۰ نفر
۵ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۱

فراخوانی به دستم رسید از انجمن شاعران ایران که در آن از دوستداران شعر خواسته شده بود با ارسال هزار نامه به جناب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از ایشان خواسته شود که خلوت خود را بشکنند و در مراسمی برای بزرگداشت خود شرکت کنند و شعربخوانند و حرف بزنند، راستش می خواهم در این یادداشت از شما بخواهم اگر به راستی دوستدار شفیعی کدکنی هستید، به او نامه ننویسید.

 در نیت خیر برگزارکنندگان این برنامه و دعوت کنندگان به این کمپین شکی ندارم اما نمی توانم از این فکر بگذرم که شکستن خلوت شاعر و اندیشمندی چون شفیعی کدکنی پیش از آن که خدمتی به شعر و شاعری باشد، می تواند آغاز راهی برای دردسترس شدن های مزاحم باشد. امروز او را به بهانه نکوداشتی از خانه بیرون می کشیم و فردا حسرت می خوریم که چرا پژوهش ها و نوشته های ارجمندش نیمه تمام باقی مانده است و شعر معاصر ایران از آن ها محروم مانده است.
گیرم امروز ذوق زده شدیم و با صدها نامه ، استاد را در موقعیتی قرار دادیم که کتابخانه کوچکش را ترک کند و در جمع های شعرخوانی و نظر دادن و امضا کردن و عکس یادگاری گرفتن حضور یابد، با عکس هایی که با او گرفته ایم پز بدهیم و خوش باشیم که شاعری آگاه و استادی کم نظیر را به جمع خود کشانده ایم و نظری موافق از او درباره خود و شعرمان گرفته ایم ، آیا فردا باید بنشینیم و غصه بخوریم وقتی عکس های استاد را ببینیم در حالی که بین گروهی فنچ و قناری قلیان می کشد و ابهت و شکوه خود و شعرش را می شکند؟
گیرم امروز ذوق زده شدیم و استاد را به میان شاعران جوان و نیمه جوان آوردیم و رنج شنیدن شعرهای بد از بدتر را بر او هموار کردیم ، آیا فردا در دل و جان خودمان نخواهیم گفت آخر استادا! آن خلوت نازنین و پر برکت را که از دل آن بهترین نمونه های نقد دانشگاهی شعر امروز و دیروز بیرون می آمد  چرا ترک کردی و وقت نازنینت را حرام شعرهای سست و کم مایه ما جوانان و نوآمدگان شعر کردی؟
شفیعی کدکنی و امثال او هرگاه که شعری از او بر زبانی بنشیند، هروقت که کسی در جایی از این جهان زمزمه کند که " به کجا چنین شتابان"، هنگام که دانشجویی یا استادی در کلاسی یا پایان نامه ای ارجاعی به نوشته ها و پژوهش هایش بدهد ، زنده تر و زنده ترمی شود و بهترین تجلیل از او وقتی است که شاعری جوان یا دانشجویی عاشق ادبیات با خواندن کتاب هایش ، راهی تازه و افقی بازتر در برابر خود می بیند. فوت کردن شمع تولد در حلقه کودکان شعر امروز، شعرخواندن در جمع ها ، امضا دادن ها و عکس یادگاری گرفتن ها را به اهلش – که به شکر خدا کم هم نیستند-  واگذار کنید و بگذارید مردی که مردانه در خلوت خود کارهای کارستان می کند از این خلوت برکت خیز بیرون نزند و یکی نشود چون همۀ آن دیگران.
باور کنیم بخشی از بزرگی بزرگان ، در رازناکی آن هاست. لطفاً این هاله را نشکنید و با نوشتن هزار نامه او را در معذوریت شکستن این خلوت قرار ندهید.
کد خبر 238619

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمدرضا طاهری US ۱۲:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۵
    37 8
    به نظر من موضوع اینقدر که می گویید پیچیده نیست... اینکه استاد یک شب از کتابخانه اش بیرون بیاید و در حضور آدم های جدی حوزه ی ادبیات از او تقدیر شود قرار نیست آغاز یک تغییر در زندگی ایشان باشد... این که شما می گویی یعنی استاد شفیعی اینقدر بی جنبه اند که یک بزرگداشت می تواند زیر زبانشان مزه کند و از فردا خلوت را کنار بگذارد و اهل جلوت شود... این چه حرفیه آخه؟؟!
  • مهرگان IR ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۰
    9 9
    آرش شفاعی به نکات ظریفی اشاره کردند . من این حساسیت و هوشمندی را می پسندم و با آن موافقم. در عین حال شیوایی و شجاعت قلمشان رو هم تحسین می کنم.
  • من IR ۰۴:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۸
    3 7
    این یادداشت آرش شفاعی به عنوان درد دل همه ی شاعران در تاریخ ثبت خواهد شد.
  • نوری A1 ۱۹:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۸
    2 1
    قطره دریاست که دریا دریاست ورنه بی قطره چه دریا دریاست
  • علی ترابی IR ۰۷:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۷
    1 0
    با نظر آرش ,زیز کاملا موافقم . گرچه حسرت دیدار استاد برای همه ی ما سخت و دردناک است اما ارزش اوقات شریف ایشان بسی گرانقدرتر می باشد
  • حماسه ایرانی CH ۱۰:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۲
    1 0
    آقای شفاعی، با اصل نظر شما که از بین بردن وقت استاد است موافقم ولی متاسفانه، رسم فحاشی و تحقیر دیگران را نمی پسندم، چه از طرف حسین شریعتمداری باشد چه از طرف شما. باید همه قبول کنیم و باور کنیم که کوچک انگاشتن دیگران، بزرگ شدن خود ما نیست و مطمئنن از مصداق های شجاعت بنا به گفته ی آقای ترابی نیست. کاش از خود استاد فرا می گرفتیم رسم ادب را.
  • عارف A1 ۰۲:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
    0 0
    این پست مال خیلی وقت پیشه ولی دلم نیامد که نگم داستان "استاد" از عزیزنسین رو حتما بخونید. اونی که طرف استاد بزرگیه و دنبال کار می گرده و همه با استاد استاد کردن ردش می کنن بی ربط به این نوشته آقای شفاعی نیست : دوست عزیز یک روز تعطیل کردن کار به هیچ کجا بر نمی خوره و تشکر از تلاشهای یک استاد تاثیر بسیار در روحیه ی ایشون داره. لطفا کاسه داغتر از آش نشیم :