از پخش زنده تلویزیونی در استادیوم ادریاتیکو خبری نبود. خوره های طرفدار لیوورنو و پسکارا بازی را زنده دنبال می کردند. دیداری بین تیم چهارم و پانزدهم جدول را. در سری B ایتالیا. لیورونو با دو گل جلو افتاده بود و همه چیز عادی به نظر می رسید. همه چیز تا آن که آن لحظه فرا رسید. دقیقه 31. دقیقه نکبتی. توپ زیر پایش نبود. نمی دوید. با کسی کورس نبسته بود. راه می رفت. احتمالا خیلی از آنهایی که در استادیوم بودند در نیافتند دو سه بار تلاش کرد بپا خیزد. جان کند و نتوانست. دست هایش آویزان شدند. زانوانش سست. با صورت بر زمین غلطید. محکم. روی چمن سبز. غلطید و بلند نشد. هرگز. هیچ وقت. او پیرماریو موروسینی بود. مرد میانی لیوورنو. او می مرد. جان می داد...
کمی بعد همه پای اینترنت می نشستند. پای برنامه های اخبار. خیره می شدند به مونیتورها. به تماشای ده ها نفری که به زمین هجوم بردند. آشفته. بی برنامه. مستاصل. فریاد زنان. بی ثمر. با تماشای آمبولانسی روی چمن سبز آمد. ترکیبی چه بیقواره. چه زشت. جایی که پسرهای شاداب کمی پیشتر روی آن می دویدند. باطراوت. با قدرت. ولی نه این بار. نه این جا. می گفتند سر موروسینی دقایقی پیش برای نواختن به توپ با سر امانوئل کاسچیونه برخورد کرده. همین... و چه کم. چه مختصر او را روی برانکارد می بردند. با ماسک اکسیژن روی صورت. از آن صحنه های تکراری. دانیلو یانوسکالی از مربیان پسکارا می گفت " پیش از گذاشتنش در آمبولانس برای لحظه ای به چشم هایم نگاه کرد، نگاه".
یک ساعت و نیم بعد خبر تلخی از بیمارستان سانتو اسپیریتو (بیمارستانی با نام روح مقدس) به گوش می رسید. دکتر ادواردو دی بلاسیو برابر خبرنگاران می ایستاد و می گفت قلب موروسینی در آمبولانس هم واکنشی به مداواها نشان نداده بود. می گفت وقتی او را روی برانکارد آوردند مرده بود. جان باخته. تمام شده. می گفتند شاید اگر توقف یک اتومبیل پلیس جلوی در استادیوم برای خروج آمبولانس از استادیوم تاخیری ایجاد نمی کرد می شد کاری انجام داد. فقط شاید.
تعطیلی بازی ها. از سری A به Bتا C . بازیکنان میلان و جنوا در سن سیرو خود را گرم کرده بودند که خبر تلخ را شنیدند. واکنش نسبت با تعطیلی بازی ها. چند نفری برابر دوربین های تلویزیونی می گفتند "مگر وقتی سرباز ایتالیایی حین انجام وظیفه جان می دهد واکنشی نشان می دهیم؟ مگر خون فوتبالیست ها رنگین تر است؟"
موروسینی بیست و پنج ساله بود. فقط بیست و پنج. خارج از مرزهای ایتالیا کسی نمی شناختش. بعد از مرگ بود که همه شناختنش و چه تلخ. پس از مرگش همه دریافتند پرورش یافته مدرسه فوتبال آتالانتا بوده. بازیکن اودینزه از 2005. برای تیم های مختلف به عنوان بازیکن قرضی بازی کرده. برای تیم های ملی ایتالیایی زیر هفده و بیست ویک سال. دانستند مادرش را در پانزده سالگی از دست داده. پدرش را در هفده سالگی. دانستند برادر معلولش خود را کشته. دانستند یگانه خواهر برجای مانده اش از آن معلول های نیازمند به مراقبت ویژه است. دانستند و دانستند... دانستند در مصاحبه ای گفته بود "می خواهم به خاطر والدینم بازیکن بزرگی شوم. می خواهم شادشان کنم".
نشریات ایتالیایی مرگ موروسینی را با جان باختن رناتو چوری در پروجیا 1977 طی بازی مقایسه کردند. با مرگ مارک ویوین فو کامرونی. با آن چه پنج ماه پیش برای آنتونیو کاسانو پیش آمد. با مرگ ویگور بوولنتا والیبالیست ایتالیایی طی بازی. با بر زمین غلطیدن فابریس موامبا در وایت هارت لین. با بیاد آوردن این که اریک آبیدال هنوز در بیمارستان بسر می برد...
جمله سباستیانو ورنازا در روزنامه گازتا دلو اسپورت تکان دهنده بود"...آدم ها در ایتالیا از ورزش می میرند". همه نشریات پر شده بودند از نیش و هشدار "...وقتش نرسیده پسرانمان را قربانی فوتبال نکنیم؟"
4141
یادداشتی از دکتر حمیدرضا صدر به بهانه مرگ بازیکن ایتالیایی در زمین فوتبال
کد خبر 208085
نظر شما