لحظه موعود بر باراک اوباما فرا رسیده است. امروز روز باراک است. همان سناتور سیهچردهای که دو سال پیش کمپین رقابت در انتخابات ریاستجمهوری کشورش را اغاز کرد و حالا خود را برای ادای سوگند به عنوان نخستین رئیسجمهوری سیاهپوست آمریکا مهیا میکند. خیلیها از او انتظار معجزه دارند. بسیاری بر سر موفقیت او شرطبندی کردهاند. شاید اوباما در بسیاری از حوزهها رایدهندگان به خود را سرافراز سازد. اما در حوزه مبارزه با ترور چطور؟ این عبارت نخستینبار از زبان جورج بوش و پس از حملات یازدهم سپتامبر به گوش رسید. هشت سال شد که آمریکاییها بهای انتخاب این عبارت را میدهند. جنگ در افغانستان و مبارزه بیامان در عراق دو نمونه عینیت یافته از آرزوی چهل و سومین رئیسجمهوری آمریکا است.رئیسجمهوری از اهالی تگزاس که در ریاست جمهوری خود هم به دنبال پیاده کردن اصول نظامی بود.مردی که امروز کاخ سفید را ترک می کند و البته عده کمی برای وداعش اشک میریزند.حالا همه کاره باراک است.مبارزه بر علیه ترور از همان یازدهم سپتامبر شوم اغاز شد.همان یازدهمی که در دل و جان آمریکاییها خانه کرده است.یازدهم سپتامبر جرقه ای شد برای سربازان آمریکایی تا بار و بنه خود را جمع کرده و راهی دو جنگ بیپایان شوند.هنوز هم آمریکاییها این عبارت را از زبان سیاستمداران خود میشنوند.بسیاری امیدوارند که حضور باراک اوباما در کاخ سفید نقطه ای باشد برای پایان دادن به ردو بدل این عبارت در میان چهره های سیاسی این کشور.کابوس سپتامبر 2001 همچنان خواب را از آمریکاییها گرفته است.
اما آمریکاییها زیاده از حد خوش بین نباشند.مبارزه با ترور عبارتی نیست که به این سادگی از اذهان پاک شود.ذهن باراک هم بسیار درگیر این واژه است.او هم نمی تواند یک شبه ره صد ساله بپیماید.سربازان آمریکایی چندان منتظر نباشند که باراک با یک فرمان همگی آنها را به کشور بازگرداند.جنگ هنوز و در دوره اوباما هم ادامه خواهد یافت.
اوباما در طول یک سال گذشته بسیار از تغییر سخن گفته است.نامش با نام تغییر در اذهان هموطنانش عجین شده است.همه شعار تغییر او را به یاد دارند.اما باراک در حوزه مبارزه با ترور چندان هم از تغییر استراتژی سخن نگفت.او نه تنها به تقلید از بوش بارها این واژه را در رقابت های انتخاباتی خود به کار برد که درست مانند او یازدهم سپتامبر را نقطه تغییر استراتژی های سیاست خارجی آمریکا دانسته و البته پا را از این هم فراتر نهاده و ادعا کرد که یازدهم سپتامبر سیاست جهانی را تغییر داد.اوباما هر بار که به این تاریخ میرسید به صراحت واژه تروریسم را به کار برده و ادعا کرد که این حادثه امنیت و حیات هموطنانش را نشانه رفت.واژه ها درست واژه های بوش بود.هدف از ترسیم این شرایط هم با انگیزه جورج بوش چندان تفاوتی نداشت.در یکی از همین رقابت های انتخاباتی بود که باراک اوباما به صراحت گفت:خطر تروریسم خطری نسیت که در مرور زمان محو شد . این خطر همچنان پابرجاست.این سخنان اما چیزی بیش از یک ژست انتخاباتی بود."مبارزه با ترور"عبارتی نیست که یک کاندیدا بتواند به راحتی و بی توجه به عواقب آن ،چندین بار به آن اشاره کند.این عبارت در حقیقت به نوعی تعیین کننده استراتژی ایالات متحده از سال 2001 تا کنون است.تمامی سیاستمداران کارکشته بهای بسیار به این واژه میدهند.بدین ترتیب هر بار که باراک از این عبارت استفاده کرده ،بارانی از تحلیل های ضد و نقیبض بر سر دموکراتها باریدن گرفته است.
اندکی پس از پیروزی باراک در این انتخابات بود که حملات بمبئی جهان را لرزاند.باراک آن روزها در مسند رئیسجمهور در انتظار آمریکا قرار گرفته بود و طبیعی بود که باید در خصوص این حملات اظهارنظر قاطعی میکرد.امکان شانه خالی کردن از این مسئولیت هم دیگر وجود نداشت. در چنین شرایطی بود که باراک حملات بمبئی را نشانه حیات تروریسم و زنده ماندن این پدیده پس از تمامی تلاش های ایالات متحده دانست.باراک بلافاصله کشورش را هدف این حملات دانسته و ادعا کرد که تروریستهایی که حادثه بمبئی را رقم زدند در حقیقت یک حلقه از زنجیرهای هستند که امنیت بین المللی و در راس آنها آمریکاییها را نشانه رفته است.
چند روز پس از این اظهار نظر بود که اوباما تیم امنیت ملی خود را معرفی کرد.او در همین جلسه معارفه بود که تروریسم را تهدید بین المللی خواند که نه مرز می شناسد و نه محدوده جغرافیایی.اوباما از امروز رسما رئیسجمهوری ایالات متحده است.عنوانی که دیگر بیش از آنکه خوشایند او باشد مولود مسئولیت هایی است که رئیسجمهور جوان باید از پس همه آنها برآید.از این پس او از سوی طرفدارن صلح طلبش برای پایان دادن به این نبرد تحت فشار شدید قرار خواهد گرفت.بیشک استراتژی حاکم بر دستگاه دیپلماسی ایالات متحده از این پس شاهد تغییراتی خواهد بود.اما مبارزه با ترور از این تغییرات جان سالم به در خواهد برد.شک نکنید که اوباما در کاخ سفید خواهد نشست و البته کشورش در راس هرم مبارزه با ترور جایگاه خود را همچون هفت سال گذشته حفظ میکند.مبارزه با ترور همچنان اولویت اوباما در عرصه سیاست خارجی خواهد بود.اولویتی که بر عرصه سیاست داخلی هم بی تاثیر نخواهد بود.آزادی سیاسی آمریکایی ها همچنان در گرو این عبارت میماند.این اوباما بود که وعده داد آمریکا را در مسیر تازهای قرار دهد.اما بر هیچ کس پوشیده نیست که خارج کردن این کشور از مسیری که هفت سال تمام قطار دیپلماسی بر روی ریل های ان حرکت کرده است،بسیار سخت خواهد بود.
اوباما از پس افکار عمومی برمیآید
به این جمله هم شک دارید،درست است؟حقیقت این است که اوباما با ان سخنرانیهای پرشور و آن شخصیت کاریزماتیک فضای حاکم بر ایالات متحده را تغییر داده است.جو حاکم بر سیاست خارجی این کشور هم بی تاثیر از شخصیت اوباما نیست.برای نخستین بار ظرف هشت سال گذشته یک آمریکایی هر چند سیاه پوست توانسته است دل جهانیان را برباید.بدین ترتیب آمریکا در هیچ مسیر قرار نگرفته است به غیر از حرکت به سمت جلو.
با وجود تمامی این تفاسیر تصویر ناخوشایندی که از ایالات متحده در روح و جان جهانیان نفوذ کرده نتیجه شکست آمریکایی ها در بازاریابی سیاسی نیست.بدین ترتیب اتخاد سیاست خارجی ملایم تر نمی تواند به پیروزی اوباما در عرصه بهبود جایگاه آمریکا کمک شایانی کند.احساسات ضد آمریکایی جهان را در آغوش گرفته است.دلیل آن هم این نیست که دیگران آمریکا را درک نمیکنند یا در خصوص این کشور دچار سوءبرداشت هستند.حقیقت این است که جهانیان به این حد از شعور سیاسی رسیده اند که اهداف پشت پرده هر حرکت آمریکا را در ک کنند.پس از هشت سال جهانیان فوت و فن سیاستهای آمریکا را از بر هستند.شکست های آمریکا در دوران بوش آنچنان جهانیان را عصبانی کرده است که به سختی می توان اعتماد را جایگزین این بدبینی نه چندان بیریشه کرد.بوش در تمامی عرصه های سیاست خارجی شکست خورد.از عراق تا افغانستان از گوآنتانامو تا بحران گرم شدن زمین.بدین ترتیب چندان هم تعجب ندارد که اوباما نتواند به راحتی با توسل به دیپلماسی جدید خاطرات تلخ این سالها را از اذهان پاک کند.جهان از امروز که بگذرد تنها انتظار یک چیز را میکشد:آیا اوباما به حرف های زیبایش عمل خواهد کرد؟آیا او هم مانند بوش افکار عمومی را در حاشیه نگاه خواهد داشت؟
همه چیز طبق میل باراک اوباما پیش نرفته است.شاید او دوست داشت در روزهای کم دردسرتری کاخ سفید را تحویل بگیرد.حضور سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان به علاوه مبارزه خونین با القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان همچنان منطقه خاورمیانه و جهان اسلام را تبدیل به نخستین چالش علم شده در برابر اوباما کرده است.از سوی دیگر انتقادات همان طور که در طول چهار سال گذشته دامن جورج بوش را گرفته بود،پس از خروج او از قدرت هم همچنان دردسر آفرین خواهد بود.البته فارغ از بحث بحران اقتصادی و شکست آمریکا در عراق،این کشور همچنان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی در جهان است.
عقب نشینی از عراق،مولود پپروزی در افغانستان
این جمله آرزوی خیلیها ست.بیشک خروج از عراق هم سربازان بسیاری را برای اعزام به افغانستان مهیا میکند و هم منابع مالی آمریکا را بیش از پیش در اختیار پروژه افغانستان قرار میدهد.البته چندان هم خوش بین نباشید که این حرکت اوباما بتواند تاثیرات شگرفی در اوضاع افغانستان ایجاد کند.شبه نظامیان طالبان در حال حاضر مرزهای شمال غربی پاکستنان با افغانستان را تبدیل به بهشت امنی برای خود کرده اند.دلیل این امر هم به هیچ وجه در کمبود سربازان آمریکایی حاضر در افغانستان ریشه ندارد.مشکل در ناتوانی با شاید تعلل پاکستان در به زانو درآوردن شبه نظامیان است.بدین ترتیب کاهش تعداد سربازان آمریکایی در عراق به هیچ وجه نمی تواند منجر به فعالیت بیشتر اسلامآباد در مبارزه با تروریسم شود.با فرض اینکه افزایش تعداد سربازان آمریکایی در افغانستان به موفقیت چشمگیر در افغانستان بیانجامد،باز هم نمی توان به بازگشت آرامش به این کشور امیدوار بود.پس از برقراری امنیت نسبی در این کشور،بحث مدیریت کلان افغانستان به میان میآید.کشوری با مساحت جغرافیایی وسیع و سیاستمدارانی نه چندان خبره برای اداره امور کشور.
دستگیری اسامه بن لادن اولویت اصلی دولت اوباما
اکنون زمان خوبی برای این حرکت نیست.اوباما در طول دوران رقابت برای احراز این پست بارها تاکبد کرده بود که به محض ورود به کاخ سفید تمام تلاش خود را برای دستگیری زنده یا مرده اسامه بن لادن به کار خواد گرفت.این ادعا استراتژی زیرکانه خوبی است اما بی شک بر پایه استراتژی منطقی مبارزه با تروریسم نیست.درست است که دستگیری اسامه بن لادن می تواند بسیار خوشایند باشد اما سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده کارهای بسیار دیگری برای انجام دادن دارند.کارهایی که ارزش پول خرج کردن را هم داشته باشد.حذف بن لادن هم آمریکایی ها را خوشحال میکند و هم بر محبوبیت اوباما می افزاید.اما القاعده از آن زمان تا کنون تفاوتهای بسیار ی کرده است . این سازمان دیگر آن نهاد از هم فروپاشیده در حال شکست نیست.حالا دیگر مرگ اسامه هم نمی تواند مصیبتی برای القاعده باشد.از سال 2001 تا کنون بسیاری از رهبران القاعده جان خود را از دست داده اند اما حالا چهره های جدید جایگزین آنها شده اند.در چنین شرایطی اگر بن لادن هم کشته شود،بی شک چهره جوان و پرانرژی تری می تواند جای او را بگیرد.دستاوردهای دستگیری بن لادن کوتاه مدت و نه چندان پایدار است.شاید دقیقا به همین دلیل باشد که سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده دیگر مانند چند سال گذشته به دبنال دستگیری مرد شماره یک القاعده نیستند.
منبع: فارین پالیسی / ترجمه: سارا معصومی
نظر شما