کسانیکه گمان می کنند انقلابهای بهار عربی بدون دخالت بیگانه سرنوشت ملل عرب را تعیین می کند در اشتباه هستند . این اشتباه زمانی افزایش می یابد اگر کسی نتواند روند " کیمیای تحول " در جهان عرب را درک نماید بویژه اینکه درآمدهای نفتی نقش برجسته ای در آن بر عهده دارد که اهمیت آن از دخالتهای خارجی کمتر نیست و در حقیقت این دو مکمل یکدیگر هستند . هرچه درباره اوضاع کنونی گفته شود باید اقرار کرد که روند این انقلابها از سوی ضد انقلاب تحت کنترل درآمده است و تنها یکی دو انقلاب همچنان به روند خود ادامه می دهند.
این یکی دو انقلاب نیز در عین حال ، با دخالتها و حملات ضد انقلاب روبرو هستند و این ضد انقلاب تمامی امکانات خود را بکار میگیرد تا آرمانهای مردم انقلابی و نقش نخبگان سیاسی و اندیشمند را به گونه بیسابقه سرکوب نماید . احساس غرب در به کنترل در آوردن این انقلابها را می توان از دستور مقامات غربی به رژیمهای عربی در مورد خودداری از هرگونه حمله به رژیم صهیونیستی طی اجلاس اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورکبدست می آید. البته اگر انقلابهای عربی همگی به بار می نشستند امکان نداشت چنین تقاضائی مطرح گردد . چگونه می توان باور کرد که بی شرمی غرب بدانجا برسد که چنین دستوری به کشورهای عربی بدهد که حتى در اجلاس سالانه آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین ، رژیم اشغالگر قدس را مورد حمله قرار ندهند. این موضعگیری با توجه به پشتیبانی گسترده و همه جانبه غرب از رژیم صهیونیستی در این آژانس صورت میگیرد . با این همه ، چنین اوضاعی با تحولات چند روز اخیر روبرو شده که طی آن سفارتخانه های امریکا مورد حمله قرار گرفتند و در یکی از آنها سفیر واشنگتن در لیبی و سه از دیپلماتها بقتل رسیدند . البته این رویداد با توجه به همسوئی امریکا و تسلط آن بر انقلابهای عربی قابل پیش بینی نبود .
شاید زودهنگام باشد که بخواهیم درباره آینده موازنه سیاسی در کشورهای عربی در حال تحول ، پیش بینی نمائیم بخصوص پس از رویدادهای مربوط به اهانت به رسول اکرم (ص) ولی در عین حال نشان دهنده خشم گسترده گروههای مردمی دربرابر ایالات متحده امریکاست . غرب و بویژه واشنگتن از آن بیم داشت که انقلابهای عربی احساسات ضد امریکائی در جهان عرب را گسترش دهد که البته در وضعیت انقلابها قابل پیش بینی بود اما انقلاب واقعی نمی تواند با منطق دوستی با امریکا که خود مخالف منطق انقلابی است همسو شود . بهار عربی برای عده ای غیر قابل پیش بینی بود ولی در واقع نتیجه و پیامد طبیعی چندین دهه از بی توجهی غرب درباره اوضاع جهان عرب بشمار می آید . این بی توجهی در سه زمینه صورت گرفته است : آزادیهای عمومی و مسائل حقوق بشری ، رویاروئی با اشغالگران صهیونیست در فلسطین ، وموضعگیری در برابر تسلط غرب و بخصوص امریکا در زمینه های سیاسی و اقتصادی جهان عرب .
پیش بینی نمی شد که گستاخی واشنگتن و هم پیمانان غرب آن تا بدانجا برسد که از کشورهای عربی بخواهند رژیم صهیونیستی را در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل مورد حمله و انتقاد قرار ندهند. اینان هیچگاه چنین تقاضائی را مطرح نمی کردند اگر اطمینان نداشتند که این درخواست مورد قبول قرار نمیگیرد و اینکه رژیمهای عربی برای سرکوب انقلابها نیازمند پشتیبانی و کمک غرب و بویژه امریکا هستند .
دولت اوباما به این رژیمها ثابت کرده است تا چه اندازه می تواند از گسترش دامنه انقلابها جلوگیری نماید . امریکا در دهه 1950 و 1960 برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و طی سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، نیز دست به چنین اقداماتی زده بود. سیاستهای غرب برهبری امریکا همواره نقش اصلی را در جلوگیری از وقوع انقلابهای علیه رژیمهای استبدادگر عرب بر عهده داشته است و در کنار آن ایالات متحده توانست با تضعیف سیاستهای رژیمهای عربی و مطرح کردن طرحهائی درباره " صلح" با تل آویو ، فشارها را بر رژیم صهیونیستی کاهش دهد . اما برانگیختن انقلابها در کشورهای عرب که از دوسال پیش آغاز گردید ، غرب را دچار ترس و وحشت شدیدی نمود. البته طبیعی بود که سیاستمداران غربی و بر اساس تجربه خود در برابر انقلاب اسلامی ایران که پیش از سه دهه گذشته بوقوع پیوست چنین احساسی را داشته باشند . در نتیجه انقلاب ایران در سال 1979 غربی ها معنی انقلاب را چنین دانسته اند : برهم زدن موازنه قوا به گونه ای غیر قابل پیش بینی . در عین حال طرح اسلام سیاسی در سال 1979پس از پیروزی انقلاب ایران مطرح گردید و سیاستهای غربی در خاورمیانه با ضربات هولناک و دردناکی روبروشد از جمله اینکه رژیم صهیونیستی بزرگترین هم پیمان خود در خاورمیانه را از دست داد که همانا شاه ایران بود ، و با قطع روابط تل آویو تهران ، مقاومت فلسطین یک گام بسوی شناسائی آن بعنوان نماینده ملت فلسطین و برقراری روابط دیپلماتیک با آن پیش رفت که همانا گشایش سفارت فلسطین در تهران بجای سفارت اسرائیل بود و نخستین سفارت فلسطین در جهان فعالیت خود را آغاز کرد. این موضوع همانند توفانی بود که همواره سیاستمداران غربی را نگران می کرد و در عین حال سردمداران عرب ناراحت بودند چون در زمینه بهبود روابط با اسرائیل وبرقرار صلح با تل آویو همه گونه سرمایه گذاری کرده بودند . با وجود امکانات غرب در زمینه برنامه ریزیهای استراتژیک ، اینان نتوانستند درک کنند که قوانین و سنتهای ما را نمی توانند تغییر دهند . از جمله این موارد و سنتها اینکه بهنگام اتخاذ مواضع سیاسی سرنوشت ساز و استراتژیک ، نمی توان مردم را نادیده گرفت و یا آنها را به اتخاذ موضعگیریهای بیطرفانه وادار کرد تا سیاستهای غرب تا پایان جهان از رژیمهای استبدادگر عرب پشتیبانی نماید . البته موضعگیری خردمندانه ، چنین حکم می کرد که دیپلماسی غربی همسوئی را بر گزید و دست به اصلاحات سیاسی و امنیتی در جهان عرب بزند ، از جمله ، اصلاحاتی که از خود کامگی سردمداران می کاست و اوضاع حقوق بشری را بهبود می بخشید و به مردم اطمینان می داد که دارای نقشی در مدیریت جامعه خود هستند . اما غربی ها چنین نکردند وانقلابهای کنونی ، نتیجه طبیعی عملکردهای انان بود که هیچ نیروئی در جهان نمی تواند از وقوع آن جلوگیری نماید . این درست است که بخش بزرگی از انقلابها وادار به اتخاذ موضعگیری بیطرفانه گردیدند اما علت اصلی همانا سقوط نخبگان عرب در دام نیروهای ضد انقلاب بود که در نتیجه نتوانستند بدرستی بکارگیری درآمدهای نفتی در توطئه علیه انقلاب را درک کنند.
عملکرد تحول وبازسازی انقلابهای عربی بسیار دیر صورت گرفت و در نتیجه برای مردم رسوا گردید . روند بازنگری و بازسازی انقلابهای مردمی و تغییر سیستم های حکومتی سیاسی و سرنگون کردن رژیمها و برقراری حکومتهای منتخب مردمی در چندین کشور عربی طی بیست ماه اخیر دیر بوقوع پیوست. با توجه به اینکه سیاستهای غربی از دوران استعمار براساس تسلط غرب صورت گرفت ، در این دوران نیز غرب ناگزیر گردید از سلطه گران داخلی طرفداری نماید تا تسلط خود را در کشورهای عربی همچنان پایدار نگهدارد و از برقراری رژیمهای مردمی که مشروعیت خود را از خواست مردم بدست بدست می آورند جلوگیری کند. هدف از انقلابهای عربی دستیابی به حکومت مردمی بود اما با عملیات ومانورهای انگلو ـ امریکائی وبازنگری در سیستم های سیاسی بعضی تغییرات در رأس قدرت صورت گرفت اما سیستمهای حکومتی همانگونه باقی ماندند . و اینچنین کوششهای انقلابیون با تغییر رأس قدرت پایان یافت و سیاستهای خارجی بر اساس واقع گرائی و همسوئی ادامه یافت وخون شهداء پایمال گردید اما گفته شد که تغییراتی در آینده صورت خواهد گرفت.
این سیاستهائی است که نمی تواند قدرت خود را در تحقق خواسته های مردم به اثبات برساند . از سوئی واقعیتهای دیگری وجود دارد که به حمله غرب علیه انقلابهای عربی انجامیده است و بعضی از آنها را بصورت وابسته به غرب در آورده است . غرب همچنان و طبق معمول خود روند برگزیدن رژیمها جدید و سرنگون کردن رژیمهای موجود در کشورهای عربی را ادامه می دهد . البته در این میان تحولات و تغییرهای جزئی نیز بوجود می آورد . از جمله تغییرات مذکور ، موضوع پایبندی به امنیت اسرائیل و پذیرفتن برتری نظامی و استراتژیک آنست . در عین حال انقلابی که دخالت غرب را نپذیرد ، از سوی هم پیمانهای غربی حکومتهای استبدادی عرب مورد محاصره قرار میگیرد وهمچنان تهمتهای طایفه گرائی و مذهبی درباره آن مطرح می شود تا آنکه از هواداری اعراب و مسلمانان محروم گردد.
چه کسی مسئولیت دگرگونی وتحول در کشورهای عربی را به امریکا و هم پیمانانش واگذار کرده است ؟ آیا انقلابیون عرب خرد را از دست داده اند به گونه ای که اینچنین در دام غربی ها گرفتار شوند ؟ عواملی وجود دارند که به تضعیف رهبریهای انقلابیون و برتری ضد انقلاب انجامیده است و این روند همچنان ادامه خواهد یافت مگر اینکه انقلابیون در عملکردهای خود تجدید نظر نمایند و با بیداری در برابر دشمنان موضعگیری کنند . از جمله این عملکردها جدی نبودن جنبشهای سیاسی سنتی در برابر روند تغییر و تحول و بیم آنها از تحویل قدرت به مردم است . این واقعیت هنگامی بروشنی عیان گردید که بعضی از جنبشهای انقلابی در برابر فشارهای ضد انقلاب کوتاه آمدند و در نتیجه روند انقلاب از هم گسیخت بخصوص که ضد انقلابیون از اهرمهای دین و مذهب و نژادبهره برداری کردند. در اینجا بهتر بود خردمندان و رهبران جنبشهای اسلامی تمامی آن ادعاها را رد می کردند و نمی پذیرفتند و بعکس آن عمل می کردند و از آسیب پذیری انقلاب و میهن خود جلوگیری می نمودند . واقعیت دیگری که رهبریهای انقلابهای عربی باید از آن آگاه می شدند همانا اینکه حکومتهای قبیله ای و یا شخصی ، علت اصلی عقب ماندگی ملتهای عرب هستند و اصلاح چنین حکومتهائی محال می باشد. رهبریهای انقلابها باید از احساساتی برخوردار باشند که تحول سیاسی را در مقدمه هدفهای خود قرار دهند و بدانند رژیمهای استبدادگر بدترین و وقیحانه ترین فساد و انحراف را در بر دارند. و بجای برخورد منفی با اختلافهای دینی وذهبی و نژادی ، آنرا پیامد رشد اندیشه وتمدن بشمار آورند همچنانکه در کشورهای غربی با آن برخورد می شود . علت دیگر در سقوط نقش نخبگان همانا روند به ثمر رسیدن کوششهای غرب در سیاستهای پرورش اندیشمندان و نویسندگان و ازادیخواهان وابسته به درآمدهای نفتی است به گونه ای که بصورت حربه اساسی ضد انقلاب در برابر انقلابیون در آیند. خاموشی این اندیشمندان و خودداری از همسوئی آنان با انقلابهای مردمی در برابر دریافت پول نفت اکنون بصورت ننگی بر پیشانی اندیشمندان عرب در آمده است و در عین حال سردمداران و دیکتاتورها از آن بعنوان اسلحه ای علیه مخالفان خود استفاده می کنند . بعد سوم این روند همانا امپراتوریهای رسانه ای هستند که در برابر انقلابها ایستادگی کردند و در آغاز خود را بصورت پشتیبان انقلاب معرفی نمودند اما در عین حال برای منحرف کردن این انقلابها کوشش کردند. این رسانه ها با پول نفت اقدام به گمراه کردن افکار عمومی و برپائی اشوبهای مذهبی و افراطی و تکفیری وقبیله گرائی کردند و تمامی این کوششها در حقیقت جزو عملکردهای رژیمهای استبدادی علیه مردم ستمدیده ماست . بعد چهارم همانا پشتیبانی امنیتی و سیاسی غرب از رژیمهای هم پیمان آنهاست که در نتیجه از هرگونه آسیب رسانی به این رژیمها جلوگیری می نماید وبرای غربی ها اهمیتی ندارد که جویهای خون در منطقه براه بیفتد چون موضوع اصلی ادامه نفت رسانی به صنایع غربی است .
از نتایج این دخالتهای آشکارغربی ، اقدام مسئولان غربی برای تحمیل برنامه های خود بر روند سیاسی و اندیشه ای منطقه است . فشارهای کنونی بر هیئتهای عربی شرکت کننده در اجلاس آژانس بین المللی انرژی هسته ای و نیز اجلاس شصت وهفتم مجمع عمومی سازمان ملل نشان از آن روش و سیاست دارد . دیپلماتها می گویند که فرستادگان غربی کوشش کردند کشورهای عربی را از موضعگیری خشونت بار علیه اسرائیل بعلت داشتن زرادخانه هسته ای باز دارند به این بهانه که چنین عملکردی ممکن است کوششهای بعمل آمده برای پاکسازی منطقه خاورمیانه از سلاحهای هسته ای را با ناکامی روبرو سازد ، که البته این ادعا بسیار گمراه کننده است . پیش بینی می شود که بعضی کشورهای عرب در این زمینه اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهند اما درباره مطرح کردن پیشنهادی در این زمینه اتفاق نظر ندارند . در اجلاس سال گذشته کشورهای عربی از مطرح کردن لایحه ای در این زمینه علیه رژیم صهیونیستی و زرادخانه هسته ای آن خودداری کردند . گزارشهای رسیده حاکیست که همان کشورهای غربی اقدام به وارد کردن فشارهائی بر روسیه وچین برای پیوستن به طرح محکوم کردن برنامه هسته ای ایران نمودند . این دو موضعگیری نشان دهنده دو گانگی موضعگیری کشورهای غربی از یکسو و آمادگی بعضی رژیمهای عربی برای همسوئی با فشارهای غرب مقابل دریافت پشتیبانی وکمک برای سرکوب انقلابهای عربی است . پس چگونه می توان به خاورمیانه خالی از سلاحهای هسته ای دست یافت در حالیکه رژیم صهیونیستی همچنان از امضای قرارداد ان پی تی خودداری می کند و از بازرسی تأسیسات هسته ای خود جلوگیری می نماید؟ چگونه می توان به این دو موضوع تحقق بخشید درحالیکه امریکائیان به برتری استراتژیک اسرائیل بعنوان یک سیاست استوار پایبند هستند ؟ سیاست تغییر وتحول غربی ها برای جلوگیری از پیروزی انقلابهای عربی از همین جا سرچشمه میگیرد وبهمین علت است که اهمیت وقوع بیداری مجدد در افکار عمومی عرب ضروری بنظر می رسد تا از کوششهای ضد انقلاب عربی جلوگیری شود . چگونه انقلابیون عرب همچنان انقلابی خواهند ماند اما از پشتیبانی از روند ازادی فلسطین و رویاروئی با اشغالگران حتى با سخن خالی خودداری می کنند ؟ انقلاب یک ضرورت تاریخی است در منطقه ای که نخست با استعمار روبرو شد و پس از آن با اشغالگری و سپس با رژیمهای استبدادی مواجه گردید . در اینجاست که انقلابها فقط با استواری و پایبندی انقلابیون و بیداری نخبگان اندیشمندان و مسئولان رسانه ها و دانستن روشهای وعملکردهای ضد انقلاب و اصرار وتأکید بر موضعگریهای اصولی و سیاستهای استوار بدور از هرگونه ترس و بیم از عکس العملهای غرب و دخالتهای آن برای پشتیبانی از اشغالگران صهیونیست از یکسو و شکافتن جبهه عربی ـ اسلامی از سوی دیگراست. شاید بعضی ها این تحلیل را به پذیرند اما اگر سیاستها و موضعگیریها در برابر روند تغییر و تحول بر اساس این تحول صورت نگیرد ، روند تغییر وتحول همچنان درجا بزند وهدفهای انقلاب برباد برود و خونهای شهدا پایمال شود. بدور از این ، پذیرفتن این تحول ، برنامه های تغییر و تحول در منطقه را وارد دوران آشوب و توفان خواهد کرد وآنرا وارد یک روند پوچ و توخالی می نماید همچنانکه یمن و بحرین وسوریه با آن روبرو هستند .
ترجمه: محمدماجد نجار
49261
نظر شما