نزهت بادی

فیلم «ارتش سایه‌ها» (1969) که به تازگی از شبکه چهار تلویزیون پخش شده، یکی از آثار درخشان ژان پی‌یر ملویل محبوبمان است که چنان بر جزئیات و ظرافت‌های کارش کنترل و تسلط کمال‌گرایانه‌ای داشت و آداب و مراقبه سختگیرانه و وسواس گونه‌ای در انجام آن به کار می‌برد که می‌توانست از هر داستانی، اثری با سبک شخصی خود بسازد.

به همین دلیل هرچند فیلم «ارتش سایه‌ها» بر اساس کتابی از جوزف کسل ساخته شده که روایتی از اتفاقات مستند و واقعی درباره نهضت مقاومت فرانسه است، اما فیلم دنیای یگانه و خاص خود را دارد که کسی چون ملویل آن را خلق کرده باشد.‌‌ همان سایه‌ها، سکوت‌ها، نگاه‌ها، مکث‌ها و خلاهایی که ما را با اثری سرد، عبوس و تلخ درباره مردانی ساکت و درخود فرو رفته روبرو می‌سازد که هیچ چیزی به اندازه تنهاییشان برایشان اهمیت ندارد.

فیلم‌های ملویل بیش از هر چیزی درباره فضیلت تنهایی است، به همین دلیل در آثار وی تنهایی چیزی نیست که از سر جبر زمانه به مردان تک‌رو و خویشتن‌دارش تحمیل شده و با دریغ و شکایت و دلخوری همراه باشد. بلکه تنهایی انتخاب خودشان است و برای پایبندی به اصول فردیشان به آن احتیاج دارند. درواقع با تاکید بر این تنهایی و حفظ فاصله با دنیای پیرامون است که می‌توانند برای خود حریم شخصی بسازند و در آن همانطوری زندگی کنند که آداب و آیین و آرمانشان تعیین می‌کند.

از این روست که وقتی فیلیپ ژربیه با بازی لینو ونتورا را در میان گروهی می‌بینیم که به نظر می‌رسد جمعی شکست‌ناپذیرند و به شدت بر وفاداری در رفاقت پایبندند، با خود فکر می‌کنیم حفظ این تنهایی و پایبندی به اصول فردی در میان چنین جمعی چه کار دشواری خواهد بود و چه انتخاب‌های تراژیک و اندوهباری در انتظار اوست.

درست است که هر جایی که دردسری برای فیلیپ پیش می‌آید، زخمی می‌شود، به زندان می‌افتد، چیزی زندگیش را تهدید می‌کند و جانش را به خطر می‌اندازد، دوستانش سر می‌رسند و به او کمک می‌کنند و او را نجات می‌دهند، اما اتفاقا بزرگ‌ترین چالش فیلیپ همین دلبستگی و اعتماد به دیگران است که می‌تواند قدرت و اقتدار او را را خدشه دار کند، آزادی‌اش را بگیرد و وی را آسیب‌پذیر کند.


لینو ونتورا در صحنه‌ای از فیلم «ارتش سایه‌ها»

فیلیپ این را همانجایی می‌فهمد که نگاهش در آخرین ملاقات با نگاه ماتیلدا با بازی سیمون سینیوره به عنوان دوست وفاداری که اکنون ناخواسته به دشمنی خائن تبدیل شده، گره می‌خورد.‌‌ همان لحظه است که با خود فکر می‌کند کاش در آن دالان دراز و کم نور به سوی آن دیوار بن بست فرار نکرده و سر جایش ایستاده بود.

اینجاست که تازه معلوم می‌شود که چرا از ابتدای فیلم این‌قدر فیلیپ بر سکوت و سردی و بی‌تفاوتی در رفتارش تاکید داشت و می‌کوشید تا در عین اینکه جزئی از جمع به حساب می‌آید و در دل آن‌ها کار می‌کند، اما همواره در گوشه‌ای از آن بایستد و از دیگران کناره بگیرد و فاصله‌اش را با بقیه حفظ کند و راه خودش را برود و این سخت‌ترین و پیچیده‌ترین کاری است که همه آدم‌های مستقل و تک رو با آن مواجهند.

به همین دلیل غالبا او را تنها در گوشه‌ای از قاب می‌بینیم، حتی در جمع‌های چند نفره نیز بندرت او را در کنار دیگران پیدا می‌کنیم و در بیشتر موارد یا دوستانش در یک طرف قاب هستند و او در طرف دیگر قرار دارد و یا دیگران در فاصله‌ای دور‌تر از او ایستاده‌اند.

تنها موردی که فیلیپ در آن از اصولش سر باز می‌زند و تنهایی‌اش را با کسی شریک می‌شود و اجازه نزدیکی به خود را می‌دهد، لحظات ملاقات با ماتیلداست که هر دو را در یک قاب می‌بینیم که در کنار هم ایستاده‌اند یا قدم می‌زنند و گفت‌وگو می‌کنند و این بزرگ‌ترین اشتباه مردی است که می‌خواهد به هر قیمتی بر اصول فردی‌اش پایبندی نشان دهد و همچنان مستقل بماند.

پس تاوان سهل‌انگاری‌اش این است که در ماشین بنشیند و منتظر بماند تا ماتیلدا، زنی که بار‌ها جانش را نجات داده، به او نزدیک شود، او را نگاه کند و بعد کشته شود و او تنها کاری که از دستش بر آید، این است که سرش را پایین بیندازد و در خود فرو رود و با خود تصمیم بگیرد که این بار که سرنوشتش به آن دالان مرگ کشیده شد، دیگر فرار نکند.

با چنین رویکردی است که فیلمی درباره وقایع و رویدادهای نهضت مقاومت فرانسه به اثری در جهت مواجهه با دشواری‌ها و تناقضات مستقل ماندن در میان جمع و حفظ فردیت در دل گروه تبدیل می‌شود و می‌تواند همه کسانی را در بر بگیرد که به دنبال راهی می‌گردند تا در این دنیای بزرگ بدون اینکه مجبور باشند دست از ویژگی‌های فردی و خاص خود بکشند، از سوی دیگران پذیرفته شوند و بخشی از آن‌ها به حساب بیایند.

5858
 

کد خبر 258431

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سیاه چونه IR ۲۱:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۷
    5 0
    برای مستقل ماندن باید از عمرت >جوونیت> زندگیت بگذری!!