سریال «پشت کوههای بلند» از جهاتی مشابه «روزی روزگازی» است و از جهاتی دیگر کاملا با آن متفاوت است. مثلااز نظر فضا سازی و استفاده از شخصیتهای مشترک و لحن و فضایی که برای «پشت کوههای بلند» در نظر گرفته شده است، این مجموعه تا حدود زیادی شباهت تنگاتنگی با مجموعه کارهای دیگرم دارد. بعد از ساخت مجموعه «تفنگ سرپر» که بسیار کار پر زحمتی بود، بسیاری از من خواستند که مجموعه «روزی روزگاری» را تکرار کنم و در طول این سالها زیر بار نرفتم. تا اینکه احساس کردم بعد از فوت مرحوم شکیبایی و کهولت سن ژاله علو خواستم ادای احترامی به این دوستان و آقای فرهاد فخرالدینی کرده باشم. البته در 9 قسمت پایانی «پشت کوههای بلند» ساختار کلی کار شباهت بسیاری به «روزی روزگاری» پیدا میکند.
بعد از گذشت مدت زمانی از ساخت سریال «روزی روزگاری» به نظر شما مهمترین دلیل دیده شدن این کار در زمان خودش چه بود؟
به نظر من این مسئله دلایل مختلفی داشت که برخی از این دلایل به خود کار وابسته بود و برخی دیگر برگرفته از فضای پیرامونی زمانی بود که سریال «روزی روزگاری» پخش میشد. زمانی که مجموعه «روزی روزگاری» ساخته شد دو شبکه بیشتر نبودو طبعا به دلیل عدم وجود شبکههای ماهوارهای و یا ابزارهای ارتباط جمعی مختلف مردم بیشتر تلویزیون تماشا میکردند، اما دلیل دیگر موفقیت این سریال از نظر من اشارههایی است که «روزی روزگاری» به مسائلی فرهنگی داشت.
این مسائل برای مردم آشنا و جذاب بود. حتما لازم نبود در بیابان زندگی کنید تا حال و هوای مردم قصه را بفهمید. به نظر من در این سریال به وجوهات فرهنگی درستی بین مردم اشاره شده بود. من سعی کردم از تمامی سنتها در «روزی روزگاری» به نحوی استفاده کنم که برای هر دو قشری که ارتباط بیشتری به متنون قدیمی و فرهنگ اصیل ایرانی دارد و هم کسانی که به نسبت گروه اول تعامل خیلی زیادی با اینگونه موارد ندارند بتوانند از دیدن این سریال لذت ببرند.
از طرف دیگر من همیشه از طرفداران طرح موضوعات اخلاقی هستم. توجه به این موضوع همیشه برای من اولویت دارد. خودم را عالم مسائل اجتماعی نمیدانم، اما به تصویر کشیدن این مسائل برای من جذابتر است. شاید وجود همین مضمون در کارهای من باعث ایجاد صمیمیت و جذب مخاطبان میشود.
به هر حال شرایط اجتماعی در هر دورهای کار را برای سازنده یک اثر متفاوت میکند. خاطرم هست زمانی که «تفتگ سر پر» ازتلویزیون پخش میشد مردم مدتها بود که به دیدن یک مجموعه طنز از شبکه سوم عادت کرده بودند. این مجموعه همزمان با «تفنگ سر پر» پخش میشد و طبیعتا بعضی از اعضای خانوادهها اجازه نمیدادند برای لحظهای کانالهای دیگر بررسی شود. همین باعث شد مجموعه «تفنگ سر پر» آنگونه که باید دیده نشود.
البته عوامل دیگری هم در دیده نشدن این مجموعه تاثیر گذار بود، مثل ضعفهایی که درون خود کار بود و یا اینکه از ما خواسته شد مجموعه 300 دقیقه بیش از چیزی باشد که ظرفیت خود کار بود، در صورتی که مجموعه باید 1800 دقیقه میبود. همین موضوع باعث کند شدن ریتم سریال شد. در واقع می شود گفت عوامل مختلف دست به دست هم میدهد تا کاری پر بیننده یا کم بیننده شود.
انتخاب بازیگران در گذشته آسانتر از الان بود، چرا که اینقدر تولید سریالها بالا نبود و بازیگران تا این حد در کارهای مختلف نبودند. در حال حاضر پیدا کردن بازیگرانی که بتوان نقشهای سخت را به آنها سپرد و وقتشان هم آزاد باشد کمی مشکل است. در زمانی که «روزی روزگاری» را ساختم انتخاب بازیگران به راحتی انجام شد، چون دقیقا میدانستم بازیگرهر نقش چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
زندهیاد خسرو شکیبایی بعد از سریال «مدرس» و فیلم «هامون» در میان مردم بیشتر شناخته شده بودند با این حال در اول راه بود و خیلی کهنه کار نبود و خیلی راحت به نتیجه رسیدیم و قرار داد بستیم. با آقایان پاک نیت و فیلی تا پیش از «روزی روزگاری» یک کار سینمایی انجام داده بودم ودر «روزی روزگاری» نسبت به کارشان شناخت درستی پیدا کردم و از تواناییهایشان بیشتر استفاده کردم. در مورد نقش خاله تقدیر اینطور بود که در خدمت خانم علو باشیم. من شخص دیگری را برای این نقش در نظر داشتم، اما نگاه کاسب کارانه آن بازیگر و عدم درک و نگاهش نسبت به کار باعث شد به گزینه دیگری برای این نقش فکر کنم که خوشبختنانه به ژاله علو برای بازی در نقش خاله به توافق رسیدیم که چقدر این نقش را زیبا بازی کرد و هنوز هم خاله صدایش میکنم.
اگر ما به کاری عنوان یک کار خوش ساخت را میدهیم به این معنا است که متن کار و طرز بیان نمایشی آن قوی است. یکی از مشهورترین متون ما ایرانیها که کاملا در آن به زبان توجه شده ، شاهنامه است. با این هجمهای که این روزها به زبان ما میشود، متاسفانه زبان اصیل ما ایرانیها در حال فراموشی است. به نظر من اصل زبان خصوصا زبان گفتاری بسیار مهم است و همیشه توجه به این مسئله از دغدغههای من بوده است.
زبان جایی که من در آن بزرگ شدهام ریشه در زبان پهلوی دارد و نزدیک به زبان اوستا است و این واژهها مثل نقل و نبات بین مردمی که من در میان آنها زندگی میکنم، میچرخد متاسفانه نزدیک به 40 سال است که برخی از واژهها به مرور میان مردم کمرنگتر میشود، همین توجه من به اصل زبان باعث شده است که با زبانها و گویشهای مختلف آشنایی پیدا کنم، در واقع لهجهای که محمود پاکنیت در مجموعه «پشت کوههای بلند» با آن صحبت میکند مربوط به هیچ منطقهای در ایران نیست و آمیختهای از اصطلاحات شهرهای مختلف است که اگر لغزشی در دیالوگ نویسی داشته باشم مربوط به منطقه خاصی نباشد.
زبان تمام اهمیتاش در انتقال اطلاعات نیست .زبان هر ملیتی و هر قومی حامل فرهنگ خاص آن قوم و ملت است و اگر سر سری با آن برخورد شود، این وجهه مهم زبان مغفول میماند. شاید به همین دلیل است که استفاده نادرست از گویش یک منطقه گمان سوء استفاده از آن لهجه را در مردم آن منطقه بوجود میآورد. و آنچه که بیش از همه مد نظر آن قوم است احترام به فرهنگ و اعتقاداتشان با به کار گرفتن طرز صحیح ادای واژهها و جملههای متعلق به آن منطقه است.
به نظر من اگراز لهجه و گویش به درستی استفاده شود، هیچ قومی معترض نمیشود. استفاده از لهجه و گویش درست اصفهانی منوط به این نیست که صرفا از بازیگر اصفهانی استفاده کنید. بنابر این به عنوان کارگردان اگر به سراغ لهجه خاصی رفتید، باید با واژهها آشنایی عمیقی داشته باشید در غیر این صورت نوع دیالوگنویسی شما از اصل دور میشود. خصوصا لهجه شیرین اصفهانی که ویزگیهای فراوانی از جهت دستوری و اصطلاحات منحصر به فرد دارد و عدم آشنایی دقیق با آن حاصل از گرتهبرداری ضعیفی میشود که دست کم برای مردم اصفهان چندان جذابیتی ندارد.
5757
نظر شما