به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، آناهید خزیر: نشست نقد و بررسی کتاب «چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟» نوشته لیدل هارت با ترجمه شهابالدین عباسی از سوی مان کتاب منتشر شده است. این کتاب از سوی گروه مطالعات میانرشتهای پژوهشکده تاریخ اسلام نقد و بررسی شد. در این نشست دکتر علیرضا ملاییتوانی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر فاطمه بختیاری، دانشآموخته دکتری تاریخ اسلام دانشگاه تهران سخنرانی کردند و دبیری نشست نیز بر عهده دکتر زینب میرزایی بود.
لیدل هارت (۱۸۹۵-۱۹۷۰)، مورخ تاریخ نظامی، در این کتاب میکوشد شرح دهد که «تاریخ»، خاصه تاریخ نظامی، به چهکار میآید و چگونه میتوان از آن درس گرفت. لیدل هارت خود دستی در سیاست داشت و با مقامات ردهبالای بریتانیا در حشرونشر بود. او در این اثر، با استناد به تجربیات شخصی خود و نیز گواهیهای تاریخی متعدد، آموزههایی به دست میدهد و چنین ادعا میکند که اگر رهبران کشورها این آموزهها را مرعی بدارند، میتوان از جنگها و مصیبتهای تازه در این کره خاکی پیشگیری کرد، آنهم در عصری که حکومتها تقلا میکنند در ساخت بمبهای هستهای مچ یکدیگر را بخوابانند. لیدل هارت معتقد است تاریخ برای هر فرد ارزش اساسی دارد، چون برآمده از تجربهای «طولانی و جمعی» است؛ چه بهتر که ما از تجربیات دیگران در طول تاریخ، از جمله خطاها و حماقتها و بیخردیهای آنان، درس بگیریم تا اینکه خود مرتکب آن خطاها شویم و «مایه عبرت» دیگران کردیم.
درس آموختن از تاریخ در گذشتهها امکانپذیر بود
علیرضا ملاییتوانی در ابتدای سخنانش گفت: کتاب «چرا از تاریخ درس نمیگیریم» قدیمی است و حدود ۵۲ سال پیش نوشته شده است اما به دلیل مباحثی که مطرح میکند یک اثر خواندنی است. اهمیت و ارزش کتاب بیش از همه در پرسشی است که مطرح میکند نه در پاسخی که به آن پرسش میدهد. به بیان دیگر این سوال که چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟ هنوز یک پرسش اندیشیدنی، مهم، جدی و قابل مطالعه است و هنوز هم پاسخ روشنی به آن ندادهایم.
وی افزود: بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که درس آموختن از تاریخ در گذشتهها امکانپذیر بود اما امروز به مدد تکنولوژی و فناوریهای تازه نه میشود از تاریخ درس آموخت و نه میشود در تاریخ توقف کرد بلکه ممکن است تاریخ به عنوان یک ایستار عمل کند و مانع از تحرک و پویایی یک ملت شود. بنابراین ملتهایی که تاریخهای طولانی دارند شاید وضعیت دشوارتر و غمانگیزی نسبت به ملتهای نوظهور داشته باشند. اختلافنظرها در این زمینه بسیار است. این پرسش پاسخهای متفاوتی دارد و بهویژه پسامدرنها تاریخ را در سطح روایت و داستان تنزل دادند و جنبههای ادبی آن را برجسته کردند. اگر هم چنین باشد جنبههای آموزشی و آموزندگی را میتوانند حفظ کنند.
نگاه کوتاهمدت و مورخانه و نگاه بلندمدت و فیلسوفانه
وی ادامه داد: نویسنده کتاب، مورخ به معنای دقیق کلمه و آکادمیسنهای دانشگاهی در معنایی که ما میفهمیم نیست و خودش هم چنین ادعایی ندارد. او در درجه اول یک چهره نظامی است و از این جهت که چهرهای نظامی است، این کتاب رهیافت نظامیگرایانه بیشتری دارد و اهمیت کتاب در همین وجه از داستان است. به این معنا نیست که نویسنده آشنایی با دانش تاریخ در مفهوم واقعی نداشته باشد هم تجربه روزنامهنگاری داشته و هم تجربه عملی و زیسته در میدانهای جنگ را داشته و نوع آرایشهای جنگی و نوع نبردها را دیده و تجربه کرده است.
جنگهای جهانی اول و دوم پدیدههای مهمی بود که نویسنده آنها را در نظر داشته و تجربه او را از هر جهت غنی کرده است. او با کار تاریخنگاری آشناست و این به کار روزنامهنگاری او برمیگردد که تدوین منابع اولیه برای هر نوع تاریخ است. نویسنده از این نظر تلاش کرده هم روزنامهنگار باشد و هم استراتژیک نظامی را بداند. او یک مورخ است و شخصیت بینارشتهای چندوجهی در او شکل گرفته و در مقام پاسخ دادن به یکی از پرسشهای مهم است که «چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟»
وی افزود: او میگوید درسهایی که از تاریخ میشود آموخت این است، نه اینکه چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟ این درسها به شکلهای مختلفی در آثار محققان و متفکران داخلی و خارجی مطرح شده و در سنتهای تاریخنگاری غربی و شرقی و اسلامی به آن پرداخته شده است. مورخان ایرانی نیز نکات بسیاری گفته و نوشتهاند و بر بحثهای عبرت و اخلاقی آن تاکید کردهاند، این کتاب هم از این جهت و از این ادبیات مستنثنی نیست و بخش عمدهای از مباحث کتاب را همین نوع درسهای اخلاقی از تاریخ شکل میدهد و به نظر میآید که مولف با توجه به آشنایی که با حرفه تاریخنگاری و روزنامهنگاری دارد سعی کرده دو نگاه داشته باشد: نخست نگاه کوتاه مدت و مورخانه و دوم نگاه بلند مدت و فیلسوفانه.
تاریخنگاری طاقتفرسا، دشوار و پرمخاطره
ملایی توانی گفت: به پرسش «چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟» نمیتوان پاسخ مورخانه داد زیرا مورخ با وقایع خرد و ریز سروکار دارد. وقتی پرسش کلان میشود. شما باید پاسخ کلان داشته باشید اینکه چرا از تاریخ درس نمیگیریم پرسش کلانی است و از صنف پرسشهای مورخانه نیست و کتاب در یک سطحی به بحثهای فلسفه نظری تاریخ نزدیک میشود. چنانکه نوه نویسنده در مقدمه کتاب گفته فلسفه سیاسی پدربزرگم فلسفه تاریخنگری اوست و این عبارت دقیقی است و یک نوع تاریخنگری در این اثر دیده میشود.
وی ادامه داد: مورخ به درستی اشاره میکند که کار تاریخنگاری بسیار طاقتفرسا، دشوار و پرمخاطره است و هرکسی به آسانی از پس تاریخنگاری برنمیآید و ما نیاز داریم که در این باره نهتنها نمیتوانیم تماشاگر باشیم بلکه در بیشتر اوقات خود ما یک بازیگر و یک کنشگر هستیم و در ضمیر ناخودآگاه ما نوعی موضعگیری، طرفداری و نگرش وجود دارد و قید و بندهایی پدید میآید که روی قضاوت، نگرش، احساسات و دریافتهای ما اثرگذار است. اینها نکاتی است که نویسنده به آن آشنا است.
این استاد دانشگاه بیان کرد: در این کتاب یک رشته درسهای اخلاقی وجود دارد. از نگاه نویسنده یکی از چیزهایی که میتوان از تاریخ آموخت این است که تاریخ به ما کمک میکند که به جای اینکه هر چیزی را خودمان تجربه کنیم از تجربه گسترده بشر استفاده کنیم اما همه تجربههای بشر در تاریخ منعکس نشده است و همه تجربههای بزرگ بشر هم در تاریخ نیامده و بخش اندکی از آنها منعکس شده و بخش اندکی از آن از زاویه خاص خود نوشته شده و شاید این پدیده آموختن از تاریخ را دشوار میکند اما میدانی را باز میکند که ما به مدد این میدان در فضای وسیعتر و گستردهتر مصائب بشر، مشکلات بشر، کامیابیها و ناکامیهای بشر را بنگریم. برای ما هم مفید و موثر است که بتوانیم از این رنجهای بشر و تجربههایی که اندوخته شده چیزهایی بیاموزیم.
بحث جالبی درباره دیکتاتورها
وی افزود: نویسنده به درستی اشاره میکند که شما تا کار اجرایی نداشته باشید اینها را لمس نمیکنید. او میگوید منتقدان قدرت همیشه لحن گزنده، تند و حق به جانبی دارند و سرزنشکنندگان ارباب قدرت هستند و این تا حدی طبیعی است کسی که بیرون از گود ایستاده و درباره کنشگران تاریخی سخن میگوید حق دارد به آنها نقد کند و به صورت مستند و مستدل کارهای آنها را به کنکاش بکشاند و درباره ضعفها و قوتهای آنها سخن بگوید اما اگر این جابجا شوند (کنشگر و مورخ) باز همین وضعیت اتفاق میافتد؟ کسانی که بیرون از قدرت هستند به یک رشته وقایع و حقایق دسترسی ندارند و فکر میکنند که به راحتی میشود گفت چرا فلان جا این تصمیم را نگرفت؟ در حالی که در آن جایگاه بودن انسان را معتدلتر و واقعبینتر میکند به همین دلیل کسانی که قدرت اجرایی در دست داشتند بهتر تاریخ را لمس میکنند و میفهمند.
این استاد دانشگاه گفت: کتاب به ما میآموزد و بحث جالبی را درباره دیکتاتورها مطرح میکند که بسیار خواندنی است. کسانی که این کتاب را میخوانند صفحه ۷۰ تا ۷۵ را دقیق بخوانند. او معتقد است که به رغم گذشت روزگار سرشت، ماهیت و روانشناسی دیکتاتورها دستخوش تغییر معناداری نشده و همه آنها از یک رشته ویژگیهایی برخوردار بوده و هستند اما به طبعیت بشر ممکن است تغییرات اندکی داشته باشند اما ماهیت دیکتاتورها تغییر نمیکنند و او شخصیت دیکتاتورها را پیش از دستیابی به قدرت، در راه دستیابی به قدرت و سپس پس از قدرت بررسی میکند. پیش از اینکه اینها قدرت را به دست بگیرند بسیار رادیکال، تند، ستیزهجو و انقلابی هستند و همه چیز را میخواهند به تیغ نقد میکشند و به نظم حاکم و سیاستهای حکمرانان حمله میکنند اما پس از اینکه پیروز شدند دقیقا همان کارهایی را میکنند که علیه آنها قیام کرده و خروشیده بودند و خودشان سرمنشا کارهای خطرناکی میشوند و اینگونه است که افراط وحشتآوری در خشونت و خونریزی به خرج میدهند و کارهایی انجام میدهند که آدمی تعجب میکند.
او میگوید اینها وقتی قدرت را به دست میگیرند نهتنها رقیبان خود را از صحنه سیاست دور میکنند بلکه به رفیقان خود نیز رحم نمیکنند و هیچ میدانی برای فعالیت هیچ کنشگر دیگری باقی نمیگذارند و این درس بزرگی است که نویسنده به ما میدهد. پس از مطالعه رفتار دیکتاتورها اینها چگونه به سرکوب و مجازات همه منتقدان برمیآیند و سعی میکند از همه ابزارها از جمله دین به سود و نفع خود استفاده کنند. گاهی اوقات اگر از پس مشکلات داخلی برنیایند یک جنگ برای کشور راه میاندازند و هزینهها را چندین برابر میکنند و در این راه شعار وطنخواهی، وطن دوستی و وطنپرستی را مطرح میکنند و اقدامات خشن و غیرقابل دفاع خود را در چارچوب شعار وطندوستی و وطنپرستی توجیه میکنند و هم یک دولت متمرکز سرکوبگر خشن ایجاد میکنند و در همان حال بسیاری از بنیانهای اقتصادی و اجتماعی کشور را تضعیف میکنند و با خیالپردازیهای خود جای نظریات واقعبینانه مینشیند و از اعتماد افراد سوء استفاده میکنند و کشور را در مسیر پرمخاطره قرار میدهند که به سادگی نمیتوان از آن رهایی یابند.
نویسنده چه توصیههای به علاقهمندان تاریخ میدهد؟
نویسنده توصیههایی هم به ما میکند و در چند جا به این نکته میپردازد که افراطگری و تندروی بسیار امر مخاطهآمیزی است. اساسا افراط و تفریط فاجعهبار است. تندروی و کندروی امور خطرناکی هستند زیرا آدمی را از اعتدال و عقلانیت دور میکند و او را با شور و احساسات و خشونت پیوند میدهد و این باعث میشود بشر نتواند تصمیم عقلانی بگیرد. افراطگریان کشور را به وررطههای خطرناک کشاندند و یکی از عوامل سرنگونی تمدنها، دولتها و جامعهها بودهاند. در هر مجموعهای اگر چند فرد تندرو و پرقدرت حضور داشته باشند آن مجموعه را به سمت ویرانی سوق میدهند.
نکته بعدی این است که تحمل شرافتمدانه ناکامیها و ناملایمات روزگار از طریق مطالعه تاریخ بر آدمی آسان میشود زیرا تاریخ به ما کمک میکند که به این بیندیشیم که ای بسا مردمانی با شرایط سختتر از ما بودند و تجربیات دشوارتری از ما داشتند و بنابراین این یادآوری مصائب و رنجهای دیگران میتواند مایه تسکین روح و روان آدمی باشد. رودکی میگوید: «به روز نیک کسان غم مخور زنهار / بسا کسا که به روز تو آرزومند است.» تاریخ هم همینطور است، همیشه افراد بدبختتر، سختتر و زندگی رنجآور از شما و ملت شما داشتهاند و این نوعی تسکین دادن بشر است. تسلیم شدن ممکن است شما را از مقاومت و تغییر و دگرگونی شرایط باز بدارد.
نکته بعدی نویسنده که با تجربه زیسته امروز ما ارتباط دارد این است که مردم را نمیتوان با زور و فشار و اجبار به کارهایی وادار کرد که راضی نیستند و مخاطرات و زیانهای آن بیشتر از دستاورد آن است و این افراطگری در این حوزهها بسیار مخاطرهآمیز است. آنچه میتواند بهرهوری را در کار افزایش بدهد، اشتیاق، علاقه، شور و احساساتی است که به کار دارید و کار را دلی انجام میدهید و این یک انگیزه مستمری در شما ایجاد میکند که کار را پیش ببرید و به نتیجه برسید و در غیر آن صورت کار با ناکامی مواجه میشود.
درس اخلاقی دیگری که نویسنده به ما میدهد این است که عمل کردن به وعدهها و پایبندی به قولها فوقالعاده نکته مهمی است. بسیاری از افراد چه رئیس سازمان و موسسه و یا رئیس یک کشور قول و قرارهایی به مردم میدهند اما اصلن به آن عمل نمیکنند و گاهی اوقات فهمی از شرایط ندارند و این دروغگویی باعث میشود انتظاراتی در مخاطب ایجاد شود که هیچگاه امکان تحقق پیدا نکند و این باعث میشود آدمی و حتی تمدن در یک وضعیت دشواری قرار گیرد و این درس بسیار زیانبخش، غیراخلاقی و نادرستی است که از سر وعدههای دروغ ایجاد میشود.
وی ادامه داد: صداقت نکته مهمی است که نویسنده به آن تاکید دارد حتی در حوزه سیاست با اینکه گفته میشود سیاست سراسر دروغ است اما نویسنده از صداقت دفاع میکند و توصیه میکند که اگر امور نظامی را به افراد عاقل بسپارید و آنها تصمیمگیرندگان اصلی حوزههای نظامی یک کشور باشند استفاده از زور و خشونت را به حداقل میرسانند و از این نظر بشر خوشبختتر، ایمنتر و آرامتر خواهد بود و تمدن در وضعیت بهتری قرار خواهد گرفت.
نکته بعدی تاکید بر اشتراکات به جای اختلافات است و این راه حل خیلی خوبی است و در همه حوزهها بهتر پاسخ میدهد. وقتی شما روی نکات مشترک تاکید میکنید و آنها را برجسته میکنید طبیعتاً وضع بهتری پیش میآید تا زمانی که بر ویژگیها و اختلافات و نقاط تمایزبخش تاکید میکنید، چه در حوزه کلان و چه در حوزه خرد موجب رفتارهای ناپسندی خواهد شد. مثال میزند که شما وقتی به ادیان نگاه میکنید همه راههای مختلف رفتهاند اما اگر از یک فراز به آنها نگاه کنید در زمانی که در دامنه هستند اختلافات بسیار است اما هر چه به سمت نوک قله نزدیک میشوند حلقهها به هم نزدیک میشود و در پایان وقتی قله را فتح میکنند و در کنار هم قرار میگیرند میبینید گوهر و واحد و یگانهای داشتند که به آن واقف نبودند.
نکتههای نویسنده در حوزه نظامی
کتاب در حوزه نظامی اهمیت بسیاری دارد و شاید مهمترین بخش آن فصل سوم است که با عنوان «جنگ و صلح» نوشته شده است. همه میدانید که این رمان یکی از قلههای بزرگ ادبیات معاصر جهان و اثر تولستوی است که به ویژه روسیه را در زمان جنگهای ناپلئون توصیف میکند. نکته نخست این است که جنگ در زمره رویدادهای غیرتصادفی تاریخ است زیرا بسیاری از رخدادها تصادفی هستند و نااندیشیده در مسیر راه بشر قرار میگیرند اما در جنگ شما نمیتوانید آن را تصادفی ببینید. جنگ ریشهها و بسترهایی دارد که موجب میشود شرایط آن مهیا شود.
نکته دوم این است که در هیچ رویداد تاریخی جستوجوی حقیقت و نگارش یک روایت، بیطرفانهتر از واقعه به اندازه تاریخ جنگها و تاریخ نظامی نیست و این دلایل بسیاری دارد چون نویسنده نظامی بوده است ممکن است یکسری اسناد و مدارک دم دستی داشته باشد اما نمیدانیم که در ذهن فرماندهان چه میگذشت و چه دغدغههایی در سر داشتند؟ و چه چیزهایی برای آنها مهم بود. اینکه سلسله مراتب نظامی مانع از آگاهی موضوع میشود و هم دسترسی به مدارک و اسناد سخت است. اینکه در روایت جنگی در هر سوی روایت جنگی باشید و طرف مقابل را متهم کنید کار سختی است و رسیدن به حقیقت نیز کار دشواری است. شما تاریخ جنگها را ببنید چگونه نوشته میشود؟ فاتحان و مغلوبان چگونه مینویسند؟ بیطرفان و طرفداران چگونه مینویسند؟ روایتهای متفاوتی ممکن است پیرامون جنگ شکل بگیرد که فهم حقیقت واقعی جنگ را ممکن است سخت کند.
نکته سوم درباره شروع جنگها و نطفههای آغازین جنگهاست. او تعبیری دارد که نطفههای جنگ چگونه بسته میشوند؟ نویسنده میگوید برخلاف اینکه بخواهد آنچه مورخان گفتهاند روی مسایل اقتصادی، سیاسی، نظامی و مذهبی تاکید کردند میگوید انگیزه و علت بروز جنگ یا نطفههای شکلگیری جنگ را نباید در این نکات جستوجو کرد اینها زمینههای جدیتر و عمیقتر و قویتری دارند و این نطفهها در طبیعت، سرشت و ذات آدمی نهفته است و حتی درون آدمی را نتوانیم از جنگطلبی و خشونت خالی کنیم این نطفههای آغازگر جنگ همواره باقی خواهند ماند.
نکته چهارم میگوید بر اساس تجربههایی که من داشتهام و گزارشهایی که نوشتهام نشان میدهد غرور و تکبر سیاستمداران در پیدایش جنگها نقش اساسی داشته است. یعنی به روانشناسی، ماهیت و ذات انسانها برمیگردد. این غرور و تکبر از سویی و تحقیر و توهین و حقیر شدن ملتهای دیگر و شکستن غرور و عزت ملتی توسط ملت قدرتمندتر موجب این تنشها و جنگها و بحرانها خواهد شد.
نکته بعدی که نویسنده میگوید این است درباره تاریخ جنگها ما بیشتر به ظواهر میپردازیم در حالی که در جنگها یک لایههای پنهان ناگفتهای وجود داشته و دسترسی به آنها خیلی سخت بوده و تا ما نتوانیم به لایههای درونی و یادداشتها دسترسی داشته باشیم نمیتوانیم تاریخ جنگ را به درستی روایت کنیم. تاریخ جنگ بسیار پیچیده و چندلایه است و افزون بر سری بودن، نظامی بودن و دسترسی سخت به اسناد و مدارک جنگی و خاطراتی که نوشته میشود کار را دشوار میکند.
نکته بعدی این است که جنگ، جنگ را به بار میآورد و این تعبیر درست و دقیقی است. وقتی جنگ شروع شد و تداوم پیدا کرد باعث شد گسلها شکافهایی که بین تمدنهای درگیر در جنگ وجود دارد گستردهتر و فعالتر باشد و فعالیت گسلها باعث میشود آنها هرگز به هم نزدیک نشوند و زمینهساز جنگهای بعدی و تنشهای طولانی و مستمر شود.
نکته بعدی این است هنگامی که جنگ شروع میشود شرایط را برای ظهور خشونتهای تازهتر باز میکند و افزون بر آنکه گسلها را فعال میکند باعث میشود باکتریهای فسادانگیز و جنگافروزانه زمینه مساعدتری پیدا کنند و مرتب رشد کنند و این رشد باعث میشود شما نتوانید جنگ را متوقف کنید و صلحخواهی کار دشوار و سختی خواهد بود.
نکته دیگر این است که در هیچ جنگی پیروزی کامل به دست نمیآید و این نکته دقیقی است. حتی کسانی که فکر میکنند به پیروزی کامل دست پیدا کردند، پیروزی کامل هرگز به دست نمیآید. آن چیزی که فاتحان انتظار داشتند هرگز رقم نمیخورد. دست کم به این علت که خودشان کلی هزینه کردند و نیرو از دست دادند و منابع انسانی آنها از بین رفت، وقت سیاستمداران تلف شد و زمینههای عداوت و کینهتوزی فعال شده و یک صلح پایدار رضایتبخش نیز حاصل نخواهد شد و این درسی است که از جنگ میآموزیم که پیروزی واقعی آسان به دست نمیآید.
نکته بعدی این است که پیروزی واقعی زمانی به دست میآید که ما احساس کنیم فضای پس از جنگ بهتر از فضای پیش از جنگ باشد. در هیچ کشوری این چنین نبوده است که فضای پسا جنگ بهتر از پیشا جنگ باشد. نتیجه طبیعی جنگ شکلگیری اقتصاد جنگی است و در اقتصاد جنگی است که تمام منابع کشور را در مسیر نظامی بسیج میکنید و آنها نابود میشوند و به صورت خطرناکی یک اقتصاد جنگی، تورم، رکود، بیکاری و عدم تولید پیش میآید و تنشها با همسایگان به وجود میآید.
نکته بعدی که مولف میگوید این است که تاریخ به ما نشان میدهد که اگر ملتها به این جمعبندی برسند که مشکلات خود را با گفتوگو، مذاکره، سخن گفتن و مدارا و تلاش مستمر برای حل منازعات به پیش ببرند بهتر از هر جنگ پیروزمندانهای است که ممکن است رخ دهد و بیشتر از هر جنگی سودمند است. وقتی جنگ میکنید در پایان باید صلح کنید و چقدر خوب است که از ابتدا به صلح بیندیشید. او میگوید در جنگی که دو طرف جنگ از یک توازن برخوردارند همیشه باید راهی برای عقبنشینی وجود داشته باشد زیرا ادامه جنگ فرسایشی است و شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی را مشکل میکند و زیست جمعی را به مخاطره میاندازد و همیشه باید راهها و گریزگاههایی برای صلح و بازگشت فراهم کنید و یا دست کم شرایطی را فراهم کنید که طرف مقابل بتواند از آن استفاده کند.
به قول مولانا: «چون رسی بر بامهای آسمان / سخت باشد جستوجوی نردبان». شما وقتی به اوج قله جنگ و منازعه رسیدی چگونه میتوانی پایین بیایی. باید همیشه گریزگاههایی را باز کرد تا طرف جنگ بتواند فرود بیاید.
نکته دیگر این است که عاقلانه نیست طرفی که مورد تجاوز قرار گرفته پیشنهاد صلح بدهد اگر این کار را بکند نشانه ضعف اوست اما باید به پیشنهادهای صلحی که طرف مقابل بدهد توجه کند اما میشود بر سر آن چانه زد، گفتوگو کرد و تغییر و بهبود بخشید. باید همیشه راههایی را برای جنگ گذاشت و به آن پیامهای صلحی که داده میشود گوش داد. در جنگ ۱۲ روزه شرایط پذیرفته شد و اگر ادامه پیدا میکرد تا الان همه چیز نابود میشد.
نکته بعدی این است که اکنون میخواهیم جنگ را تمام کنیم آیا ضمانتی وجود دارد که به تعهدات خود پایبند باشیم. متاسفانه وجود ندارد و هیچ ضمانتی برای طرفین جنگ به عهدنامهها و قراردادها نیست مگر اینکه بشر به این نتیجه برسد و تصدیق کند که پایبندی به شرایط صلح و عهدنامهها به نفع خود ماست. هر چند ممکن است در هنگام انعقاد قرارداد شرایط سختتری داشته باشیم.
گزینش مورخ و روایتگری عامل ناکامی از زاویه معرفتشناس
فاطمه بختیاری در ادامه این نشست گفت: چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟ اثر بی اچ لیدل هارت، مورخ بریتانیایی متخصص تاریخ جنگ و امور نظامی است. کتاب در سال ۱۹۴۳ (م) نوشته و در ۱۹۷۲ (م) اصلاح و سپس منتشر شد. پرسشی بنیادین درباره عدم یادگیری بشر از تجربیات تاریخی مطرح میکند. هارت مورخی غیر آکادمیک با دکتری افتخاری آکسفورد معتقد است که تاریخ پیشبینی ناپذیر است و باید تا حد امکان سراغ عینیت رفت به شواهد دست اول نگریست.
وی در ادامه افزود: نقد و بررسی کتاب لیدل هارت نیاز به دو مقدمه دارد: ابتدا باید مشخص شود او به پرسش اصلی خود یعنی «چرا از تاریخ درس نمیگیریم؟» چگونه پاسخ داده است، زیرا از وجوه متفاوتی میتوان به این پرسش نگریست. گزینش مورخ و روایتگری او میتواند عامل این ناکامی از زاویه معرفتشناسی باشد، از دریچه سیاست و ایدئولوژی میتوان منافع قدرت را مانع از دسترسی به حقیقت تلقی کرد، از منظر فلسفی و اخلاقی تعارض بین دانستن و خواستن حقیقت، دلیل این ناکامی است و از زاویه روانشناسی و جامعهشناسی فراموشی جمعی یا تعصب و غرور ملی مانع از درس گرفتن از تاریخ خوانده میشود و لیدل هارت در این کتاب از همه زوایا به این پرسش پاسخ داده است و همین امر نقطه مثبت و منفی کتاب تلقی میشود مثبت از آن رو که خواننده را با انواعی از پاسخها مواجه میکند و منفی از آن رو که از انسجام و عمیق بودن پاسخ میکاهد.
مقدمه بعدی این است که آیا با کتابی علمی درباره تاریخ جنگ روبهرو هستیم؟ چرا تاریخ جنگ و نظامی اهمیت دارد؟ آیا تاریخ نظامی ژانری مجزا در تاریخنگاری به شمار میآید؟ اگر ژانر است چه رویکرد روشی نسبت بدان میتوان داشت؟ دوگانهای که در پاسخ به این پرسشها پدیدار میشود سنجه فاصله مورخ از رخداد (جنگ) است. بدین معنا که در نگاه برخی روایتی اعتبار دارد که با فاصله از جنگ تدوین شده است و به دید برخی دیگر اصالت با تجربه زیسته است بنابراین روایت مورخی که شاهد مستقیم جنگ بوده است اصالت دارد. در این میان دو محور حافظه و شواهد تاریخی مانند اسناد و آرشیود و خاطرات در سمت این دوگانه و تجربه در سمت دیگر قرار میگیرد.
لیدل هارت در ابتدای کتاب جایگاه خود را به عنوان مورخ دارای تجربه ارزشمند کرده و سپس با نقد اسناد و آرشیو باقی مانده از جنگ، تاریخ گرایی متکی بر سند (محض) را اسطورهشناسی میخواند. او در واقع یک مورخ غیرآکادمیک و بیشتر یک فرمانده نظامی مدعی اخلاق است که کتابش را با فاصله اندکی از جنگ تدوین کرده و آن را مبتنی بر تجربه میداند و بر همین اساس نقش تجربه در کتاب او پررنگ است. هارت به تاریخ عینی علاقه دارد و دسترسی به آن را با چند آموزه مانند خودانتقادی و اجتناب از غرور و منافع شخصی، تحلیل رابط علت و معلولی پدیدهها و تحلیل شرایط مدرن ممکن میداند؛ اما او در چند جای کتاب نشان میدهد که چگونه نتوانسته به همین اصول مقید بماند: اغراق در نقش خود، سادهسازی تاریخنگاری به پندهای ادیبانه، موضعگیری شخصی و گاهی ملی (نسبت به جایگاه بریتانیا در طول جنگهای جهانی اول و دوم) نشان میدهد که چگونه میتوان بین نظر و عمل فاصله انداخت.
بالابردن عمر تاریخی با استفاده از بهره بردن از تجربه دیگران
وی افزود: کتاب سبک خطیبانه ای دارد که شاید برای مخاطبی که با علاقه شخصی سراغ مطالعه آن میرود بسیار خواندنی و پر از جملات حکیمانه و اخلاقی باشد اما برای مخاطبی که در پی معرفت تاریخی و یا به دنبال روش شناسی تاریخ جنگ است کتاب آسانی نیست چون نویسنده نخ تسبیحی را دنبال نمیکند و ذیل تیترهای مختلف علاوه بر خاطرات و گاهی سوگیریهای شخصی در پی ارائه پند و اندرزی نظامی و اخلاقی است.
تاریخ و حقیقت بخشی از کتاب است که به ارزش تاریخ و ارزش عملی میپردازد. کشف حقیقت (فهم اتفاقاتی که افتادند؟ چرا افتادند؟) بنابراین منظور از حقیقت کشف رابطه علت و معلولی است. ارزش عملی نیز بالابردن عمر تاریخی با استفاده از بهره بردن از تجربه دیگران است. تاریخ تخصص نیست بلکه اصلاحگر تمام تخصصهاست چون به بشر نشان میدهد که چگونه اشتباهات را تکرار میکند ضمن اینکه آن اشتباهات چیستند.
اهمیت تاریخ نظامی از دیدگاه هارت
وی به اهمیت تاریخ نظامی اشاره کرد و گفت: هارت تاریخ جنگ را وجه عینیت تاریخی قلمداد میکند و برای نشان دادن اهمیت آن نپرداختن به آن را به منزله جدا کردن تاریخ از علم میداند. انتقاد از کم شدن تاریخ جنگ در دانشگاه و تاکید دارد بر اندیشه خلاق که از دل مطالعه تاریخ جنگ حاصل میشود و نقش عقل را بیش از بخت میداند.
بختیاری به کاوش در تاریخ نیز پرداخت و گفت: نویسنده تاریخ را مبتنی بر تجربه قلمداد میکند و بر اساس این تجربه ارزش نظری مفاهیم اخلاقی و یا صلح را بیشتر از ارزش عملی آن میداند. همچنین فایدهمندی تاریخ را به مطالعه جامع تاریخ وابسته میداند. سند را عامل برساخته تاریخ میخواند و تاریخ وابسته به سند محض را اسطورهشناسی میخواند. او مورخان وابسته به سند و مدرک را نقد میکند چون به اعتبار اسناد اعتمادی ندارد و آنان را جعل و ساخته رهبران نظامی و سیاسی میخواند.
نظر شما