داوینچی در ترسیم نقاشی چنین سفارش می کند: 'تصویر را طوری بسازید که نشان دهد صاحب آن چه فکری در سر می پروراند.' آیا او در مورد مونالیزا چنین نکته ای را فراموش کرده بود، یا اینکه می خواست دربارة قابلیت انسان در خواندن روح همنوعان خود، در چشمان و لبان آن، غلو کند؟
نقاش*:
لئوناردو داوینچی (1452-1519)، همزمان یک دانشمند، نقاش، پیکرتراش، موسیقیدان، معمار و مهندس بود. او تصویر زنان را خیلی کمتر از مردان میکشید؛ به زیبایی زنان اعتراف میکرد، اما در نوشتههای متعددی که از او به جای مانده است، اثری از عشق یا حتی محبت ساده به زنان دیده نمیشود. معهذا، بر بسیاری از مراحل طبیعت زن آگاه بود؛ هیچکس در نمایاندن رقت دوشیزگی، مهر مادری، یا مکر زنان از او برتر نبود. محتملا حساسیت او، نوشتههای رمزیش، و قفلکردن در کارگاه هنریش در شب، از ضمیر مضطرب او ناشی بوده است. او علاقهای نداشت که نوشتههایش توسط عدة زیادی از مردم خوانده شوند. در این باره چنین مینویسد: "حقیقت اشیا غذایی است ممتاز برای هوشمندان، نه عقول سرگردان."
لئوناردو داوینچی (1452-1519)، همزمان یک دانشمند، نقاش، پیکرتراش، موسیقیدان، معمار و مهندس بود. او تصویر زنان را خیلی کمتر از مردان میکشید؛ به زیبایی زنان اعتراف میکرد، اما در نوشتههای متعددی که از او به جای مانده است، اثری از عشق یا حتی محبت ساده به زنان دیده نمیشود. معهذا، بر بسیاری از مراحل طبیعت زن آگاه بود؛ هیچکس در نمایاندن رقت دوشیزگی، مهر مادری، یا مکر زنان از او برتر نبود. محتملا حساسیت او، نوشتههای رمزیش، و قفلکردن در کارگاه هنریش در شب، از ضمیر مضطرب او ناشی بوده است. او علاقهای نداشت که نوشتههایش توسط عدة زیادی از مردم خوانده شوند. در این باره چنین مینویسد: "حقیقت اشیا غذایی است ممتاز برای هوشمندان، نه عقول سرگردان."
مانند هر هنرمندی فوقالعاده متوجه به خود، حساس، و مغرور بود. در یکی از یادداشتهایش چنین مینویسد: "در تنهایی مال خودت هستی، در جمع نیمی از وجودت متعلق به دیگران است؛ از اینرو ناچار در هر محفلی باید وجود خود را طبق تمایل بیجای حاضران متفرق سازی."
کنجکاوی، خوی باژگون، حساسیت، و عشق لئوناردو به کمال به بزرگترین نقص او- عدم قابلیت یا بیمیلی او به تکمیل کار- اضافه شده و عیب بزرگی برای او ساخته بودند. شاید او به هر کار هنری با این فکر دست مییازید که مسئلة ترکیب رنگ یا طرح را حل کند، و وقتی راه حل آن مسئله را مییافت، دیگر ذوق خود را از دست داده بود. او میگفت: "هنر در تصور و طرح است، نه در اجرا؛ این مرحله مربوط است به اذهان کوچکتر."
پنجهزار صفحه مطلب نوشت، اما هرگز یک کتاب کامل به وجود نیاورد. از لحاظ کمیت، او بیشتر مصنف بود تا هنرمند. خود او از یکصدوبیست اثر صحبت میکند که پنجاه تای آنها باقی ماندهاند. از راست به چپ مینوشت، رسمالخط نیمه شرقیش به این داستان که او زمانی به خاور نزدیک سفر کرد، خدمت سلطان مصر گزارد، و به دین اسلام مشرف شد تا حدی اعتبار میبخشد. صرف و نحوش ضعیف و املایش منحصر به فرد است. مطالعاتش متفرق و غیرمرتبط بودند. خود او چنین میگفت: "معرفت زمانهای گذشته و جغرافیا عقل را زینت و پرورش میدهند."
داوینچی در ترسیم نقاشی چنین سفارش میکند: "تصویر را طوری بسازید که نشان دهد صاحب آن چه فکری در سر میپروراند." آیا او در مورد مونالیزا چنین نکتهای را فراموش کرده بود، یا اینکه میخواست دربارة قابلیت انسان در خواندن روح همنوعان خود، در چشمان و لبان آن، غلو کند؟
کمتر ممکن بود تصویری را نقاشی کند و آن را به وسیلة زمینهای از درختان، نهرها، کوهها، ابرها، و دریاها سحرانگیزتر ننماید. او تقریباً تمام اشکال معماری را از هنر خویش طرد کرد تا برای ورود طبیعت به آن راهی بازکند و به طبیعت امکان دهد تا فرد یا گروهی را که موضوع یک پردة نقاشی است در یک مجموعة متجانس جذب کند.
توصیف اثر:
این اثر مابین سالهای 1503 تا 1507 آفریده شد. در زمان ترسیم این نقاشی زن مدل در تصویر 24 ساله و سن لئوناردو 51 ساله بود. این تک چهره متعلق به زنی به نام لیزا گراردینی دل ژوکوندو، همسر شهروند نامدار فلورانسی است.تصویر نیم تنهی زن نشسته بر یک ایوان با لباسی به غایت ساده است.
این اثر مابین سالهای 1503 تا 1507 آفریده شد. در زمان ترسیم این نقاشی زن مدل در تصویر 24 ساله و سن لئوناردو 51 ساله بود. این تک چهره متعلق به زنی به نام لیزا گراردینی دل ژوکوندو، همسر شهروند نامدار فلورانسی است.تصویر نیم تنهی زن نشسته بر یک ایوان با لباسی به غایت ساده است.
چهرهی مونالیزا از منظرهی ترسیم شده در پسزمینه که واقعی به نظر نمیآید جدا شده و با وسواس و دقت تمام کشیده شده است. نمایی از صخرههای مه گرفته در عمق میدان نقاشی که مابین مونالیزا و آن، جادهای پرپیچ و پلی بر روی رودخانه است مشاهده میشود. نه جاده و نه رودخانه هیچ یک دارای انتهایی معلوم و مشخص نیستند.
تحلیل فرم اثر (تشریح عناصر بصری همانند: خط، بافت، فضا، رنگ و شکل)
نقطه دیدبیننده:سه چهارم تصویر را پیکرهی زن به خود اختصاص داده است. مونالیزا بر روی صندلی با حالتی به ظاهر منعطف نشسته و نیم تنهی اندام وی در اثر به خوبی دیده میشود. وضعیت قرارگیری دستان او بر روی هم به صورت چلیپاست که دست راست بر روی مچ دست چپ قرار دارد و بازوی چپش بر روی دستهی صندلی تکیه داده است. چرخش بالا تنهی او به سمت بیننده صورتش را چهره به چهرهی بیننده قرار میدهد. بنابراین در نگاه نخست چهره، گردن و دستان او نگاه بیننده را به خود جلب میکند.
قاب تصویر:دورنما و چشمانداز تصویر در مرکز آن قرار دارد. تصویر در حالت طبیعی به چهار بخش تقسیم شده است: در بالا، چهرهی مونالیزا با جداساختن خود از منظره تفوق کامل خود را بر فضا ثابت میکند. در پایین قاب نیز، دستها بر مرکز اتکای نقاشی غلبه دارد و خود به محل ثقل اثر بدل شده است. دو قسمت چپ و راست شانههای مونالیزا بر منظره پشت سر همزمان با چیرگی بر محیط، تعادل و توازن بخشیده است.
خطوط: چشمها در یک خط افقی و خطوط افقی متعلق به خط بالای لباس به همراه بازوان او، با خطوط افقی منظره پشت سر، تعادل خاصی را به کلیت اثر داده است. خطوط روی تنه و چهرهی مونالیزا به دلیل انحنا و خمیدگی، ترکیب اندام وی را به عنوان موجودی زنده از طبیعت منفک کرده و برقراری ارتباط با این زن را برای بیننده تسهیل مینماید.
نور: منبع نور از بالای سمت چپ تصویر بر اندام مونالیزا تابیده و بر روی او متمرکز است. ویژگی چنین نورپردازی و تیرگی رنگ لباس و موهای مونالیزا، جلوهگری صورت، گردن و دستها - که در بالا بدان اشاره شد - را افزایش میدهد.
رنگها: طیف رنگهای به کار رفته در نقاشی شامل رنگهای آبی، کرم، قهوهای، بنفش و سبز است. رنگهای گرم بر روی مدل زن مورد استفاده قرار گرفته و رنگهای سرد در ترسیم طبیعت استفاده شده است. هماهنگی و مکمل بودن رنگها تضاد کمتری را باعث شده است.
تفسیر و تحلیل
ترسیم تک چهرهی زنان در دوره رنسانس اغلب در قالب نیمرخ، به جای توجه به شخصیت و حالات احساسی آنها، با تاکید بر لباسهای فاخر و گرانقیمت و جواهراتشان همراه بود. لئوناردو این قاعده را نقض کرد و تصویری از زنی آفرید که واجد چهرهای متظاهرانه و با لباسهایی خاص است.
ترسیم تک چهرهی زنان در دوره رنسانس اغلب در قالب نیمرخ، به جای توجه به شخصیت و حالات احساسی آنها، با تاکید بر لباسهای فاخر و گرانقیمت و جواهراتشان همراه بود. لئوناردو این قاعده را نقض کرد و تصویری از زنی آفرید که واجد چهرهای متظاهرانه و با لباسهایی خاص است.
قرار دادن مدل زن در قلب اثر، به همراه ترکیب اندام وی در حالتی آسوده، ضمن حضوری متواضعانه و باوقار، هرمی را میماند که با استواری بر طبیعت پیرامونی خود تکیه کرده است.
مدل این زن با لطافت و ملایمت آراسته شده است. عدم گوناگونی در ترکیب رنگ، و نور به کار رفته در چهره زن، بیآلایشی و صمیمیت را منتقل میکند.
تجلی چهره متواضعانه، ملایم و دارای هارمونی، لطافت و آرامش خاصی به اثر بخشیده است. موقعیت دستها نیز در عین وقار، بر این تواضع و آرامش صحه میگذارد.
چیزی که همیشه نمیتوان بدون نزدیک شده به تصویر تشخیص داد توری سیاهی است که مونالیزا بر روی موهای خود قرار داده است. این پرده توری، نقش تزینی ندارد بلکه در قیاس با سایر چهرهنگاریهای آن زمان وقار خاصی به این زن میبخشد.
خطوط زیر گونهها در کنار لبخند متواضعانه و رمزگونهی او، بیش از همه نگاهها را بر خود خیره میسازد. نوع و چگونگی ترسیم لبخند و ظهور معانی چند وجهی، به هیچ تحلیلگری اجازه نمیدهد تا با اطمینان خاطر و از سر یقین آن را به تفسیری یک جانبه بنشیند. داوینچی با این ظرافت هنرمندانه، عدم قطعیتی ضمنی را به یادگار گذاشته است.
چشمانش درخشندگی و ملایمت ویژهای دارد. زیرا با خطوط بسیار نرم و منحنی شکل، هرگونه حسی را در پس آن پنهان کرده و رازوارگی آن را صدچندان میکند.
مژگان او به نرمی کشیده شدهاند و نگاه ظریفش به یک طرف همانند یک بازی شرمگینانه ترسیم شده است.
ابروهای نه چندان آشکار زن (اگرچه به مرور زمان محو شده است)، همراه با وزانت و طمانینهی او، چهرهای اثیری از وی ساخته که دستیابی به او را نامحتمل و حتی غیرممکن میسازد.
این چهرهی مرموز و مهربان، درون قابِ موهای سر، که با پارچهای توری شکل پوشیده شده است، جلوه یافته، و خود را از تصویر پسزمینه متمایز میکند.
پیچیدگی حاصل از نور منتشر شده در پیشزمینه، مونالیزا را نه تنها رازآلود و جذاب ساخته است بلکه او را همانند پیکرهای آرمانی جلوه میدهد.
خطوط انحنادار بکار رفته در پیکرهی زن با خطوط منحنی رسم شده در طبیعت پشت سر او – رود، جاده و تپهها - هماوردی میکند.
نور به کار رفته در اثر، بر روی اندام مونالیزا اشکالی هندسی –دایره و کره- خلق کرده است که نشان از نبوغ مهندسی نقاش در عین نگاه هستیشناسانهی او دارد.
در منظرهی پسزمینه و پشتسر اندام مونالیزا، جادهای در سمت چپ و پلی در سمت راست، نقاشی شده است. به نظر میرسد با حضور مدل در بین آنها، ارتباطی میان انسان و طبیعت را برقرار کرده است که به اعتقاد برخی تحلیلگران این دقیقاً مضمون مورد نظر داوینچی بوده که بشر میتواند با حضور و دریافت هارمونی موجود در طبیعت به کمال دست یابد.
*منبع: تاریخ تمدن ویل دورانت – رنسانس
5757
نظر شما