گروه اندیشه: نشست علمی «حزب و حیات طیبه» ، توسط معاونت پژوهشی دانشگاه مفید با سخنرانی دکتر محمود شفیعی استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید برگزار شد. شفیعی در سخنان خود که متن آن در سایت اندیشه ما، منتشر شده، به بررسی رابطه میان «حزب» و «حیات طیبه» (زندگی شایسته و پاکیزه) پرداخت. شفیعی فرضیه اصلی خود را نسبت حزب و حیات طیبه قرار داد و گفت که «حکمرانی حزبی» یک شرط لازم و مقدمهای برای بهبود حیات طیبه در ساحت اجتماعی است، اما به هیچ وجه شرط کافی نیست. او استدلال کرد که حزب مستقیماً مقوم حیات طیبه (که بُعد معنوی و ایمانی دارد) نیست، اما با سامان دادن به امور دنیوی و «معاش» جامعه، زمینه را برای تعالی معنوی و «معاد» (بر اساس قاعده «مَنْ لَا مَعَاشَ لَهُ لَا مَعَادَ لَهُ») فراهم میکند.
او در محور بعدی سخنان خود به اقتصاد محوری و اصالت سیاست در ایران پرداخت و دیدگاه مارکسیستی ارتدوکس را که اقتصاد را زیربنا و سیاست را روبنا میداند، به چالش کشید. بر اساس نظریه «استبداد ایرانی» دکتر کاتوزیان، جامعه ایران برخلاف غرب، یک جامعه «سیاستمحور» و «حکومتمحور» بوده و در ایران، قدرت سیاسی منشأ ثروت بوده، نه برعکس.او سپس از منظر هابرماس به کارکرد عقلانی حزب در حوزه سیاست و حکمرانی پرداخت. از نظر شفیعی حوزه سیاست و حکمرانی ماهیتاً عرصه «کنش استراتژیک» و رقابت برای کسب قدرت است. و حزب ابزاری مدرن است تا این بازی سیاسی را از حالت خام و بدوی خارج کند و آن را به شکلی تخصصی، قانونمند و عقلانی (در چارچوب عقلانیت استراتژیک) مدیریت کند. حزب با کارویژههایی مانند نخبهپروری و تدوین برنامه، از ورود افراد بدون آمادگی به عرصه قدرت جلوگیری میکند.
شفیعی سپس به علل ناکامی احزاب در ایران پرداخت. او با استفاده از نظریه شکافهای اجتماعی «اِستِین روکان»، توضیح داد که احزاب در غرب بر روی شکافهای اقتصادی-اجتماعی ناشی از انقلاب صنعتی (مثل شکاف کارگر/سرمایهدار) شکل گرفتند و پویا شدند. اما در ایران، انقلاب ملی/ظهور پهلوی سه شکاف فرهنگی ایجاد کرد که حل نشدند: شکاف مذهب و سکولاریسم، شکاف مرکز و پیرامون، و شکاف بومی و غیربومی (استقلال/وابستگی). احزاب در ایران چون بر مبنای شکافهای واقعی اقتصادی-اجتماعی شکل نگرفتند و نتوانستند شکافهای فرهنگی مذکور را مدیریت کنند، نتوانستند «پویا» و «پایا» بمانند. از نظر شفیعی ما در دوران غیبت، نیازمند سازوکارهای عقلایی مانند تحزّب برای مهار قدرت (مکانیسم ژانوسی حکومت) و جلوگیری از استبداد و فساد هستیم. تحزّب به معنای مدرن آن، ماهیتاً با نظام تکحزبی در تضاد است و باید مبتنی بر رقابت («فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ») برای خدمترسانی بهتر باشد. گزارش این سخنرانی در زیر از نظرتان می گذرد:
****
ارتباط غیرمستقیم حزب و حیات طیبه
دکتر محمود شفیعی استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید ابتدا به بیان یک مقدمه پرداخت و گفت: «ابتدا به ارتباط غیرمستقیم حزب و حیات طبیه می پردازم: «الَم * ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولَئِکَ عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (بقره: ۱-۵). «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» (نمل: ۳۴).»
او افزود: «بحث هایم حول محور سه مقولهی «پیدایی حزب»، «پویایی حزب» و «پایایی حزب» است؛ بدین معنا که در تاریخ جوامع مدرن، احزاب چگونه تکوّن یافتهاند؟ پس از تکوّن، چگونه موفق و کارآمد عمل کردهاند؟ و نتیجتاً، چگونه به پایایی و ثبات رسیدهاند؟ و در نهایت، این فرایند چه نسبتی با «حیات طیبه» دارد؟»
این استاد دانشگاه سپس به بیان فرضیه اصلی خود پرداخت و گفت: «اگر بخواهم فرضیهای را در ابتدای بحث طرح کنم، باید عرض کنم که «حکمرانی حزبی» در یک جامعه، شرط لازم یا به تعبیری مقدمهای برای بهبود حیات طیبه است، اما به هیچ وجه شرط کافی نیست. حکمرانی حزبی میتواند به تحقق حیات طیبه کمک کند، اما فقدان آن نیز لزوماً به معنای عدم امکان تحقق یک زندگی انسانی، ایمانی و معنوی نیست. با این حال، بر اساس قاعده عقلی و روایی «مَنْ لَا مَعَاشَ لَهُ لَا مَعَادَ لَهُ»، هر اندازه که زیست دنیوی ما سامان یابد و بهبود پذیرد، بستر برای تعالی زندگی معنوی نیز فراهمتر خواهد شد. اما آیا حزب به صورت مستقیم یکی از مقوّمات حیات طیبه است؟ پاسخ بنده منفی است. حزب مستقیماً مقوّم حیات طیبه نیست، اما زمینهساز آن است.»
نقد اقتصادمحوری مارکسیستی و استقلال امر سیاسی
شفیعی مبحث دوم خود را به واکاوی رابطه میان حکومت، سیاست، تحزّب و اقتصاد اختصاص داد و گفت: «آیا آنگونه که در تحلیلهای مارکسیستی مطرح است، حکومت زاییدهی نظام اقتصادی است و اقتصاد زیربنای تمامی شئون اجتماعی محسوب میشود؟ یا اینکه هر نظام اجتماعی متشکل از خردهنظامهای (Sub-systems) گوناگونی همچون نظام اقتصادی و نظام سیاسی است که ضمن تأثیر و تأثر متقابل، دارای استقلال نسبی هستند؟در دیدگاه مارکسیستی ارتدوکس، سیاست، فرهنگ و مذهب روبناهایی هستند که بر پایهی «شیوهی تولید» و «نیروهای تولید» شکل میگیرند. اما حتی در درون اندیشهی چپ و مارکسیسم نیز تحولات عمیقی رخ داد و ساختارگرایانی همچون «لوئی آلتوسر» (Louis Althusser) و «نیکوس پولانتزاس» (Nicos Poulantzas) این زیربنا انگاری مطلق اقتصاد را به چالش کشیدند و برای امر سیاسی (The Political) اصالت و استقلال قائل شدند.»
او سپس به طرح این رابطه در مکتب فرانکفورت پرداخت و گفت: «فراتر از آن، در قرن بیستم، «مکتب فرانکفورت» که نوعی مارکسیسم تجدیدنظرطلب محسوب میشود، بر اهمیت حوزهی «فرهنگ» تأکید ورزید. متفکران این مکتب معتقد بودند که برای فهم بحرانهای نظام سرمایهداری، صرفاً نباید بر مؤلفههای اقتصادی تمرکز کرد، بلکه «صنعت فرهنگ» (Culture Industry) است که جامعه را به بند کشیده است. یورگن هابرماس نیز در ادامه، بحث را به گونهای پیش میبرد که نشان دهد چگونه حوزههایی خارج از اقتصاد میتوانند تعادل ایجاد کنند یا منشأ بحران شوند. از این رو حتی در تحلیلیترین رویکردهای جامعهشناختیِ مدرن نیز، اقتصاد به عنوان متغیر مستقلِ مطلق در نظر گرفته نمیشود.»
سیاستمحوری جامعه ایران (نظریه استبداد ایرانی)
شفیعی سپس به نکته سوم خود پرداخت و گفت: «نکتهی سوم و حائز اهمیت این است که حتی اگر بپذیریم تاریخ و جامعهی غرب، «اقتصادمحور» بوده است، این الگو قابل تعمیم به تمامی جوامع، از جمله ایران، نیست. جناب آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، در نظریهی «استبداد ایرانی»، با تحلیلی دقیق نشان میدهند که برخلاف غرب، جامعهی ایران از بدو شکلگیری، جامعهای «سیاستمحور» و «حکومتمحور» بوده است.ایشان استدلال میکنند که ایران سرزمینی پهناور اما کمآب بود؛ لذا مازاد اقتصادی قابل توجهی برای شکلگیری طبقات اقتصادی قدرتمند و مستقل وجود نداشت. قدرت نخستین، متعلق به ایلات و مهاجمانی بود که با تکیه بر زور بازو (قدرت سیاسی و نظامی)، منابع محدود (نظیر قناتها و آبادیها) را تصاحب میکردند. لذا در ایران، برخلاف اروپا، این «ثروت» نبود که منجر به «قدرت سیاسی» میشد، بلکه «قدرت سیاسی» بود که منشأ «ثروت» میگردید. به تعبیر هابرماسی، «اصل سازمانی» (Organizational Principle) جامعه ایران در حوزه سیاست تعریف میشد.»
این استاد دانشگاه در ادامه به طرح شواهد تاریخی مبحث خود پرداخت و گفت: «شواهد تاریخی متعددی بر این مدعا وجود دارد. محمدعلی جمالزاده گزارش میدهد که «بانک استقراضی روس» با سرمایهی هنگفت سی کرور تأسیس شد، اما بخش اعظم آن (بیست و هفت کرور) صرف رشوه به شاه و حکام محلی گردید؛ چراکه منطق اقتصادی در ایران حکم میکرد که برای حفظ سرمایه، باید ابتدا رضایت ارباب قدرت جلب شود. در دوران معاصر نیز پروندههایی نظیر شهرام جزایری نشان میدهد که فعالان اقتصادی برای بقا و رشد، ناگزیر از اتصال به کانونهای قدرت سیاسی بودهاند. احمد اشرف نیز در کتاب «موانع رشد سرمایهداری در ایران» به تفصیل شرح میدهد که چگونه سرمایههای تجار همواره در معرض مصادره یا نیازمند حمایت سیاسی بوده است.»
کارکرد حزب در «حکمرانی عقلانی» (بر اساس نظریه کنش هابرماس)
شفیعی با ذکر این که می خواهد با بیان این مقدمه به بحث تحزب بپردازد گفت: «حال با این مقدمه، به بحث تحزّب باز میگردیم. برای تبیین جایگاه حزب در «حکمرانی عقلانی»، از دستگاه فکری یورگن هابرماس بهره میگیرم. هابرماس دو نوع کنش را از یکدیگر متمایز میکند: کنش استراتژیک (Strategic Action): مبتنی بر «عقلانیت استراتژیک» و معطوف به موفقیت و دستیابی به منافع (چه شخصی و چه گروهی). و دوم کنش ارتباطی (Communicative Action): مبتنی بر «عقلانیت ارتباطی» و معطوف به تفاهم. در کنش ارتباطی، افراد به دنبال تنظیم علایق خود با دیگران از طریق گفتوگو (Discourse) در فضایی عاری از سلطه هستند تا به حقیقت و توافق دست یابند. اما حوزهی «قدرت سیاسی» و «حکومت»، ماهیتاً عرصهی «علایق تعمیمناپذیر» و رقابت برای کسب قدرت است. علم سیاست کلاسیک نیز سیاست را اینگونه تعریف میکند: «چه کسی میبرد؟ چه چیزی میبرد؟ و چگونه میبرد؟».»
استاد دانشگاه مفید قم در ادامه تاکید کرد که «بنابراین، سیاست و اقتصاد در زمره کنشهای استراتژیک قرار میگیرند. حال، کنش استراتژیک خود میتواند دو گونه باشد: «خام و ابتدایی» یا «تخصصی و مدرن».» او افزود: «برای اینکه بازی سیاسی (Political Game) از حالت خام و بدوی خارج شده و به شکلی تخصصی و عقلانی مدیریت شود، نیازمند ابزاری است که این عقلانیت استراتژیک را نهادینه کند. در دنیای مدرن، این ابزار «حزب» است. حزب با کارویژههای متعدد خود (مانند نخبهپروری، تجمیع منافع، تدوین برنامههای حکمرانی و نظارت)، بازی سیاسی را از یک نزاع بیقاعده به یک رقابت قانونمند و تخصصی تبدیل میکند. بدون حزب، حکمرانی فاقد عقبهی کارشناسی و کادرسازی لازم خواهد بود و افراد بدون آمادگی و برنامه وارد عرصهی قدرت میشوند.»
تحلیل عدم پویایی و پایایی احزاب در ایران (نظریه شکاف روکان)
شفیعی پس از تبیین کارکرد حزب در «حکمرانی عقلانی» به سؤال اصلی خود پرداخت: «چرا در تاریخ معاصر ایران، احزاب «پیدا» شدند، اما «پویا» و «پایا» نشدند؟ برای پاسخ به این پرسش، از نظریهی جامعهشناسی سیاسیِ «اِستِین روکان» (Stein Rokkan) استفاده میکنم. روکان معتقد است پیدایش احزاب در غرب، محصول «انقلابها» و «شکافهای اجتماعی» (Social Cleavages) ناشی از آنها بوده است: انقلاب ملی (قرن ۱۷): منجر به پیدایش دولت-ملتها شد و دو شکاف فرهنگی ایجاد کرد: الف) شکاف دولت و کلیسا. ب) شکاف مرکز و پیرامون. انقلاب صنعتی (قرن ۱۸): منجر به تغییرات اقتصادی شد و دو شکاف اقتصادی-اجتماعی پدید آورد: الف) شکاف کارگر و سرمایهدار. ب) شکاف شهر و روستا.»
او افزود: «در اروپا، شکافهای فرهنگیِ ناشی از انقلاب ملی به مرور حل شدند (شکاف کلیسا و دولت از طریق سکولاریزاسیون و تفکیک حوزهها؛ و شکاف مرکز و پیرامون از طریق حقوق شهروندی). اما شکافهای برآمده از انقلاب صنعتی باقی ماندند و احزاب سیاسیِ مدرن دقیقاً بر روی این شکافهای اقتصادی (کارگر/سرمایهدار) شکل گرفتند تا منافع طبقات مختلف را نمایندگی کنند.اما در ایران چه رخ داد؟ مهمترین دگرگونی شبهانقلابی ما، ظهور دولت مدرن پهلوی بود که میتوان آن را نوعی «انقلاب ملی» (البته با ویژگیهای خاص) دانست.»
شفیعی سپس به تحلیل مهمترین دگرگونی شبه انقلابی در ایران پرداخت و گفت: «این رویداد سه شکاف فرهنگی ایجاد کرد که هرگز حل نشدند و بحرانزا باقی ماندند: شکاف مذهب و سکولاریسم: دولت به سمت سکولاریسم آمرانه رفت، در حالی که جامعه عمیقاً مذهبی بود. برخلاف مسیحیت که با نظریه «دو شمشیر» زمینه دوگانگی را داشت، اسلام از ابتدا دین و دنیا را در هم تنیده میدید («الْإِمَامَةُ رِیَاسَةٌ عَامَّةٌ فِی أُمُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا»). لذا سکولاریسم در ایران نه تنها راه حل نبود، بلکه خود به مسئلهای بحرانزا بدل شد.شکاف مرکز و پیرامون: سیاست یکسانسازی فرهنگی رضاخانی و طرد فرهنگهای بومی، این شکاف را تشدید کرد. شکاف بومی و غیربومی (استقلال و وابستگی): دولت پهلوی، برخلاف حکومتهای پیشین که علیرغم استبداد، برآمده از نیروهای داخلی بودند، متهم به وابستگی به قدرتهای خارجی (انگلیس و بعد آمریکا) بود.در ایران، احزاب عمدتاً در چهار مقطع تاریخیِ «فضای باز سیاسی» ظهور کردند (مشروطه، شهریور ۲۰، نهضت ملی، و سالهای آغازین انقلاب اسلامی)، اما چون بر پایه شکافهای واقعیِ اقتصادی و اجتماعی (آنگونه که روکان میگوید) شکل نگرفته بودند و نتوانستند شکافهای فرهنگی مذکور را مدیریت کنند، نه پویایی داشتند و نه پایایی. احزاب یا فرمایشی و دولتساخته بودند، یا وابسته به خارج، و یا محفلهای ایدئولوژیکِ محدود.»
نتیجهگیری: تحزّب شرط لازم سامانیابی معاش و حیات طیبه
شفیعی در ادامه با نتیجه گیری از سخنان خود گفت: «نتیجه این که برای رسیدن به «حیات طیبه» در ساحت اجتماعی، نیازمند ساماندهی عقلانیت دنیوی از طریق تحزّب هستیم. تحزّب میتواند با عقلانی کردن منازعات سیاسی و جلوگیری از استبداد و فساد افسارگسیخته، «معاش» جامعه را سامان دهد و طبق فرمایش معصوم، زمینه را برای «معاد» و حیات طیبه فراهم آورد. هرچند، تأکید میکنم که این صرفاً شرط لازم است و حیات طیبه لزوماً با رفاه مادی و دموکراسی حزبی برابر نیست، اما بدون سامان سیاسی، دستیابی به آن دشوار است.»
پرسش و پاسخ
در ادامه نشست، استادان حاضر در نشست به طرح سوالات خود پرداختند و که عین سوال و جواب نشست در زیر از نظرتان می گذرد:
نقد دکتر الهی (تلازم رفاه و معاد، و معنای آیه ملوک)
دکتر الهی: بنده از فرمایشات جناب آقای دکتر شفیعی استفاده کردم و با کلیت بحث مخالفتی ندارم، اما نقدهای جدی به نحوه استدلال ایشان وارد است. نقد اول: استنتاج ایشان از روایت «مَنْ لَا مَعَاشَ لَهُ لَا مَعَادَ لَهُ» مبنی بر تلازم قطعی میان رفاه دنیوی و سعادت اخروی، محل اشکال است. چه بسا رفاهی که موجب طغیان شود («کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی»). نقد دوم: استناد ایشان به آیه شریفه «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا…» برای اثبات ذات فاسد حکومت، صحیح نیست.
بنده خاطرهای دارم از دیدار با مرحوم آیتالله العظمی موسوی اردبیلی و بحثی که پیرامون حکومت زنان و ملکهی سبأ شد. بنده آنجا عرض کردم که اتفاقاً این آیه از زبان ملکهی سبأ نقل میشود و قرآن کریم حکمرانی او را به عنوان نمونهای موفق، اهل مشورت و عقلانیت توصیف میکند. این آیه بیانگر واقعیتِ رفتارِ غالبِ پادشاهان است (اِخبار)، نه اینکه خداوند لزوماً حکم به فساد ذاتی هر نوع حکومتی داده باشد. همچنین در بحث احزاب، در «حیات طیبه» واقعی، احزاب نباید به دنبال تعمیق شکافها باشند، بلکه باید در چارچوب حقیقتطلبی و رفع شکافها عمل کنند. در جامعهی ایدهآل (حیات طیبه)، افراد به دنبال حقیقتاند و رقابت حزبی باید بر سر روشهای رسیدن به حقیقت باشد، نه منافع صرفاً مادی.
پرسش دکتر میرمحمدی (مدل مطلوب حزب و نظام تکحزبی)
دکتر میرمحمدی: نکتهای که به ذهن بنده میرسد این است که ما باید تعریف مشخصی از «حزب» و «حیات طیبه» داشته باشیم. در غرب، تحزّب ریشهدار است. حتی در نظامهای تکحزبی (کمونیستی)، آنها نیز مدعی سعادت بشر بودند. خاطرهای از سفر به افغانستان دارم؛ پیرمردانی که دوران کمونیستها را به دوران حضور آمریکا ترجیح میدادند، استدلالشان این بود که آن زمان امنیت و رفاه (نان) بود، هرچند دین نبود. اکنون آزادی هست، اما فساد و ناامنی بیداد میکند. سؤال این است که آیا نظام تکحزبی سعادتآور است یا چندحزبی؟ و در ایران که تجربه حزب جمهوری اسلامی را داشتیم، مدل مطلوب چیست؟
دکتر شفیعی و پاسخ به نقدها و پرسشها
پاسخ جناب آقای دکتر شفیعی: بسیار سپاسگزارم از نکات دقیق اساتید.
پاسخ به دکتر میرمحمدی (درباره تکحزبی و دنیوی بودن اسلام):
در اسلام، هم دنیا و هم دین به رسمیت شناخته شدهاند. روایتی است که احتمالاً اشاره به خطبه حجةالوداع یا مشابه آن دارد که پیامبر (ص) فرمودند: «إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَأَمْوَالَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ…» (خونها و اموالتان بر شما محترم است). اسلام رهبانیت را نفی کرده و دنیا را مزرعه آخرت میداند.
در مورد نظام تکحزبی؛ اساساً «تکحزبی» با مفهوم مدرن حزب در تضاد است. حزب یعنی «بخش» (Part) و فلسفه وجودی آن رقابت است. حزب بدون رقیب، معنا ندارد و انحراف است. در فقه نیز «مسابقه» و رقابت (سبق و رمایه) به رسمیت شناخته شده است. در عرصه حکمرانی نیز باید رقابت برای خدمترسانی بهتر وجود داشته باشد («فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ»).
پاسخ به نقدهای دکتر الهی:
رابطه معاش و معاد: بنده عرض نکردم که معاشِ خوب، “علت تامه” معادِ خوب است. بلکه عرض کردم شرط لازم و زمینهساز است. فقر میتواند زمینهساز کفر شود («کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»). البته که رفاه هم آفاتی دارد و باید کنترل شود.آیه «إِنَّ الْمُلُوکَ…»: بنده به تفسیر علامه طباطبایی (ره) در المیزان ارجاع میدهم. ایشان میفرمایند که عبارت «وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» در انتهای آیه، تصدیق سخن بلقیس توسط خداوند است. یعنی طبیعتِ قدرتِ ملوکانه (بدون مهار)، فساد و تباهی است.
حکومت، پدیدهای «ژانوسی» (دوچهره) است؛ یک چهره خدمات عمومی دارد و یک چهره سرکوب و فساد. هنر تحزّب و دموکراسی، مهار آن چهرهی سرکش است. اینکه بلقیس اهل مشورت بود («مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ») و حکمرانی خوبی داشت، منافاتی با این اصل ندارد. او استثناء بود یا با عقلانیت خود، آن طبع سرکش را مهار کرده بود. اما قاعده کلی این است که قدرت فسادآور است و باید با نظارت (امر به معروف و نهی از منکر، نصیحت ائمه مسلمین و تحزّب) کنترل شود.
مدیریت شکافها: استین روکان نمیگوید احزاب باید شکافها را عمیق کنند، بلکه میگوید احزاب بر روی شکافهای موجود (اقتصادی و اجتماعی) شکل میگیرند تا آنها را به صورت مسالمتآمیز مدیریت کنند. اگر شکافها نمایندگی نشوند، به خشونت و انقلاب تبدیل میشوند. در حیات طیبه نیز تفاوت سلیقهها و منافع وجود دارد و باید کانالیزه شود.
نتیجهگیری نهایی (نیاز به سازوکارهای عقلایی): ما نمیتوانیم فراتاریخی و فرااجتماعی نظر دهیم. در جامعهای که پیامبر (ص) حضور دارد، کاریزمای ایشان و اتصال به وحی، محور وحدت است. اما در غیاب معصوم و در دوران غیبت، ما نیازمند سازوکارهای عقلایی (مانند تحزّب) برای مدیریت تعارض منافع و جلوگیری از استبداد هستیم. عقلانیت سیاسی حکم میکند که از تجربیات بشری در مهار قدرت (که مورد تأیید عقل است) بهره ببریم و این منافاتی با دیانت ندارد، بلکه عینِ مقدمهسازی برای اجرای عدالت و دین است.
۲۱۶۲۱۶







نظر شما