به گزارش خبرآنلاين، حجتالاسلام ناطق نوري عضو جامعه روحانيت مبارز در گفتوگويي با هفتهنامه «نگاه پنجشنبه» به ذکر خاطراتي در اينباره پرداخته که شرح آن را در ادامه ميخوانيد:
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. از همان موقع روحانیت مترقی –یا روحانیت انقلابی- در جبهههای مختلف مبارزه میکردند. من همیشه گفتهام مرحوم مطهری در آن زمان در چند جبهه میجنگید؛ یکی از این جبههها حکومت و رژیم شاه بود. در یک جبهه با روشنفکران غربزده مبارزه میکرد. جبهه دیگر متحجران بودند. تعبیر امام هم در اینباره «متحجرین» است. این متحجرین قبل از انقلاب هم بودند، امام خطر آنها را همیشه گوشزد میکرد و اگر یادتان باشد گفته بود: اینها همان کسانی هستند که وقتی مصطفی در فیضیه از کوزهای آب خورده بود، گفته بودند این کوزه را آب بکشید، چون پسر فلانی از آن آب خورده. چرا؟ چون امام وارد موضوعاتی مثل فلسفه شده بود. آدمهای متحجری قبل از انقلاب هم حضور داشتند.
در طول تاریخ هم بیشتر علمای بزرگ یا شعرای بزرگ که به محاکمه کشیده شدهاند، اعدام شدهاند و یا مرتد شناخته شدهاند، نوعاً گرفتار همین افراطیون و متحجرین به نام دین و مذهب شدهاند. قبل از انقلاب یکی از جبهههایی که با آن میجنگیدیم، همین جبهه بود. اسمشان را گذاشته بودیم وَلویّون. این وَلویّون کسانی بودند که به بهانه ولایت علی و به نام ولایت اهل بیت مخالف مبارزه بودند، مخالف سیاست بودند، مخالف انقلاب بودند، مخالف امام بودند، مخالف همه انقلابیون بودند. و به عنوان چهرههای مقدس، چهرههای اهل ولایت، چهرههای اهل بکاء و اهل گریه، دین واقعی را از آن خود میدانستند. یکی از آنها چنان دچار افراط شده بود که در چند منبر گفته بود ما باید جشن کتابسوزی بگیریم و کتابهای علامه طباطبایی و مطهری را بسوزانیم. در یکی از محلههای قدیمی تهران–عینالدوله- منبر میرفتم. هر شب آخر منبر، یک کتاب از مرحوم مطهری به جوانها معرفی میکردم. اتفاقاً آن شبی که درگیر شدیم شبی بود که من کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) را معرفی کردم. بعد از منبر، امام جماعت آن مسجد که از وَلوّیون بود گفت: آقا شما اسم مطهری را بردید. گفتم: بله. گفت: شما کتاب حجاب ایشان را خواندهاید. گفتم: بله. گفت: وجه و کفّین مستثنی است. گفتم: بله. به فتوای بسیاری از علمای بزرگ مستثنی است. بحثمان شد. فردا شب من دو کتاب با خودم بردم، یکی منهاجالصالحین مرحوم آقای خوئی و دیگری عروةالوثقی با حاشیه همه آقایان از جمله امام خمینی (ره). این دو کتاب را به مسجد بردم. تا من آمدم بالای منبر بروم، ایشان قصد رفتن کرد. چون احساس کرد ما منحرفیم [خنده]، به ایشان گفتم بنشینید با شما کار دارم. کتابهایی آوردهام که بعد از منبر میخواهم درباره آنها با شما صحبت کنم. بعد از منبر پرسیدم شما مقلد چه کسی هستید، پیرو چه کسی هستید. علیالقاعده باید میگفتند آقای خویی، چون پیرو آقای خمینی که نبودند. عروةالوثقایی که با خودم برده بودم، با حاشیه همه علما همراه بود. گفتم اگر پیرو آقای خویی هستید این فتوای آقای خویی در باب نکاح، مساله چهارم. ایشان وجه و کفّین را استثنا کردهاند. اگر مقلد آقای دیگری هستید این هم عروةالوثقی. این بحث ما که بعد از منبر صورت گرفت، دیدم که چند جوان از جمله جوان قدبلندی مثل این تعزیهخوانهایی که میخوانند و راه میروند، همینطور دارد راه میرود و به سمت من میآید و میگوید آقا شما اینجا اسم مطهری را بردید؟ من هم خیلی غلیظ بله را با عین گفتم: بعله. (ببینید واقعاً آدم باید خون بگرید. توی شرایط انقلاب) گفت: شما اسم این [...] سنّی را چرا میبری. مسجد ما یک نورانیتی دارد، شما با بردن اسم او، نورانیت مسجد ما را از بین بردهای.
در آن محله پهلوانی بود به نام حاج اکبر حاتم که اسم تعمیرگاهش سهیل بود. این پهلوان انقلابی عصبانی شد و به حمایت ازمن داد و فریاد راه انداخت که من میروم پیش مراجع قم. من هم غائله را خواباندم و گفتم دعوا و مرافعه راه نیندازید که پاسبان شاه سوء استفاده کند. این خرافات و تحجر از قبل از انقلاب بوده. هم امام و هم مطهری خیلی روی این مسئله تاکید میکردند. این مشکل کمکم به بعد از انقلاب و به ویژه به دوران جنگ هم سرایت کرد.
/2929
نظر شما