گروه اندیشه: دکتر بیژن عبدالکریمی، فیلسوف ایرانی، مدت ها است، از زاویه مباحث فلسفی تلاش می کند حوزه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را تئوریزه بکند. در گفت و گویی که مهدی بیک اوغلی، از روزنامه اعتماد با عبدالکریمی انجام داده، به تحلیل چالشهای بقا و انسجام ملی ایران در مواجهه با فشارهای شدید خارجی (امپریالیسم غرب) و بحرانهای داخلی میپردازد. عبدالکریمی تأکید میکند که حفاظت از امر ملی و تمامیت ارضی، مستلزم اجماع ملی و نخبگانی در کنار تصمیمات حاکمیت است. او معتقد است که در شرایط کنونی که غرب با وجود تلاشهای دیپلماتیک ایران، مسیر "جنگ یا تسلیم مطلق" را پیش پای کشور گذاشته، و مقاومت کمهزینهتر از تسلیم است، زیرا تسلیم مطلق منجر به تجزیه و تبدیل ایران به "زمین سوخته" خواهد شد. از نظر او یکی از بزرگترین مشکلات داخلی، فقدان مرجعیت فکری و رسانهای حاکمیت است؛ به طوری که رسانههای ملی ورشکسته بوده و مردم به دست رسانههای خارجی افتادهاند. همچنین، برخی نخبگان داخلی و جریانات رادیکال (مثل جبهه پایداری) با تشدید تعارض دولت-ملت یا خوشحالی از بازگشت تحریمها، ناآگاهانه یا عامدانه در زمین دشمن بازی میکنند که این امر "خیانت" محسوب میشود و باید به پایان برسد. او برای خروج از این وضعیت، معتقد است ایران نیازمند یک "شیفت پارادایم" یا "رنسانس فرهنگی" در حوزه امر اجتماعی است. این امر تنها با تمرکز بر حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم محقق میشود، کاری بسیار دشوار زیرا حاکمیت ایران از فقدان تئوری در حوزه فلسفه اقتصاد سیاسی رنج میبرد، در نتیجه اقتصاد رها شده، مردم را از گفتمان مقاومت دور میکند. حاکمیت وظیفه دارد با توجه به مطالبات مردم و ایجاد حس مالکیت ملی، "خودآگاهی ملی" را تقویت کرده و مرجعیت رسانهای را بازگرداند. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
اساسا جامعه ایرانی از نظر ذهنی و روانی زمانی که با یک بحران مواجه میشود چه مواردی را باید مورد توجه قرار بدهد؟ یک چنین جامعهای چگونه میتواند از خود امر ملی و تمامیت ارضی خود حفاظت کند؟
حاکمیت هر تصمیمی که میگیرد باید اجماع ملی و نخبگانی را در کنار خود داشته باشد. بدون ایجاد این اجماع ملی و نخبگانی اصولا هیچ تصمیمی به سرانجام مورد نظر نمیرسد. ایران فعلا یک واحد سیاسی است که تحت فشار شدید امپریالیسم و نظام سلطه قرار دارد. من این حرف را بارها زدهام و بهای آن را پرداختهام، فکر میکنم در شرایط فعلی که طرف مقابل بیتوجه به مفاد نظام بینالملل بر طبل تنش و تنازع میکوبد، مقاومت کمهزینهتر از تسلیم است. البته دولت آقای پزشکیان نشان داده تا آخرین حد ممکن برای اجتناب از جنگ و تحقق مطالبات از طریق دیپلماسی تلاش میکند. شخص آقای پزشکیان راهی نیویورک شد تا از هر فرصتی برای پایان دادن به تنش و عدم بازگشت تحریمها استفاده کند. به طرفهای مقابل یادآور کرد که مفاد برجام توسط غربیها کنار گذاشته شد و ایران تعهدات خود را ذیل این سند اجرایی کرده بود اما باز هم طرف مقابل حاضر به مواجهه منطقی نشد.
اما نشانه این تلاشها در داخل کشور هنوز نمایان نشده است. انگار در سطح داخلی در اقناع افکار عمومی کار قابل توجهی صورت نگرفته است؟
هنوز که هنوز است بخشی از نخبگان و مردم ایران تحت تاثیر فضاسازی خاص رسانههای غربی و برخی رسانههای ماهوارهای فارسی زبان قرار دارند. نخبگان و روشنفکران ناتویی ما و کنشگران سیاسی و اجتماعی متاثر از ایران اینترنشنال میگویند ایران باید ترک تخاصم کند! این افراد یک بار هم نگفتهاند این غرب است که باید تغییر رویه بدهد.
به هر حال هر کشوری در راستای منافع ملی خود کار میکند. تلاش غربیها کسب بیشترین سود و منفعت از هر ارتباطی است. مساله مردم این است که آیا تصمیمسازان ایرانی هم در راستای منافع ملی مردم خود کار میکنند؟
معتقدم ما ایرانیها به عنوان یک واحد سیاسی در این جریان مظلومیم. توجه داشته باشید که میگویم در این جریان خاص مظلومیم نه در همه شؤونات و پروندهها! معتقد نیستم نظام حکمرانی ایران اشتباهی نداشته اما امروز ایران میگوید آقا من حاضرم بیایم و در قالب نظام بینالملل و محتوای NPT و... مذاکره کنم. اما امریکا نمیپذیرد. امریکا و غرب در برابر ایران دو گزینه قرار داده است. یا جنگ یا تسلیم مطلق.
هر دوی این مسیرها برای ایران هزینههای خاص خود را دارد. اما تسلیم مطلق ایران را به دوران پیشااستعمار و استعمار بازمیگرداند که ایران بخشی از مستعمره غرب بود. البته غرب به همین هم قانع نخواهد شد. اینها تا ایران را تکه تکه نکنند، ول کن نیستند. هر کنشکر سیاسی و اجتماعی و هر روشنفکری که در جهت تشدید تعارض دولت - ملت در ایران حرکت کند، یک امر غیراخلاقی مرتکب شده و به کشور و ملت ایران خیانت کرده است.
امروز مردم با مشکلات اقتصادی بسیار و فشار زایدالوصف معیشتی روبهرو بوده و از آینده میترسند. چطور میتوان این مردم را پای حفاظت از ایران و ساختار سیاسی آورد؟
مردم همواره حضور خود را نشان دادهاند. بارها گفتهام، گفتمان انقلاب و حاکمیت ما از فقدان یک اینرسی گفتمانی و یک اینرسی تشکیلاتی رنج میبرند. رسانهها را ورشکسته کردهاند و از ریسمان سیاه و سفید هم میترسند. صدا و سیما هم فاجعه است و به هر چیزی شبیه است جز اینکه یک رسانه ملی باشد. مردم رها شدهاند و ریسمان هدایت ایرانیان به دست رسانههای خارج از کشور افتاده است.
در شرایطی که به طور طبیعی صدا و سیمای ملی باید خانه چهرههای ملی و ایراندوستان واقعی باشد. نخبگان و فرهیختگان با تفکرات مختلف باید در صدا و سیما حاضر شوند و موضوع امر ملی را از ظن خود تشریح کنند. اما صدا و سیما سرگرم جناح بازیها و جناح بندیهای سطحی و مبتذل است. این روند حاکمیت ملی ما را به خطر انداخته است.
نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و بچههای گفتمان انقلاب و نیروهای حاکمیت باید از این اینرسی گفتمانی خارج شوند. تمام تلاشها برای حفظ کشور در بخش نظامی متمرکز شده است. حوزه امر اجتماعی و امر ملی، فاقد نیروهای اصیل و رسانههای حرفهای است. ما نیازمند یک شیفت پارادایمی به لحاظ امر اجتماعی هستیم. توجه کنید این شیفت پارادایمی نه در حوزه سیاست خارجی بلکه در حوزه امر اجتماعی باید محقق شود.
کشور در شرایط فعلی به کدامین سو میرود؟ آیا ما در حال پوستاندازی در حوزه سیاسی و دیپلماسی هستیم؟ به قول شما شیفت پارادایمی را تجربه میکنیم یا تحولات دیگری در میان است؟
به نظرم شرایط تاریخی خوبی است برای اینکه یک رنسانس فرهنگی از منظر امر اجتماعی در ایران رخ بدهد. از این طریق میتوان انسجام ملی را بالا برد. آنچه طی ۱۲ روز جنگ اخیر شکل گرفت، یک صیانت نفس غریزی بین مردم بود. این موضوع با خودآگاهی ملی فاصله زیادی دارد. این خودآگاهی ملی را باید ایجاد کرد و قوام بخشید. این وظیفه حاکمیت است که نشانههای مناسب را به مردم ارسال کند. وضعیت اقتصادی مردم در این شرایط سرنوشتساز است. این اقتصاد یله و رها، باعث فاصله گرفتن مردم از گفتمان مقاومت میشود. حاکمیت سریعتر باید کاری بکند. حاکمیت ایران از فقدان تئوری در حوزه فلسفه اقتصاد سیاسی رنج میبرد. به همین دلیل حاکمیت در مواجهه با مسائل اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم گیج و گنگ است.
طی روزهای اخیر که مکانیسم ماشه توسط اروپاییها فعال شد، برخی افراد و جریانات در کشورمان نسبت به پایان برجام و بازگشت تحریمها خوشحالی و پایکوبی کرده و آن را جشن گرفتند. در داخل کشور و در پارلمان ایران! اعضای جبهه پایداری و نزدیکان آن ها اقدام به خوشحالی برای فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمها کردند.
اینها نیروهای اصیل تاریخی و هویتی ما نیستند. اینها نیروهایی هستند که تاریخ بلندبالای ایران طی قرنهای متمادی ندیده است. اینها خارج از خرد و لوگوس ایرانی هستند. شخصا مرگ این جریانات را در ایران اعلام میکنم. پس از حمله اسراییل به ایران، این نوع گفتمانهای رادیکال به پایان راه خود رسیدند. اینها به جز برخی حرکات ایذایی، نمیتوانند نقش جدی در پهنه سیاسی و تصمیمسازی ایران داشته باشند. کسانی که در زمین دشمنان مردم و کشورشان بازی کند، نیروهایی یا مزدور یا احمق هستند.
همسویی این طیفها با مطالبات دشمنان کشور، ننگی است که تا ابد بر پیشانی این جریانات خواهد ماند. مساله ایران ماست. ما نوکر مردم هستیم. تضعیف حاکمیت ملی به مفهوم این است که ایران را به سمت زمین سوخته شدن سوق بدهیم. این گونه نیست که غرب فرش قرمز پهن کند و بگوید عبدالکریمی شما بفرمایید نظر بدهید! سقوط حاکمیت، ایران را به زمین سوخته بدل میکند، حمام خون به راه میاندازد و ایران را تکه تکه میکند. این واقعیتی است که روزنامهنگاران، اهالی رسانه، روشنفکران، تحلیلگران و هر وطندوستی باید مورد توجه قرار بدهد. امنیت و آینده ایران و ایرانی چیزی نیست که دستاویز ریسک و قمار و بده بستان این و آن قرار داشته باشد.
شما درباره وظایف مردم، فعالان سیاسی، نخبگان و روشنفکران صحبت میکنید اما بخش قابل توجهی از این فضای اتحاد و انسجام، باید از سوی حاکمیت ایجاد شود. نقش حاکمیت برای جلوگیری از غلتیدن به یک چنین شرایطی چیست؟
همواره به این نکته تاکید کردهام که حاکمیت باید مطالبات مردم را مدنظر قرار بدهد. ایجاد دو قطبیهای مبتذل و سطحی و عدم توجه به مطالبات، خواستهها و سبک زندگی مردم باعث میشود تا مرجعیت فکری و رسانهای و ذهنی مردم به دست بیگانگان بیفتد. همچنین نهادهایی مانند صدا و سیما و سایر ظرفیتهای رسانهای باید تلاش کنند امر ملی را ترویج کنند. مساله مهم بعدی توجه به اقتصاد و معیشت مردم است. مردم باید احساس کنند در داشتههای کشور مطابق تلاش خود سهیم هستند و ایران مال آنهاست.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما