به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، بیست و ششمین جلسه از سلسله جلسات «قوم یهود در قرآن» با سخنرانی حجتالاسلام «محمدمهدی میرجلیلی» و موضوع «هارمجدون و مسئله ایران در الهیات آخرالزمانی: تقابل مکاشفهی صهیونی و وعدهی استخلاف قرآنی» در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد.
تحلیل مفهومی آیه ۵۵ سوره نور و وجه انسانی آن
آیهی «وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصّٰلِحَاتِ…» از بنیادیترین آیات قرآنی در شکلدهی نگاه انسان مؤمن به آیندهی تاریخ و سرنوشت بشر است. این آیه نه صرفاً وعدهای سیاسی، بلکه بیانی از منطق الهیِ رشد انسان در زمین است؛ بدینمعنا که آیندهی زمین، به دست انسان مؤمن و اهل صلاح رقم خواهد خورد، نه با ویرانی آن.
عبارت نخست، «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ»، بر جانشینی الهی انسان اشاره دارد. استخلاف در اینجا واگذاری زمین نیست، بلکه بازگرداندن کرامت گمشدهی انسان است؛ همان کرامت آغازین در داستان آفرینش که خدا فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً». در پایان تاریخ، این کرامت بهطور جمعی محقق میشود: انسان خلیفهی الهی میگردد، نه مخلوقِ ترسان و مصرفکنندهای از زمین.
عبارت دوم، «وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ»، تثبیت دین را وعده میدهد؛ اما دین در اینجا مجموعهای از آیینها نیست، بلکه نظام هستیشناختی و اخلاقیای است که روح انسان را از سلطهی ترس، استضعاف و شرک میرهاند. در سطح انسانی، این بخش از آیه میگوید انسان مؤمن، عاقبت در برابر نیروهای بیمعناکنندهی جهان (سرمایه، خشونت، نیهیلیسم) پایدار میشود و جهان را دوباره معنا میکند.
سپس عبارت «وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا»، چرخش نهایی تاریخ و روان آدمی را از اضطراب به آرامش توصیف میکند. در این وعده، پایان جهان با امنیت تعریف میشود؛ نه به معنای آرامش مادی، بلکه به معنای امن وجودی، یعنی حالتی که انسان دیگر از آینده، از خدا، و از دیگری نمیهراسد. این، نقطهی مقابل تصویر غربیِ آپوکالیپس است که پایان تاریخ را در ترس، جنگ و انقراض میبیند.
آیه نور در حقیقت میگوید: تاریخ به نقطهی انفجار نمیرسد، به نقطهی استخلاف میرسد. در آن نقطه انسان، پس از هزاران سال خوف و حیرت، سرانجام به خویشتنِ الهی خویش بازمیگردد.
از منظر معنوی، این آیه نوعی آرامبخش سرنوشت بشر است:
• در برابر الهیات مکاشفهای غربی که پایان را با «جنگ آخر» و نابودی زمین تصویر میکند، آیه نور تصویری از «زمین آباد» و «جان امن» میآفریند.
• در برابر اندیشهی تقدیرگرایانه و تباهباور که همه چیز را به سقوط ختم میکند، آیه وعدهی برآمدن انسانِ وارث را میدهد؛ انسانی که حامل امانت خدا در زمین است.
بنابراین، وجه انسانی این آیه در چند سطح آشکار میشود:
۱. بازگرداندن امید به آینده: انسانِ ناامید از آیندهی تاریخ، با این آیه درمییابد که مسیر جهان به سمت نوری مطمئن هدایت میشود، نه تاریکی مطلق.
۲. احیای کرامت انسانی: «استخلاف» یعنی بازگشت انسان از بحران ازخودبیگانگی مدرن به جایگاه خلیفةاللهی.
۳. تبدیل ترس به اطمینان: انسانِ گرفتار در اضطراب آخرالزمانی و ترس از نابودی، در این آیه وعده میبیند که امنیت و ایمان جایگزین خوف خواهد شد.
۴. تغییر نگاه به سرنوشت جمعی بشر: تاریخ بشر نه فاجعهی قریبالوقوع، بلکه مسیر تدریجی به سوی عدالت و آرامش است.
در نتیجه، آیهی نور ۵۵ نه صرفاً یک پیشگویی یا وعدهی سیاسی، بلکه مانیفستِ امید الهی در روان انسان است. این آیه تاریخ را از معناهای تلخ مکاشفهای میرهاند و انسان را به خودِ توحیدیاش بازمیگرداند؛ جایی که پایان تاریخ، آغاز آرامش است.
پیشگویی حزقیال و جایگاه «قوم پارسیان»
در کتاب حزقیال باب ۳۸، آیه ۵ صراحتاً از فارس یاد میشود:
«فارس و کوش و فوط با ایشان خواهند بود، همه ایشان با سپر و خود»
(حزقیال، باب ۳۸، آیه ۵)
این بخش از متن، در جریان پیشگویی بزرگ نبرد گوگ از سرزمین ماجوج آمده است؛ جنگی که به گفتهی حزقیال، در «آخرالایام» واقع میشود. او میگوید قومهایی از «شمال و مشرق» به رهبری گوگ علیه اسرائیل برمیخیزند. در میان آن قومها، نام فارس (Persia) به روشنی ذکر شده است.
مفسران یهودی و مسیحی بنیادگرا از قرن نوزدهم تا امروز، این اشاره را بهعنوان نشانهای از مشارکت ایران در «ائتلاف شرقی» علیه اسرائیل تعبیر میکنند؛ چیزی که در ادبیات جدید آنان از آن با عنوان Persian threat in the end-times یاد میشود.
از دیدگاه آنان، ایران همان “قوم از مشرق فرات” است که باید پیش از آغاز حکومت هزارسالهی مسیح، خلع قدرت شود. این تصور از اواخر قرن بیستم، زیرساخت رواندینی سیاستهای غرب در برابر ایران را شکل داده است.
پیوند این تصور با الهیات سیاسی صهیونیستی – غربی
در خوانش بنیادگرایان انجیلی و صهیونیهای مسیحی، تاریخ دارای دو قطب است:
• قطب نخست: «قوم برگزیدهی خدا» (به تعبیر آنان، اسرائیل کنونی)،
• قطب دوم: «ملل دشمن از شمال و مشرق» که در آخرالزمان به جنگ نهایی با اسرائیل خواهند آمد.
در این دستگاه، آمریکا خود را بازوی محافظ آن قوم برگزیده میداند و سیاست خارجیاش را نه صرفاً امنیتی، بلکه دینی – مکاشفهای تعریف میکند. رؤسای جمهوریای چون ریگان، بوش پسر، و ترامپ آشکارا به این برداشت استناد کردند.
بر اساس همین خوانش، هرگونه قدرتیابی جمهوری اسلامی ایران (بهویژه در عرصه هستهای) باطلکنندهی طرح مکاشفهای آنهاست، زیرا ایران با روایت قرآنیاش از پایان تاریخ، ایدهی صهیونیستیِ “آخرالزمان خشونتمحور” را نفی میکند.
درواقع، مسئله فقط «سلاح» نیست؛ مسئله، جهت معنوی پایان تاریخ است. غرب خواهان پدیداری نظمی آخرالزمانی است که در آن هژمونی مسیحایی–صهیونی حفظ شود؛ اما در برابر آن، ایران حامل روایتی است که تاریخ را نه به سوی نابودی بلکه به سوی استخلاف صالحان میبرد.
بازتاب سیاسی معاصر – از ریگان تا شرمالشیخ
هنگامی که ریگان در دههی ۱۹۸۰ پروژهی Armageddon theology را وارد سیاست آمریکا کرد، پیوند دین و دکترین نظامی تثبیت شد. از آن زمان، در تمام اسناد امنیت ملی آمریکا، تهدید ایران فراتر از یک چالش منطقهای تلقی شد؛ بلکه بخشی از نبرد نهایی خیر و شر دانسته شد.
در دهههای بعد، این مفهوم در قالب سه سیاست استمرار یافت:
۱. بازدارندگی هستهای علیه ایران،
۲. ایجاد محورهای ائتلافی منطقهای،
۳. کنترل گفتمان دینی جهانی تحت عنوان صلح ابراهیمی.
نشست اخیر شرمالشیخ (۲۰۲۵) نیز ادامهی همین جریان است. در ظاهر، موضوع آن بازتعریف چارچوبهای امنیتی خاورمیانه و حضور ایران در معادلات هستهای عنوان شد، اما در باطن، ادامهی تلاش برای مهار معنوی و تمدنی «روایت قرآنی آخرالزمان» بود.
در سخنرانیهای حاشیهای آن نشست، تعبیراتی چون «جلوگیری از بیثباتی آخرالزمانی در شرق» و «تضمین صلح مکاشفهای» بارها به کار رفت؛ جملاتی که نشان میدهد تفکر مکاشفهای هنوز محرک اصلی تصمیمات سیاسی است
در الهیات مکاشفهای صهیونیستی، ایران همان فارسِ حزقیال است: نیروی آخرالزمانی مخالف اسرائیل که باید نابود شود تا نظم موعود آنان پدید آید.
در الهیات قرآنی، اما، همین ایران – بهعنوان حامل ایمان به «استخلاف» و عدالت جهانی – تجلی «امت صالحان» است که زمین را به ارث میبرند.
این تعارض، ریشهی واقعی بحران کنونی است:
نبرد میان دو نوع پایان تاریخ —
یکی در سایهٔ بمب، و دیگری در سایهٔ وعده.
در نگاه قرآن، پایان تاریخ نه جنگ هارمجدون، بلکه سپیدهی استخلاف انسانِ امن و مؤمن است، و این، همان چیزی است که مکاشفهی صهیونی تاب درک و پذیرش آن را ندارد.
منبع: شبستان





نظر شما