به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در ادامه سلسله سخنرانیهای شهید سید حسن نصرالله در محرم ۱۴۳۸ که تحت عنوان «صبر و نصر» ایراد شد، فصل دوم این گفتارها به تحلیل ریشههای نبرد عاشورا اختصاص دارد. شهید نصرالله با استناد به قرآن کریم و روایات، واقعه کربلا را با نگاهی به نخستین تقابل خیر و شر در آغاز آفرینش انسان تحلیل میکند.
نزاعی به قدمت خلقت
بنابر روایت دانشجو، پس از آنکه در فصل نخست، معنای پیروزی حقیقی نسبت دادهشده به امام حسین (ع) در تقابل تاریخیاش با یزید تبیین شد، در این فصل شهید نصرالله واقعه کربلا را تجلی نزاعی میداند که در هر زمان و در سراسر زمین جریان داشته و دارد؛ پیش از کربلا، پس از آن، در زمان حاضر و تا روز قیامت. او با استناد به آیات قرآن، داستان آدم و ابلیس را بهعنوان نخستین جلوه این نبرد معرفی میکند؛ جایی که ابلیس بهسبب حسادت و خودبزرگبینی، از اطاعت فرمان خدا و سجده به آدم سر باز زد و از همان لحظه، دشمنی خود را با انسان آغاز کرد. او از خدا خواست تا روز قیامت زنده بماند تا از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد و آنان را از راه خدا منحرف کند. زبان حال ابلیس به تعبیر سید مقاومت، هنگام سخن با خدا چنین بود: این کسی که او را گرامیتر از من دانستی؟ من به تو نشان خواهم داد که با او چه خواهم کرد. «بیگمان فرزندان او را جز اندکی از راه به در خواهم کرد».
به عقیده شهید نصرالله خداوند در برابر این تهدید دو نقطه قوت به انسان عطا کرد:
«نخست، اینکه دشمنش را به او شناساند؛ خداوند به آدم و همسرش و بهتبع آنها به تمام نسل آدم هشدار داد که ابلیس دشمن شماست. دوم اینکه اهداف و نیّات دشمن را برایش روشن کرد. این دو نکته از اهمیت زیادی برخوردارند، زیرا آگاهی از دشمن واقعی از همان آغاز و پرهیز از پیروی او همراه با شناخت اهداف و نیّاتش و نیز آگاهی از صفات و تواناییهایش و پرهیز از هرگونه اشتباه در شناخت او، پایه و اساس پیروزی در هر نبردی است؛ چه سیاسی، چه نظامی، چه فرهنگی یا از نوعی دیگر.»
هبوط انسان و آغاز مسئولیت پذیری
با وجود هشدار الهی، آدم فریب خورد، وسوسه شد و از بهشت رانده شد. با هبوط آدم مرحلهای تازه از نبردی دائمی میان فرزندان ادم و شیطان آغاز شد. نبردی که این بار همراه با مسئولیتها، رنجها و نیز فرصت بندگی و رستگاری است. شهید نصرالله هبوط آدم را اینگونه شرح میدهد:
«با آغاز مرحله جدید نبرد در زمین، آدم و همسرش باید تبعات این جابهجایی را میپذیرفتند، زیرا زندگی در زمین مانند زندگی در بهشت آسان نبود. دیگر نمیشد هرچه خواستند با راحتی بخورند، بلکه باید مسئولیتها را میپذیرفتند: باید کار میکردند، کشت و زرع مینمودند، با گرسنگی و تشنگی و طوفانها میجنگیدند و از طبیعت برای رفع نیازهایشان بهره میبردند. در این دنیا، آدم و فرزندانش باید هم با وظایف عبادی روبهرو شوند و هم با ابلیس و سپاهش. اینجا سرزمین مسئولیتپذیری است.»
در این مرحله، تمرکز ابلیس بر نسل آدم بود. نخستین نمود این درگیری در قتل هابیل به دست قابیل آشکار شد؛ حادثهای که قرآن آن را نخستین قتل در تاریخ انسان میداند و ناشی از حسد خود قابیل و وسوسه شیطان بود. از آن پس، تاریخ بشر صحنه تقابل دو جبهه بوده است: جبههای که رهبری آن را انبیا و پیروانشان بر عهده دارند که میخواهند انسان به بندگی راستین پروردگار برسد، از خیر دنیا و آخرت بهرهمند شود و به سعادت دست یابد و جبههای به رهبری ابلیس، که از طاغوتها و ظالمان بهعنوان ابزار استفاده میکند تا انسان را به جهنم، بدبختی، جنایت، فساد، ظلم، طغیان، فتنه، گمراهی و انحراف بکشاند. پس میدان نبرد، خودِ انسان است.
این نزاع، نبردی بر سر «وجود انسان» است و حقیقت آن از لحظه فرمان خدا به فرشتگان برای سجده بر آدم آغاز شد. این سجده نه در مقام عبادت، که در مقام تکریم موجودی بود که خدا او را جانشین خود بر روی زمین قرار داده بود. در حالی که هیچ یک از فرشتگان و جنها را به این مقام برنگزیده بود.
دشمنشناسی و خود شناسی لازمه پیروزی است
به گفته سید مقاومت همانطور که هر جنگی نیازمند اطلاع دقیق از تواناییها و ضعفهای دشمن و همینطور ارزیابی امکانات و ظرفیتهای خودی است، در این نبرد دائمی نیز چنین شناختی لازمه مبارزه است. انسان با تمام وجودش درگیر این نبرد است و با دشمنی قسمخورده و سرسخت روبهروست پس باید از تواناییهای دشمنش آگاه باشد. ابلیس امکانات فراوانی دارد، همانگونه که انسان نیز از ظرفیتهایی برخوردار است. اگر خداوند او را به ایستادگی در ب
رابر ابلیس فراخوانده بهمعنای آن است که امکان غلبه بر او را نیز در وجودش نهاده است. دختربچهای که به سن تکلیف میرسد، یا پسری که پا به پانزدهسالگی میگذارد، بیپشتوانه و بیسلاح وارد این میدان نشدهاند. همه انسانها ـ از پیر و جوان ـ در صورت آمادگی و پایبندی به اصول، میتوانند در این مواجهه پیروز شوند.
این دشمن دیرینه انسان را خیلی خوب میشناسد
در ادامه شهید سید حسن نصرالله از ابزارها و تواناییهایی میگوید که ابلیس که برای فریب انسان از آنها بهره میبرد. ابلیس، دشمن دیرینه انسان، از دو ویژگی کلیدی برخوردار است که او را به دشمنی خطرناک و پیچیده تبدیل میکند: دانش وسیع و شناخت عمیق از روان بشر.
بر اساس برخی روایات، او پیش از خلقت آدم هزاران سال در کنار فرشتگان میزیسته و عبادت میکرده است؛ بنابراین تجربهای انباشته از مشاهده عبادات، ملکوت آسمانها، سیر تاریخ بشر و رفتار نسلهای مختلف انسان دارد. این سابقه او را به موجودی آگاه از روندها و تغییرات روانی و اجتماعی انسانها بدل کرده است. ویژگی دوم ابلیس تسلط او بر فنون جنگ روانی است. او بهخوبی میداند انسان بهطور طبیعی به مال، قدرت، رفاه، زیبایی، تحسینشدن و راحتی گرایش دارد و از سختی، محرومیت و رنج بیزار است. این شناخت دقیق باعث میشود ابلیس بتواند با هر انسانی به زبان خاص او و متناسب با نیازهایش سخن بگوید. ابلیس برای هر فرد، پروندهای از ضعفها و خلأهای شخصیتیاش تهیه میکند و در فرصت مناسب از همان نقطه به او نفوذ میکند. وسوسهها و تحریکات او همیشه متناسب با ویژگیهای شخصی و اخلاقی افراد است. او بهطور دائم و پیوسته انسان را زیر نظر دارد و معرکه با او، از لحظه بلوغ شرعی تا دم مرگ ادامه دارد. ابلیس نه به زور، بلکه با وسوسه، اغوا، وعدههای دروغ و آرایش ظاهرِ امور، درون انسان را هدف میگیرد تا ذهن و دل و تصمیم و رفتار او را تسخیر کند. بنابراین، شناخت این امکانات و روشهای ابلیس برای هر انسانی ضروری است؛ چرا که در میدان نبرد غفلت مساوی با شکست است.
حقیقت عملکرد ابلیس
با وجود تمام دانشی که ابلیس از سیر آفرینش، شناخت ادیان، تجربه تعامل با بشر و مهارت در وسوسهگری دارد، حقیقت این است که او موجودی ناتوان و فاقد هرگونه سلطه واقعی بر انسانهاست. خداوند در قرآن تصریح میکند که نیرنگ شیطان ضعیف است و تنها قدرتی که دارد فریب ذهنی، وسوسه گری و زینتبخشی دروغین است، نه اجبار یا غلبه بیرونی. ابلیس با دانشی که دارد چیزی بیارزش و پست را چنان جلوه میدهد که زیباترین و باارزشترین چیز به نظر برسد. به سراغ هر کسی با چهرهای آشنا و قابلقبول میرود؛ نزد فقیه، فقیهنما میشود، نزد دیندار، دیندار، نزد خلافکار شریک جرم. او استاد بهرهبرداری از حیل شرعی، فقهی و قانونی برای انحراف انسانهاست. قدرت او در ظاهر پیچیده است، اما در واقع هیچ سلطهای جز بر کسانی که خود به او میدان میدهند ندارد. وسوسهی او تنها زمانی مؤثر میشود که انسان به دعوتش پاسخ دهد. اگر کسی تنها بنده خدا باشد و گوش دل به او نسپارد، ابلیس قدرتی بر او ندارد. قرآن با صراحت میفرماید: «ابلیس تنها بر کسانی سلطه دارد که از او پیروی میکنند و او را ولی خود میگیرند. مؤمنانی که به خدا توکل دارند در اماناند.» در قیامت نیز، خود ابلیس به ناتوانیاش اعتراف میکند و میگوید: «من فقط دعوتتان کردم و شما پذیرفتید. نه من بر شما تسلطی داشتم، نه امروز یاریتان میکنم»
در پایان، پرسش مهم این است: آیا واقعاً میتوان در برابر چنین دشمنی ایستاد؟ خداوند چه امکاناتی به انسان داده که از او خواسته نهتنها با ابلیس بجنگد، بلکه حتماً بر او پیروز شود؟ پاسخ این پرسشها موضوع فصل سوم خواهد بود، انشاءالله.
نظر شما