این بازیکن همان میشود. تیم ملی هم همان میشود. وقتی سرمربی تیم ملی قراردادش بالای ۲۰۰ میلیون تومان نباشد، آن هم از آدمی بر میدارد. شک نکنید.
ما احترام زیادی برای آقای عباس چمنیان قائل هستیم. ولی این همه فوتبالیست خوب داشته ایم که همه مربی شده اند. واقعا در جایگاهی نبودند که مربی نوجوانان و جوانان شوند؟
چون ایشان تحصیل کرده است به ایشان احترام قائلم. هیچ موقع و جای دنیا، نمیتواند جای من باشد. به این صراحت میگویم. ایشان نمیتواند بگوید بازیکن ملی باید دارای چه استانداردی باشد. کسی که این لباس را پوشیده باید بگوید. وقتی بازیکن را آموزش میدهم، انگار در تونل ورزشگاه آزادی هستند و میخواهند به داخل بروند. آن را برای بازیکن تجسم میکنم. این را که شما ندیده اید، چطور میتوانید به بازیکن بدهید؟ دانش من از آقای عباش چمنیان کم نیست. تحصیلاتم از ایشان کم نیست. سی سال در رده بالا بازی کرده ام. الان هر کاری در زمین باشد، ۵۲ سالم است و از هر جای زمین پاس میدهم. به بچه نمیگویم این دوربین و فیلم است و نگاه کن. جلوی چشمش بدون این که گرم کنم انجام میدهم. وقتی انجامش میدهم، بازیکن میفهمن که میشود انجامش داد. چطور تیم ملی نوجوانان و امید را به فردی میدهند که این روزها را ندیده است؟ باید با آقای تاج در دفترش بنشینم تا به من کار دهد؟ آقای تاج! شما خیلی به این فوتبال بدهکارید. به عنوان رئیس فدراسیون باید چشمان خود را باز کنید و ببینید در این فوتبال چه رخ میدهد. میتوانید با یک تصمیم درست... پرسپولیس یک تصمیم درست گرفت که آوردن برانکو بود. باشگاه را متحول کرد. نه چهار سال،همین الان هم که در سراشیبی افتاده ایم، ولی در شیب یک دست بودیم نان برانکو را میخوردیم. ۱۲ شب در ۵۱:۱۶ هزار سگ بیرون بود و دیدم در دفترش فیلم تمرینی بازیکنان را میبیند که در تمرینی که من ندیده ام ایشان چه کار کرده است... بعد از آن مربی آوردیم که یک ساعت روی تیم زمان نمیگذاشت. بازیکن سازی را از تیم کنار گذاشته ایم و الان دوباره بازیکن سازی شده است. مشخص است چرا نتیجه نمیگیریم.
کارتال را چطور میبینید؟ به نظر میرسد برای کارش خیلی وقت میگذارد.
زندگی نکرده ام. فقط ماهیت تیمی که میبینم و با اتفاقاتی که افتاد، از نظر نتیجه ای به خاطر تغییر مربی آسیب دیدیم. همه میدانستند که آسیب میبینیم. عدم شناخت مربی بود. ولی اسم کارتال و رزومه اش را اگر کنار هم بگذارید، آن تغییرات را در تیم دیده ام. ولی به اندازه اسمش ندیده ام.
ولی به جوانها بها میدهد.
اگر اسم کارتال میآید که فنرباغچه بوده است را ۱۰۰ حساب کنیم، تغییرات ۲۵ درصدی داشته ایم.
به نظر شما بماند؟
من ۲۵ درصد تغییرات در تیم دیدم. در حالی که توقعم این بود که خیلی بیشتر باشد.
امسال هم شرایط فرق کرده است و خودش میتواند بازیکن انتخاب کند.
امسال میتوانیم درمورد او تصمیم بگیریم. امسال خودش تیم ببندد و بایستد و کار کند. آخر فصل میتوانیم بگوییم که به نظر ما چطور است. ولی در این ۸ ماه به نظرم ۲۵ درصد رشد داشته ایم.
جایی گفته اید که میتوانید پرسپولیس را قهرمان کنم و اگر نتوانستم میتوانید من را دار بزنید.
عین همین صحنه بود که با شما سه ساعت صحبت میکنم و شما آن تیتر را برمی دارید و شبکههای مجازی هم مشخص است. این جا گفتم به جای این که سه میلیون دلار مربی بیاورید.... ما الان در پرسپولیس چه جامی گرفتیم؟ هیچ. اگر نیم فصل سرمربی میشدم، همه این اتفاقات در نهایت میافتاد. در نهایت من هم نتیجه نمیگرفتم. به جای این که سه میلیون دلار را به جای این که به آقای کارتال بدهید، زیرساخت درست میکردید. میدانستم تعویض مربی باعث میشد به خاطر عدم شناخت این اتفاقات بیافتد. پول شما از جیب نمیرفت. با آن سه میلیون دلار سه تا زمین درست کنید. میمی گویم که شما میخواهید این پول را دور بریزید. من به شما سه ماه دیگر را میگویم که نتیجه نمیگیرید. چون یک مربی خدابنده لو را هافبک راست میگذاشت. من ده سال است که او را میشناسم. ولی ایشان دو سال آمده است. بازیکن ایمد پیکان بود و میخواستم همین تیم ب پرسپولیس بیاورم که به بزرگسالان بدهم. بیش از ۵۰ بازی رسمی او را دیده بودم. این شناخت من را شما ندارید. تازه نتیجه ای که به خاطر عدم شناخت از دست داده است {را نداشتم}. کریم باقری در سرمربیگری موفق بود. مربیگری علم بی نظیری ندارد. اوسمار چرا در تیم پرسپولیس موفق شد؟ چون یک سال و نیم با یحیی زندگی کرد. برانکو در پرسپولیس موفق شد، چون ۷-۸ سال در ایران کمک بلازویچ بود. در بین فوتبالیستهای ما اولا آموزش از پایهها با نت انجام نمیشود. نونهالان را داریم و تیم نونهالان ما در لیگ دو، اولویت ما بازی فوتبال است. نتیجه در تابلو نیست. در سخت ترین شرایط، بهترین تصمیم گرفتن است. اولویت تیم را به بچهها آموزش میدهیم که باید در شرایط سخت یاد بگیرد و تصمیمات بهتری بگیرد. بهترین کاری که انجام میدهیم این است. وقتی بچه را اینطور آموزش دادید و به رده تیم ملی رسید، قطعا فوتبالیست موفق تری خواهد شد. تا این که نتیجه بخواهیم و به هر شکلی توپ را دفع کند و از دروازه دور شود. فردا بازیکن نوجوان تیم ملی ما به این شکل کار میکند. داریم با نت آموزش میدهیم. فقط هم نه ما، تمام فوتبال ما مجبور است این کار را کند. فوتبالیستهایی که با نت آموزش نمیبینند در ۱۴-۱۵ سالگی حذف میشوند و در فوتبال نمیتوانند بمانند. یکی دو سال با ایجنتها پول میدهند و جام میگیرند. ولی اوت میشوند. فوتبالیستی میتواند بماند که با نت آموزش دیده باشد . به لحاظ فنی آنقدر قوی باشد که نتوانند در کارش بگذارند.
شهریه شما چقدر است و بچهها چطور میآیند؟
زمینهای ما کاملا خصوص است و آزاد میگیریم. بالاترین اجاره زمین ... کسی اگر خودش تمرین کند یک چهارم هزینه میدهد. آموزش میدهیم. آکادمی ای که من دارم، دوستان افغانی ما یک چهارم قیمتی که برای هزینه یک ساعت و نیمه میدهند همان زمان را یک چهارم پول میدهند. چون میگویند شما به بچهها آموزش میدهید و چون آموزشی است باید پول بیشتری بدهید. در حالی که هیئت فوتبال استان تهران و کشور ما باید افتخار کند که یک بازیکن با تحصیلات و مدرک و سبقه من به آنها اموزش میدهد. در ایران یک نفر بیاید کاری که من انجام میدهم را انجام دهد. یک نفر بازیکن از تیم ملی انجام داده باشد.
برای همین گفتم که میبینیم بنری با مدیریت فلان پیشکسوت میزنند و ماهی یک بار هم سر نمیزنند.
بعد ببینید چه اتفاقاتی رقم زده ایم. تازه ما مجوز قانونی هم بگیریم، برخی اوقات سنگ جلوی پایمان میاندازند. شهریه سه ماه کلاس عمومی ما هفت میلیون تومان است. ۳۶ جلسه تمرین میکنند. نه تعطیلی و نه شهادت و نه آلودگی داریم. امکانات از لباس و همه چیز میدهیم. آنهایی که استعداد هستند کنار میکشیم که ۵ جلسه در هفته تمرین میکند و روال خود را دارد. وقتی دیدیم کسی استعداد دارد، بالا میآید و به صورت حرفه ای تمرین میکند. آقای شهبندیان که کاپیتان پاس بود و قهرمان آسیا شدند یا آقای رسول غنی زاده که بازیکن استقلال بود و کاپیتان پاس بود. همینطور آقای محمد سرلک که چند سال کاپیتان هما بود. همه اینها نزدیک به بیست نفر هستند.
چند شاگرد دارید؟
حدود ۴۰۰ نفر شاگرد دارم.
فکر میکنم خودتان به کار پایه علاقه دارید.
من علاقه دارم. ولی چون توانایی خود را میدانم، در قالب بالا میتوانم به فوتبال کمک کنم. پیشنهاد لیگ دو و یک را داشتم. ولی چون زیرساخت نیست {قبول نکردم}.
پرسپولیس چطور؟
خیر – صحبتی شده است که به عقب برگردم و با تیم ب باشم. اینها برای ده سال قبل من بود. الان میتوانم در قالب مربی خیلی به تیم پرسپولیس کمک کنم. هم به لحاظ فنی میتوانم کمک کنم و هم به خاطر شناختی که از مجموعه پرسپولیس سالیان سال دارم. یک حسن خوبی که دارم این است که جایگاه آدمها برایم مهم نیست. توانمندی آنها و میزان مهارتشان مهم است. وقتی میروم، بازیکن من باید به آن شرایط برسد که بازی کند. اگر نرسد، هرچقدر اسم هم داشته باشد، باید بیرون بنشیند. آدمی نیستم که جایی بگویند سفره ای پهن است و جایی بنشین. جایی که تاثیرگذار نباشد، خودم نمیروم. سعی میکنم جایی باشم که کمک من به آن مجموعه میرسد.
آخرین قرارداد شما چقدر بود؟
سال ۸۰-۸۱ هیجده تومان بود. قهرمان ایران شدیم و آقای غمخوار آمدند. ۲۰ درصد از قراردادم را ندادند. چون گفتند دارید از تیم جدا میشوید. علیرغم میل باطنی ام و این که تصویری نداشتم از پرسپولیس جدا شوم، شرایطی فراهم شد. خانه گرفته بودم و چک داشتم و فرزندم تازه به دنیا آمده بود. در شرایطی قرار گرفته بودم که مجبور شدم به صنعت نفت آبادان بروم. حتی چند بار با علی آقا صحبت کردم و گفتم این جا ما تیم ملی و پول بیشتر و خانه خریده ام نداریم. من تصمیم میگیرم. ما هم مجبور شدیم به صنعت نفت آبادان برویم.
هیچ وقت بازیکن حاشیه سازی نبودید. هیچ وقت کسی نبودید که بخواهید مصاحبه دروغی کنید یا جنجالی کنید که به پول خودتان برسید.
همین الان هم اعتقاد دارم که اگر حرف بدی درموردم گفته شود انگار دنیایم خراب است. زمانی به علی نیکبخت واحدی گفتم این همه روزنامهها علیه تو یک روز خوب و یک روز بد مینویسند. گفت که تصویر ذهنی آدمها با هم فرق میکند. در جلد روزنامهها باشم ولی بد، ببینید تصویر آدمها چقدر فرق میکند. میگویم هرچه از من چیز غلطی بنویسند، چون انجام نداده ام دنیایم خراب است. ولی ایشان تصویر ذهنی اش این است که همیشه باید باشید. چه خوب و چه بد. من کلا آدم حاشیه ای نیستم. الان هم آمده ام که در جایی محدود کار خودم را انجام دهم. زمانی هم که شبکههای مجازی آن حرف من را بالا آوردند، وایرال شد. این را گفته بودم که این نتیجهها را که میبینم، الان کارتال و هرکسی هم بیاورید، تصمیم این نیست که مربی عوض کنیم. عدم شناخت باعث میشود لیگ و سوپر جام را از دست بدهیم. همه اینها رخ داد.
گفته بودید شش ماهه پرسپولیس را قهرمان آسیا میکنم.
گفتم وقتی این مربیان را میآورید، دو سه سال زمان میدهید. یک قرارداد سه ساله ببندیم، پشت من عین کوه بایستید. ولی این را میگویم که پرسپولیس دیگر قانع نیست که قهرمان ایران شود. قهرمان ایران روی شاخش است. الان میدانید که تیم الاهلی قهرمان آسیا شد. الهلال با آن همه ستاره تصور میکردید به تیمی در آسیا ببازد؟ عین موم دست الاهلی مانده بود. ببینید که آن چه تیمی است. ولی باز هم به شما میگویم و فکر میکنید رویاپرداز هستم. اما واقع بین هستم. نمیدانید چقدر در زندگی ام تلاش میکنم. در مجموعه ای که یک بچه ده ساله دارم تلاش میکنم. چه برسد به این که روزی سرمربی باشگاه پرسپولیس شوم و تلاش من را ببینید. اعتقاد دارم به خاطر سطح توانمندی که خود از خودم میدانم و بیشتر از این هم هر روز یاد میگیرم ، اعتقاد دارم روزی این رخ خواهد داد. به مهرداد میناوند گفته بودم. به او قول داده ام که این اتفاق روزی خواهد افتاد. شاید خیلیها به حرف من بخندند. ولی روزی این را رقم میزنم . مشکل تیم ما این نبود که فرد دیگری را بیاوریم. مشکل تیم ما از انتخاب بازیکن و نحوه تمرین و نحوه آموزش صحیح و همبستگی که زمان برانکو در تیم ما ایجاد شده بود {است که وجود ندارد} .
در پرسپولیس، بازیکنی هست که مربی صندوق بالا زن برای قصاب باشد؟ بازیکن سفارشی داریم؟
بیشتر در رده پایه است. واقعیت این است که باید با چشم خودم ببینم. در تیم بزرگسالان، دو سال است شهید کاظمی نرفته ام. آدم دروغگویی نیستم و چیزی که نبینم را نمیدانم . برای همین نمیتوانم بگویم. ولی کماکان از این اتفاقات میافتد و نه تنها هیچ فکری نداریم، بلکه معمولا کسانی که دوست داریم و با ما همراه هستند... همین سه سال پیش سه بار از باشگاه من را خواستند. سری سوم، کلا تهدید کردند که به تمرین نروید. گفتند چرا سرمربی امید هستید ولی علیه بزرگها مصاحبه میکنید؟ گفتم اگر من یک کار غلط ببینم خواهم گفت. ربطی به سمت من ندارد. پرسپولیس زندگی من است. اگر چیزی ببینم باید بگویم. چه ربطی به سمت من دارد؟ سه بار من را تهدید کردند. همین آقای لشگری که الان همه کاره باشگاه است، میتواند شهادت دهد که سری سوم ایشان به من زنگ زد و گفت که آقای رئیس هیئت مدیره – صدری – که مدیرعامل ما شده بودند... ایشان فرد خوبی هستند. ولی آیا مدیرعامل پرسپولیس است؟ یا آقای رسول پناه را مدیر عامل پرسپولیس کرده بودند. یک روز آمدیم صحبت کنیم. زیپ شلوارش باز بود ۶۷:۵۴... جلوی من نشست و گفت چه کار کنیم؟ گفتم فعلا این زیپ را ببند. یعنی یک نفر نمیتواند زیپ شلوارش را بالا بکشد و مدیرعامل پرسپولیس است. خنده دار است.
رابطه ات با علی دایی چطور است؟ چطور کسی مانند علی دایی نباید حتی راس فدراسیون فوتبال یا مدیریت باشگاه بنشیند. چیزی که در آلمان میبینیم که بکن باوئر بوده.
بسیار عالی است. علی دایی را وقتی بازی میکردم نمیدانستم با چه جواهری بازی میکنم. الان هرچه جلو تر میرویم، مانند قالی است. نمیدانستم. هر روز در یک اتاق بودیم. ایشان با حمید استیلی و من با خداداد عزیزی بودیم. ولی هر روز ما چهار نفر باهم بودیم. هر روز باهم چلنج داشتیم و اگر میدانستم ماهیت او چیست – که بعدش دیدم – هر روز صبح که بلند میشدم برای او همه کار میکردم. آنقدر این انسان مگر میتواند درونش آنقدر قوی باشد و بیرونش وانمود نکند که درونش این است و من حس نکنم که آن درون، نهفته در داخل این فرد است؟ حتی آن زمان که فوتبالمان تمام شد، نفهمیدم چه انسانی است. بعد هر چه جلوتر رفتیم... الان هم او را میپرستم. ولی شاید سالی سه چهار بار او را ببینم.
آخرین بار چه زمانی با او حرف زدید؟
یک ماه پیش دفترشان بودم.
کاری بود؟
خیر – هر دو سه ماه یک بار میروم که او را ببینم و به وجودش افتخار کنم. تا به حال نشده است که کاری با او داشته باشم و پیش او بروم. هیچ وقت نشده است. هر کاری هم از او بخواهم انجام میدهد. ولی تا به حال نشده است. انقدر جایگاه این فرد را بزرگ میدانم که سعی میکنم مشکلات خودم را خودم حل کنم. خیلی آدمها به من که میتونم با او ارتباط کنم و کمکشان کند، آنهایی که در حد توانم است، اجازه نمیدهم به ایشان برود. ولی آنهایی که از دست ایشان بر میآید سعی میکنم رقم بخورد.
به نظرتان جایگاه علی دایی، حتی ریاست کنفدراسیون آسیا نیست؟ البته وصیت پدرش هم هست گفته بود که وارد این عرصهها نشوید؟
خودش هم علاقه ای ندارد. خیلی حیف است. روزی به او گفتم که من شرمم میآید یک نفر به استادیوم به شما توهین کند. وقتی مربی تیم هستید باید این توهینها را بشنوید. ولی اگر جایگاه مدیریتی داشته باشید و برنامه ریزی درست داشته باشید، دیگر آقای دایی اگر رئیس فدراسیون ما میشد، این انتخابات رخ نمیداد. چون قدر و منزلتش انقدر بالا است که دیگر سر جواز و بازیکن و اتفاقات دیگری که نمیخواهم باز کنم، {این اتفاقات نمیافتاد}.
فوتبال ما انقدر کثیف شده است که علی کریمی چند سال پیش در رقابتی شرکت کرد و ۶-۷ رای بیشتر نیاورد. فقط میخواست ثابت کند که فوتبال ما انقدر کثیف و مافیا است که به یک فوتبالیست ملی در رده علی کریمی رای نمیدهند. چون منافع آن هیئت برایشان مهم تر است.
مهم تر از این، کاپیتان تیم ملی به کسی زنگ بزند و بگوید به شما رای میدهم. مگر الان کسی من را مجبور کرده به چه کسی رای میدهم؟ زنگ بزند و بگوید به شما رای میدهم. بعد به کسی دیگر رای دهد؟ آیا میتوانید این را هضم کنید؟
با این شرایط علی دایی هم بیاید رای نمیآورد.
اصلا رای نمیآورد. مافیایی هستند. گروهی هستند که اجازه نمیدهند. چون خودشان از نان خوردن میافتند. باید واقعیتها را بپذیریم.
روی بحث تراکتور برویم. بعد از تقریبا ۵۰ سال، اسکوچیچ آمد و اتفاقی را رقم زد که تراکتور قهرمان ایران شد. درمورد تراکتور صحبت کنید. حاشیههایی پیش آمد که خیلیها میگویند رئیس جمهور ترک زبان است و پشتشان بوده است. خیلیها میگویند رای بیرانوند را نداده اند. یا در ماجرای کشاله رای شجاع خلیل زاده چرا رایش نیامد. خیلیها میگویند اگر این هم نبود، تراکتور قهرمان میشد.
شما چه میگویید؟ نظر خودتان چیست؟
یادداشتی نوشته ام که حتی اگر خداداد و بیرانوند نبودند، تراکتور قهرمان میشد. نظر شخصی را نوشته ام.
من واقع بین هستم. میدانید که ۱۲ سال است آقای زنوزی در بالاترین سطح هزینه میکند و تجربههای زیادی دارد. از فولاد گستر که تیم داری کرد و لیگهای پایین تری که تیم بالا آورد، یا زیرساختهایی که برای باشگاه تراکتورسازی – تراکتور فعلی - فراهم کرد... اگر ببینید چمنهایی که ایشان دارد، در ایران باشگاهی ندارد. امکاناتی که برای بازیکنان خارجی خود و مربی خارجی خود ایجاد کرده است و این که کجا میمانند را باید ببینید. بعد در سالها قبل، تیم جمع کردند و بازیکنان استقلال پرسپولیسی که سنشان بالا بود و در تیم کمتر بازی میگرفتند و قهر میکردند–را بردند و نتیجه نگرفتند . نگرششان عوض شد و گفتند حتی بازیکنانی که فوتبالیست بوده اند ولی پا به سن گذاشته اند موفق نشده اند. بعد دیدم که باید بگوییم چند تا از بهترین یارشان را بیاوریم. بیرانوند و مهدی ترابی و اسماعیل فر را آوردند. این سه بازیکن علاوه بر این که از {پرسپولیس} بیرون آمدند و ما از نظر فنی ۳۰-۴۰ درصد پایین آمدیم، نتوانستیم جای آنها را پر کنیم. چون زمان میبرد. بعد کسی را دروازه گذاشتیم و گفتیم از بیرانوند بهتر است. خودمان خودمان را گول زدیم. باید واقع بین بود. بیرانوند یک دستش به ده گلری که میآوریم میارزد. ۵ بازیکن خارجی آورده ایم و ۴۰ بازی که در فصل انجام داده ایم را برای ما نکرده اند. چطور میخواهیم قهرمان شویم؟ چهار بازیکن خارجی آوردند و هر چهار تا هر بازی گل میزنند. غیر از آن چهار بازیکن خارجی، سه تا بازیکن آس ما را برده اند. در فوتبال امروز اگر بخواهیم مهدی ترابی را درست کنیم ده سال زمان میبرد. فوتبالیستی که یک مسئله حاشیه ای در یک سال ایجاد نمیکند. کسی که تمرین میکند. از مهدی ترابی یک مصاحبه در طول سال نمیشنوید. یا از دانیال اسماعیلی فر چیزی نمیبینید.
به جای آن بیرانوند جبران کرده است!
او هم با توجه به خصوصیات رفتاری اش، گاهی بلد نیست چطور صحبت کند.
هوادار پرسپولیس را میشناسید. به نحوه جدایی بیرانوند معترض است.
من نحوه جدایی آنها را قبول ندارم.
ترابی قرارداد نداشت و رفت. قبولش میکنیم.
ترابی هم دو سال پیش ۹۳ درصد پولش را گرفته بود و فسخ کردند. یک بحث هواداری است که خودم هم اینها را نمیپذیرند.
ولی اگر اسماعیل حلالی بود میرفت؟
این کار را نمیکردم. من با دلم زندگی کردم. بین پرسپولیس و خودم، پرسپولیس را بر میدارم. این فرد در ایران پیدا نمیشود. باید واقع بین باشیم. الان همه دنبال صفرها میگردند.
ولی او قرارداد داشت که رفت.
آقای بیرانوند هم قرارداد داشت و هم در تلویزیون آمد و گفت که پرسپولیس تمام جد و آباد من است. یک فوتبالیست که گلر تیم ملی است، ۲ صبح باید هزار بار خواب باشد. ولی در تلویزیون گفت که پرسپولیس را از زن و بچه ام بیشتر میشناسم. بعد به ۱۰-۲۰ میلیارد فروخت و به تراکتور رفت. کاری به اینها ندارم. ولی اینها را نمیپسندم. فنی پرسیدید و فنی جواب دادم. رفتارشان کاملا غلط بود. پرسپولیس بیست سال پیش کاری کرده است و من یادم نمیرود. اما اینها فراموش کارند. الان آقای بیرانوند زندگی خود را دارد و درمورد خودش میتواند تصمیم بگیرد. ولی از نظر من آن قهرمانی و زندگی مردود است و به درد نمیخورد. من میگویم زندگی اول همان صد میلیارد اول مهم است که شما هیچ ندارید. صد میلیارد دوم، همه اش مشکلات ایجاد کن است. همه اش فکر و دغدغه است و هیچ کمکی به زندگی عادی ات نمیکند. اگر آن روزی که میدان آزادی میخوابیدید نیاز اولیه بود، صد میلیارد تعیین کننده بود. ولی الان که صاحب این زندگی شده اید، آن ۲۰-۳۰ میلیارد اضافه ای که میگیرید هیچ تاثیری در زندگی آینده ندارد. کما این که این زندگی و شرایطی که برای خود ایجاد کرده اید، این برای بی فکری شما است. به عنوان یک دوست اگر مشاور خوبی بودم، این را به او میگفتم. اگر جای او بودم، آن صد میلیارد اولی خیلی مهم است. ولی اگر ۱۰۰۰ میلیارد شد، دیگر ۹۰۰ میلیارد بقیه، جز این که مشکلات برای شما ایجاد کند، تاثیری در روند زندگی ام ندارد.
به نظر شما در رای بیرانوند و در قضیه کشاله شجاع، فدراسیون مماشات کرد؟
بله قطعا همین است. بارها این را فدراسیون فوتبال ما و کمیته انضباطی دیده ام. در بازی استقلال پرسپولیس دو کارت زرد گرفته ام. فیلم را ببینید که وقتی اخطار میگیرم، میگویم چرا؟ بلکه سرم را پایین میاندازم و بیرون میروم. سه جلسه هم محرومم کردند که چرا ۷۹:۳۷ کارت زرد گرفته اید. ببینید اگر حرکت خطایی انجام داده ام، داور اخطار داده است و بیرون رفته ام. حرفی هم نزدم. اما سه جلسه محرومم کردند که چرا ۸۰ هزار تا را میخواستید تحریک کنید. عدالت محور نیست. جایی که باید عدالت اصلی آن جا قید شود... چون من سرمربی مس سونگون بودم. در سال ۹۴ تمام تیمهای ملی، تحت پوشش مس بود. به این دلیل، رای مس که در لیگ دو قبل از من تبانی کرده بودند که برنامه ۹۰ هم آقای فردوسی پور نشان داد که کرنر را میزنند و به عقب میبرند، رای را نمیتوانستند صادر کنند. چون حامی تیمهای ملی پرسپولیس، مس سونگون بود. وقتی تغییر و تحولات ۸۸ رخ داد تا این که آقای روحانی آمد و روسای مس را گرفتند و مدیران را گرفتند و بی پرونده شد و یتیم شد، رای دادند که مس سونگون و ورزقان لیگ دو و بندر کنگ، لیگ یک... تیم ما که سه ماه تمرین کرده بودیم کنار انداختند. چون یتیم شد. شما عدالت محورید؟ دم از عدالت حضرت علی میزنید. این عدالت است؟ پرونده هشت ماه در کشوی دبیر کلی گیر کرده بود. همین اتفاق دارد میافتد. فردا اگر رای را ندادند...اصلا کاری ندارم. راضی نیستم که بیرانوند یک روز بیرون بنشیند. میگویم قانون باید قانون باشد. آقای بیرانوند الان که به تراکتور رفته است و تراکتور قهرمان شده است. شهر من قهرمان شده است. تیمی که برای آن زحمت کشیده ام قهرمان شده است. درست است که پرسپولیسی هستم. ولی تراکتور را بی نظیر دوست دارم. همان حس را هم دارم که تراکتور قهرمان شده است. ولی عذالت چیز دیگری است.
شما درمورد اسکوچیچ گفتید که به او خیانت شده است. به نظرم یک جا انتقام گرفت.
قطعا با شما موافقم. مرور زمان نشان داد که آقای اسکوچیچ چیزی بهتر از این نمیتوانست برایش رخ دند. جوابشان را با کار خود انجام داد. یکی از متفاوت ترین خوشحالی هایم این بود که آقای زنوزی زحمات زیادی برای این تیم کشید و دوم این که در تبریز، همشهریهای عزیزم، خیلی منتظر این قهرمانی بودند. سوما آقای اسکوچیچ به حق واقعی خود در فوتبال رسید.
اتفاقاتی در جشن قهرمانی تراکتور رخ داد و یک سری افراد محدود و اجیر شده لا به لای طرفداران تراکتور و تبریز میآیند و پرچم آذربایجان و ترکیه را بیرون میآورند. این آن حس خوب را میگیرد.
کشور من ایران است. از آن شهر آمده ام. زبانم تبریزی است. لر هستم. زبان رسمی ما فارسی است. کشور ما ایران است. پرچم ما یک مدل است. خاک ما یک مدل است. خاک ما محدوده خاک ایران است. خاک کشور خود را به کل دنیا {نمی دهم.} در بیش از ده کشور حوزه خلیج فارس، برای زیرساختها و پایه آنها پیشنهاد داشته ام. بهترین امکانات بود. شاید این حرف گفتن ندارد. ولی خاک کشورم {را دوست دارم}، بند کفش بازیکنان و بچههای کشور خودم را میبندم، تا این که سلطان کشورهای دیگر باشند. آن جا اگر این ارزش را برایم قائل شوند برایم ابهتی ندارد. پادشاه کشور خودم و خاک خودم باید باشم. کشورم محدود و مختص به جایی نیست که به دنیا آمده ام. درست است که آن جا برایم قابل احترام است. ولی کشورم، این نقشه گربه است. این را یاد گرفته ام و به ایین هم احترام میگذارم و تا آخر عمرم هم همینطور زندگی خواهم کرد. چیزهایی که میگویید برایم قابل قبول نیست.
قبول دارید که خود باشگاه تراکتور باید واکنشی نشان دهد و حساب خود را از این ماجرا جدا کند. یا حداقل در ورزشگاه نظارت بیشتری داشته باشند.
قطعا باید همین رخ دهد. ورزش ما جایگاه این چیزها نیست. ورزش ما تمام دوستیها است. همه دوستانم را از ورزش پیدا کردم. جایگاه این چیزها نیست. حتی این که اجازه نمیگذاشتند تماشاچی در استادیوم برود، مخالف آن بودم. هیچ اتفاقی در مجموعههای ورزشی ما نمیافتد. مجموعههای ورزشی ما پاک ترین جا است. به شرطی که فرهنگ سازی کنیم و مواظب باشیم تا این اتفاقات بیافتد.
یکی از دوستان نزدیک خودتان از نیم فصل دوم به تراکتور اضافه شد. خداداد عزیزی که حضورش خیلی پر حاشیه بود. نظرتان درمورد حضور خداداد در تراکتور و مصاحبههایی که انجام داد و نقشی که در این تیم داشت بگویید.
هیچ کسی اندازه من آقای عزیزی را نمیشناسد. انقدر که از او شناخت دارم و با هم بوده ایم، شاید با فرزندانم و خانواده ام آنقدر نبوده ام. خداداد عزیزی فردی است که حتی اگر زندگی او را بگیرید و بگویید ده ثانیه عمر دارید، زیر بار حرف زور نمیرود. حالا چیزی که میگوید حرف زور است. بین ما سه نفر اگر من چیزی بگویم و شما دو نفر برعکس آن را بگویید، من نظر شما را بر میدارم. میگویم چون دو نفر هستید حرف شما درست است. آقای عزیزی هرچه خودش بگوید همان است. چه غلط و چه درست همان است. طبیعتا پیش چنین آدمی حق انتخابی ندارید. ایشان از این که بزرگ فوتبال است و هر اتفاقی که افتاده تصمیم گرفته است زندگی شخصی خودش را جلو ببرد، به تراکتور و قهرمانی آن خیلی کمک کرد. خیلی از ترکشهایی که میخواست به باشگاه بخورد، شاید به آقای عزیزی خورد. چون بی پروا حرف میزند و همه حرف هایش را میزند. آقای عزیزی خیلی به تراکتور کمک کرد. اگر امسال خداداد نمیرفت، شاید یک سری مسائل حاشیه ای که سال قبل برای تراکتور رخ داده بود، ده بیست درصد خلل ایجاد میکرد.
قبول دارید خداداد وجهه خود را خراب کرد؟
من هم با شما هم عقیده هستم. خداداد از خودش گذشت که تراکتور قهرمان شود و این واقعا ارزشمند است که فردی از خودش بگذرد تا تیمی قهرمان شود. ولو این که شهرش هم نباشد. همه هم نمیتوانند کار او را بکنند. خداداد از خود گذشت. برخی رفتارها را هم در این مدت دیدم و مغایر با رفتار واقعی خداداد بود.
یک سری خلاف نظر شما میگویند که تراکتور بدون خداداد هم قهرمان میشد. این را قبول دارید؟
خداداد قهرمانی را تسهیل کرد. درست است که تمام شرایط قهرمانی را تیم تراکتور داشت. ولی یک سری مسائل حاشیه ای برای تراکتور در اواخر فصل ایجاد شد و خودزنی کردند و این اتفاق مانند یک غده سرطانی شد.
مانند اتفاق آقای مهسن فروزان.
بله دقیقا. ولی به نظرم رفتن خداداد، تمام ترکشها را به جان خرید. نمیگویم رفتن خداداد باعث شد که صد درصد تراکتور قهرمان شود. ولی قهرمانی تراکتور را تسهیل کرد. اول فصل راههای قهرمانی را رفته بود. از اول فصل، ثباتی که در نتیجه گرفتن و بیرون خانه داشت و بازیها را میبرد. بعضا اشتباهات داخل خانه داشت و آن هم به خاطر ازدیاد مردم بود و توقعی که داشتند و برخی روزها هم تبریز، باد راه میافتد و نمیشود بازی کرد. ولی تراکتور از نظر من چه از تظر مدیریت و چه برنامه ریزی و ثبات، همه چیزش شایسته قهرمانی بود.
خداداد ته دلش پرسپولیسی است؟
پرسپولیسی است. فوق العاده ارزش زیاد به شهرش – مشهد – قائل است. ولی بین پرسپولیس و استقلال، پرسپولیس را بر میدارد. بسیار انسان دل پاکی است. خیلیها خبر ندارند که خداداد چقدر فرد بزرگی است. حتی من انقدر شهامت دارم که به جد بگویم وقتی میخواستم خانه بگیرم، خداداد من را کمک کرد تا خانه دار شوم. منظورم این است که این فرد آنقدر دوست داشتنی و خوب است. ولی هر چه جلو تر رفتیم، خودم آن توقعی که از خداداد داشتم، آن اتفاقات را ندیدم.
خداداد یا علی دایی؟
قطعا علی دایی
بهترین بازیکن ایران؟
بهترین انسان ایران را علی دایی میدانم. با خداداد خیلی رفیق هستم. واقعا رفیق هستم. ولی شما میگویید علی دایی. از نظر من، استغفرالله، خدا است. هر چه جلو تر میرویم، شما میگویید مهارت و من میگویم شخصیت. شما میگویید کاشته و من میگویم اخلاق و منش و بزرگی. بزرگی این است که خودتان نخورید و به کسی بدهید. نه این که ده تا جلویت بچینی و یکی را هم به کسی بدهی. بین آدمهای کره زمین، علی دایی را بر میدارم. میگویم در جهان یک نفر را بر میدارم و آن هم علی دایی است. انسانهای بی نظیر زیادی مانند کریم باقری و علی کریمی در کشور داریم که بی نظیرند. ولی اگر بخواهم یک نفر را بر میدارم قطعا علی دایی را بر میدارم.
اسماعیل حلالی چند دربی بازی کرد و اگر قرار باشد یک خاطره به یاد ماندنی بگوید چیست؟
۱۳ بازی دربی داشته ام که ۷ دربی را برده ایم و ۵ تا مساوی و یک بازی هم باخت داشته ام. در سال ۷۹ بود که علیرضا اکبر پور گل را زد. علی انصاریان میتوانست شیرجه برود که نگرفت و فنایی گل را خورد. تنها باخت دربی آن بود.
در دعوای دربی بودید؟
بودم و بچهها را جدا میکردم.
چقدر محروم شدید؟
محروم نشدم. انقدر دوستان استقلالی داشتیم که داشتم محمد نوازی را جدا میکردم. همین روزها هم نشان داد که فوتبال همه اش میگذرد و میرود. اصلا به یاد ندارم... اخراج هم اگر شده ام سرم را انداخته ام و رفته ام. آن تکل را هم اشتباه محاسباتی بود که انجام دادم.
یک خاطره خوبی که هم جالب باشد...
همان بازی اخراج، خاطره ای است که میخواهم بگویم. نادر محمدخانی، دو روز قبل استوک بلند خریده بود. خانمش از انگلیس آورده بود. اینها را اردو آورده بود. آنها آچار دارند. او انبردست از خانه آورده بود. مدام آنها را در اتاق میبست و در اتاق را هم باز کرده بود. میدیدیم به با انبر دارد ور میرود. میگفت اینها در پای استقلالیها میرود. ما هم نسبتا جوان بودیم. فکر کنید بزرگ تر تیم، مدام در مغزت بکند که اینها در پای استقلالیها میرود. روز بازی یادم است که صبحانه خورده بودم و داشتم میرفتم، دیدم که دوباره پلهای پشتش را سفت میکند. گفت کم مانده است. ساعت را میشمرد. جوری که مانند صحنه عاشورا احساسی شده بودم. وقتی رفتیم گرم کنیم، زیر تونل اینها را زمین میزد و میگفت اینها در پای {استقلالیها میرود}. وارد شدیم و دقیقه ۱۰ علی لطیفی را جوری زد که نیمکت او را گرفتند و کارت قرمز مستقیم گرفت. من از بازی بیرون آمده بودم. مانند صحنه عاشورا شده بود. انقدر در این دو روز گفته بود که فقط میخواستم دو سه نفر را بزنم. یک اوت دستی زدم و بهزاد را زدم و اخطار اول و دومی کرنر زدیم و توپ را انداختند و دیدم در زمین ما کسی نیست. استارت زدم و دیدم نمیرسم. برای همین تکل زدم. باز هم او را زدم. میتوانستم جوری بروم که پایم را جمع کنم. ولی او را زدم. دیدم {نادر محمدخانی} آب سرد را باز کرده است. گفت تو چرا بیرون آمدی؟ گفتم اخراج شدم. تازه خودش نمیدانست اخراج شده است آب سرد را باز کرده بود روی سرش. وقتی من آمدم تازه فهمید اخراج شده است. گفت مگر کسی هم مانده است؟ گفتم نه نفره شده ایم. روز عجیبی بود. سه چهار گوسفند نذر کردیم و بعد از بازی به جمکران رفتیم.
سفارشی به شما میشد که بیشتر نزنید؟ یا مساوی کنید؟
اصلا چنین چیزی رخ نداد. من در زندگی ام چنین چیزی را نمیدانم.
می گفتند وقتی نه نفره شدید، پروین پیغام فرستاده که بیشتر نزنید.
همه اینها دروغ است. خیالبافی یک سری است. من وقتی پیراهن میپوشیدم، کسی میتوانست به من بگوید نزن یا نکن؟ امکان ندارد. اینها مسائل بیرونی است.
از آن دربی بگویید که هاشمی نسب اولین بار با لباس استقلال بازی کرد. واکنش پرسپولیسیها چه بود؟
اولا تسلیت میگویم که پدر آقای مهدی هاشمی نسبت به رحمت خدا رفته است. خودم یکی دو ساعت پیش متوجه شدم. دیروز نمیدانستم. چون خیلی در شبکههای مجازی نیستم. یکی از بچهها به من زنگ زد که شماره اش را بگیرد. او به من گفت. امیدوارم غم آخرش باشد . مهدی در پرسپولیس مانند خداداد در تیم ملی بود. یخلی باهم زندگی کردیم. شاید در ایران ۵ پرسپولیسی باشد و یکی از آنها مهدی هاشمی نسب است و عرقی که به تیم داشت. یک سری اتفاقات افتاد که نمیخواهم بازش کنم. اگر باز کنم... آن شامی که رخ داد، پیرامون مسائل قبلی بود. چون خودم هم در آن جمع بوده ام و اگر آن جمع کار غلطی کرده است خودم هم کرده ام.
می گفتند که یک شوخی را آقای کماسی با مهدی کرده است و به گوش علی آقا رسید.
شوخی را کماسی نکرد. شوخی را با وحید قلیچ کرد. به مسائلی بر میگردد که در اردوی قبلی خود در تهران داشتیم. من این جا با شما یک ساعت زندگی کرده ام. آیا قرار است این یک ساعت را به همه بگویم؟ شاید در این یک ساعت زندگی، خطایی هم انجام دهم. آن خطا بین من و دوستانم تا قیامت میماند. ما تیم و خانواده بودیم. کاری را چه خطا و چه درست انجام دادیم. اسم یکی دو نفر را آوردن و یکی دو نفر را متهم کردن و یکی را کامل کنار کشیدن، بعد یک نفر را متهم کردن {درست نبود}. فکر کنید که همه آن اتفاقات را سر یک نفر بیندازند. آن فرد یک کشش دارد.
مهدی هم از سر لجبازی به استقلال رفت.
اگر جای دیگری میرفت نابود میشد. سال ۷۷ چهار صبح خوابیده بودم. روزی بود که اولین گل را با پنالتی زد و یک هیچ بردیم. آن زمان آیفون هایمان تصویری نبود. وقتی زنگ میزدید، همه خانواده از صدایش سکته میکردند. فکر کردم کسی مرده است. دیدم مهدی هاشمی نسب از پایین داد میزد که برای چه خوابیده ای؟ گفتم چهار صبح است مرد مومن. مگر اتفاقی افتاده است؟ گفت بیا پایین. بیرون آمدم. خانمم گفت چه شده است؟ گفتم حتما چیزی شده است. نتوانستم بگویم از خوشحالی آمده است. کنار خانه یک پارک بود که آن جا نشستیم. گفتم او را از خانه بیرون ببرم تا همسایهها نگویند چه شده است. نشستیم و مدام گفت دیدی چه کارشان کردم؟
همان بازی یک - هیچ؟
بله- چون تیم امید هم باهم بودیم و هر روز صحبت میکرد. مدام داشت آنها را خاطره سازی میکرد. دیدیم یک کارگر زیر این نیمکت ما خوابیده بود و گفت مادر من را فلان کردید. هشت ساعت است کار کرده ام. این جا خوابیده ام. فردا باید سر کار بروم. دیدیم یک نفر زیر صندلی خوابیده است. چقدر خندیدیم. خلاصه او را به خانه اش بردم و برگشتم. چنین فردی و چنین حسی انقدر برایم پاک است و بعد باید اسیر یک سری اتفاقات شود. نمیدانم چه کسی راه را اشتباه کرده است. خدا میداند. ولی بعضا دست خودمان نیست. برخی از اتفاقات زندگی دست ما نیست.
این که میگوییم هوادار نما و هر ورزشکاری میرویم علیهش شعار میدهند و فکر نمیکنم حقش این باشد که ناموسش فحش بخورد.
من توهین به ورزشکار را نمیپذیرم. مخصوصا آن فحشها را نمیپذیرم. این که فردی اشتباهی کرده است، درست است. ولی توهینها را نمیپذیرم.
جایی باید تمام شود.
خودم بدترین حالت زندگی ام است که فردی که سالها زحمت کشیده است اشتباه بزرگی کند. ولی ما باید انقدر انسان باشیم که اشتباه افراد را {بپذیریم}. باشگاه ما انقدر بزرگ است و آدمهای بزرگی داشته است.. در این باشگاه یک اسطوره به نام حسین کلانی داریم که وقتی ۵ دقیقه کنارش مینشینید، ۵ هزار کلمه از او یاد میگیرید.
به عنوان یک کارشناس فنی که فوتبال را بازی کرده و میفهمد، درمورد استقلال هم نظرتان را بگویید. چون اگر حال استقلال خوب نباشد، حال پرسپولیس هم خوب نیست و شاید حال تیم ملی هم خوب نباشد.
شاید باورتان نشود. تیم سوم من استقلال است. پرسپولیس، تراکتور و استقلال، تیمهای من هستند. اعتقاد داشتم که اگر استقلال میخواهد ببازد باید به ما ببازد. جلویش را بهترین بازی خود را انجام میدادم. ولی دوست نداشتم به هیچ تیمی ببازد. چون میدانستم قدر و منزلت و ارزش فوتبال ما به بزرگ بودن این چند تیم مدعی – سپاهان ، تراکتور و استقلال و... – است. وقتی اینها قوی هستند، تیم ملی ما و باشگاهیهای ما قوی هستند. وقتی یکی از آنها آسیب میبینند، بقیه قوی نیستند. لیگ امسال را ببینید. چرا در آسیا موفق نشدیم؟ چون مدعیان اصلی ما رقیبهای قوی تری نداشتند تا با آنها در کورس باشند و ضعف خود را آن جا نشان دادند. هرچقدر رقبای ما قوی تر باشند برای موفقیت نزدیک تر هستیم.
حرف پایانی؟
در آکادمی کار خود را انجام میدهیم. شاید برخی از پیشکسوتها به این جا میآیند و درمورد گذشته جور دیگری صحبت میکنند. ولی من تشکر میکنم از همه مربیانی که با سطح دانش خودشان، بزرگ ترین کمک را به من کردند که در این جایگاه قرار بگیرم و فوتبالم را ادامه دهم. از آنها متشکرم. هیچ وقت زحماتشان را فراموش نمیکنم. اگر اتقاق تلخی هم در زندگی ورزشی ما بوده است، آنقدر اتفاقات خوبی بوده است که به خاطر آن ها، این را فراموش میکنم و آرزوی بهترینها برای شما و در سال جدید برای تیم خود دارم. امیدوارم از تجربیات سال قبل تجربه بگیریم و اتفاقات مهم رقم بخورد.
۲۵۸ ۲۵۸
نظر شما