لازمه کار فقط یک تلفن است و این امر مبارکی است. مبارک‌تر آنکه در هنگامه‌ای که دستمزد نویسندگان و اهل کلمه از دستمزد یک توپ جمع‌کن فوتبال هم کمتر است، طراحان این طرح مبارک سهمی هم برای صاحب اصلی آن در نظر گرفته‌اند؛ مقدارش مهم نیست.

نصرالله قادری، نویسنده، پژوهشگر و مدرس سینما و تئاتر در یادداشتی با اشاره به جایگاه کتاب در دین اسلام و همچنین تاثیر حضور آن در میان مردم هر جامعه، راه اندازی سامانه ارسال و اشتراک محصولات فرهنگی «سام» را یک حرکت مبارک و در خور تحسین دانست. متن کامل یادداشت قادری به این شرح است: 

 

«خداوند بخشنده، بخشایشگر مهربان در آخرین کتاب خود به قلم و آن چه بدو نویسند، سوگند یاد کرده است. «در ابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود و خدا کلمه بود!» و کلمه در کتاب زندانی است و چشم به راه کسانی است که او را بیابند و درک کنند و رهایش کنند. ماننده‌ گنجی است که یافته شود تا حیات بخشد. کتاب ماننده‌ی ارتشی است. اما ارتشی که در سکوت می‌جنگد. او در ظلمت غاسق واقب چون نوری می‌درخشد، چُنان ققنوسی خود را به آتش می‌کشد تا از دل خاکسترش ققنوسی بُرنا برآید. در قبیله‌ای که کتاب منزلت حقیقی خود را ندارد. در قبیله‌ای که کتاب به بند کشیده شود. در قبیله‌ای که کتاب وسیله تفاخر است. در قبیله‌ای که کتاب «وسیله» است. رستگاری نخواهد بود. اگر «کتاب» کشته شود، بمیرد، از ذات حقیقی‌اش فاصله بگیرد، اگر گم شود یا گمش کنند؛ گم می‌شوند. مرگ «کتاب» در باور آدم بیداد است، نمی‌شود با زینت المجالس کردنش ادعای «داد» داشت. نمی‌شود درباره آن حرف زد اما به آن عمل نکرد. نباید با دفاع بد از این حقیقت خوب آن را نابود کنیم. مرگ کتاب در جان آدمیت داد نیست.
«اگر مرگ دادست بیداد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
از این راز جان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر تو را راه نیست» (حکیم توس)
وقتی درباره «کتاب» سخن می‌گوییم باید ذاتش در «جان» ما ریشه کند. کتاب، «کلمه» است. و «کلمه» تا سرحد سخن‌پردازی نباید تنزل یابد و سخن باید قداست خویش را حفظ نماید و کلام نسبت خویش با حقیقت را نباید به دست نسیان سپارد. کلمه به سهولت بر زبان و قلم جاری نمی‌شود. شعار دادن آسان است. شعار دادن بر حسب پیش‌داوری، غریزه، عادت‌ها! وقتی شعار مکرر شد عادت می‌شود، باور می‌شود. گاهی هم با «ذوق» آن را آرایش می‌کنیم. اما برای خودنمایی و اینکه بگوییم ما با ذوقیم. گاهی برای مزد با چشم پوشیدن از شعور و شرافت است. شعاری که از شور بی‌یاری از شعور ارایه شود، فقط یک عادت است. و عادت‌هایی که با شعور نسبتی ندارند برای «آدمیت» مفید نیستند! پرسش اساسی درباره «کتاب» است. و درست است که:
«هر پرسشی نوعی کنشگری است! اما سؤال اساسی اینجاست که آیا برای ما امکان‌پذیر است اندکی خویش را از کنشگری‌های خویش، و خشم‌ها، اعتراضات و عصبیت‌ها و عادت‌های خود نسبت به وضع موجود رها ساخته، درباره پرسش خویش بیندیشیم؟ به راستی مضمون پرسش ما چیست؟»
بی‌تردید اگر «پرسش» به درستی مطرح شود و به درستی درباره ان اندیشه کنیم، پاسخش را در جانش دارد. و پرسش ما درباره «کتاب» است. حقیقت‌اش این است که مدت‌هاست بسیاری از «کتاب»ها بوی کتاب نمی‌دهند و کتاب نایاب شده است. وسیله‌ای است برای «نان»، ابزاری است برای «نام»! دیگر توتم مقدس قبیله نیست. با او نسبتی حقیقی نداریم. چه بسیاری که از گوشتش می‌خوریم، از نردبانش برای نام و نان بالا می‌رویم. صلیب مقدس ما نیست که بر دوشش کشیم و رنج آدمیت را که کوه توان تحملش نداشت و ما بر شانه گرفتیم نیست. فقط «وسیله» است. درباره‌اش «حرف» می زنیم که حرف زده باشیم. که بگوییم هست. بدلی است. مثل خیلی چیزهای دیگر «مشابه»اش را ساخته‌اند. سری‌دوزی است. انگار به «چینی»ها سفارش داده‌ایم که برای ما بسازند. مثل جنس چینی تاریخ مصرف دارد، زود از بین می‌رود. حقیقت ژرف این است که «کتاب» در این عالم به معنای بسیار عمیق تنهاست و در نور دیدن حصارهای این تنهایی اگر ناممکن نباشد، باری بسی دشوار است. کتاب جان «فرهنگ» است. اما مسئله فرهنگی قبیله ما نیست. هزارهزار دغدغه و گرفتاری از معیشت گرفته تا صداقت ما را از او دور کرده است. انگار ما نسبت خود را با «صداقت» فراموش کرده‌ایم. به همین دلیل است که به سادگی «الینه» می‌شویم و از حقیقت خود فاصله می‌گیریم. و تمامت این فاجعه به عهده خود ماست. به اساس مسئله بیندیشیم و خود را فریب ندهیم. من فکر می‌کنم تک‌تک‌مایی که نسبت خویشتنِ خویش را با کتاب احساس می‌کنیم. تک‌تک آنهایی که درباره کتاب حرف می‌زنند. تک تک مایی که کتاب مسئله ماست، اساس مسئله را فراموش کرده‌ایم. هر وقت که به این مهم می‌اندیشیم از وحشت هول می‌کنم. دچار دلهره می‌شوم و کابوسی دهشتناک همه وجودم را پر می‌کند. کابوسی آنقدر عظیم که نجوا می‌کند: ««نمایش دروغ بزرگ» با نام جعلی «کتاب» بر روی صحنه است. صحنه‌ای به وسعت تمامی اندیشه، و آدم‌ها خواسته و ناخواسته در جریان زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی، بسته به خلق و خو و منش خود به ایفای نقش می‌پردازیم. «بازی» می‌کنیم. و این نقش به‌گونه‌ای احمقانه و یا ماننده یک شوخی که مطلقاً خنده‌آور نیست، ما خود به خویشتن تحمیل کرده‌ایم.» شاید بگویید این بدبینی مفرط است. اما به ذات «پر سش» بیندیشیم. و به یادآوریم که: «در ابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود و خدا کلمه بود». و فراموش نکنیم که خداوند به قلم و آنچه بدو نویسند سوگند یاد کرده است. پس بکوشیم تا این ودیعه الهی جزء ذات فرهنگ ما شود. به «من» بیندیشیم. تا صاحب «شخصیت» شویم و باور کنیم که همان‌قدر که به آب، هوا و غذا نیاز داریم به این «یار مهربان» محتاجیم! ادا و ادعاها را فراموش کنیم. بهانه‌ها را به کناری نهیم و تلاش کنیم ضرورت ساری بودن آن را به عنوان مسئله‌ای حیاتی ادراک کنیم. باور کنیم و بباورانیم. باید «راز»ی را ادراک کرد.

 

و رمز این راز هرگز گشوده نخواهد شد، نه فقط از این رو که کلیدی وجود ندارد، که دارد، بلکه به این جهت که انباشتگی سخن‌ها کهنه و نو به‌گونه‌ای است که هر یک صدای آن دیگری را باطل می‌کند و رساندن صدای اصلی و حقیقی به مخاطب کاری صعب است. ما خودمان را گم کرده‌ایم، «بازگشت به خویشتن» عاملی است که ما را در راه قرار می‌دهد. فقط باید با تأمل گوش کرد. باید با تأمل دید. تا حقیقت را احساس کرد.

 

یکی از بهانه‌های ما در عصر حاضر کمبود وقت است. اگر نسبت خود را با کتاب از دست داده‌ایم به جهت این است که فرصت خرید آن را نداریم. ارسال کتاب از طریق درخواست تلفنی این «بهانه» را از ما می‌گیرد. حال که گروهی حاضرند این معضل ما را برطرف کنند، آیا ما هم حاضریم «بها»ی آن را بپردازیم. کتاب به راحت‌ترین شیوه به دست ما می‌رسد. مهمان ما می‌شود. حال آیا فرصت خواندن داریم؟ آیا دیگر «بهانه»ای مانده است؟ لازمه کار فقط یک تلفن است و این امر مبارکی است. مبارک‌تر آنکه در هنگامه‌ای که دستمزد نویسندگان و اهل کلمه از دستمزد یک توپ جمع‌کن فوتبال هم کمتر است، طراحان این طرح مبارک سهمی هم برای صاحب اصلی آن در نظر گرفته‌اند. مقدارش مهم نیست. کم و زیادش مطرح نیست. وقتی به ارقام میلیاردی دستمزد فوتبالیست‌ها نگاه می‌کنیم، این «یتیم ابدی»، همین اندک هم برایش مهم است. نه به جهت اینکه قدرش را پاس داشته‌اند. بلکه به این جهت که طراحان طرح او را از یاد نبرده‌اند، در هنگامه‌ای که ارزش «تن» ارجح است بر قیمت «جان»! به این جهت که مخاطب احساس می‌کند به یاری «آفرینشگر» رفته است. به این جهت که «خالق» به مخاطبی دست می‌یابد که او را کشف می‌کند. این طرح مبارک «بهانه»ها را از ما گرفته است. حال اگر ما «صداقت» داریم باید «بها»یش را بپردازیم. رویکرد ما به این طرح، حمایت‌ ما از آن و تک‌تک تلفن‌هایی که به صدا در می‌آید، آهنگ خوش‌نوازی است در یک ارکستر هارمونیک که «آدمیت» را به‌وجد می‌آورد. خوب نگاه کنید. خوب گوش کنید. بله، تلفن همانجاست. فقط کافی است که دستت را دراز کنی. آن وقت صدای آن موسیقی اهورایی را خواهید شنید. گوش کنید. فقط کافی است که گوش کنیم. من با تمام «بودنم» و همه آرزوی «شدنم» در برابر این طرح به احترام کلاهم را از سر برمی‌دارم و به موسیقی خوشش گوش می‌سپارم. این شور و شعور من است درباره‌ی «مسئله‌ای» که طرح شده است.
«ما را اهلیت «گفت» نیست.
کاشکی اهلیت «شنودن» بودی.
تمام گفتن می‌باید.
و تمام شنیدن.»
همین و بس.
والسلام»

 

شایان ذکر است ساکنان تهران برای تهیه کتاب و هر محصول فرهنگی دیگر (در صورت موجود بودن در بازار) کافی است با شماره 20- 88557016 تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند. «سام» همچنین به تازگی هفت درصد قیمت پشت جلد کتاب های خریداری شده از این سامانه را با هدف تقدیر از اهالی قلم، به نویسنده و یا مترجم کتاب ها اهدا می کند.

6060
 

کد خبر 243414

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =