ریحانه اسکندری: یوهان سباستیان باخ (زاده ۲۱ مارس، ۳۱ مارس به تقویم جدید) در سال ۱۶۸۵، آهنگساز دوره باروک و برجستهترین عضو یک خانواده بزرگ از موسیقیدانان شمال آلمان بود که در ۲۸ ژوئیه سال ۱۷۵۰ درگذشت.
با آنکه در زمان خود بیشتر به عنوان نوازنده چیرهدست هارپسیکورد و ارگ و همچنین کارشناس در ساخت ارگ تحسین میشد، باخ امروزه بهطور گسترده به عنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان تمام دوران شناخته میشود و بهخاطر آثاری چون کنسرتوهای براندنبورگ، کلاویه خوشآهنگ، مس در سی مینور و بسیاری دیگر از شاهکارهای موسیقی مذهبی و سازی مورد ستایش قرار دارد.
باخ در برههای مناسب از تاریخ موسیقی ظاهر شد؛ دورهای که او توانست نگاهی فراگیر به سبکها، فرمها و سنتهای ملی شکلگرفته در نسلهای پیش از خود بیندازد و با تلفیق خلاقانه آنها، همه را غنا بخشد.
با نزدیک شدن به سالگرد درگذشت این موسیقیدان بزرگ در این گزارش مسیر زندگی و نکات جالبی که شاید کمتر به آنها پرداخته شده است مورد بررسی قرار میدهیم.
او عضوی از خانوادهای شگفتانگیز از موسیقیدانان بود که به دستاوردهایشان افتخار میکردند. حدود سال ۱۷۳۵، باخ شجرهنامهای با عنوان «خاستگاه خانواده موسیقایی باخ» تنظیم کرد و در آن، نسب خود را تا پدرِ پدربزرگِ پدربزرگش، فایت باخ، دنبال کرد. نانوا (یا آسیابانی) لوتری که در اواخر قرن شانزدهم، بهدلیل آزار و اذیت مذهبی، از مجارستان به وِخمار در تورینگن (منطقهای تاریخی در آلمان) کوچ کرد و در سال ۱۶۱۹ درگذشت.
او معمولاً ساز خودش سیترن را با خود به آسیاب میبرد و هنگامی که آسیاب در حال چرخش بود، برای دلش ساز مینواخت. یوهان سباستیان باخ دربارهاش نوشته است: «لابد به همراه سازش صدایهای قشنگی درمیآوردند. او یاد گرفت ضرب بگیرد و ظاهراً همین بود آغاز موسیقی در خانواده ما.»
یوهان سباستیان باخ کوچکترین فرزند یوهان آمبروزیوس باخ و الیزابت لمرهیرت بود. آمبروزیوس نوازنده سازهای زهی بود و برای شورای شهر و دربار دوکنشینِ آیزناخ کار میکرد.
یوهان سباستیان در سال ۱۶۹۲ یا ۱۶۹۳ به مدرسه رفت و با وجود غیبتهای مکرر، عملکرد خوبی داشت. درباره آموزش موسیقایی او در این دوره اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ با این حال، احتمالاً اصول اولیه نواختن سازهای زهی را از پدرش آموخته و بیتردید در کلیسای گئورک شرکت میکرد؛ جایی که یوهان کریستف باخ، تا سال ۱۷۰۳ ارگنواز آن بود.
در سال ۱۶۹۵، هر دو والد باخ از دنیا رفتند و سرپرستی او را برادر بزرگترش، یوهان کریستف باخ (۱۶۷۱–۱۷۲۱)، که ارگنواز شهر اوردروف بود، بر عهده گرفت.
کریستف، شاگرد آهنگساز برجستهٔ موسیقی کلاویه، یوهان پاخلبل بود و ظاهراً نخستین آموزشهای رسمی در نواختن سازهای شستیدار را به یوهان سباستیان داده است.
باخ جوان در مدرسه نیز همچنان خوش درخشید و در سال ۱۷۰۰، صدای زیبایش برای او جایگاهی در یک گروه منتخب از پسران نیازمند در مدرسه میشائیلزکیرشه در لونبورگ فراهم کرد.
بهنظر میرسد که صدای او مدت کوتاهی پس از آن تغییر کرده باشد، اما با این حال، برای مدتی در لونبورگ ماند و به شکلهای مختلف مفید واقع شد.
بیتردید در کتابخانه مدرسه، که مجموعهای گسترده و بهروز از موسیقی مذهبی داشت مطالعه میکرد. احتمالاً به اجرای گئورگ بوم، ارگنواز کلیسای یوهانسکیرشه، گوش میداد؛ همچنین به هامبورگ رفت تا اجرای ارگنواز و آهنگساز نامدار یوهان آدام راینکن را در کاترینکیرشه بشنود.
در این میان، طوری برنامهریزی کرده بود که اجرای ارکستر فرانسوی وابسته به دوک زله را نیز تجربه کند.

بهنظر میرسد که در اواخر تابستان سال ۱۷۰۲ به تورینگن بازگشت. در آن زمان، او دیگر یک ارگنواز ماهر بهشمار میآمد. تجربههای او در لونبورگ و شاید حتی پیشتر، در اوردروف باعث شد تا از سنت نواختن سازهای زهی که نزد نیاکان نزدیکش رایج بود، فاصله بگیرد. از آن پس، او بیشتر، هرچند نه منحصراً؛ به عنوان آهنگساز و نوازنده موسیقی مذهبی و آثار کیبوردی شناخته شد.
چند ماه بعدی زندگیاش در هالهای از ابهام قرار دارد؛ اما تا ۴ مارس ۱۷۰۳، مشخص است که او عضوی از ارکستر وابسته به یوهان ارنست شده بود. این سمت، بیشتر جنبه موقتی داشت؛ چرا که باخ احتمالاً از همان زمان، چشم به ارگ جدیدی که در کلیسای جدید آرنشتات در حال ساخت بود دوخته بود.
وقتی ساخت ارگ به پایان رسید، او در آزمایش آن همکاری کرد و در اوت ۱۷۰۳، در هجده سالگی بهعنوان ارگنواز کلیسا منصوب شد. اسناد مربوط به آرنشتات اشاره دارند که او در وایمار، ارگنواز دربار بوده است؛ این ادعا بعید به نظر میرسد، اما بهاحتمال زیاد، باخ گاهبهگاه در آنجا نواخته است.
شورشهای نوجوانی با طعم ارگ
در آرنشتات، شهری واقع در لبه شمالی جنگل تورینگن، جایی که باخ تا سال ۱۷۰۷ در آن ماند، او خود را وقف موسیقی برای سازهای شستیدار و بهویژه ارگ کرد.
در دوران حضورش در لونبورگ، بهنظر میرسد که فرصت آشنایی مستقیم با اجراها و آهنگهای باشکوه و پرزرقوبرق دیتریش بوکستهود برجستهترین نماینده مکتب ارگنوازی شمال آلمان را نداشته باشد.
اما در اکتبر ۱۷۰۵، با گرفتن یک ماه مرخصی، این خلأ را جبران کرد: او بیش از ۳۰۰ کیلومتر پیاده به لوبک رفت تا از نزدیک با سبک بوکستهود آشنا شود. سفرش بهوضوح پربار بود، چون تا حدود اواسط ژانویه ۱۷۰۶ به آرنشتات بازنگشت.
در فوریه همان سال، کارفرمایانش به غیبت طولانیاش اعتراض کردند، اما شکایتها به همین محدود نبود: او سرودهای مذهبی را آنچنان آزادانه هارمونیزه کرده بود که جماعت کلیسا نمیتوانستند همراهیاش کنند. از همه مهمتر، او هیچ کانتاتی ننوشته بود.
شاید دلیل اصلی این غفلت آن بود که در آن مقطع، شدیداً درگیر ارگ شده بود و روابط خوبی هم با خوانندگان و نوازندگان محلی نداشت؛ افرادی که نه تحت نظر او بودند، نه از نظر هنری با معیارهایش همسطح بودند.
در تابستان ۱۷۰۵ هم اظهارنظر توهینآمیزی درباره یکی از نوازندگان فاگوت کرد که به درگیری ناخوشایندی در خیابان انجامید. پاسخهای او به شکایتها نه قانعکننده بود و نه حتی مصالحهجویانه؛ با این حال، اینکه فوراً اخراج نشد، نشان میدهد که کارفرمایانش هم مثل خودش به استعداد خارقالعادهاش واقف بودند و تمایلی به از دست دادنش نداشتند.
در همتنیدگی شمال و جنوب: باخ و شکلگیری هویت موسیقاییاش
در همان سالهای ابتدایی، باخ فرهنگ موسیقایی منطقه تورینگن را یاد گرفت. شناختی کامل و عمیق از فرمهای سنتی و سرودهای مذهبی در آیین ارتدکس. در حوزه موسیقی کیبورد، احتمالاً از طریق برادرش یوهان کریستف، گرایشی به سبکهای ساختارمند و رسمی جنوب آلمان پیدا کرده بود. اما در عین حال، با شور و اشتیاق از نوازندگان خیالپرداز شمالی و بهویژه بوکستهود نیز یاد گرفت.
تا سال ۱۷۰۸، بهنظر میرسد که باخ تقریباً هر آنچه را که استادان آلمانی پیش از خود میتوانستند به او بیاموزند، آموخته بود و به نخستین تلفیق واقعی از سبکهای شمالی و جنوبی آلمان دست یافته بود.
او همچنین، بهتنهایی و احتمالاً در سفرهای خود به شهر تسله، بخشی از موسیقی فرانسوی برای ارگ و سازهای دیگر را نیز مطالعه کرده بود.
اثری که میتوان با اطمینان نسبی به این دوره نسبت داد «کاپریچیو دربارهی دوری از برادر بسیار عزیزش» (۱۷۰۴) – (Capriccio sopra la lontananza del suo fratello dilettissimo)، شماره کاتالوگی: BWV ۹۹۲ است.

آرامش موقت در میان هیاهو: دوران مولهاوزن
در ژوئن ۱۷۰۷، باخ شغلی در کلیسای بلازیوس در مولهاوزن (در منطقه تورینگن) به دست آورد.
او به سرعت به آنجا نقلمکان کرد و در ۱۷ اکتبر، در شهر دورنهایم، با دخترعمویش ماریا باربارا باخ ازدواج کرد.
در این دوره، او چندین کانتاتای مذهبی خلق کرد که همگی در قالبهای محافظهکارانه ساخته شدهاند و مبتنی بر متون کتاب مقدس و سرودهای مذهبی هستند. هیچ اثری از فرمهای اُپراگونه ایتالیاییِ مدرن که بعدها در آثارش دیده شد، در آنها مشاهده نمیشود.
در مدت اقامتش در مولهاوزن، باخ برای گسترش کتابخانه گروه کر دست به کپیبرداری از آثار موسیقایی زد، سعی کرد موسیقی را در روستاهای اطراف رونق بخشد و حتی به اندازهای مورد احترام بود که در فوریه ۱۷۰۸ طرح بازسازی ارگ کلیسا را به کارفرمایانش ارائه کرد.
علت دقیق استعفای او در ۲۵ ژوئن ۱۷۰۸ مشخص نیست. خود باخ اعلام کرد که شرایط موجود مانع تحقق برنامههایش برای "موسیقی مذهبی منسجم و تنظیمشده" شده بود و دستمزدش نیز کافی نبود.
با این حال، بیشتر پژوهشگران معتقدند که او وارد جدالی الهیاتی میان کشیش خود، فرونه، و معاون کلیسای ماریِن، آقای آیلْمار، شده بود.
باخ با آیلْمار که لیبرتوی برخی کانتاتاهایش را فراهم میکرد و پدرخوانده نخستین فرزندش شد رابطه نزدیکی داشت. فرونه، که یک باپتیست (شاخه دین مسیحیت) بود، احتمالاً با موسیقی مفصل و باشکوه مذهبی باخ مخالفت داشت.
هرچند، این هم ممکن است که وضعیت افسردهکنندهی موسیقی در مولهاوزن دلیل اصلی او برای ترک این شهر بوده باشد.
به هر حال، استعفایش پذیرفته شد و او مدت کوتاهی بعد به وایمار در نزدیکی رودخانه ایلْم، در غرب ینا نقلمکان کرد.
با وجود ترک شهر، باخ همچنان رابطه خوبی با افراد مولهازون داشت؛ او بر بازسازی ارگ نظارت کرد، ظاهراً خودش آن را در ۳۱ اکتبر ۱۷۰۹ افتتاح کرد، و برای ۴ فوریه ۱۷۰۹ نیز کانتاتهایی ساخت که به چاپ رسید، اما امروزه اثری از آن باقی نمانده است.
دوران وایمار
باخ از همان آغاز، ارگنواز دربار وایمار و یکی از اعضای ارکستر بود. او با تشویق ویلهلم ارنست، در نخستین سالهای خدمت خود تمرکز خود را بر نوازندگی ارگ گذاشت.
در اواخر سال ۱۷۱۳، باخ فرصت یافت تا جانشین فریدریش ویلهلم زاخو در کلیسای لیبفراوِنکیرشه در شهر هاله شود؛ اما دوک حقوق او را افزایش داد و او در وایمار ماند.
در دوم مارس ۱۷۱۴، او به سمت کنسرتمستر منصوب شد و وظیفه یافت هر ماه یک کانتات بسازد. او با یکی از بستگانش به نام یوهان گوتفرید والتر، واژهنامهنویس موسیقی و آهنگساز که ارگنواز کلیسای اصلی شهر بود، دوستی پیدا کرد و همچون والتر، در فعالیتهای موسیقایی قصر زرد (Gelbes Schloss) مشارکت داشت؛ قصری که در آن زمان محل سکونت دو برادرزاده دوک ویلهلم، یعنی ارنست آگوست و یوهان ارنست بود. باخ به هر دوی آنها آموزش میداد. یوهان ارنست آهنگسازی بااستعداد بود که کنسرتوهایی به سبک ایتالیایی مینوشت و باخ برخی از آنها را برای سازهای شستیدار تنظیم کرد. این پسر در سال ۱۷۱۵، در سن ۱۹ سالگی درگذشت.
متأسفانه، سیر تحول باخ را در سالهای حیاتی ۱۷۰۸ تا ۱۷۱۴ نمیتوان بهطور دقیق پی گرفت، چرا که آثار دارای تاریخ مشخص از این دوره بسیار اندکاند. با این حال، از مجموعه کانتاتهایی که در سالهای ۱۷۱۴ تا ۱۷۱۶ نوشته شدهاند، بهوضوح میتوان دریافت که او بهشکلی تعیینکننده تحتتأثیر سبکها و فرمهای جدید اپرای ایتالیایی معاصر و نوآوریهای آهنگسازان کنسرتوی ایتالیایی مانند آنتونیو ویوالدی قرار گرفته بود. نتایج این تأثیرپذیری را میتوان در کانتاتهایی چون شماره ۱۸۲، ۱۹۹ و ۶۱ در سال ۱۷۱۴، شماره ۳۱ و ۱۶۱ در سال ۱۷۱۵، و شماره ۷۰ و ۱۴۷ در سال ۱۷۱۶ مشاهده کرد.
از جمله آثار دیگری که تقریباً با اطمینان در وایمار تصنیف شدهاند، میتوان به اغلب قطعات «کتابچه کوچک ارگ» (Orgelbüchlein)، تمام قطعات موسوم به ۱۸ پرلود کورال «بزرگ» بهجز آخری، نخستین تریوهای ارگ، و اغلب پرلودها و فوگهای ارگ اشاره کرد.
عصر زرین در کوتن: نقطه اوج موسیقی مجلسی و نوآوریهای بینظیر
در این دوره، که باخ در مقام مدیر موسیقی مشغول به کار بود، تمرکز اصلیاش بر موسیقی مجلسی و ارکسترال بود. هرچند ممکن است برخی از آثار در گذشته تصنیف شده و در این زمان بازنگری شده باشند، ولی در کوتن بود که سوناتها برای ویلن و کلاویه، ویولا دا گامبا و کلاویه، و نیز آثار برای ویلن و ویولنسل بدون همراهی ساز دیگر، به شکلی نزدیک به فرم نهاییشان درآمدند.
او همچنین چند کانتات برای تولد شاهزاده و مناسبتهای مشابه نوشت؛ بیشتر این کانتاتها ظاهراً فقط در نسخههای بعدی، با اشعاری عمومیتر، باقی ماندهاند.
در این دوره، باخ زمانی هم برای گردآوری آثار آموزشی برای کلاویه اختصاص داد؛ آثاری همچون:
دفترچه کلاویه برای ویلهلم فریدمن باخ (آغاز: ۲۲ ژانویه ۱۷۲۰)، شماری از سوییتهای فرانسوی، اینونسیونها (۱۷۲۰) و جلد اول از کلاویه معتدلشده (Das Wohltemperierte Klavier) که در سال ۱۷۲۲ نوشته شد (این اثر بعدها شامل دو جلد شد که هرکدام شامل ۲۴ پرلود و فوگ در تمام گامها هستند و با نام معروف "چهلوهشتتایی" شناخته میشوند).
این مجموعه شگفتانگیز، بهشکل نظاممند تواناییهای یک روش کوک تازه تثبیتشده را بررسی میکند؛ روشی که برای نخستینبار در تاریخ موسیقی کلاویه، امکان استفاده یکسان از همه گامها را فراهم میکرد و همچنین امکانات سازماندهی موسیقی بر پایه تونالیته کارکردی (functional tonality) را آشکار میسازد؛ نوعی دستور زبان موسیقایی که در آثار کنسرتویی ایتالیایی قرن قبل شکل گرفته بود و تا دویست سال آینده غالب باقی ماند.
در عین حال، کلاویه معتدلشده یک دایرهالمعارف از رایجترین فرمها و سبکهای دوران خود نیز هست: انواع رقص، آریا، موتت، کنسرتو و... که همگی در چهارچوب تکنیکی یکپارچهای بهنام فوگ، با منطق آهنگسازی سختگیرانه و سنتی، ارائه میشوند.
سالهای حضور در لایپزیگ
یوهان سباستیان باخ، در مقام مدیر موسیقی کلیسایی شهر لایپزیگ، موظف بود که نوازندگان و خوانندگان برای چهار کلیسای شهر فراهم کند. در کلیسای پترزکیرشه، گروه کُر تنها سرودهای مذهبی را رهبری میکرد. در کلیساهای نویهکیرشه، نیکولایکیرشه و توماسکیرشه، آوازهای چندصدایی اجرا میشد؛ اما تنها در دو کلیسای آخر، یعنی نیکولایکیرشه و توماسکیرشه، خود باخ رهبری گروه را بر عهده داشت و آثار خودش نیز اجرا میشد.
نخستین اجرای رسمی او در لایپزیگ در تاریخ ۳۰ مه ۱۷۲۳، یعنی نخستین یکشنبه پس از یکشنبه تثلیث (Trinity Sunday)، با اجرای کانتات شماره ۷۵ با عنوان «بیچارگان باید بخورند» (Die Elenden sollen essen) برگزار شد. آثار جدیدی که او در طول این سال آفرید، شامل بسیاری از کانتاتها و نسخهی ابتدایی اثر «مگنیفیکات» (Magnificat) میشود. در نیمهی نخست سال ۱۷۲۴، او اثر «شور عیسی بر صلیب» (St. John Passion) را تولید کرد که بعدتر مورد بازبینی و اصلاح قرار گرفت.
تعداد کل کانتاتهایی که در این سال کلیسایی ساخته شدند، حدود ۶۲ اثر بود که از این میان، نزدیک به ۳۹ عدد، آثار کاملاً جدید بودند.
در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۷۲۴، نخستین یکشنبه پس از یکشنبه تثلیث، باخ یک چرخهی سالانهی تازه از کانتاتها را آغاز کرد و در طول همان سال، ۵۲ عدد از کانتاتهایی را نوشت که بعدها بهعنوان «کانتاتهای کُرال» (chorale cantatas) شناخته شدند. این در حالیست که پیشتر تصور میشد این کانتاتها در طول یک دورهی ۹ ساله بین سالهای ۱۷۳۵ تا ۱۷۴۴ نوشته شدهاند. قطعهی «سنکتوس» (Sanctus) از مَس در سی مینور (Mass in B Minor) نیز در کریسمس همان سال ساخته شد.
در طول دو یا سه سال اول اقامت خود در لایپزیگ، باخ تعداد چشمگیری کانتات تازه تولید کرد؛ پژوهشها نشان دادهاند که او گاه حتی هفتهای یک کانتات جدید مینوشت. این سرعت چشمگیر در تولید، پرسشهایی دربارهی روش آهنگسازی باخ ایجاد میکند. باخ و همدورهایهایش که ناچار به این روند پرشتاب بودند، باید ایدههای خود را بهسرعت اختراع یا کشف میکردند و نمیتوانستند منتظر رسیدن غیرقابلپیشبینی الهام بمانند.
فراتر از ملودی؛ ذوقی که به موسیقی جان میدهد
علاوه بر الگوهای مشخص ملودی، آهنگسازان دورهی باروک به یکسری قالبها و روشهای آماده هم برای گسترش این تمها دسترسی داشتند، طوریکه گاهی احساس میشود آریاها و گروهخوانیهای یک کانتاتا انگار «خود بهخود» ساخته شدهاند.
خود باخ هم در یکی از جملههای شیرین و سادهاش میگوید: «من مجبور بودم سخت کار کنم؛ هر کسی به همین اندازه تلاش کند، به همینجا میرسد.»
انگار میگوید همه چیز در موسیقی قابل آموزش و یادگیریست. اما واقعیت این است که هیچکس در آن دوران شاید به جز هندل، حتی به پای باخ هم نرسید.
همین نشان میدهد که این روشهای آهنگسازی بهخودیِخود کافی نبودند. چیزی ورای تکنیک در کار بود: چیزی بهنام «ذوق» یا «سلیقه هنری».
در قرن هجدهم، ذوق یکی از ارزشمندترین ویژگیها بود. ترکیبی بیهمتا از استعداد خام، تخیل، روحیه، قضاوت درست، مهارت و تجربه و این مورد، بر خلاف تکنیک، نه یاددادنیست، نه یادگرفتنی.
در نتیجهی تلاشهای طاقتفرسای باخ در سه سال اول اقامتش در لایپزیگ، او توانست مجموعهای از آثار کلیسایی بسازد که برای سالها مراسم مذهبی روزهای یکشنبه و اعیاد کفایت میکرد.
به همین دلیل، از سال ۱۷۲۶ به بعد، تمرکزش را به پروژههای دیگری معطوف کرد.

وظایف غیرموسیقایی؛ دل در موسیقی، جسم گرفتار در روزمرگی
علاوه بر مسئولیتهای سنگین موسیقایی، باخ بهعنوان سرپرست مدرسهی کلیسای توماس ظایف غیرموسیقایی هم داشت، وظایفی که اصلاً به مذاقش خوش نمیآمدند.
آنقدر این کارها را دوست نداشت که بارها بدون اجازه غیبت کرد؛ گاهی سراغ بازدید یا امتحان کردن ارگهای جدید میرفت، یا پسرش فریدمان را به درسدن میبرد تا با هم اپرا و طبق گفته خودش «نواهای قشنگ» بشنوند.
بعضی از این کارها شاید برای پول هم بودهاند؛ چون خودش در سال ۱۷۳۰ شکایت کرده بود که درآمدش خیلی کمتر از آن چیزی است که از اول گفته بودند. حتی گفته بود که «تعداد مراسمهای ختم کافی نیست!»
طبیعتاً این وضعیت باعث شد کارهای روتین این هنرمند بزرگ آسیب ببینند و خیلی زود بین باخ و کارفرمایش، یعنی شورای شهر لایپزیگ، اصطکاک بهوجود آمد.
از یک طرف، برداشت باخ از اختیارات و مزایای شغلش (مثل مسئولیت موسیقی کلیسای دانشگاهی پاولینر) با نظر شورای شهر و ارگنواز دانشگاه، یوهان گوتلیب گورنر، فرق داشت.
از طرف دیگر، شورای شهر هم از اول باخ را نفر سوم در لیست انتخابهایشان میدانستند، یعنی بعد از تلِمان و گراؤپنر.
ماجرا بدتر هم شد؛ چون مسئولین مدرسه پسرهایی را قبول میکردند که هیچ استعدادی در موسیقی نداشتند. همین باعث شد باخ برای تأمین خوانندههای خوب برای کلیساهایش به دردسر بیافتد. مسئولین کلیسا حاضر نبودند بودجهی کافی برای نگه داشتن یک ارکستر خوب بدهند و همین موضوع به مشکلات او اضافه کرده بود.
تا سال ۱۷۳۰، اوضاع حسابی تلخ شده بود. اما ورود مدیر جدید مدرسه، یوهان ماتیاس گزنر، موقتا همهچیز را آروم کرد. گزنر از طرفدارای باخ بود و قبلاً هم در وایمار با او آشنا شده بود. ولی حیف که این مدیر فقط تا سال ۱۷۳۴ بر سر کار ماند.
بعد از آن یک مدیر جوان به اسم یوهان آگوست ارنِستی آمد، که دیدگاههای کهنه در مورد آموزش داشت، از جمله اینکه موسیقی جزو علوم انسانی نیست و وقت تلف کردن است و
مشکلات دوباره بالا گرفت، تا جایی که در جولای ۱۷۳۶ دعواها علنی شد؛ این بار سر اینکه باخ خودش بتواند ناظمهای مدرسه (Prefects) را انتخاب بکند. ماجرا آنقدر جدی شد که به یک رسوایی عمومی تبدیل شد.
خوشبختانه در همان سال، باخ بهطور رسمی آهنگساز دربار انتخاب شد و بعد از کمی کشوقوس، دوستان بانفوذش در دربار وارد ماجرا شدند و با پیگیری رسمی، در سال ۱۷۳۸ دعوای باخ و ارنِستی بالاخره ختم شد.
هرچند جزئیات توافق مشخص نیست، ولی از اون به بعد باخ هر کاری دلش میخواست، میکرد.
سالهای پایانی؛ سمفونی غمانگیز
دربارهی بیماری آخر باخ اطلاعات چندانی در دست نیست، جز آنکه این بیماری چندین ماه به طول انجامید و مانع از تکمیل اثر «هنر فوگ» شد. ضعف جسمانی او پس از دو عمل جراحی ناموفق چشم، که توسط جان تیلور، جراح سیار و نهچندان معتبر انگلیسی که هندل نیز یکی دیگر از قربانیان او بود انجام شده بود، تشدید شد. باخ در تاریخ ۲۸ ژوئیه ۱۷۵۰ در لایپزیگ درگذشت.
کارفرمایانش بیدرنگ به انتخاب جانشین پرداختند؛ شهردار اشتِیگلیتس گفته بود: «مدرسه به یک سرپرست موسیقی کلیسا نیاز دارد، نه یک کارگردان موسیقی. گرچه البته باید از موسیقی سر دربیاورد.»
همسر باخ، پس از مرگ او در وضعیت مالی نامساعدی قرار گرفت. پسران ناتنیاش به دلایلی کمکی به او نکردند و پسران خودش نیز هنوز بسیار جوان بودند. وی در تاریخ ۲۷ فوریه ۱۷۶۰ درگذشت و با مراسمی ساده و فقیرانه به خاک سپرده شد.
با وجود ناتمام بودن، هنر فوگ در سال ۱۷۵۱ منتشر شد. این اثر در ابتدا مورد توجه چندانی قرار نگرفت و در ۱۷۵۲، همراه با مقدمهای تحسینآمیز از فردریش ویلهلم مارپورگ موسیقیدان سرشناس برلینی که بعدها مدیر بختآزمایی سلطنتی شد دوباره چاپ شد.
به نظر میرسد باخ همسر و پدری مهربان بوده است. او پدر ۲۰ فرزند بود، که تنها ۱۰ تن از آنها به بزرگسالی رسیدند. شواهدی از صرفهجوییهای بامزهی او وجود دارد، فضیلتی ضروری برای مردی که هیچگاه بیش از حد متوسط مرفه نبود، ولی عاشق مهماننوازی بود.
در دورانی زندگی میکرد که موسیقی هنوز شغلی شایستهی «اهل ادب» به شمار نمیرفت، بنابراین گاه ناچار میشد برای اثبات حق خود، هم بهعنوان انسان و هم بهعنوان موسیقیدان، به جدیت رفتار کند و در این مواقع، بسیار سرسخت و مقاوم بود.
با این حال، کارفرمایان خوشرفتار هیچگاه با باخ مشکلی نداشتند، و در میان همکارانش، فردی متواضع، خوشبرخورد و محبوب بود.
او همچنین معلمی برجسته بهشمار میرفت، و از روزگار مولهاوزن تا پایان عمر، هرگز بدون شاگرد نماند.
منبع: بریتانیاکا
۵۹۲۴۴
نظر شما