آنچه تصمیم ایران را قابل دفاع می‌سازد؛ «چگونگی نرفتن»، مساله این است!

یک فعال سیاسی نوشت: آنچه تصمیم ایران را قابل دفاع می‌سازد نه صرفِ نرفتن، بلکه «چگونگی نرفتن» است.

به گزارش خبرآنلاین، سهند ایرانمهر تحلیلگر مسائل سیاسی در حساب کاربری خود در شبکه ایکس در واکنش به عدم حضور ایران در شرم الشیخ در یادداشتی متفاوت ابعاد غیبت تهران را بررسی کرده است. او با عنوان «چگونگی نرفتن، مساله این است!» نوشت: 

ایران در نهایت تصمیم گرفت با اعلام حمایت از توقف جنگ در غزه  در نشست شرم الشیخ شرکت نکند. ویدیوها و گزارش‌ها از ظاهر این اجلاس در نظر برخی اینگونه بود که نشست شرم الشیخ با همه جلوه‌های دیپلماتیکش، بیش از آنکه صحنه گفت‌وگو باشد، به نمایش قدرت بدل شد؛ نمایشی که در آن دونالد ترامپ کوشید تا با شکستن پروتکل‌ها و تحقیر دیگرانی که عموما متحدینش بودند ، بار دیگر اقتدار مطلق آمریکا و کارامد بودن سیاست‌هایش را به رخ بکشد. در چنین میدانی، بسیاری می‌گویند نرفتن ایران، نوعی دوری‌جستن از صحنه‌ای تحقیرآمیز بود، صحنه‌ای که در آن صدای مستقل و معترض ایران شنیده نمی‌شد، بلکه در هیاهوی تبلیغاتی واشنگتن گم می‌شد.

از دید مدافعان این تصمیم، حضور ایران در اجلاسی که طراحانش همان قدرت‌هایی‌اند که سال‌هاست ایران را تحریم، تهدید و در مواردی مستقیماً هدف قرار داده‌اند، معنایی جز «حضور در بازی حریف» نداشت. آنان می‌گویند وقتی تغییر واقعی در راهبرد واشنگتن نسبت به تهران دیده نمی‌شود، رفتن به چنین نشستی تنها فرصتی است برای تحقیر، نه تعامل. این نگاه مدافعان عدم حضور، به تجربه‌های گذشته تکیه دارد؛ از الجزایرِ ۱۹۸۱ تا برجام ۲۰۱۵، ایران هر بار که در موقعیتی نابرابر وارد گفت‌وگو شد، هزینه‌ای پرداخته که بیش از دستاوردش بوده است. در جهانی که زبان قدرت، غالب بر زبان اخلاق است، گاه غیبتِ حساب‌شده نشانه‌ی حضورِ عزتمندانه‌تر است.

اما مخالفان این دیدگاه نیز دلایل خود را دارند. آن‌ها می‌گویند سیاست، هنرِ استفاده از فرصت‌هاست، نه صرفاً محافظت از اصول. هر دری که بسته می‌شود، شاید برای سال‌ها بسته بماند. در جهانی که ائتلاف‌ها و شکاف‌ها با سرعتی برق‌آسا تغییر می‌کنند، نشستن بر صندلی خالی، جای دیگری را پر می‌کند و صدای غایب، خود به سکوتِ رضایت تعبیر می‌شود. از این زاویه، ایران می‌توانست در شرم‌الشیخ، حتی بدون تغییر در مواضعش، پیام خود را مستقیماً به گوش جهان برساند.
آنچه این دو دیدگاه را این‌چنین به مصاف هم کشانده است ماهیت پیچیده شطرنج قدرت در منطقه است. آمریکا همچنان حامی بلامنازع اسرائیل است و هر تلاشی برای میانجی‌گری در بحران غزه، بی‌تردید از فیلتر منافع تل‌آویو می‌گذرد. در چنین صحنه‌ای، شرکت در نشستی که از آغاز در مدار واشنگتن می‌چرخد، می‌توانست معنایی نمادین اما بی‌ثمر برای ایران داشته باشد. ایران در ماه‌های اخیر نه‌تنها زیر فشار تحریم، بلکه هدف حملات مستقیم نیز بوده است؛ در چنین شرایطی، حضور در مراسمی که روح حاکم بر آن اثبات کارآمدی تحریم و تجاوز و خلاصه  برتری‌جویی و تحقیر بوده است، بیش از آنکه فرصت باشد، تله‌ای دیپلماتیک و مهر تاییدی بر ادامه همان روش است .

اگر بخواهیم فارغ از احساسات و با منطق واقعیت تاریخی جلو برویم. در تاریخ روابط بین‌الملل، «غیبت» همیشه نشانه‌ی انفعال نیست؛ گاه ابزارِ سنجیده‌ای برای بازتعریف توازن قواست. نمونه‌های تاریخی بسیاری هست که کشورها با نرفتن به یک نشست، نه از صحنه سیاست جهانی کنار رفتند، بلکه قواعد بازی را زیر سؤال بردند. در دهه‌ی ۱۹۶۰، هنگامی که فرانسه دوگل از شرکت در برخی نشست‌های ناتو خودداری کرد، هدفش قهر نبود، بلکه اعتراض به سلطه‌ی بی‌چون‌وچرای آمریکا بر سازوکار تصمیم‌گیری بود. همین غیبت آگاهانه، بعدها به بازنگری در نقش اروپا در ناتو انجامید. یا در نمونه‌ای نزدیک‌تر، روسیه در سال ۲۰۱۴ از نشست گروه هشت کنار گذاشته شد، اما با امتناع از پذیرش شرایط تحقیرآمیز بازگشت، توانست میز مذاکره را به قالبی دیگر ــ گروه بیست ــ منتقل کند که در آن توازن بیشتری وجود داشت.

از این زاویه، تصمیم ایران برای نرفتن به شرم‌الشیخ نیز می‌تواند در همان منطق تفسیر شود. در جهانی که میز مذاکره اغلب بر اساس منافع قدرت‌های بزرگ چیده می‌شود، حضور بی‌قید و شرط، گاه معنایی جز تأیید قواعدی ندارد که از پیش علیه یک کشور طراحی شده‌اند. با این‌همه، فایده‌بخش بودن چنین غیبتی مشروط است؛ به این معنا که تنها زمانی معنا و ثمر دارد که پشت آن، برنامه‌ای مدون، واقع‌بینانه و چندبعدی برای مدیریت تبعات انزوا وجود داشته باشد.

غیبت، اگر با سکوت و بی‌برنامگی همراه شود، به‌جای صیانت از کرامت ملی، به حذف از معادلات می‌انجامد. اما اگر در قالب یک راهبرد جامع تعریف شود ــ راهبردی که مشروعیت داخلی را تقویت کند، انسجام و رضایت عمومی را بالا ببرد، توان بازدارندگی و ظرفیت دفاعی کشور را مستحکم سازد، و در کنار آن، دیپلماسی منطقه‌ای فعالی برای بازتعریف جایگاه ایران در نظام بین‌الملل دنبال شود ــ آنگاه این غیبت، از جنس اعتراض خام نیست، بلکه تاکتیکی حساب‌شده در خدمت یک راهبرد بلندمدت خواهد بود.

چنین راهبردی باید هم‌زمان بر چند محور استوار باشد؛

نخست، تقویت عقلانیت در سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری خارجی؛

دوم، افزایش شفافیت و مشارکت نخبگان در فرایند تصمیم‌سازی برای ایجاد حس مشروعیت و رضایتمندی در جامعه؛

سوم، بازنگری در دکترین امنیت ملی به نحوی که تکیه‌گاه آن نه صرفاً قدرت نظامی، بلکه ترکیب هوشمندانه‌ای از بازدارندگی سخت و نفوذ نرم باشد؛

و چهارم، طراحی دیپلماسی فعال با کشورهایی که می‌توانند حلقه‌های واسط در کاهش فشارها باشند.

در این چارچوب، شرکت‌نکردن ایران در شرم‌الشیخ می‌تواند بخشی از یک نقشه‌ی کلان تلقی شود؛ نقشه‌ای برای بازتعریف جایگاه کشور در منطقه، بدون آنکه وارد بازی از پیش مهندسی‌شده‌ی قدرت‌های بزرگ شود. اما اگر این تصمیم به‌تنهایی و بی‌پشتوانه‌ی راهبردی بماند، به‌جای آنکه نشانه‌ی آگاهی باشد، به نشانه‌ی انفعال بدل خواهد شد. غیبت آگاهانه، تنها زمانی معنا می‌یابد که در پسِ آن، اراده‌ای روشن برای حضور مؤثرتر در آینده نهفته باشد.

اگر در پس غیبت چنین راهبردی نباشد مرز میان «غیبتِ هدفمند» و «انزوای واقعی» باریک خواهد بود. اگر کشور تنها به امتناع بسنده کند و نتواند پیام خود را از مجاری دیگر منتقل کند، غیبتش به‌سرعت به سکوت تعبیر می‌شود. هوشمندی دیپلماتیک در آن است که غیبت را به حضور در سطحی دیگر بدل کند؛ حضوری از مسیر رسانه، دیپلماسی چندجانبه‌ی منطقه‌ای و استفاده از قدرت نرم فرهنگی و انسانی.

در نهایت، آنچه تصمیم ایران را قابل دفاع می‌سازد نه صرفِ نرفتن، بلکه «چگونگی نرفتن» است. یعنی حفظ کرامت در برابر تحقیر، همراه با حفظ آمادگی برای گفتگو در زمان و مکان مناسب. دیپلماسی، هنرِ زمان‌بندی است: نه فریاد کردن وقتی گوش‌ها بسته‌اند، و نه خاموش ماندن وقتی درها گشوده می‌شود. ایران «اگر» بتواند این ظرافت را در سیاست خارجی خود ایجاد کند، آنگاه می‌توان از منطق غیبت در شرم الشیخ دفاعی منطقی کرد.

315

کد خبر 2128750

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین