یکم:
برای آن که بتوانید کتاب بنویسید، احتیاج به مقداری سواد خواندن و نوشتن و کمی هم جسارت دارید؛ هر چند این روزها کسی آنقدر اعصاب ندارد که برای هر کاری برود سواد آن کار را هم یاد بگیرد، اما خب اگر بتوانید تعدادی جمله سر هم کنید که یک عده را به حیرت وادارد، گام اول را محکم برداشتهاید؛ اگر نشد، از دیگران کمک بگیرید.
دوم:
سعی کنید قبل از نوشتن کتاب روانشناسی، مخاطبان خود را کشف و ضبط کنید. بدیهیست که مخاطبان مهم این کتابها عبارتاند از زنان خانهدار، دختران دبیرستانی در هر حال، زنان خانهدار، زنانی که به هر حال در افسردگی پس از زایمان به سر میبرند، مردانی که در افسردگی قبل از زایمان به سر میبرند، زنان خانهدار، مردان بازنشستهای که پارکنشینی برایشان بیثمر است، مدیرانی که سیستم ناگهان آنها را بازنشسته یا هرجای دیگری نشسته کرده است و زنان خانهدار. بعد از شناختن جامعه هدف است که میتوانید موضوعات مورد علاقه آنها را کشف کنید و برای قلقلک آنها کتاب روانشناسی بنویسید. فروید معتقد بود که انسانها بعد از ازدواج آمادگی بسیار زیادی برای انوع افسردگیهایی دارند که خاص دوران خوشبختی مورد انتظارشان در ایام پساازدواج است؛ پس خوشبختها را کشف کنید و با آنها همدردی کنید.
سوم:
به هر قیمتی که شده مدتی افسرده باشید؛ برای این کار بهتر است مدتی از اشعار دهه نهم هجری فارسی به بعد استفاده کنید که پرند از تخلصهایی مثل بیکس و مفلوک و زار و نامربوط و گدا… شعرهای این برهه از زبان فارسی آنچنان شما را افسرده میکنند که نیاز چندانی به مواد تکمیلی ندارید. البته کیفیت موادی هم که استفاده میکنید، اهمیت زیادی دارد.
چهارم:
یک اسم جذاب برای جامه هدفتان انتخاب کنید؛ چیزی مثل «پنیرت را بردار، همسایهات دزد است» یا «آرامش در جهنم به چه قیمتی؟» یا حتی «قورباغهات را با همسایگان تقسیم کن!»… عکس یک آقای مهربان با ریشهای بلند که دارد به طرز فجیعی میخندد، میتواند آرامش را به مخاطب شما تزریق کند. اگر اسم کتاب مخاطب را بگیرد، شما سیلی اول را زدهاید.
پنجم:
فصل اول کتاب روانشناسی باید طرح مساله باشد. از یک خواب مالیخولیایی که خود یا یکی از نزدیکانتان دیدهاید استفاده کنید و بعد با تفسیر مالیخولیاییتر آن، مخاطب را هل بدهید توی کتاب؛ اگر فصل اول کتاب شما بتواند خوابهای آشفته جدید به خواننده اضافه کند، شما بردهاید.
ششم:
باقی کتاب را از مراجع معتبر و ذیصلاح کپی کنید؛ در اینترنت عبارتهایی مثل «آرامش» و «روانی» و «خواب سقوط از پرتگاه» و «هوو» و «فاز دادن» را جستجو و متن مربوط را تماما کپی کنید.
هفتم:
فصل آخر کتاب را به آزمونی از مطالب کتاب اختصاص بدهید؛ پرسشنامهای را از هر جا که شد پیدا کنید و بگذارید ته کتاب… مخاطب هر چه بیشتر گیج شود که کجای کتاب اینها را نوشته بودهاند که نخوانده، بیشتر به کتاب ایمان میآورد.
هشتم:
پشت جلد کتاب عکس رودخانه یا جادهای را بیندازید که ته تصویر برسد به خورشید؛ دستکم دو درخت و هشت گل باید دور و بر مقوله استعمال شده باشد. از مجلات موفق روانشناسی میتوانید عکسهایی در این ژانر را بدزدید.
نهم:
برای آن که نویسنده خوبی شوید، هرگز ازدواج نکنید.
دهم:
ما میتوانیم کتاب شما را برایتان چاپ و پخش کنیم؛ پنجاه درصد اول میگیریم و نصفه دوم را هم بعد از خمیر شدن کتابهای برگشتیای که نشده هدیهشان بدهید. به ما اعتماد کنید.
جلال سمیعی. دفتر طنز حوزه هنری
6060
نظر شما