سید صادق روحانی: موسوی که اکنون در معاونت پژوهشی وزارت خارجه مشغول پژوهش است در کارنامه خود ماموریت در پاکستان به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران و نیز مدیر کلی آسیای غربی وزارت خارجه را دارد و به گفته خودش نخستین فردی در وزارت خارجه بوده است که برای یک کشور خارجی یک دکترین در وزارت خارجه تدوین کرده است و آن کشور هم ترکیه بوده است.
به تازگی دور تازهای از مذاکرات بین ایران و 1+5 در استانبول ترکیه برگزار شد و قرار است دور بعدی نیز در بغداد برگزار شود. پیش از این مذاکرات بحثهای حاشیهای بر سر محل مذاکرات درگرفت که حاکی از اختلاف بین ایران و ترکیه بود. به نظر میرسد بیش از آنکه مساله هستهای ایران و میانجیگری ترکیه عامل نزدیکی دو کشور باشد مساله سوریه و سیاستهای متفاوت دو کشور دلیلی برای دوری دو کشور باشد. میرمحمود موسوی در گفت و گو با خبرآنلاین ضمن تایید این مطلب به مسئولان دستگاه دیپلماسی کشور توصیه میکند که روابط دوجانبه با یک کشور را برای کشور دیگر نباید هزینه کرد. مشروح گفت و گوی خبر آنلاین با میرمحمود موسوی در ادامه می آید:
***
در سالهای اخیر دو مسئله بر روابط ایران و ترکیه تاثیر گذار بوده است، یکی مسئله انرژی هستهای و دیگری مسئله سوریه. شما سطح روابط دو کشور را با توجه به این دو مسئله چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا روابط تهران - آنکارا نوعی رفاقت است یا رقابت؟
در شرایط حاضر روابط دو کشور روابط خوبی است. حوزههایی که دو کشور با هم کار میکنند حوزه های متنوعی است. بخشی از آن همکاری های اقتصادی و تجاری است که زمینهای طولانی دارد. روابط تجاری و اقتصادی دوکشور محدود به نظام های موجود نیست و از گذشته به ارث رسیده است. منتها در شرایط مختلف بین المللی و نیازهای طرفین این رابطه دوجانبه صعود و نزول داشته است. در سالهای اخیر روابط تجاری دو طرف وضعیت نسبتا مطلوبی داشته است. همکاریهای اقتصادی خوبی هم داشتهاند. در زمینه مسایل فرهنگی، عمدتا تبادل جهانگرد را میبینیم که بیشتر هم از طرف ایران به ترکیه است. البته شاید با تعریف رایج بین المللی در حوزه جهانگردی تفاوت داشته باشد ولی بیش از این در زمینههای فرهنگی ما مشارکت و تبادل نداریم. در زمینه تبادلات اجتماعی علیرغم تفاوت هایی که بین نظامهای ایران و ترکیه وجود دارد، طرفین با هم در طول هزاران سال با هم تعاملاتشان را داشتهاند و ادامه هم می دهند. دو کشور مشترکات زیادی دارند که یک بخش آن به بحثهای دینی و مشترکات دینی باز میگردد. اما مشترکات تاریخی آنها فراتر از مسئله دین و قومیت هست. در زمینه سیاسی روابط دو کشور در طول چند صد سال گذشته اغلب خوب بوده است منتها گاهی اوقات بهتر و گاهی اوقات تحت تاثیر عوامل داخلی یکی از این کشورها یا عوامل داخلی هردو کشور یا شرایط منطقه ای نزول داشته است. در حال حاضر روابط سیاسی دو کشور روابط خوبی است. نمی خواهم بگویم که بهترین شکل همین است که وجود دارد؛ قطعا با توجه به مشترکات تاریخی، دینی و ظرفیتهایی که در دوکشور وجود دارد روابط فی مابین می تواند از این هم بهترباشد مشروط بر اینکه دو طرف سازوکار لازم را فراهم آورند.
در شرایط حاضر روابط دو کشور روابط خوبی است. حوزههایی که دو کشور با هم کار میکنند حوزه های متنوعی است. بخشی از آن همکاری های اقتصادی و تجاری است که زمینهای طولانی دارد. روابط تجاری و اقتصادی دوکشور محدود به نظام های موجود نیست و از گذشته به ارث رسیده است. منتها در شرایط مختلف بین المللی و نیازهای طرفین این رابطه دوجانبه صعود و نزول داشته است. در سالهای اخیر روابط تجاری دو طرف وضعیت نسبتا مطلوبی داشته است. همکاریهای اقتصادی خوبی هم داشتهاند. در زمینه مسایل فرهنگی، عمدتا تبادل جهانگرد را میبینیم که بیشتر هم از طرف ایران به ترکیه است. البته شاید با تعریف رایج بین المللی در حوزه جهانگردی تفاوت داشته باشد ولی بیش از این در زمینههای فرهنگی ما مشارکت و تبادل نداریم. در زمینه تبادلات اجتماعی علیرغم تفاوت هایی که بین نظامهای ایران و ترکیه وجود دارد، طرفین با هم در طول هزاران سال با هم تعاملاتشان را داشتهاند و ادامه هم می دهند. دو کشور مشترکات زیادی دارند که یک بخش آن به بحثهای دینی و مشترکات دینی باز میگردد. اما مشترکات تاریخی آنها فراتر از مسئله دین و قومیت هست. در زمینه سیاسی روابط دو کشور در طول چند صد سال گذشته اغلب خوب بوده است منتها گاهی اوقات بهتر و گاهی اوقات تحت تاثیر عوامل داخلی یکی از این کشورها یا عوامل داخلی هردو کشور یا شرایط منطقه ای نزول داشته است. در حال حاضر روابط سیاسی دو کشور روابط خوبی است. نمی خواهم بگویم که بهترین شکل همین است که وجود دارد؛ قطعا با توجه به مشترکات تاریخی، دینی و ظرفیتهایی که در دوکشور وجود دارد روابط فی مابین می تواند از این هم بهترباشد مشروط بر اینکه دو طرف سازوکار لازم را فراهم آورند.
اما دو موضوع اصلی که شما به آن اشاره کردید در سالهای اخیر بیشتر خود را نشان داده است. منظور من از سالهای اخیر از زمانی است که دولت آقای اردوغان و حزب عدالت و توسعه در سال 2003 کار را به دست گرفته است. پس از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه انتظار میرفت روابط دو کشور ارتقا یابد. ما شاهد رفتارهای جدیدی از طرف دولت ترکیه بودیم که منجر شد به اینکه ایران در مشکل انرژی هستهای فصل جدیدی در همکاری دوکشور باز کند که پیش از آن سابقه نداشت. اما آنچه که به عنوان تحولات منطقه یا بهار عربی یا هر اسم دیگری که برای آن بگذاریم در طول یک سال و چند ماه گذشته در کل منطقه پدیدار شده همه چیز را تحت تاثیر قرار داده است. از جمله روابط دو جانبه میان کشورها از این تحولات به شدت متاثر شده است. این فقط محدود به ایران نیست. ما این تاثیر را در کشورهای عربی هم می بینیم. روابط اینکشورها هم دارد تعریف جدیدی پیدا میکند. البته تغییرات به تدریج بروز خواهد کرد. ابعاد این تحولات هنوز در گرد و غبار است و شناسایی لازم صورت نگرفته است. در مورد ایران و ترکیه این شرایط جدید تاثیر خود را گذاشته است که عمدتا به بحران سوریه مربوط میشود. درمیان مجموع کشورهایی که با این تحولات روبرو هستند شاید بشود گفت که سوریه پیچیدهترین وضعیت را دارد. سوریه جایگاه خاصی در منطقه خاورمیانه دارد و متصل به دعوای فلسطین و مساله اشغال خاک فلسطین توسط رژیم صهیونیستی است. سوریه همچنین در طول سالیان گذشته در مجموعه ای که جبهه مقاومت نامیده میشود حضور داشته است. در سوریه حکومتی بر سرکار است که نمایندگی از طرف اکثریت نمیکند بلکه از طرف اقلیت اداره میشود. این کشور ترکیب قومی-مذهبی خاصی دارد و مسایل کم اهمیت تر دیگری که همه اینها وضعیت سوریه را پیچیده میکند.
ترکیه و ایران در مقابل این پدیده و تحولات سوریه لزوما یک موضع واحد ندارند و نمیتوانند هم داشته باشند چرا که منافع آنها با هم تفاوت دارد. نمی گویم منافعشان متضاد است ولی هرکشوری منافعش را براساس اهداف و سیاستها و مصالح خودش تعیین میکند. ترکیه با سوریه همسایه است در حالی که ایران با سوریه همسایه نیست. ایران با دولت سوریه احساس قرابت میکند چراکه در جبهه مقاومت است و همچنین دولت حاکم در سوریه دولتی علوی است اما علویان در ترکیه جایگاه دیگری دارند. قضیه کردها و کردستان از منظر ایران یک جور است و از منظر ترکیه یا سوریه جور دیگری است. شما وقتی به نظرسنجیها در ترکیه مراجعه کنید می بینید که یکی از مهمترین دغدغههای جامعه ترکیه مسئله کردها و کردستان است اما اگر شما چنین نظرسنجیای در ایران بکنید مشابه ترکیه نیست. جایگاه ترکیه در مسایل دریای مدیترانه خود مسئله دیگری است. حضور اسراییل در آنجا به عنوان رژیمی که سرزمینهای دیگران را غصب کرده است فعالیتهای جدیدی که از طرف بعضی از سازمان های حقوق بشر صورت میگیرد از قبیل اعزام کشتی ترکیه به غزه و درگیریهایی که بر سر این مساله بین ترکیه و اسراییل بود این ها مسایلی است که ما با آن درگیر نیستیم. در مجموع ترکیه در مورد قضیه سوریه، با توجه مجموعه منافع خود به یک تحلیلی رسیده است که آن تحلیل با تحلیل ایران خیلی فاصله دارد. خیلی بی فراستی است که که این تفاوت را کسی به عنوان دشمنی تفسیر کند. آیا هر دو کشوری که با هم تفاوت تحلیل و دیدگاه دارند باید بینشان دشمنی وجود داشته باشد؟ اینجا برای اینکه به نظر همدیگر احترام بگذارند فهم سیاسی لازم است من امیدوار هستم که طرفین بتوانند با فهم درست از اهمیت روابط سیاسی دوکشور اجازه ندهند افراد غیر سیاسی دخالت کنند. مطلب دیگر این است که روابط دو کشور را نباید به عنوان یک ابزار تبلیغاتی برای مسایل داخلی خود مصرف کرد. این خلاف تدبیر است. مطلب سوم هم این است که روابط میان دو کشور را نباید برای کشور سوم هزینه کرد. این اشتباه و از تدبیر سیاسی به دور است.
تاثیراتی که شما میگویید را ما در مباحثی که پیش از برگزاری اجلاس استانبول در باره محل مذاکرات روی داد شاهد بودیم. به طور مشخص بحث سوریه چه تاثیری در این مذاکرات داشته است؟
محل مذاکرات هسته ای موضوع مهمی نیست صرفا در یک جو احساسی تبدیل شد به مساله.
محل مذاکرات هسته ای موضوع مهمی نیست صرفا در یک جو احساسی تبدیل شد به مساله.
بگذارید من داخل پرانتز یک سوال بپرسم و آن اینکه برخی تحلیل میکردند که این مذاکرات به نتایجی خواهد رسید و ایران نمی خواست که این اتفاق در ترکیه بیافتد. آیا این تحلیل را قبول دارید؟
این تحلیل هم میتواند درست باشد اما چون ما از ریزمذاکرات و اطلاعات پشت پرده خبر نداریم نمیتوانیم به طور قطع این را تایید کنیم. اما سوالی که اینجا مطرح است این است که با فرض صحت تحلیل مورد سوال شما ایران چرا نباید این امتیاز را به ترکیه بدهد. این باز برمیگردد به این موضوع که یک تلخیای بین دوکشور وجود دارد. اگر روابط دو کشور روابط حسنهای بود چه کشوری بهتر از ترکیه برای اینکه این امتیاز به او تعلق گیرد. آن هم امتیازی است که هزینهای برای ایران ندارد. این تلخی هم همان تلخیای است که به مسایل سوریه و تفاوت دیدگاههای دو کشور در این زمینه باز می گردد.
این تحلیل هم میتواند درست باشد اما چون ما از ریزمذاکرات و اطلاعات پشت پرده خبر نداریم نمیتوانیم به طور قطع این را تایید کنیم. اما سوالی که اینجا مطرح است این است که با فرض صحت تحلیل مورد سوال شما ایران چرا نباید این امتیاز را به ترکیه بدهد. این باز برمیگردد به این موضوع که یک تلخیای بین دوکشور وجود دارد. اگر روابط دو کشور روابط حسنهای بود چه کشوری بهتر از ترکیه برای اینکه این امتیاز به او تعلق گیرد. آن هم امتیازی است که هزینهای برای ایران ندارد. این تلخی هم همان تلخیای است که به مسایل سوریه و تفاوت دیدگاههای دو کشور در این زمینه باز می گردد.
من سوال اصلی را دوباره تکرار میکنم، بحث سوریه چه تاثیری در مذاکرات هستهای استانبول داشته است؟
من تصورم این است که در یک رابطه خوبی که ما با ترکیه داشتیم ، ترکیه می توانست نقش موثر مثبتی برای ما داشته باشد. ما اگر بخواهیم که روابط خوبمان با ترکیه را تغییر بدهیم شاید خود را از برخی تاثیرگذاریهای مثبت ترکیه محروم کردهایم. یعنی ما خودمان را از روابط خوب با ترکیه محروم کردهایم بدون آنکه چیز دیگری به دست بیاوریم. در جهان امروز در مسال مورد مناقشه طرفهای مناقشه به دنبال یارگیری هستند. عقل سیاسی حکم میکند که در این یارگیری به قواعد بازی احترام بگذاریم و بتوانیم طرفهای بیشتری را جذب کنیم. روابط خوب با ترکیه برای هر دو طرف برد دارد و روابط بد هم آثارش بر هر دو طرف است.
من تصورم این است که در یک رابطه خوبی که ما با ترکیه داشتیم ، ترکیه می توانست نقش موثر مثبتی برای ما داشته باشد. ما اگر بخواهیم که روابط خوبمان با ترکیه را تغییر بدهیم شاید خود را از برخی تاثیرگذاریهای مثبت ترکیه محروم کردهایم. یعنی ما خودمان را از روابط خوب با ترکیه محروم کردهایم بدون آنکه چیز دیگری به دست بیاوریم. در جهان امروز در مسال مورد مناقشه طرفهای مناقشه به دنبال یارگیری هستند. عقل سیاسی حکم میکند که در این یارگیری به قواعد بازی احترام بگذاریم و بتوانیم طرفهای بیشتری را جذب کنیم. روابط خوب با ترکیه برای هر دو طرف برد دارد و روابط بد هم آثارش بر هر دو طرف است.
مشخصا ترکیه از میانجیگری بین ایران و غرب چه منفعتی میبرد؟
هر حکومتی اهداف و سیاست های راهبردی داخلی و خارجی خود را تعریف میکند و طبیعتا به این گرایش دارد که جایگاه بالاتری داشته باشد. داشتن جایگاه بالاتر هم امتیازاتی را به همراه میآورد. از جمله در تحولات و تعاملات بینالمللی سهم بیشتری را میگیرد. ظرفیتها و فرصتهای بیشتری را در محیط بین المللی به دست میآورد. طبیعتا ترکیه از این قاعده مستثنی نیست. همزمان با موفیقتهایی که ترکیه در بهبود اوضاع داخلی خودش داشته مایل است که در صحنه خارجی هم سهم بیشتری را نسبت به دولتهای پیشین داشته باشد. فعالیتها و تلاشهایی که در سالهای اخیر از جانب ترکیه شاهد هستیم واقعا قابل توجه است. حضور ترکیه در مسایل مختلف خاورمیانه، شمال آفریقا، آسیای مرکزی و بالکان همه اینها نشاندهنده این است که جایگاه منطقهای و بین المللی ترکیه ارتقا پیدا کرده است. این از منظر سیاست خارجی یک موفقیت محسوب میشود. میانجیگری در قضیه مهم هستهای ایران یکی از موضوعاتی است که در این چهارچوب تعریف می شود که می تواند به ارتقای جایگاه ترکیه در منطقه و خارج از منطقه کمک کند.
هر حکومتی اهداف و سیاست های راهبردی داخلی و خارجی خود را تعریف میکند و طبیعتا به این گرایش دارد که جایگاه بالاتری داشته باشد. داشتن جایگاه بالاتر هم امتیازاتی را به همراه میآورد. از جمله در تحولات و تعاملات بینالمللی سهم بیشتری را میگیرد. ظرفیتها و فرصتهای بیشتری را در محیط بین المللی به دست میآورد. طبیعتا ترکیه از این قاعده مستثنی نیست. همزمان با موفیقتهایی که ترکیه در بهبود اوضاع داخلی خودش داشته مایل است که در صحنه خارجی هم سهم بیشتری را نسبت به دولتهای پیشین داشته باشد. فعالیتها و تلاشهایی که در سالهای اخیر از جانب ترکیه شاهد هستیم واقعا قابل توجه است. حضور ترکیه در مسایل مختلف خاورمیانه، شمال آفریقا، آسیای مرکزی و بالکان همه اینها نشاندهنده این است که جایگاه منطقهای و بین المللی ترکیه ارتقا پیدا کرده است. این از منظر سیاست خارجی یک موفقیت محسوب میشود. میانجیگری در قضیه مهم هستهای ایران یکی از موضوعاتی است که در این چهارچوب تعریف می شود که می تواند به ارتقای جایگاه ترکیه در منطقه و خارج از منطقه کمک کند.
میشود گفت این میانجیگری راه ترکیه برای ورود به اتحادیه اروپا را هموار تر میکند؟
نه! من به شکل مستقیم این را نمیبینم. ولی وقتی جایگاه و اهمیت ترکیه بیشتر بشود طبیعتا موانع کمتری برای ورود ترکیه به اتحادیه اروپا مشاهده میشود. اگرچه جنس موانعی که برای ورود ترکیه به اتحادیه اروپا تا الآن ازطرف مقابل مطرح شده ازاین جنسها نیست. بیشتر مسایل فرهنگی، مسلمان بودن ترکیه، مسایل حقوق بشری در ترکیه مطالبی است که از طرف فرانسه و آلمان مطرح شده است. وقتی ترکیه اهمیت بیشتری پیدا بکند در مجموعه مناسبات بین المللی ومنطقه ای جایگاه بالاتری داشته باشد پذیرش ترکیه در اتحادیه اروپا با موانع کمتری مواجه خواهد بود.
نه! من به شکل مستقیم این را نمیبینم. ولی وقتی جایگاه و اهمیت ترکیه بیشتر بشود طبیعتا موانع کمتری برای ورود ترکیه به اتحادیه اروپا مشاهده میشود. اگرچه جنس موانعی که برای ورود ترکیه به اتحادیه اروپا تا الآن ازطرف مقابل مطرح شده ازاین جنسها نیست. بیشتر مسایل فرهنگی، مسلمان بودن ترکیه، مسایل حقوق بشری در ترکیه مطالبی است که از طرف فرانسه و آلمان مطرح شده است. وقتی ترکیه اهمیت بیشتری پیدا بکند در مجموعه مناسبات بین المللی ومنطقه ای جایگاه بالاتری داشته باشد پذیرش ترکیه در اتحادیه اروپا با موانع کمتری مواجه خواهد بود.
برخی ترکیه را در جهان اسلام نماینده اسلام سکولار یا مترقی میدانند و ایران را نماینده اسلام ایدئولوژیک؛ آیا شما با این دوگانه موافقید؟
سوال خیلی بزرگی است. شاید لازم باشد ساعتها راجع به این بحث کنیم تا بتوانیم حق مطلب را به درستی ادا کنیم. ترکیه و ایران دو مسیر متفاوت را پیمودهاند. این دو کشور از دو نقطه تاریخی متفاوت وارد شدهاند. ترکیه در چند دهه دورانی را گذرانده است که حکومتهای این کشور به دنبال حذف ایدئولوژی و دین از جامعه بودهاند. این دوره از شخص مصطفی کمال آتاتورک شروع میشود و تا این اواخر ادامه پیدا میکند. ایران مسیر دیگری را پیموده است. در دوران پهلوی تا حدودی شاهد پیروی از این سیاست هستیم البته نه به شدت ترکیه. یعنی سیاستی که دین را از مجموعه فعالیتهای عمومی و سیاسی کنار گذاشته باشد ولی دین بعد از انقلاب به سرعت و به شدت به صحنه سیاسی و عمومی باز میگردد؛ این دو با هم تفاوت دارد. پاسخ به سوال اینکه "ایران در مسیری که پیموده موفق بوده یا ترکیه؟ " را به دیگران واگذار میکنیم. اما اجمالا در مورد ترکیه می توانم بگویم از گفتارهای رهبران آن کشور همچنین اساسنامه حزب حاکم عدالت و توسعه و نیز از عکسالعملهایی که دیگران نسبت به این رفتارها دارند بخشی از پاسخ را به دست می آوریم. مجموعه گفتارهایی که از رهبران ترکیه شاهد هستیم بر روی ایدئولوژی تاکید شعاری به هیچ وجه ندارند. اگرچه عموم رهبران حکومت ترکیه (در سطح سیاسی و کشوری و نه در ارتش) افراد معتقد و مسلمان هستند. اما در بیانات هیچ نوع شعاری دیده نمیشود. آنچه که ما در صحنه جامعه مسلمان ترکیه میبینیم ، خود محصول مبارک این سیاست است.
سوال خیلی بزرگی است. شاید لازم باشد ساعتها راجع به این بحث کنیم تا بتوانیم حق مطلب را به درستی ادا کنیم. ترکیه و ایران دو مسیر متفاوت را پیمودهاند. این دو کشور از دو نقطه تاریخی متفاوت وارد شدهاند. ترکیه در چند دهه دورانی را گذرانده است که حکومتهای این کشور به دنبال حذف ایدئولوژی و دین از جامعه بودهاند. این دوره از شخص مصطفی کمال آتاتورک شروع میشود و تا این اواخر ادامه پیدا میکند. ایران مسیر دیگری را پیموده است. در دوران پهلوی تا حدودی شاهد پیروی از این سیاست هستیم البته نه به شدت ترکیه. یعنی سیاستی که دین را از مجموعه فعالیتهای عمومی و سیاسی کنار گذاشته باشد ولی دین بعد از انقلاب به سرعت و به شدت به صحنه سیاسی و عمومی باز میگردد؛ این دو با هم تفاوت دارد. پاسخ به سوال اینکه "ایران در مسیری که پیموده موفق بوده یا ترکیه؟ " را به دیگران واگذار میکنیم. اما اجمالا در مورد ترکیه می توانم بگویم از گفتارهای رهبران آن کشور همچنین اساسنامه حزب حاکم عدالت و توسعه و نیز از عکسالعملهایی که دیگران نسبت به این رفتارها دارند بخشی از پاسخ را به دست می آوریم. مجموعه گفتارهایی که از رهبران ترکیه شاهد هستیم بر روی ایدئولوژی تاکید شعاری به هیچ وجه ندارند. اگرچه عموم رهبران حکومت ترکیه (در سطح سیاسی و کشوری و نه در ارتش) افراد معتقد و مسلمان هستند. اما در بیانات هیچ نوع شعاری دیده نمیشود. آنچه که ما در صحنه جامعه مسلمان ترکیه میبینیم ، خود محصول مبارک این سیاست است.
مطلب دوم اساسنامه حزب عدالت و توسعه است. ما در آنجا هم دین ویا ایدئولوژی را نمیبینیم. یعنی در اساسنامه حزب قدرتمندی که حدود 50 درصد آرای مردم ترکیه را طبق آخرین نظزسنجی ها دارد نیز جایی برای ایدئولوژی دیده نمی شود. اما نتیجه این سیاست افزایش اقبال عومی به دین بوده است. با توجه به تنوع تفسیر از اسلام سکولار و یا اسلام ایدیولوژیک گمان می کنم بحث را باید به فرصت دیگری محول کرد.
هم ایران و هم ترکیه داعیه نوعی رهبری یا برادر بزرگتر را برای انقلابهای اخیر منطقه دارند. آیا میشود حرکت های منطقه را به هرکدام از این دو کشور نسبت داد؟ کدامیک در ایفای این نقش برادر بزرگتر یا الهام بخش موفقتر بودهاند؟
من به این موضوع جور دیگری نگاه میکنم. من میگویم یک انسان مصری، یک انسان سوری، یک انسان آفریقایی یا هندی هرکدام از اینها جدای از این پوست و گوشت و استخوان، مجموعهای از معلومات مختلف دارند. در خاطره یک انسان مصری یا یک انسان سوری، انقلاب اسلامی جای خود را دارد و تحولات ترکیه جای خود را دارد. حتما یک سوری در حال حاضر سرنوشت قذافی را می بیند و این مطالب را دنبال میکند. همانطور که می بینید در جامعه ایران هم مردم مسایل سوریه و مصر را دنبال میکنند و این جزو معلوماتشان می شود. ما به عنوان یک انسان ایرانی چه هستیم؟ غیر از اندیشه مان و فکرمان چیز دیگری نیستیم. این انسان سوری و مصری و بحرینی هم همینطور هستند. در این موضوع نیز باید به قضاوت آنها رجوع کنیم. من ایرانی که در ایران زندگی میکنم قضاوت خودم را دارم. اگر هم به یک ترک مراجعه کنید آن هم قضاوت خود را ارایه میکند. اما اگر به آقای غنوشی مراجعه کنید یا مثلا به اخوان المسلمین مصر مراجعه کنید آنها به شما خواهند گفت که ایران و وقایع ایران و انقلاب را چگونه ارزیابی میکنند و ترکیه را چگونه تفسیر میکنند. در این زمینه نباید اطلاعات نادرست به جامعه بدهیم.
من به این موضوع جور دیگری نگاه میکنم. من میگویم یک انسان مصری، یک انسان سوری، یک انسان آفریقایی یا هندی هرکدام از اینها جدای از این پوست و گوشت و استخوان، مجموعهای از معلومات مختلف دارند. در خاطره یک انسان مصری یا یک انسان سوری، انقلاب اسلامی جای خود را دارد و تحولات ترکیه جای خود را دارد. حتما یک سوری در حال حاضر سرنوشت قذافی را می بیند و این مطالب را دنبال میکند. همانطور که می بینید در جامعه ایران هم مردم مسایل سوریه و مصر را دنبال میکنند و این جزو معلوماتشان می شود. ما به عنوان یک انسان ایرانی چه هستیم؟ غیر از اندیشه مان و فکرمان چیز دیگری نیستیم. این انسان سوری و مصری و بحرینی هم همینطور هستند. در این موضوع نیز باید به قضاوت آنها رجوع کنیم. من ایرانی که در ایران زندگی میکنم قضاوت خودم را دارم. اگر هم به یک ترک مراجعه کنید آن هم قضاوت خود را ارایه میکند. اما اگر به آقای غنوشی مراجعه کنید یا مثلا به اخوان المسلمین مصر مراجعه کنید آنها به شما خواهند گفت که ایران و وقایع ایران و انقلاب را چگونه ارزیابی میکنند و ترکیه را چگونه تفسیر میکنند. در این زمینه نباید اطلاعات نادرست به جامعه بدهیم.
بگذارید من سوالم را به گونه ای دیگر مطرح کنم. هم ایران و هم ترکیه منافعی را در قبال تحولات خاورمیانه تعریف کردند. به نظر شما کدام یک در مسیر تحقق این منافع موفقتر بودهاند؟
دستگاه سیاست خارجی چه در ایران و چه در ترکیه هر دو مجری تصمیمات سیاست مداران و تصمیمسازان هستند. ترکیب تصمیم سازان در ایران و ترکیه هم متفاوت است. همچنین دستگاههای دیپلماتیک آنها نیز متفاوت است. ما در ایران برای تصمیم گیری در حوزه مسایل سیاست خارجی فقط وزارت امورخارجه را نداریم. بالاتر از وزارت خارجه دستگاههای دیگری هستند که در این زمینه تصمیم را اتخاذ میکنند و بعد به وزارت خارجه اعلام میکنند و وزارت خارجه در پی اجرای آن تصمیمات هست. در ترکیه هم به همین ترتیب است. یعنی مجموعه تصمیمات نظامشان را دستگاه دیپلماسیشان عمل می کند. یعنی باید ببینیم تصمیماتی که دستگاه تصمیمساز ترکیه گرفته است در مقایسه با تصمیماتی که دستگاه تصمیمساز ایران گرفته است چه بوده است. من تصور می کنم این کار بسیار سختی باشد. چراکه این مسئله بین دو کشور تنوع موضوع دارد. اینطور نیست که بتوانیم مطلق بکنیم. مثلا در ایران همان یک مورد سوریه را که گفتیم، اشاره کردیم که چقدر منافع ایران و ترکیه در مورد سوریه متفاوت است. هر کشوری مسایل خود را دارد. اگر بخواهیم با یک جمله و یک عبارت به سراغ این مسئله برویم به تصور من حق مساله ادا نمی شود و نوعی ذهنی گرایی میشود؛ مهمترین نکته ای که در پاسخ شما میتوانم بگویم این است که تحولات خاورمیانه هنوز در ابتدای راه است. به اعتقاد من تا ده سال آینده چهره خاورمیانه دگرگون خواهد شد. صحبت از موفقیت ایران یا ترکیه در این تحولات کمی زود است.
دستگاه سیاست خارجی چه در ایران و چه در ترکیه هر دو مجری تصمیمات سیاست مداران و تصمیمسازان هستند. ترکیب تصمیم سازان در ایران و ترکیه هم متفاوت است. همچنین دستگاههای دیپلماتیک آنها نیز متفاوت است. ما در ایران برای تصمیم گیری در حوزه مسایل سیاست خارجی فقط وزارت امورخارجه را نداریم. بالاتر از وزارت خارجه دستگاههای دیگری هستند که در این زمینه تصمیم را اتخاذ میکنند و بعد به وزارت خارجه اعلام میکنند و وزارت خارجه در پی اجرای آن تصمیمات هست. در ترکیه هم به همین ترتیب است. یعنی مجموعه تصمیمات نظامشان را دستگاه دیپلماسیشان عمل می کند. یعنی باید ببینیم تصمیماتی که دستگاه تصمیمساز ترکیه گرفته است در مقایسه با تصمیماتی که دستگاه تصمیمساز ایران گرفته است چه بوده است. من تصور می کنم این کار بسیار سختی باشد. چراکه این مسئله بین دو کشور تنوع موضوع دارد. اینطور نیست که بتوانیم مطلق بکنیم. مثلا در ایران همان یک مورد سوریه را که گفتیم، اشاره کردیم که چقدر منافع ایران و ترکیه در مورد سوریه متفاوت است. هر کشوری مسایل خود را دارد. اگر بخواهیم با یک جمله و یک عبارت به سراغ این مسئله برویم به تصور من حق مساله ادا نمی شود و نوعی ذهنی گرایی میشود؛ مهمترین نکته ای که در پاسخ شما میتوانم بگویم این است که تحولات خاورمیانه هنوز در ابتدای راه است. به اعتقاد من تا ده سال آینده چهره خاورمیانه دگرگون خواهد شد. صحبت از موفقیت ایران یا ترکیه در این تحولات کمی زود است.
به نظر می رسد هر دولتی که بر سر کار میآید ما شاهد یک چرخش اساسی در سیاست خارجی خود هستیم. دولت فعلی تمرکز زیادی در منطقه آمریکای لاتین دارد، دولت پیشین به سمت اروپا تمایل داست و دولت آقای هاشمی هم سیاست منطقه گرایانهای داشت که می شود بهبود روابط با عربستان را شاهد مثال آن بیاوریم. آقای موسوی!چرا دستگاه سیاست خارجی کشورمان یک سیاست واحد ندارد و با تغییر دولت ها چرخش اساسی میکند؟
بررسی دورههای مختلف سیاست خارجی ما بعد از انقلاب خود موضوع جالبی است که شما به آن اشاره کردید. اگر منطقی داشته باشد قطعا در جهت منافع نظام هست ولی اگر منطقی نداشته باشد، ایجاد سوال میکند، همانطور که اکنون نیز ایجاد سوال کرده است. این سوال برای خود من هم مطرح بوده است که چرا ما باید تمرکزمان را روی آمریکای جنوبی داشته باشیم؟ چرا توجه ما نسبت به همسایگانمان و جهان اسلام کمتر است؟ من این تذکر را بدهم که این سخن من به این معنی نیست که من مخالف رابطه نزدیک با آمریکای جنوبی هستم بلکه منظور من ترتب اهمیت این هاست. تجربه بشری و رفتارهای کشورهای مختلف حتما باید مد نظر ما باشد. تجربه من در دستگاه دیپلماسی به من میگوید که دولتها و کشورهای مختلف جهان برای همسایگانشان یک اهمیت ویژهای قائل هستند. در ماموریت هایی که من حضور داشتهام این موضوع را مشاهده کردهام که در راس کشور به روابط با کشورهای همسایه یک اهمیت ویژهای میدهند. متاسفانه در این قضیه به نظر میرسد که توجه لازم صورت نگرفته است و این به دستگاه دیپلماسی کشور باز نمیگردد بلکه به حیطه تصمیم سازی در کشوربازمی گردد و کسانی که فرمان دیپلماسی در دست آنان است. اگر توجه لازم به همسایگان بیشترشد طبیعتا دستگاه دیپلماسی هم به آن سمت میل خواهد کرد ظرفیتهای خیلی خوبی در منطقه هست. شما به مورد عربستان اشاره کردید. ما ظرفیتهای خوبی برای همکاری داریم. در مورد ترکیه، هند و سایر کشورهای منطقه ما ظرفیت های خوبی داریم. این سوال است که آیا منطق مشخصی برای یک چنین حرکتی وجود دارد؟ من تا به امروز پاسخی برای این سوال پیدا نکردهام.
بررسی دورههای مختلف سیاست خارجی ما بعد از انقلاب خود موضوع جالبی است که شما به آن اشاره کردید. اگر منطقی داشته باشد قطعا در جهت منافع نظام هست ولی اگر منطقی نداشته باشد، ایجاد سوال میکند، همانطور که اکنون نیز ایجاد سوال کرده است. این سوال برای خود من هم مطرح بوده است که چرا ما باید تمرکزمان را روی آمریکای جنوبی داشته باشیم؟ چرا توجه ما نسبت به همسایگانمان و جهان اسلام کمتر است؟ من این تذکر را بدهم که این سخن من به این معنی نیست که من مخالف رابطه نزدیک با آمریکای جنوبی هستم بلکه منظور من ترتب اهمیت این هاست. تجربه بشری و رفتارهای کشورهای مختلف حتما باید مد نظر ما باشد. تجربه من در دستگاه دیپلماسی به من میگوید که دولتها و کشورهای مختلف جهان برای همسایگانشان یک اهمیت ویژهای قائل هستند. در ماموریت هایی که من حضور داشتهام این موضوع را مشاهده کردهام که در راس کشور به روابط با کشورهای همسایه یک اهمیت ویژهای میدهند. متاسفانه در این قضیه به نظر میرسد که توجه لازم صورت نگرفته است و این به دستگاه دیپلماسی کشور باز نمیگردد بلکه به حیطه تصمیم سازی در کشوربازمی گردد و کسانی که فرمان دیپلماسی در دست آنان است. اگر توجه لازم به همسایگان بیشترشد طبیعتا دستگاه دیپلماسی هم به آن سمت میل خواهد کرد ظرفیتهای خیلی خوبی در منطقه هست. شما به مورد عربستان اشاره کردید. ما ظرفیتهای خوبی برای همکاری داریم. در مورد ترکیه، هند و سایر کشورهای منطقه ما ظرفیت های خوبی داریم. این سوال است که آیا منطق مشخصی برای یک چنین حرکتی وجود دارد؟ من تا به امروز پاسخی برای این سوال پیدا نکردهام.
دولت آقای احمدینژاد، سیاست خارجی دولت اصلاحات را متهم به انفعال میکند. آیا واقعا سیاست خارجی دولت فعلی، سیاست فعالی است؟
آخر کار نتیجه مشخص خواهد شد. ببینید محصول هرکدام از این راهبردها به ما میگوید که این راهبرد مثبت است یا منفی. آنچه که ما در دوران دولت های گذشته میبینیم با توجه به این زمانی که از آن گذشته است قابل تفسیر و تحلیل است. این خیلی هم سخت نیست. باید ببینیم که محصول دولت اصلاحات برای جامعه ما مثبت بوده است یا منفی؟ به نظر میرسد اگر منصفانه بخواهیم قضاوت بکنیم محصول خوبی داشته است. پیش از آن هم سیاستی که در دولتی سازندگی آقای هاشمی داشتند در ارتباط با عربستان ایران و عربستان دو قدرت بزرگ منطقهای هستند. تصور میکنم که هیچ عقل سلیمی تایید نکند که ما با همسایگانمان تشنج داشته باشیم.
اگر بخواهیم شعارها را کنار بگذاریم و به صورت تخصصی به موضوع بنگریم در مقایسه با دولتهای پیشین به نظر میرسد که شرایط حاضر مبهم است. قطعا ظرفیتهای ما بالاتر از این است و ظرفیتهای همکاری با کشورهای همسایه حتما بالاتراز این است. می طلبد که ما در زمینه همکاری با کشورهای همسایه یک تجدید نظری داشته باشیم. البته ما باید دولتهای پیشین را نیز نقد بکنیم. اما صرف بیان اینکه انفعالی بوده یا خیر این راهگشای مطلب نیست
آخر کار نتیجه مشخص خواهد شد. ببینید محصول هرکدام از این راهبردها به ما میگوید که این راهبرد مثبت است یا منفی. آنچه که ما در دوران دولت های گذشته میبینیم با توجه به این زمانی که از آن گذشته است قابل تفسیر و تحلیل است. این خیلی هم سخت نیست. باید ببینیم که محصول دولت اصلاحات برای جامعه ما مثبت بوده است یا منفی؟ به نظر میرسد اگر منصفانه بخواهیم قضاوت بکنیم محصول خوبی داشته است. پیش از آن هم سیاستی که در دولتی سازندگی آقای هاشمی داشتند در ارتباط با عربستان ایران و عربستان دو قدرت بزرگ منطقهای هستند. تصور میکنم که هیچ عقل سلیمی تایید نکند که ما با همسایگانمان تشنج داشته باشیم.
اگر بخواهیم شعارها را کنار بگذاریم و به صورت تخصصی به موضوع بنگریم در مقایسه با دولتهای پیشین به نظر میرسد که شرایط حاضر مبهم است. قطعا ظرفیتهای ما بالاتر از این است و ظرفیتهای همکاری با کشورهای همسایه حتما بالاتراز این است. می طلبد که ما در زمینه همکاری با کشورهای همسایه یک تجدید نظری داشته باشیم. البته ما باید دولتهای پیشین را نیز نقد بکنیم. اما صرف بیان اینکه انفعالی بوده یا خیر این راهگشای مطلب نیست
به عنوان آخرین سوال میخواهم بحث رابطه با آمریکا را مطرح کنم. ما از بعد از انقلاب روابطمان با آمریکا را قطع کردیم و این موضوع به یک موضوع جدی و دائمی در دستگاه دیپلماسی ما بدل شد. چرا رابطه قطع شد و آیا راهی برای این مسئله وجود دارد یا خیر؟
شما سوالی میکنید که وقتی شخصیتی مثل آقای هاشمی به وجه تاریخی آن اشاره میکند آن را تحمل نمیکنند. یکی از اصلیترین موضوعات کشورمان آمریکاست. متاسفانه به جای اینکه این موضوع توسط کارشناسان و متخصصین مورد بررسی قرار بگیرد به ابزاری برای دعواهای داخلی بدل شده است. در این گرد و غبار نمیشود به صورت واقع بینانه درباره این مساله بحث کرد چراکه همین که من یک جمله بگویم این جمله به حسابهای دیگری نوشته خواهد شد و نه به حساب خود این موضوع. زمانی می توانیم به سراغ این بحث برویم که این سوال بتواند ما را به نتیجهای برساند. متاسفانه چنین ارادهای را مشاهده نمیکنیم. کسانی که الفبای سیاست خارجی را نمیدانند بلافاصله این مساله را مانند چماق در دستشان میگیرند و کاملا به صورت غیر کارشناسانه در تریبونها علیه جناح مقابل این را به کار میبرند. غافل از اینکه اگر قرار باشد یک مساله ای را حل کنیم و یک مشکلی را رفع کنیم باید روی آن بحث بکنیم نه اینکه آن را دستمایه دعواهای دیگر قرار بدهیم. به نظر من هیچوقت درباره یک مساله اینچنینی در کشور ما که بلا تردید در طی چندین دهه بخش بزرگی از دستگاه دیپلماسی ما را به خود مشغول کرده است، در مباحثات حق آن ادا نشده است و جا دارد که این بحث بدون فضاسازیهای غرض ورزانه، در جای خود توسط متخصصین بررسی شود و من مطمئن هستم که منافع آن متوجه همه کشورخواهد بود و این به نفع منافع ملی ماست. اما تا روزی که این مساله در کنار مسایل دیگری صرفا به چماقی برای ابزار قدرت تبدیل بشود هیچ امیدی به یک بحث سازنده نخواهیم داشت. در یک جمله بگویم مقوله مهم سیاست خارجی باید محل وفاق همه جریانات و برخاسته از عقلانیت جمعی باشد و نباید به ابزاری برای اهداف گروهی و شخصی تبدیل شود.
شما سوالی میکنید که وقتی شخصیتی مثل آقای هاشمی به وجه تاریخی آن اشاره میکند آن را تحمل نمیکنند. یکی از اصلیترین موضوعات کشورمان آمریکاست. متاسفانه به جای اینکه این موضوع توسط کارشناسان و متخصصین مورد بررسی قرار بگیرد به ابزاری برای دعواهای داخلی بدل شده است. در این گرد و غبار نمیشود به صورت واقع بینانه درباره این مساله بحث کرد چراکه همین که من یک جمله بگویم این جمله به حسابهای دیگری نوشته خواهد شد و نه به حساب خود این موضوع. زمانی می توانیم به سراغ این بحث برویم که این سوال بتواند ما را به نتیجهای برساند. متاسفانه چنین ارادهای را مشاهده نمیکنیم. کسانی که الفبای سیاست خارجی را نمیدانند بلافاصله این مساله را مانند چماق در دستشان میگیرند و کاملا به صورت غیر کارشناسانه در تریبونها علیه جناح مقابل این را به کار میبرند. غافل از اینکه اگر قرار باشد یک مساله ای را حل کنیم و یک مشکلی را رفع کنیم باید روی آن بحث بکنیم نه اینکه آن را دستمایه دعواهای دیگر قرار بدهیم. به نظر من هیچوقت درباره یک مساله اینچنینی در کشور ما که بلا تردید در طی چندین دهه بخش بزرگی از دستگاه دیپلماسی ما را به خود مشغول کرده است، در مباحثات حق آن ادا نشده است و جا دارد که این بحث بدون فضاسازیهای غرض ورزانه، در جای خود توسط متخصصین بررسی شود و من مطمئن هستم که منافع آن متوجه همه کشورخواهد بود و این به نفع منافع ملی ماست. اما تا روزی که این مساله در کنار مسایل دیگری صرفا به چماقی برای ابزار قدرت تبدیل بشود هیچ امیدی به یک بحث سازنده نخواهیم داشت. در یک جمله بگویم مقوله مهم سیاست خارجی باید محل وفاق همه جریانات و برخاسته از عقلانیت جمعی باشد و نباید به ابزاری برای اهداف گروهی و شخصی تبدیل شود.
27219
نظر شما