۰ نفر
۲۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۸
نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

اظهارات اخیر جناب جلیلی درباره‌ی «مکان سوم» و نسبت‌دادن آن‌ها به پارادایمی غربی در تعارض با فلسفه‌ی زوجیت اسلام، بیش از آن‌که واجد نقدی دقیق و منسجم از یک پدیده‌ی اجتماعی باشد، بر برداشتی تقلیل‌گرایانه و ناراست از هم جامعه‌شناسی مدرن و هم مبانی اندیشه‌ی اسلامی استوار است؛ برداشتی که در صورت گسترش، نه‌تنها به تقویت نهاد خانواده نمی‌انجامد، بلکه در عمل به تضعیف جامعه، انزوای اجتماعی و فرسایش پیوندهای جمعی منجر خواهد شد.

 حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی حسن روحانی، رئیس جمهور دولت یازدهم و دوازدهم در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:

«مکان سوم» نه خانه است و نه محل کار؛ بلکه فضایی میانجی برای گفت‌وگو، تعامل جمعی و تولید سرمایه‌ی اجتماعی است. به یاد می‌آورم در میدان روبه‌روی دانشگاه سوربن، کافه‌ای قدیمی با هویتی تاریخی وجود داشت که اساتید برجسته‌ی علوم اجتماعی و دانشجویان در آن گرد می‌آمدند و به بحث، مناظره و تبادل نظر می‌پرداختند؛ فضایی که نه خصوصی بود و نه رسمی، اما نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری اندیشه و پیوند اجتماعی ایفا می‌کرد.

بر اساس نظریه‌های اجتماعی، «مکان سوم» در طول تاریخ پاسخی بوده است به نیاز بنیادین انسان به اجتماع‌پذیری معنادار؛ نیازی که بدون آن، فرد دچار انزوا و جامعه دچار فروپاشی پیوندهای محلی می‌شود. این فضاها نه برای حذف خانواده شکل گرفته‌اند و نه برای جانشینی آن، بلکه برای ایجاد سطحی از پیوند اجتماعی که نه در حریم خصوصی خانه ممکن است و نه در مناسبات رسمی و کارکردی محل کار. فروکاستن «مکان سوم» به ابزاری برای ترویج فردگرایی، در واقع نادیده‌گرفتن صورت‌مسئله‌ی اصلی و وارونه‌سازی کارکرد تاریخی و اجتماعی آن است.

در واقع، مکان سوم پدیده‌ای مدرن یا صرفاً غربی نیست. در تمامی تمدن‌ها و در طول تاریخ، فضاهای جمعی متنوعی برای پاسخ به این نیاز شکل گرفته‌اند: از معابد، مساجد، کلیساها و مراسم آیینی جمعی گرفته تا میدان‌ها، بازارها، ورزشگاه‌ها، تئاترها، حلقه‌های علمی، سینماها، قهوه‌خانه‌ها و کافه‌های هنری و فرهنگی. این فضاها امکان شکل‌گیری هویت جمعی، گفت‌وگو، هم‌حسی و تعلق اجتماعی را فراهم می‌کرده‌اند و همواره نقشی مکمل در کنار خانواده داشته‌اند، نه نقشی رقیب یا تهدیدکننده.

حتی در ادیان توحیدی، اوجِ اجتماع‌پذیری معنادار در قالب مناسک جمعی در معابد و مراکز دینی متجلی شده است؛ جایی که انسان‌ها در کنار یکدیگر، و نه در انزوای فردی یا صرفاً در چارچوب زوجیت، به تجربه‌ی معنا، اخلاق و پیوند اجتماعی دست می‌یابند. بدین معنا، زوجیت در سنت دینی هرگز به معنای قطع ارتباط اجتماعی یا حذف فضاهای جمعی نبوده، بلکه همواره در دل شبکه‌ای از مناسبات اجتماعی، آیینی و اخلاقی معنا یافته است.

از این منظر، تقابل‌سازی میان «کافه» و «خانواده» یا میان «مکان سوم» و «زوجیت اسلامی»، نه ریشه در فهم تاریخی دین دارد و نه با منطق جامعه‌شناختی سازگار است؛ بلکه حاصل ناتوانی در درک نقش فضاهای میانجی در حفظ تعادل میان فرد، خانواده و جامعه است.

تصویرسازی ایدئولوژیک از «غرب»

این رویکرد، تصویرسازی از «غرب» به‌مثابه فاعلی منسجم با نقشه‌ای واحد برای فروپاشی خانواده، تحلیلی ساده‌انگارانه و غیرواقع‌بینانه است. بسیاری از نظریه‌های اجتماعی در غرب، خود واکنشی انتقادی به فردگرایی افراطی و بحران خانواده‌اند و دقیقاً در پاسخ به انزوای انسان مدرن شکل گرفته‌اند. نادیده‌گرفتن این تنوع و پیچیدگی، ما را از نقد واقعی مدرنیته دور می‌کند و به جای تحلیل ساختاری، به کلی‌گویی ایدئولوژیک می‌کشاند.

مهم‌تر آن‌که رواج چنین نگاه‌هایی در حوزه‌ی سیاست‌گذاری اجتماعی، نه به تقویت خانواده در ایران، بلکه به تضعیف جامعه‌ی مدنی و حذف فضاهای خودانگیخته‌ی اجتماعی می‌انجامد.

جامعه‌ای که میان خانه و محل کار فاقد فضاهای میانی باشد، جامعه‌ای شکننده است؛ و خانواده در چنین ساختاری، به‌جای استحکام، در انزوایی آسیب‌پذیر فرو می‌رود.

جامعه‌ی اتمیزه و ضرورت «اجتماع‌پذیری معنادار Socialization»

جامعه‌ی ایران در سال‌های اخیر نشانه‌های روشنی از اتمیزه‌شدن اجتماعی را تجربه می‌کند؛ وضعیتی که در آن افراد پیوندهای ارگانیک خود با نهادهای سنتی را از دست می‌دهند، بی‌آن‌که جایگزینی نهادمند و پایدار برای آن شکل گرفته باشد. گریز تدریجی بخشی از جامعه، به‌ویژه نسل‌های جوان، از مسجد نه لزوماً به‌معنای گریز از دین، بلکه بیش از هر چیز واکنشی است به فقدان امکان اجتماع‌پذیری معنادار، افقی و غیرایدئولوژیک در این فضا.

زیرا مسجد، که در سنت تاریخی اسلام یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی، آموزشی و گفت‌وگویی بوده، در تجربه‌ی معاصر ایران به‌تدریج به نهادی عمودی، هنجارگذار و نظارت‌محور تقلیل یافته است؛ نهادی که بیش از آن‌که مجال «بودن با دیگری» را فراهم کند، از فرد انتظار «هم‌شکلی» دارد. در چنین وضعیتی، فرد اتمیزه‌شده به‌جای ادغام در جمع، احساس حذف و بیگانگی می‌کند.

‏در مقابل، روی‌آوری به مکان سوم را باید نه به‌مثابه دلبستگی به سبک زندگی غربی، بلکه به‌عنوان تلاشی حداقلی برای بازسازی امکان اجتماع‌پذیری معنادار فهم کرد. «کافه»، با همه‌ی محدودیت‌ها و کاستی‌های احتمالی‌اش، فضایی است که در آن گفت‌وگو، انتخاب و حضور داوطلبانه امکان‌پذیر است؛ فضایی که فرد می‌تواند بدون برچسب‌گذاری پیشینی، «خود» باشد و با «دیگری» وارد تعامل شود. این جابه‌جایی مکانی، نشانه‌ی یک خلأ نهادی عمیق است: 

هنگامی که نهادهای سنتی از کارکرد اجتماعی و پیوندساز خود تهی می‌شوند، جامعه ناگزیر به خلق فضاهای جایگزین - حتی اگر شکننده و غیررسمی باشند - روی می‌آورد.لذا مسئله‌ی اصلی، نه کافه است و نه مسجد، بلکه ناتوانی ساختارهای رسمی در پاسخ‌گویی به نیاز بنیادین انسان به اجتماع‌پذیری معنادار است؛ نیازی که اگر نادیده گرفته شود، جامعه را هرچه بیشتر به سوی اتمیزه‌شدن و گسست اخلاقی سوق خواهد داد.

جامعه‌زدایی ایدئولوژیک؛ خطای راهبردی

‏افزون بر این، هم‌ارز دانستن «کافه» با تهدید فلسفه‌ی زوجیت اسلام، ریشه در سوءفهم معنای زوجیت دارد. زوجیت در اندیشه‌ی اسلامی، اصلی هستی‌شناختی و اخلاقی است که بر تعادل، پیوند و تکامل متقابل دلالت می‌کند؛ نه بر حذف فردیت و نه بر نفی زیست اجتماعی خارج از خانواده. اگر هر نوع حضور اجتماعی بیرون از چارچوب خانواده به‌مثابه تعارض با زوجیت تلقی شود، آنگاه بخش بزرگی از سنت تمدنی اسلام - از مسجد و بازار گرفته تا حلقه‌های علمی و محافل گفت‌وگو - نیز باید محل تردید قرار گیرد؛ نتیجه‌ای که آشکارا با تاریخ اجتماعی اسلام ناسازگار است. 

‏در نهایت، دفاع از خانواده و فلسفه‌ی زوجیت اسلامی، با حذف یا تخطئه‌ی فضاهای اجتماعی محقق نمی‌شود. این رویکرد، بیش از آن‌که حافظ خانواده باشد، صورت‌بندی‌ای از «جامعه‌زدایی ایدئولوژیک» است که به منزوی‌سازی هرچه بیشتر افراد و تهی‌سازی زیست اجتماعی می‌انجامد؛ غافل از آن‌که خانواده تنها در دل جامعه‌ای زنده، متکثر و برخوردار از امکان اجتماع‌پذیری معنادار معنا می‌یابد؛ نه در جامعه‌ای که هر شکل از تعامل اجتماعی، به‌سهولت ذیل عنوان «پروژه‌ی غرب» برای حذف و سرکوب تقلیل داده می‌شود.

‏فراتر از سطح یک مناقشه‌ی فرهنگی یا اجتماعی، خطر جدیِ نهفته در این‌گونه اظهارات، انتقال منطق انزواگرایی از عرصه‌ی سیاست خارجی به حوزه‌ی زیست اجتماعی است؛ فرآیندی که در آن، انزوای تحمیلی یا خودخواسته در نظام بین‌الملل، به‌تدریج به منزوی‌سازی درونی جامعه تسری می‌یابد. این همان منطقی است که پیش‌تر در عرصه‌ی دیپلماسی و سیاست خارجی، با تقلیل تعامل به تهدید و گفت‌وگو به امتیازدهی، هزینه‌های راهبردی سنگینی بر کشور تحمیل کرد و اکنون نشانه‌های بازتولید آن را می‌توان در سیاست‌گذاری‌های اجتماعی و فرهنگی مشاهده کرد.

‏در این منطق، همان‌گونه که تعامل خارجی به‌عنوان تهدیدْ تعریف می‌شود، تعامل اجتماعی نیز به امری مشکوک، مسئله‌دار یا «غیرخودی» فروکاسته می‌شود.
‏ 
نتیجه‌ی چنین رویکردی، نه تقویت هویت دینی و نه استحکام خانواده، بلکه اتمیزه‌شدن جامعه، فرسایش سرمایه‌ی اجتماعی و تضعیف ظرفیت گفت‌وگو است؛ وضعیتی که در نهایت، هم توان مقاومت ملی را کاهش می‌دهد و هم امکان بازتولید معنا و اخلاق را در بطن جامعه محدود می‌سازد.

‏از این منظر، نقد مدرنیته تنها زمانی می‌تواند جدی و ثمربخش باشد که دقیق، تاریخی و مبتنی بر فهمی عمیق از پیچیدگی‌های دو سوی ماجرا - هم سنت و هم مدرنیته - صورت‌بندی شود. نقدی که به واکنش‌های ساده‌سازی‌شده و ایدئولوژیک فروکاسته شود، نه مدرنیته را مهار می‌کند و نه سنت را نجات می‌دهد؛ بلکه جامعه را میان انزوای بیرونی و انزوای درونی معلق و بی‌پناه رها می‌سازد.

‏در نهایت جامعه‌ای که از تعامل می‌هراسد - چه در سطح بین‌المللی و چه در سطح اجتماعی - نه امن‌تر می‌شود و نه اخلاقی‌تر؛ بلکه تنها کم‌ظرفیت‌تر، شکننده‌تر و ناتوان‌تر از بازسازی خود خواهد شد. دفاع از هویت، دین و خانواده، نه با بستن درهای گفت‌وگو، بلکه با بازآفرینی فضاهای تعامل معنادار و بازگرداندن توازن میان فرد، جامعه و حکومت ممکن است.

نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

نقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلینقد ابوطالبی به اظهارات جدید سعید جلیلی

حمید ابوطالبی
دیپلمات 

۳۱۲۲۱

کد مطلب 2158114

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 3 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین