این حقیقتا توفیق الهی بود که امسال، پس از ده سال، توانستم به حج تمتع مشرف شوم. به ویژه که همراه دوستان خوبی بودم که وجودشان سبب کاهش خستگیها و افزایش شادابی من در این سفر طولانی بود. بر اساس تجربهای که خواندن سفرنامه های دیگران حاصل کرده و یا خود طی سالها به دست آورده بودم، سعی کردم نکاتی را یادداشت کنم که بعدها به کاری بیاید. گو این که بسیاری از این مطالب، اگر توسط نویسنده امروزی خوانده شود، اهمیتی ندارد، اما فکر ثبت برخی از مسائل برای آینده و آیندگان را هم باید کرد. تلاشم این بوده تا سخنی غیر مستند نقل نکنم، اما بسا مطالبی باشد که نیاز به تحقیق بیشتر دارد. اصولا سفرنامه در حد یک سفرنامه ارزش دارد نه بیشتر. در باره دوستانم، شاید حق مطلب را ادا نکرده باشم، این از آن روست که هر کسی مشغول کار خویش بود و بنده اطلاع وافی و کافی به ویژه از مدیریت حج و مسائل جاری آن نداشتم. این را میدانم که جناب قاضی عسکر، امیر الحاج ایرانیان، عاقلانه عمل میکرد و همین مانع از پدید آمدن بسیاری از مشکلات می شد. به هر روی آنچه را میشنیدم و مصلحت میدیدم نقل کنم، در اینجا نوشتم.
دوستم جناب آقای محمد مهدی معراجی ملاجظاتی داشتند که البته نمیتوانستم همه آنها را رعایت کنم، اما بسیاری از آنها را مراعات کردم. به رسم دوستی و همراهی در این سفر، این سفرنامه را به ایشان تقدیم میکنم.
چهارشنبه 12 مهر 91 = 16 ذی قعده 1433
نخستین جلسه با رؤسای بعثههای حج
از حدود یک ماه پیش از جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین قاضی عسکر امیر الحاج محترم، درخواست کردم امسال به عنوان معین روحانی کاروان بعثه اعزام شوم. ایشان پذیرفت. دوست عزیز جناب آقای آیت الله معراجی چندین سال است که روحانی این کاروان است و امسال نیز بنده در خدمت ایشان بودم. این کاروان شامل افراد چهارده بعثه فقهی متعلق به مراجع تقلید است که شماری از افراد زبده وابسته به دفاتر آنان یا عالمان مورد تأییدشان در آن حضور دارند.
چهارشنبه شب گذشته، طبق روال هر ساله، جلسهای با حضور افراد شاخص این بعثه ها در سازمان حج قم برگزار شد. تذکرات و تحلیلهایی در باره اوضاع داده شد. مطالبی در باره محل اقامت، و همین طور رعایت برخی از جنبههای مختلف برای برگزاری یک حج خوب. در انتهای جلسه دهها عنوان کتابی که نشر مشعر در باره مسائل حج به ویژه وهابیت منتشر کرده است، میان نمایندگان بعثهها توزیع شد. آقای معراجی گفتند که آیت الله العظمی صافی از این منشورات اظهار رضایت کرده است. این نخستین جلسهای بود که در آن شرکت کردم. این جلسه با حضور رؤسای بعثهها، نماینده رهبری در حج، و ریاست سازمان تشکیل میشود که فرد اخیر به دلیل حضور در جلسه ای در شیراز شرکت نداشت. مدیر کاروان بعثه، آقای حاج محمد عبداللهی قمی است که از جوانی در سالهای نخست دهه پنجاه در کار حج بوده و تاکنون این ارتباط را قطع نکرده است. بنده امسال سعی خواهم کرد گزارش این سفر را اندکی مشروحتر نسبت به سفرهای عمره بنویسم.
در ارتباط با حج ایرانیها نخستین مسأله فعالیتهای فرهنگی و سیاسیای حاشیهای در حج است.
سعودی های نگران
سعودیهای با توجه به مسائل سوریه و مشکلات بحرین و منطقه شرقیه نگران فعالیتهای سیاسی در حج هستند. آنان اصولا از ظاهر شدن جمعیت نگرانند وحتی تظاهرات به نفع خود هم به راه نمیاندازند. فارس به نقل از پایگاه خبری روزنامه الریاض، به نقل از بندر بن محمد وزیر حج عربستان سعودی اعلام کرد که دولت عربستان از هر گونه شعارهای سیاسی در خلال مناسک حج و عمره ممانعت میکند. وی با اشاره به این موضوع تاکید کرد که وزارت حج این موضوع را با دیگر هیئتها و نمایندگیهای خارجی بررسی میکند و از آنها درباره این توافقنامه و صورتجلسه سازمانی این کشور مبنی بر ممنوعیت برداشتن پلاکاردها و سر دادن شعارهای سیاسی امضا میگیرد. این مقام سعودی که در جریان بازدید از فرودگاه بین المللی «امیر محمد بن عبدالعزیز» در مدینه منوره با خبرنگاران صحبت می کرد، در ادامه اظهارات خود از پروژه توسعه مسجد النبی نیز خبر داد و گفت که این طرح باعث خواهد شد تا این مسجد گنجایش حضور دو میلیون نمازگزار را داشته باشد، این طرح بالغ بر 7/4 میلیارد ریال سعودی هزینه خواهد داشت و شامل 182 سایه بان خواهد شد که تمامی صحن های حرم را در بر میگیرد. (تمام). این همان طرحی است که صدای شمار زیادی از مردم مدینه را درآورده و طی آن با افزایش مساحت مسجد در سمت قبله، روضه و قبر مطهر رسول الله (ص) کاملا منزوی میشود.
دلهره ایرانیان برای انجام حجی آرام
اکنون چندماهی است است حجت الاسلام دکتر سید احمد موسوی به سرپرستی سازمان حج منصوب شده و جای آقای لیالی را گرفته است. نخستین نکتهای که به صورت عمومی و خصوصی ابراز میشود این است که ـ همان طور که در خبر بالا هم بود ـ قراردادی امضاء شده که ایران ضمن آن تعهد داده است که هیچ نوع کار سیاسی جمعی نخواهد داشت. باید صبر کرد و دید که چه خواهد شد. ظاهرا قرار بوده ایشان رئیس اوقاف شود که عدم موافقت برخی از مقامات با آن تغییر مسأله را به سازمان حج منتقل کرده است. در جریان تودیع و معارفه هم مسائلی پیش آمد که در خبرها هم منعکس شد.
پرواز به مدینه
روز دوشنبه 12 مهرماه پس از خواندن نماز مغرب و عشاء به مدینه منوره عزیمت کردیم. سه کاروان در یک هواپیمای خطوط ماهان با بیش از 420 نفر پرواز کرد و ما را به سلامت به فرودگاه مدینه رساند. امسال برای کاهش خرید سیم کارتهای عربستان که عمدتا از دو شرکت stc و موبایلی است، شرکتهای همراه اول ایران و ایرانسل اقدام به تبلیغات گسترده کردهاند. مردم می گفتند که ایرانسل در سال گذشته هم، امکانات سهل تری را ارائه کرده بود. از جمله در فرودگاه، یک سیم کارت مجانی توسط همراه اول در اختیار هر زائر گذاشته شد که دو هزار تومان شارژ هم داشت. کاروان ما با مدیریت آقای محمد عبداللهی مرکب از روحانیونی است که در بعثههای علما مشغول فعالیت دینی و مذهبی خواهند بود. پرواز با تأخیر اندکی انجام شد.
یادی از گذشته های حج
در هواپیما ساعتی با آقای عبداللهی گفتگو کردم. از بیست و دو سالگی به حج آمده که نخستین سال حج او 53 است که در آن عمره انجام داده، از سال 54 زائر آزاد شامل حدود پانزده نفر به حج آورده است. بعد از آن هم تا سالها زایرن عمرهای را از طریق اردن و زمینی میآورده است. در سال 58 که وزیر ارشاد آقای میناچی بوده، برای مدیری امتحان داده، و به صورت رسمی زائر آورده است. ایشان گفت که فقط سه سال تعطیلی حج، نیامده اما بقیه این سالها یا مدیر کاروان بعثه بوده، یا مدیر بعثههای علما که الان چند سالی است در این بخش مشغول است. ایشان و آقای جوادیان و مبصری که هر سه قمی هستند، در کار اداره امور کاروانهای بعثهای فعال بودند. در حال حاضر آقای جوادیان بیمار است، اما بحمدالله آقای عبداللهی فعال است. ایشان میگفت خاطرم هست در آن سالهای اول، پیرزن سیاهی نزدیک کوچه موسوم به بنیهاشم مینشست. بزی داشت. صبحها بزش را میآورد. همانجا شیرش را میدوشید و میفروخت و ما از وی میخریدیم. به هر حال پیداست که عاشق حج است و تمام زندگی خود را در این راه گذاشته است.
آقای موسوی رئیس سازمان حج با هواپیمای ما آمد. سالهای قبل در بیشتر مواقع رئیس سازمان با نماینده رهبری میآمدند، اما امسال با این که نماینده رهبری صبحگاه یکشنبه قبل آمده، آقای موسوی تقریبا یک هفته بعد آمد. در ظاهر ممکن است این مسأله اختلاف نظری را نشان دهد چنان که می تواند ناشی از مشکلات کاری باشد. در بخش مدیریت حج، آقای عبداللهی بهترین سالها را زمانی میدانست که آقای ری شهری و رضایی با هم حج را اداره میکردند. در واقع بسیاری از تأسیسات بعثه حج با طراحی آقای ری شهری بوده و قاضی عسکر هم سیاست های آقای ری شهری را ادامه داده و همان نظم و نظام را به خوبی مستقر نگاه داشته است.
در فرودگاه مدینه
در فرودگاه مدینه برای انگشت نگاری و عکس گرفتن از قرنیه دو ساعت و نیم معطل شدیم. پشت میزی که ما باید گذرنامه را تحویل میدادیم، جوانک مغروری نشسته بود که کار هر گذرنامهای را که انجام میداد، آن را نزد صاحبش پرت میکرد. در تمام این مدت سرپا ایستاده بودیم. در نهایت از این خان گذشتیم و به بررسی بارها رسیدیم. اما جالب آن که بدون آن که چمدانها را باز کنند و یا لب تاپ را روشن کنند، عبور کردیم.
ساعت یازده و نیم بود که بنده به قصر الدخیل آمدم. محلی است که سالهاست مرکز بعثه ایران است و امسال نوسازی شده است. اتاقی که در نظر گرفته شده بود به شماره 325 قبلا دوست عزیزم جناب حجت الاسلام حسن آقای مظاهری فرزند آیت الله مظاهری در آن مستقر شده بود. ایشان بیدار بود و بنده آنجا استقرار یافتم. این خوشبختی من بود که با ایشان باشم. تا ساعت یک و نیم از هرجا گفتگو شد و سپس استراحت کردیم. خاطرم هست در اولین سفر بنده که سال 1371 بود درفندق الدخیل بودیم که آن زمان به همراه هتل دله از بهترین هتل های مدینه بود. چند سالی بعثه آنجا بود تا این که اینجا یعنی قصر الدخیل ساخته شد. از آن زمان که شاید اواخر دهه هفتاد بود تاکنون بعثه در اینجا مستقر است. امسال تعمیراتی هم در آن شده که کاملا مشهود است.
پنج شنبه 13 مهر 17 ذی قعده
حضور علما در مراسم دعای کمیل
صبحانه را همراه آقایان سید احمد سجادی، خادمی و جناب مظاهری صرف کردیم. بعد از آن آقای معراجی آمد. جلسه کوتاهی برای برنامه دعای کمیل امشب داشتیم. شایع شده بود که امسال مراسم دعای کمیل به صورت عمومی و طبق روال سابق در کنار بقیع برپا نخواهد شد و اجازه نخواهند داد. اما بر اساس مسموعات دو شب قبل که نماینده محمد پسر نایف اینجا آمده بوده و با نماینده رهبری در بعثه جلسه داشته، قرار به برگزاری شده است. سالهای قبل هم از همین طریق هماهنگی میشده است. آقای حجت الاسلام مظلومی از معاونان آقای قاضی عسکر است. جلسه با وی و آقای مجید آخوندزاده بود. از آنجا به دیدن آقای قاضی عسکر رفتیم. دقایقی بعد آقای موسوی رئیس سازمان حج و زیارت هم آمد. قدری بحث های متفرقه سیاسی شد. ایشان از این که در ایران گفتهاند مراسم دعای کمیل و برائت برگزار نمیشود ناراحت بود. همان طور که اشاره کردم داستان مربوط به قراردادی بوده که طی آن سعودی تعهد گرفته که ایران حق برگزاری اجتماعات سیاسی و آنچه که مربوط به ترویج مسائل تشیع است را ندارد. بحثی هم در باره موارد حمله به روحانیون در مسجد النبی (ص) و اطراف آن بود. مواردی وجود دارد که چندان قابل توجه نیست و سالهای گذشته هم بوده، اما به هر حال تحریک مردم با توجه به حوادث سوریه و غیره آثاری در این زمینه دارد.
بعثه های حج
بعد از آن همراه آقای معراجی به دیدار از بعثهها رفتیم. استادی آقای معراجی در این دیدارها و حل و فصل مشکلات و مسائل با توجه به تجارب ایشان، عالی است. از بعثههای آیات عظام مکارم و سیستانی دیدن کردیم. امسال حضرت آیت الله سیدان هم در بعثه آیت الله سیستانی حضور دارند. در بعثه آیت الله مکارم هم آقای بیآزار شیرازی حضور دارند که هرساله با همین بعثه مشرف میشوند. با ایشان قدری در باره کتاب آقای ثبوت بحث شد.
از آنجا به بعثه آیات سبحانی و نوری همدانی و فیاض و و حید خراسانی رفتیم. در بعثه حضرت آیت الله سبحانی، جناب آقای بُنابی که دارای حوزه علمیه برجسته ای در شهر بناب هستند، حضور داشتند. چنان که در بعثه آیت الله نوری، جناب آقای مهدی فیض قمی هستند. صدای روضه خوانی از یکی از دفاتر می آمد. یکی از دوستان اظهار کرد که هم ایشان است که چند سال قبل مطرح شده چند روزی مفقود شده و او را برده و با سیگار شکنجه کرده اند که چرا مطالب ضد اهل سنت بالای منبر اظهار میکنی، اما اندکی بعد پیدا شد و به رغم آن که آثار سوزندان با سیگار روی صورتش بود، معلوم شد داستان واقعی نبوده است (شنیدم اخیرا آقای یونسی وزیر اطلاعات وقت هم دوباره این ماجرا را بازگو کرده است) به هر حال طرح اولیه این مسأله موجی از خشم را در برخی بیوت برانگیخت. اما با روشن شدن ماجرا داستان صورت دیگری یافت.
در بعثه آیت الله فیاض، آقای آل محسن از طلاب فاضل منطقه شرقیه حاضر بود که کتابهایی هم دارد. در بعثه آیت الله نوری، آقای صالحی خوانساری مسؤول است که خاطرات خود را به اختصار از واقعه سال 66 گفت، مطالبی که بسیار ناراحت کننده بود. ای کاش آن مطالب را جایی بنویسد و منتشر کند. برای ناهار به بعثه آیت الله سیستانی برگشتیم. نماز را خواندیم و ناهار را در خدمت آقای شهرستانی بودیم که مفصل از این طرف و آن طرف صحبت شد. ظاهرا آقای موسوی رئیس سازمان هم همین امروز به دیدار بعثهها آمده بود.
همان طور که در آغاز اشاره کردم در مجموع 14 بعثه از سوی مراجع در حج فعال است. یک ساختمان با نام درة الفلاح محل خواب و در محلی دیگر که العزیاتش خوانند و البته در فواصل نزدیک ساختمانهایی برای مراجعات دارند. هر کدام از صبح تا ظهر در ساختمان منتظر مراجعات مردمی هستند.
در این کاروان، آقای معراجی، به عنوان روحانی مطرح است، اما روشن است که کاروان یاد شده نیاز به روحانی به معنایی که در بقیه کاروانها مرسوم است ندارد، در واقع وظیفه ایشان، ایجاد هماهنگی میان کاروان یاد شده با بعثه و انجام اموری است که از طرف امیر الحاج به ایشان محول میشود. طبیعی است که کاروانی با این حجم و شخصیتهای موجود در آن و نیز رسالتی که در هدایت امور دینی و فقهی حجاج بر عهده دارد، مسائل فراوانی دارد که همه اینها بر عهده آقای معراجی است. انجام این کارها، توسط ایشان، از مدتها پیش از حج آغاز شده و در تمام این مدت، در نهایت سختکوشی و تلاش به حل و فصل مسائل مشغول است.
امسال آقای قاضی عسکر، آقای لیالی و آقای رضائی را که از مدیران پیشین حج بودند، دعوت کرده بودند تا از تجارب آنان استفاده کنند.
عصری قدری استراحت کرده و برای اولین بار توانستم از اتاق آقای حجت الاسلام سجادی به اینترنت وصل شوم. ایشان مسوول امور فرهنگی کاروانهاست. برگزاری مسابقات در کاروانها، هدایت آنها و همین طور برنامه ریزی برای شورای فرهنگی داخل کاروانها و کارهای مشابه از اموری است که این بخش انجام می دهد. بخش عمدهای از این کارها دادن هدایای فرهنگی و دینی است که از آن جمله اهدای سجادههایی است که به جای مهر، حصیردار به زائران ایرانی خارج از کشور است. شاید بعدا به مناسبت عرض کنم که کارهای فرهنگی داخل کاروانها یکی از مسائلی است که هم بعثه، هم روحانی به همراه شماری از منتخبین زائران در آن سهیم بوده و فعالانه کار میکنند.
گرانی ارز و کاهش خرید
به مناسبت بالا رفتن نرخ ارز و در هم ریخته شدن بازار، دیروز تهران قدری ناآرام بوده، اما ظاهرا امروز آرام شده است. در اینجا همچنان پس از سالها نشریه زائر منتشر میشود. امسال گویا مانند دو سال قبل، آقای دکتر توکلی آن را اداره میکند. نظام آن همان نظام سابق است اما با توجه به تجربه ده سال قبل، احساس کردم شکل و شمایل آن قدری بهتر شده است. هر شماره آن روزانه در هتلها نصب میشود. خبر امروز آن برگزاری دعای کمیل عمومی در کنار بقیع است که غالبا تصور میشد تعطیل شده اما ان شاءالله برگزار خواهد شد. امسال تا به حال ریال سعودی بیش از هشتصد تومان است، بنابر این خرید توسط حجاج چندان معنا و مفهوم زیادی نخواهد داشت گرچه تعطیل هم نخواهد بود.
مراسم دعای کمیل
عصری ساعتی اخبار ایران را دنبال کردم. نزدیک مغرب راهی حرم شدم. حس غریبی داشتم. ایام حج وضعیت متفاوت از ایام عمره است. جمعیت وتنوع آن و شلوغی این ایام جدی است. بعد از نماز مغرب و عشا برگشتم. ساعتی بعد برای برنامه دعای کمیل راهی حرم شدیم. همان طور که اشاره کردم امسال شایع بود که مراسم برگزار نخواهد شد، اما سعودیها گویا پذیرفتهاند که مانند سالهای قبل مراسم دعای کمیل برگزار شود. این یک برنامه روتین اما دشواری است که بعثه آن را هدایت میکند. شاید به جرأت بتوان گفت حداقل دهها و شاید صدها نفر درگیر اجرای آن هستند و به طور شگفتی آرام و پرشکوه برگزار میشود. این مسأله به تدریج وارد سنن زیارتی شیعیان در مدینه شده و اگر نباشد گویی چیزی زمین مانده است. تمامی محوطه بین الحرمین از دیوار بقیع تا دیوار آهنین که فاصله آنها حدودا سی تا پنجاه متر است و طولاً از دیوار مسجد تا دیوار بازار جمعیت نشسته است. به نظر میرسد شمار مردان بیش از زنان است. بخشی هم اختصاص به روحانیون عالی رتبه و دیگر مقامات دارد که در کنار قاری و امیر الحاج و در واقع جلو دوربین هستند. ابتدا قرآن خوانده میشود. سپس مداحی که کنترل شده و با اشعار خوب اجرا میشود. آنگاه دعای کمیل و در آخر باز مرثیه خوانی و روضه و در انتها دعای ریاست بعثه. سر ساعت نه و نیم آغاز و دقیقا سر ساعت ده و نیم تمام میشود.
در وقت ورود، مأمورین فراوان سعودی با ایجاد راهروهای انسانی، در دو طرف بالا و پایین بقیع مانع از آمدن غیر ایرانیها در جمع میشوند. صدها نیروی لباس شخصی آنها در اطراف و زیر پلههای ورودی بقیع حضور دارند. از چند نقطه به ویژه جلوی مراسم فیلمبرداری حرفه ای توسط آنها میشود به طوری که یک مورد آن دقیقا جلوی محلی است که نماینده ولی فقیه و مداح و دعا خوان نشسته است.
با شروع دعا فضا به سرعت معنوی میشود و این وضعیت تا آخر ادامه دارد. با تمام شدن دعا همه متفرق میشوند. بدین ترتیب سعودیها با این کار، هم دل حجاج ایرانی را به دست میآورند و هم مانع از آمدن دیگران میشوند. صحبت بود که نماینده محمد پسر نایف هم در مراسم شرکت کند. نمیدانم در مراسم بود یا خیر. به هر حال این مراسم سی ساله امسال هم به خوبی و خوشی برگزار شد. آقای موسوی هم همراه آقای قاضی عسکر آمد و در مراسم شرکت کرد. بنده هم در صف حدودا ده دوازدهم جمعیت جلوی مراسم بودم.
کتابفروشی عقیده
بعد از بازگشت، علی الرسم، نان خشک و ماست و خیاری در بعثه درست میکنند که ویژه کسانی است که در کار برگزاری مشارکت داشتند. جمعیت زیادی به اتاقی که در طبقه سوم بود آمدند و خوردند. بعد از آن ساعتی با آقایان معراجی و سجادی گفتگو کردیم. هم اتاقی بنده جناب آقای مظاهری پس از دعای کمیل به حرم مشرف شده بود که پس از ساعت دوازده آمد. شبها تا صبح حرم باز است و ایشان گفتند که تقریبا خلوت بود. امروز در کتابفروشی چسبیده به بقیع در همین مسیر هتل به حرم، کتابی دیدم در رد بر کتاب آقای نجاح الطائی که در باره همراه پیامبر (ص) در غار نوشته و خواسته بگوید که ابوبکر همراه آن حضرت نبوده است. این کتابفروشی تابلویی با عنوان «کتابفروشی عقیده» دارد. در این اطراف پارچه فروشیهای چندی هست که تابلوشان فارسی است، اما این اولین بار است که مشاهده می شود کتابفروشی اسم فارسی دارد. باید آثار فارسی هم داشته باشد. آقای مظاهری گفتند که کتاب شرح حال خود نوشت برقعی و کتاب شاهراه اتحاد قلمداران را در آنجا دیدهاند. وقتی من جلوی آن ایستادم نوارهای سخنرانی به فارسی هم پخش میکرد. بنابرین میتوان یقین کرد که هدفش تبلیغات برای ایرانیان است که در آن مسیر رفت و آمد دارند.
جمعه 14 مهر 18 ذی قعده
آثار دیر خوابیدن دیشب سبب شد تا حرم صبح را از دست دادم و خیلی تأسف خوردم. بعد از صبحانه به اتاق بخش فرهنگی رفتم. مدتی در انتظار درست شدن اینترنت بودم که خیلی دیر شد. آقای مظلومی که از رفقای قدیم مرکز نور است معاونت امور روحانیون را دارد. از اخلاق علما سخن میگفت که از هر راهی تلاش میکنند تا به عنوان روحانی به حج بیایند. از این مشکل که با سه هزار روحانی سروکار دارد، و هر کدام اخلاقی دارند و وابستگیهایی و توقعاتی. اظهار میکرد همه کارهای علمی و فرهنگی را رها کردهام و فقط یکی دو برنامه در شبکه سحر دارم که مانده است. ایشان قبلا روحانی کاروانهای خارجی بوده است. اینها کاروانهایی هستند که حاجی های خود را از ایرانی های خارج از کشور می گیرند. حیف ایشان که کارهای مرکز نور را ادامه نداد.
علمای بعثهها
بعد از آن همراه آقای معراجی راهی چند بعثه دیگر شدیم. بعثه آیت الله شبیری زنجانی که آقا سید محمد و سید جواد دو فرزند ایشان در آن بودند. بحثهایی هم آنجا شد که جالب بود. هر کاروانی یکی دو خدمه و گاه بیشتر هم دارد. بعد از آن به بعثه آیت الله صافی رفتیم. همین طور بعثه آقای آیت الله اردبیلی و سپس بعثه آیت الله سید کاظم حائری و نیز بعثه آیت الله آقاعزالدین زنجانی که آقازاده ایشان در آنجا بود و گفت که پادرد پدرم چند سال است که مانع از رفتن ایشان به مسجد است. خود ایشان در مشهد و زنجان است، هرچند الان بیشتر در زنجان است. بحثهایی در باره سیره نبوی شد و میگفتند که حیات امامان را خواندهاند.
قاعده بعثه از قدیم الایام و به جهت وحدت اسلامی آن است که در کاروانها نماز جماعت برپا نباشد که رعایت میشود. جز آن که در بعثه علما، معمولا نماز جماعت خوانده میشود.
امروز وقت ناهار بحثهای مختلفی در باره سوریه و امریکا شد. یکی از دوستان با تجربه گفت: هر سوری که در اینجا باشد دولت سعودی ماهی پنج هزار دلار به وی می دهد مشروط بر آن که به ارتش آزاد سوریه بپیوندد. پول تحویل خانواده وی می شود. بسیاری از آنها به همین بهانه رفتهاند پول را می گیرند و در سوریه خود را گم و گور می کنند.
قیمت هتلهای مکه در ماه رمضان
در باره ایران آنچه مهم است بحث دلار است که این روزها سخت شده است. بحث در باره شلوغی ایام رمضان سال جاری در مکه بود به طوری که شب 27 رمضان حدود چهار میلیون نفر در مسجد الحرام و اطراف آن حضور داشتند. نماز جماعت تا نزدیک حجون و از آن طرف تا تونل بالای رمادا رسید. در آن ایام کرایه یک اتاق از هتلهای زیر ساعت در شب 27 رمضان مبلغش سی هزار ریال بوده است. تصور این مطلب البته بسیار دشوار است اما اگر بدانیم که همان شب اتاق های دارالهادی هم یک شب را 2400 ریال میگرفتند مسأله را طبیعی خواهیم دید.
آقای معراجی زودتر از بنده به بعثه آیات آمد. وقتی برگشتم نزدیک دو بعد از ظهر بود. دیدار انفرادی رئیس سازمان از برخی از بعثه ها اسباب حرف و حدیث شده است. چرا که در طول بیست و اندی سال، دیدار نماینده رهبری از بعثهها همراه رئیس سازمان بوده است. دوستان ما تلاش میکنند که این مسأله به خوبی حل و فصل شود تا خداناکرده تصور اختلافی ایجاد نشود. در مروری که بر بعثهها کردیم همه از محل اقامت خود راضی هستند. همان طور که گذشت یک هتل محل اقامت و خوابگاه است و هر کدام از بعثهها ساختمانی برای استقبال از مراجعان خود و پاسخگویی به آنها دارند. طبعا برخی خلوت و برخی شلوغتر هستند، هرچند در حال حاضر همه خلوت هستند. عصر حوالی ساعت پنج و ربع بود دیداری با آقای قاضی عسکر داشتیم. بحث های مختلفی شد.
دیدار اعضای بعثههای سایر کشورها با امیر الحاج ایران
گفتنی است که امروز خبردار شدم که دعای کمیل دیشب با یک ساعت تأخیر در ایران پخش شده است. برای ارسال به ششصد قسمت تقسیم و با اینترنت ارسال و دوباره بازسازی و پخش شده که کار سنگینی است. عصری هم دیدم که سی دی آن را دو ریال دم در بعثه میفروشند. وقتی ما از خدمت آقای قاضی عسکر بیرون آمدیم هیئتی از الجزایر آمد. دیروز هم گروهی از تاجیکستان که معمولا رئیس بعثههای آنها هستند آمدند. در جلسه رئیس تاجیکستان برخی از روحانیون اهل سنت بعثه هم بودهاند. رئیس آنها خیلی شگفت زده شده که سنی و شیعه این طور کنار هم در یک بعثه فعالیت میکنند. شام را هم با آقای قاضی صرف کردهاند. این دیدارها تا آخر ایام اقامت آقای قاضی عسکر ادامه دارد و دوطرفه یعنی دید و بازید است و سبب انتقال تجربهها میشود.
عصری سری به دفتر نشریه زائر زدم. نشریهای که سالهاست در ایام حج میان زائران توزیع میشود. در سالهای نخست یعنی از هفتاد به بعد افرادی مانند آقای سلیمی نمین و شریعتمداری و بسیاری دیگر آن را اداره میکردند. از این نشریه هر روز یک شماره منتشر شده و در میان کاروانها توزیع میشود. بیشتر افراد آن را میخوانند چون هم اخبار گذشته هست و هم حال و هم آینده. همین طور در باره مدینه شناسی و حج و عرفان آن و مسائل دیگر مطالبی به چشم میخورد. گفتم که امسال مانند دو سال گذشته مسؤولیت آن را آقای دکتر توکلی دارد.
نمایی از حاجیان کشورها
بعد از مغرب عازم حرم شدیم. نماز عشا را به جماعت خواندیم. بعد هم زیارت پیغمبر (ص) و فاطمه (ع) را خواندیم. به تدریج جمعیت را از قسمت اصلی مسجد و پشت سر آن خالی کردند. ما هم بیرون آمدیم. کنار قبور ائمه علیهم السلام توقف کرده زیارت خواندیم. حضور طوایف مختلف از انواع نژادها مشهود است. امسال غالب حجاج از هر نقطه، لباسهای مخصوص پوشیدهاند. زائران ایرانی هم در هر کاروان لباسهای مشابه دارند، اما افریقاییهایی یا مغربی ها و غیره لباسهای زیبایی دارند. دو گروه چینی هم دیدیم که روی کیف های آنها الحاج الصینی نوشته شده و لباسهای مشابه داشتند. ساعت نه برگشتیم. مغازهها نسبتا خلوت است. چند جا برای خرید دمپایی توقف کردیم. عاقبت هتل آمده، شام خوردیم. دوستان در اتاقی نشسته مشغول گفتگو شدیم. تا ساعت دوازده شب مشغول بحث در باره مشکلات فرهنگی ایران بودیم. آقای خادمی گفت که صبح ها بعد از نماز جلوی بقیع رفته و با اشاره به روحانیون که همراه زائرین نشستهاند از آنها میخواهد سریع برخیزند. اگر بعثه این کار را نکند، پلیس اقدام میکند و ایشان گفت وقتی ما این کار را میکنیم پلیس جلو نمیآید.
شنبه 15 مهر 19 ذی قعده
صبح ساعت پنج به حرم مشرف شدم. در راه بودم که اذان را گفتند. وقتی رسیدم غلغله جمعیت بود. به زحمت جایی در راه عبور در داخل مسجد پیدا شد. همانجا ایستادم. در نماز سوره فجر و بلد را خواند. بعد از نماز از مسجد بیرون آمده، به سمت بقیع رفتم. بسیار شلوغ بود. هنوز تاریک بود و به همین خاطر خواندن زیارت نامه مشکل بود. علاوه بر آن ممانعت هم به عمل میآوردند، گرچه آرام. نیم ساعتی بودم. هوا که روشن شد زیارت نامه را خواندم. گشتی در بین قبور زدم و بیرون آمدم.
صبحانه را در خدمت دوستان بودیم. صحبت حکایت اتفاقی بعد از ماجرای روز ششم ذی قعده سال 1366 شد. ماجرای آن شخصی که گفته بود خوب .. حجمان که باطل نمی شود؟ آقای عسکری خودش گفت که ما را دستگیر کرده در ساختمانی زندانی کرده بعد از ظهر تا شب نگه داشتند. من گفتم سنی هستم. رهایم کردند. رفتم بعثه و گفتم که عدهای آنجا زندانی هستند. ماجرای آن شخصی هم که نگران بوده و مرتب سوال میکرد با ما چه میکنند همانجا اتفاق افتاده بود. حجت الاسلام و المسلمین آقای عسکری نه سال است که در مکه مستقر هستند و آشنای با وضع مدینه و مکهاند و عمده کار زیارت دوره افراد بعثه را ایشان انجام میدهد. ایشان در ایام سال هم منهای اواخر رمضان تا ذی قعده در مکه مقیم هستند. حضرتشان گفتند که اخیرا و از جمله امسال مأموران کنترل چی در گمرک ورودی، اجازه آمدن کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه را نمیدهند. از علت آن سؤال شده بود، گفته بودند که نویسندهاش منحرف است!
کتابی از یک عالم یزدی
ایشان گفتند: یک کتاب خطی از مرحوم سید احمد صباغ موسوی نزد من بود که اطلاعاتی در باره مدینه داشت. از جمله این که مبلغ گزافی به مقدار دویست لیر ترکی [!] داده و یک دانه خرما از حدیقه الزهرا که در داخل مسجد النبی بوده گرفته است. در جای دیگر این کتاب نوشته بود: از درب قبه العالیه [مزار روی قبور ائمه] کنار قبر فاطمه بنت اسد که خارج شدم، وارد مسجدی شدم که گفته میشد بیت الاحزان حضرت زهرا سلام الله علیها و در محراب آن کتیبه ای بود که نوشته شده بود: هذا مقام فاطمه.
امسال هم جستجوی ساکها و چمدانها مانند سالهای قبل کم و بیش ادامه دارد. در کاروان ما جستجوی خاصی نشد، اما گزارشها حاکی است که در جده، چمدانها را باز کرده و کتابها را بیرون میآوردند. یک بار هم جسارت کرده لباس دو نفر از روحانیون را تا مرز زیرپوش درآورده و در ظاهر هدفشان کنترل بوده اما در اصل در پی اهانت بودهاند. شاهد آن که دوست دیگری که امروز رسیده بود می گفت که در جده هیچ جستجویی صورت نگرفت. تنها کامپیوتر یکی از دوستان را روشن کردند اما داخل آن را هم ندیدند.
خاطرهای از یک روحانی یزدی
آقای وحیدی یزدی که روحانی کاروان پزشکی است، امروز در اتاق بخش فرهنگی بعثه بود. ایشان گفت یازده سال است که روحانی این کاروان است. در مجموع، از مجموعه بیماران کاروانها، یک کاروان وقوف اضطراری دارد که باید کارهاشان را ایشان و پزشکان انجام دهند. ایشان گفتند که دکترای فلسفه دین را از دانشگاه قم و دکترای جامعه شناسی را از علامه طباطبائی دارند. همچنین ارتباط نزدیکی هم با آقای محمد رضا حکیمی دارند. بنده توجه نداشتم و ایشان گفتند که آقای رحیم پور ازغدی ( داماد شیخ محمد حکیمی) در کارهایش از آقای حکیمی استفاده می کند و سبک و سیاق افکار و روش او را در ارائه دارد. آقای محمد حکیمی فعلا در مشهد اقامت دارد. بنده ـ جعفریان ـ خاطرم هست که آقای حکیمی در سال 58 در حسینه شهدای قم تدریس میکرد. آن زمان بنده طلبه مدرسه رسالت بودم و مدتی در آن جلسات شرکت کردم. آقای وحیدی گفتند که ساختمانی که الان در قم محل دفتر مقام معظم رهبری است، در اصل ساختمانی است که مرحوم آیت الله صدوقی برای محل اقامت آقای حکیمی یا موسسه وی در قم خریداری کردند که بعدها با وساطت آقای فاضل میبدی تحویل آقای موسوی اردبیلی شد و رشته اقتصاد اسلامی در آنجا تاسیس گردید. همان که بعدها به صورت دانشگاه مفید درآمد. بعد از رهبری آیت الله خامنهای آقای محمدعلی صدوقی آن را در اختیار ایشان گذاشت. ایشان خاطره خوبی هم از مسائل حجیه و کاروانیه خود گفتند. یک بار یک جانباز شیمیایی در یزد بنده را دید که اگر من به حج بیایم مرا کمک می کنی؟ گفتم بله. فکر کردم کجا مرا پیدا خواهد کرد. به حج رفتم. یک روز رفتم به مسجد و گفتم طوافی بکنم. قبل از نماز عصر بود. کاروانی را دیدم که با لباس احرام به سمت مسجد میآیند. تعجب کردم که چرا این وقت آمدند؟ الان باید تا ده شب صبر کنند تا اعمال را انجام دهند. یک مرتبه دیدم یک کسی کشان کشان به سمت من می آید. دست مرا گرفت. دیدم همان جانباز است. اصلا فکرش را نمی کردم. در حالی که خودش فکر کرد که من برنامه ریزی کردهام تا او را پیدا کنم. کاروان آنها مستقیم از جحفه آمده بود. در طول اعمال از اسپری هم استفاده نکرد و به راحتی اعمال حتی سعی صفا و مروه هم انجام شد. بعد از من خواست او را به هتل برسانم. با یک نشانی بسیار ضعیف بدان سمت رفتیم. چند نفر پیدا شدند که به اتفاق از هم کاروانیهای ایشان بودند و ما را راهنمایی کردند.
یادی از آقای قرائتی
ظهر به درة الفلاح رفتم. ناهار را در کاروان بعثهها بودیم. همانجا استراحت کردیم. ساعت چهار به بعثه آیت الله جوادی آملی رفتیم. بحثی در باره نقدی که بنده به آقای قرائتی نوشته بودم، شد. جالب بود. بعد که به آقای حسن آقا مظاهری این مطلب را گفتم، گفتند، زمانی آقای قرائتی در جایی علیه درسهای خارج فقه صحبت و از آن انتقاد کرده بود، پدرم ـ که آقای قرائتی کفایه را پیش ایشان خوانده بود ـ یک روز سر درس ضمن تعریف از آقای قرائتی گفتند: دخالت ایشان در این مسائل این مسائل از قبیل دخالت کارگران در امور وزارت کشور است.
خاطره ای از آقای راشد یزدی
از آنجا به حرم مشرف شدیم. زیارت پیامبر (ص) و فاطمه زهرا (س) خواندیم و نماز و بعد هم جزء قرآن را خواندیم تا مغرب شد. نماز خواندیم. برگشتیم. زیارت مختصری از ائمه علیهم السلام کردیم و به هتل برگشتیم. جالب است که در ورودیهای مسجد النبی(ص) برخلاف گذشته، هیچ نوع کاوشی از وسائل مردم صورت نمیگیرد. مسجد بسیار شلوغ است و باید مراقب انواع ویروسها بود. سرفه ملاک خوبی برای مریضی است، اما فعلا خبر چندانی از آن نیست. آقای راشد یزدی به اتاق ما آمدند. امسال غالب سخنرانیهایی که با اجتماع چند کاروان در یک هتل میشود به عهده ایشان است. هم مطلب دارد و هم شیرین است. صحبت های مختلفی شد. گفتند که در سالی که جهیمان در مکه ادعای مهدویت کرد، من از مدینه عازم جده بودم. رادیوی سعودی یکسره می گفت که اینها مهدی نیستند. سال بعد آمدم. کتابی با نام الدرر فی احوال الثانی عشر چاپ شده بود که روایات مهدویت را آورده و گفته بود که با این مدعی مهدویت منطبق نیست. دو نسخه خریدم، یکی برای خودم و دیگری برای آقای صدوقی. سال بعد که آمدم دیگر نسخهای از آن را نیافتم. به ایشان شرح دادم که بعد از آن ماجرا دهها کتاب در موضوع مهدویت نوشته شد و همه هم روشنگری در همان زمینه بود.
در راه که میآمدیم کسی گفت آقای موسوی نسب را در مسجد نبوی گرفتهاند. آقای راشد میگفت گویا در مسجد النبی (ص) تفسیر میگفته است. حالا باید صبر کنیم ببینیم چه خبر خواهد شد. آقای راشد قدری از همراهی دولت سعودی برای برگزاری دعای کمیل صحبت کرد. از آقای قاضی عسکر هم تعریف کرد که اجازه ایجاد اختلاف در امر حج را نخواهد داد و مشکلی پیش نخواهد آمد و با درایت همه چیز را مدیریت خواهد کرد. گفتند یکی از میهمانان ویژه آقای موسوی، آیت الله کعبی است چنین به نظر میآید که آقای کعبی فردی عاقل است و میتواند در کاهش برخی از تنشها در اینجا سودمند باشد.
شب را در خدمت آقای شهرستانی بودیم. میهمانان آقایان راشد یزدی، رستگاری، مظاهری، سجادی، فلاح زاده، هادوی و مینایی. بیش از یک ساعت و نیم طول کشید. بعد از آن به هتل برگشتیم. ساعتی هم در اتاق آقای خادمی نشسته بودیم. یک آب میوه گیری برقی دارند که پرتقالها را که نمیشود خورد، آب گرفته، هر شب لیوانی به حضار میدهند. خیلی خوشمزه است. آقایی هم به نام علیزاده موسوی بودند که امسال برای نگارش کتاب حج به دعوت بعثه به حج آمدهاند. سه سال بنده آن کتاب را نوشتم که دو بار مشترک با دوستان و سال 82 منفردا آن را نوشتم.
دوستی گفت که چند جوان در مسجد الحرام روحانیون را اذیت کرده، آنها را هل می دهند و عمامههاشان را میاندازند. کس دیگری تأیید کرد و گویا موردی بوده است. آقای عسکری گفتند که آقای موسوی نسب را هم آزاد کردند. گویا برای چند نفر از دوستانش جلسهای در مسجد داشته تفسیر میگفته است.
یکشنبه 16 مهر 20 ذی قعده
صبح در وهله اول مشغول تصحیح روزنامه سفر حج سید حسن موسوی اصفهانی یک روحانی اصفهانی به مشهد و مکه شدم. این کار را چند روز است که به آرامی شروع کردهام. سپس سراغ اینترنت رفته، بعد از دیدن ایمیلها و برخی از تماسها با کتابخانه مجلس، همراه یکی از دوستان، به محل موزه مدینه که متعلق به مرکز دراسات مدینه و در حاشیه خیابان ستین در ساختمان سوق الجزیره است، رفتیم. محلی کوچک است که از ساختمان وقف داودیه به اینجا منتقل شده است. زائران ترک از آنجا در حال بازدید بودند. از پسری که در آنجا و مشغول فروش هدایای موجود در موزه بود، سراغ برادرش احمد شعبان را گرفتم. گفت به دانشگاه مدینه منتقل شده، اما رئیس موسسه همچنان عبدالباسط البدر است که در همان ساختمان قدیم طبقه اول است. وی یک کتاب سه جلدی با عنوان الشامل فی التاریخ المدینة المنوره دارد.
دیداری سرد از نادی الثقافی مدینه منوره
از آنجا عزیمت حرم کردیم. نزدیک مسجد بودم که زنگ زدند که باید به محل نادی الثقافی منوره برویم. برگشته نماز را در اتاقم در هتل خواندم و ساعت یک، همراه آقایان سودانی، مظلومی و زمانی به نادی المدینه المنوره الثقافی مدینه رفتیم. رئیس آن دکتر عبدالله عسیلان است که با مراجعه به گوگل میتوان دریافت که وی در زمینه نسخ خطی کار کرده و آثار تصحیحی چندی هم دارد. کتابی هم در باره روش تصحیح متون دارد. مقالهای هم در باره انکار نسبت الامامة و السیاسه به ابن قتیبه نوشته است. تحقیق النصره بتلخیص معالم دارالهجره نیز کار اوست. در باره سایت کتابخانه با او صحبت کردم. به نظرم آدم سردی میآمد. دوستان هر کدام صحبتی کردند و آقای مظلومی بعضی از سی دی های سازمان حج را به او داد. عسیلان گفت که مجله میقات حج عربی را دیده است. از برنامههای نادی الثقافی و جلسات سه شنبه آن گفت. تأسیس این نادی الثقافی سال 1395 ق بوده و در محل مسجد قبلتین است. ساختمانی کهنه که در حال تعمیرش بودند. شخصی از شرفا با نام شریف نایف بن هاشم البرکانی میهمانش بود. وی کتابی با عنوان قطوف دانیه داشت که نسخهای به هر کدام ما داد. این کتاب مجموعه برنامههای تلویزیونی اوست که با قلمی ساده نوشته است. از او در باره سید انس پرسیدم. با تندی سیادت او را انکار کرد و گفت: ابن عمش زهیر الکتبی کتابی با عنوان البکاء لاینفع دارد که در آنجا ادعای ابن عمش یعنی همین سید انس را تکذیب کرده است. ایشان گفت من متخصص در انساب هستم و با این که خاندان آنها از فضلا هستند اما سید نیستند. این مطالب را قبلا هم شنیده بودم. پیداست که دشمنی تندی میان آنها وجود دارد. این شریف نایب مدتی رئیس شورای شهر مدینه و زمانی هم عضو مجلس شورای ملی بود که منتخب حکومت است. خودش به آقای سودانی گفته بود من این قدر آزاد هستم که حرفهایم را بزنم اما سمت و منصب به من نمیدهند. دکتر عبدالله عسیلان مجموعه مقالات همایش قبلی شان را که در باره مدینه در سفرنامه ها بوده به ما اهدا کرد.
ویژه نامه مجله آطام در باره سفرنامه ها
مجله «الاطام» که مقالات «ملتقی العتیق» را منتشر کرده، شماره 30 ـ 40 را اختصاص به مقالات همین کنفرانس داده است. مقالات آن عبارت است از: مسجد نبوی در سفرنامه های مصری ها، مسجد نبوی در سفرنامه های مغربی ها، آثار تاریخی مدینه در کتابهای سفرنامهها، دو مقاله با همین عنوان از تنیضب الفایدی، احمد الشعبی، بخش دیگر مربوط به سفرنامه های غربیهاست: مدینه در سفرنامههای غربیها از عبدالرزاق الحمامی، مدینه آنچنان که فارتیما تصویر کرده است، مدینه در سفرنامه اولیاء چلبی. بخشی نیز به بررسی مسائل اجتماعی مدینه در سفرنامه های کهن اختصاص داده شده است. از جمله مقاله ای در باره مدینه در سفرنامه عیاشی. هیچ مقالهای در باره سفرنامه های ایرانی حتی سفرنامه ناصرو خسرو که بسیار کهن و ارزشمند است، نبود. در باره این که چرا مدینه از چشم ایرانیها بحث نشده به دکتر عبدالله اعتراض کردیم. گفت در اینجا کسی نیست که فارسی بداند.
سایت کتابخانه مجلس را برای وی تشریح کردم و گفتم که میتوانند نسخ عربی آن را استفاده کنند. شریف نایب بن هاشم به آقای سودانی گفته بود که من شخصیت برتر بعد از پیامبر (ص) را فاطمه زهرا (س) میدانم و علی (ع) بعد از وی قرار دارد. افزوده بود که تنها ایرانیها قدر فاطمه زهرا (س) را میدانند. این تصوری است که معمول کسانی که از نسل شرفا در مدینه یا مکه باقی مانده و از هویت خود آگاهند، دارند و گاه اظهار می کنند.
در راه برگشت دکتر سودانی داستان دیدارش را با احمد طیب پس از سقوط حسنی مبارک گفت و از جمله از وی نقل کرد که گفت: اُفکر شیعیا و اَعمل سنیا. وی سخت نسبت به محمد باقر صدر ابراز ارادات کرده بود. دکتر هیکل به آقای سودانی گفت که شما با تأسیس جمهوری اسلامی درختی را بنیاد گذاشتهاید اما حالا دارید ریشهاش را میزنید. از افرادی که از حاکمیت خارج شدهاند توقعی نیست، کسی که خودش در حکومت است چرا پایه آن را میزند!
دیدار از کتابخانه حرم نبوی
عصری قدری استراحت کردم. سپس ساعتی به اینترنت مشغول شدم. آنگاه برای نماز همراه آقای مینایی عازم حرم شدیم. بحثهایی در باره کارهای جدیدی که ممکن است در عرصه تاریخ و رایانه انجام شود، مطرح شد. قرار شد طرحهایی را برای پایان نامه های دانشجویی آماده کنیم که بین رشتهای باشد. نماز مغرب و عشا را خواندیم. از آنجا عرض مسجد را از شرقی به غربی طی کرده، از باب دوازدهم مسجد وارد شده، به طبقه بالا که کتابخانه حرم است رفتیم. سال گذشته در عمره توفیق دیدن کتابخانه را نداشتم. بیش از یک صد هزار جلد کتاب. همه صحافی شده. حتی یک کتاب بدون جلد کالینگور نبود. جدیدترین آثار وجود داشت. بخش تاریخ و جغرافیای آن فوق العاده قوی بود. حتی برخی از آثار به صورت کپی در آنجا نگهداری میشد. بیش از 358 قفسه هفت طبقهای بود که حساب کردم اگر به طور متوسط هر قفسه 250 کتاب باشد جمعا کتابها نزدیک یک صدهزار میشود. شمارش بنده 370 قفسه را نشان داد. کتابهای مهمی در آنجاست که برای پژوهش بسیار سودمند است. پرسیدم که اسامی کتابها روی اینترنت هست یا خیر که پاسخ مثبت بود. این هم آدرس آن: www.mktaba.org . علاوه بر کتابها، گویا بخش نشریات دارد که شامل سه هزار نشریه و مجله میشود. بخشی هم برای کتب نادر و کمیاب در نظر گرفته شده است. بخشهایی هم برای خطی و کارهای صحافی و تصویر وجود دارد که هر کدام در جایی از مسجد قرار گرفته است. کتابخانه بسیار شلوغ بود و این البته در ایام حج امری عادی است. در عین حال به دلیل قفسه باز بودن، این شلوغی زمینه داشت.
آموزش احکام توسط روحانی افغانی
زمان هم بین نماز مغرب و عشا مناسب برای مطالعه بود. از آنجا بیرون آمده بخشی از طبقه دوم را طی کردیم. طبقه بالا که سقفش آسمان است خلوت بود. یک منبری مشغول موعظه بود. این ایام بازار درس و موعظه داغ است. غالبا به عربی است اما یک مورد اردو هم در طبقه همکف قبل از مغرب بود. در قسمت قبله مسجد از باب قباء پایین آمدیم. در بخش بیرونی مسجد در سمت قبله، مسجد جمعیت کثیری از افغانیها جمع شده بودند. شاید قریب دویست و پنجاه نفر. یک نفر احکام حج را میگفت و یک نفر هم در آن وسط نقشی تعزیه وار میکرد و طواف را شرح میداد. اندکی جلوتر، گروهی از افریقاییها هم به همین ترتیب مشغول بودند. گفتم اگر ایرانیها بودند همان لحظه اول پراکندهشان میکردند. مرشد افغانیها فارسی توضیح میداد.
همان طور که گفتم در سال جاری چهارده بعثه به صورت رسمی یعنی با همکاری بعثه رهبری به فعالیت علمی و مذهبی در موسم حج مشغول هستند. این بعثههای مراجع، برخی از قدیم و برخی در سالهای اخیر، بر اساس درخواست آنان و موافقت نماینده ولی فقیه، اقدام به اعزام چند نفر از علما و فقها به حج کرده و پاسخگوی مراجعان خود هستند. معمولا با فوت یک مرجع، بعثه او تعطیل می شود. زمانی تعداد بعثه ها تا شانزده مورد هم رسید اما در حال حاضر چهارده عدد است. آخرین دو مورد این چهارده عدد، بعثه آیت الله سبحانی و آیت الله جوادی آملی است. هر کدام اینها سهمیهای دارند که از بیست نفر تا حدود هشت نفر است. بیشتر افرادی که می آیند، و علی القاعده باید بیایند، از طلاب فاضل یا مجتهد هستند، اما گاه افرادی از وابستگان آنها هم میآیند. این بار بیشترین افراد مجتهد را در بعثه آیت الله وحید و آیت الله سیستانی دیدم.
در بعثه ها چه میگذرد؟
به جز چهارده بعثه رسمی که زیر نظر بعثه فعالیت آنها انجام میشود، تعدادی از مراجع، بعثه های مستقل دارند. اینها عبارتند از بعثه آیت الله سید محمود شاهرودی که از عراق آمده، بعثه آیات: صانعی، سید محمدتقی مدرسی، سید صادق شیرازی. در هر کدام از بعثهها تعدای از روحانیون شناخته شده انتخاب شده و همراه آنان یک تا چند خدمه اعزام میشود. به طور معمول، مسوولیت هر بعثه بر عهده یکی از فرزندان آنان یا عالمی برجسته است. گاهی هم دو جور ریاست در بعثهها هست. شخصیت علمی برجسته در یک بعثه ریاست رسمی دارد، اما در عمل، فرزند مرجع ریاست اصلی را بر عهده دارد. کار این گروه پاسخ گویی به مسائل فقهی و حساب وجوهات است. علاوه بر این اقدامات فرهنگی و پاسخگویی به شیعیانی است که از بلاد مختلف به حج میآیند. زایران شیعی فراوانی هستند که مقلد آنان بوده و تنها در ایام حج میتوانند از نزدیک با نمایندگان این مراجع در ارتباط باشند. این افراد معمولا برای حل مشکلات فکری و عقایدی خود به این بعثهها مراجعه میکنند. مجالس روضه و وعظ هم در بیشتر بعثهها برقرار است. برخی از آنها مانند بعثه آیت الله صافی، هر روز نیم ساعت منبر و روضه دارند. اما بیشتر آنها در ایام خاص مراسم دارند. شلوغترین بعثه مربوط به بعثه آیت الله سیستانی است که بیشتر مراجعین آنها عربهای عراقی و کشورهای حوزه خلیج فارس و یا شبه قاره هستند. به طور معمول روزهای آخر ذی قعده و اوائل ذی حجه غالب بعثهها ابتدا در مدینه و با رفتنشان به مکه در اول ذی حجه، رفت و آمدشان زیاد میشود. بیشتر ایرانیها به بعثه ایران آمده و علاوه بر آن بعثههای آیات وحید و مکارم و صافی نیز نسبتا پر رفت و آمد است. تمام این بعثهها با بعثه رهبری هماهنگی دارند. در ایام حج، مراجعین برخی از بعثهها، مردم مناطق خود آن مراجع هستند که مقلد همشهری خود هستند.
به دلیل حضور برخی از شخصیتهای علمی در بعثهها، به طور معمول، بحث های علمی و فقهی نیز مطرح می شود که سودمند است. رفت و آمد شیعیان مدینه به این بعثهها نیز قابل توجه است. این امر جنبه مذهبی دارد و معمولا هیچ نوع رابطه سیاسی مطرح نیست. به طور کلی باید گفت هیچ کدام از بعثهها تمایلی به این که بحث های سیاسی مطرح باشد ندارند و صرفا جنبه مذهبی دارند. تمامی این چهارده بعثه با یک کاروان که شامل حدود یک صد و هفتاد تا هشتاد نفر میشود اعزام میشوند. کارهای عمومی آنها مانند گرفتن جا و غذا و محل استراحت با ستاد حج است، اما خود بعثهها گاه مستقیم در انتخاب محل مشارکت دارند و معمولا رضایت آنها در نظر گرفته می شود. یک رابط هم میان بعثه رهبری و آنها وجود دارد که کارهای عمومی آنان را انجام میدهد.
سالهاست که محل دفاتر آنان ثابت است و گهگاه به دلایل خاص تغییر میکند. همه بعثهها منهای یکی دو مورد در محله عزیات تقریبا شرق مسجد بلال در یک خیابان قرار دارد. محل استراحت در سال جاری در هتل درّة الفلاح است که خوابگاه همه بعثه هاست. اما محل مراجعات هر کدام در ساختمان های مجزّاست. امسال همچون سال قبل، بعثه آیت الله جوادی آملی در نقطه ای دیگر در هتل دارالرحمه نزدیک بقیع قرار دارد.
دیدار امیر الحاج ایران از بعثهها
معمولا یک روز در مدینه نماینده رهبری از تمام بعثهها دیدار میکند و یک روز هم آنها به عنوان بازدید به بعثه میآیند. سنت دیگر میان بعثهها، این است که شخصیتهای آنها به دیدار بعثههای دیگر رفته و آنان نیز بازدید میآیند. انس این افراد با یکدیگر در ایام حج بسیار زیاد شده و خود این مسأله فضای خاصی را ایجاد میکند. این رفت و آمد بین بعثهها بیشتر در مدینه انجام میشود. این پدیده به لحاظ علمی قابل توجه بوده ومعمولا در قم دست نمیدهد. بعثهها معمولا روز اول ذی حجه به مکه میروند. برخی از بعثهها، دو گروه شده عده ای زودتر به مکه میروند. در آنجا بعثهها بسیار شلوغ و پر رفت و آمد است. بسیاری از مسائل با تلفن میان مردم و بعثه ها حل و فصل می شود. به همین دلیل از روز اول، تلفن تمامی بعثهها توسط روحانی کاروان آماده شده و در نشریه زائر منتشر و در هتل ها به صورت اطلاعیه زده میشود. روی این اوراق، آدرس بعثهها نیز درج شده است.
برخی از این بعثهها، در موارد اضطراری اقدام به کمک مالی به مال باختگان یا برخی از مراجعان دیگر دارند. پاسخ گویی به شبهات فکری و فقهی را می توان مهمترین رسالت این عالمان دانست که معمولا به خاطر زبدگی برای آمدن به حج انتخاب می شوند. در میان افرادی که در این بعثهها هستند، برخی مقید به استفاده از اتوبوس سرباز هستند. این رسم که سالهاست به صورت عمومی ترک شده، همچنان توسط عدهای از افراد موجود در بعثه دنبال شده و در سالهای اخیر دو اتوبوس به این کار اختصاص داده میشود. این اتوبوسها معمولاساعت هفت صبح حرکت کرده و حوالی عصر وارد مکه میشوند.
اگر مراجعه کنندهای مقلد مرجع خاصی باشد، بعثه رهبری مقید است که او را به بعثه خود آنان ارجاع دهد. در ایام عمره، معمولا وجوهات سایر مراجع توسط بعثه رهبری گرفته شده و تحویل آنان میشود.
روحانی، واسطه حاجیان و بعثهها
روحانی هر کاروان نقش مهمی میان حجاج و بعثهها دارد. آنها هم مسأله را مطابق نظریه مرجعی که زایران ایشان از او تقلید میکنند، شرح میدهند. به همین جهت از همان جلسات اولیه که روحانی با زائران پیش از حج دارد، فهرست مراجعی که اعضای آن کاروان از آنان تقلید میکنند به دست میآورد. گاهی تصور می شود که ثبت اسامی مرجع تقلید هر نفر برای آنان است که کسان دیگری به آنان تحمیل شود. چنین نسبتی مطلقا نادرست است و این کار صرفا به هدف آن است که روحانی بداند زائرش از چه کسی تقلید می کند تا اگر احیانا نظر خاصی دارد از آن آگاه شود. امسال زائری در میان ما بود که گفت از آیت الله حسن زاده آملی تقلید میکند. روحانی کاروان، ایضا وجوهات اخذ شده را تحویل بعثه مربوطه داده و رسید گرفته تحویل فرد میدهند. در ایام عمره، فقط چند بعثه فعال است: بعثه آیات سیستانی، مکارم، وحید، صافی، موسوی اردبیلی فعال هستند. بعثه رهبری در بسیاری از موارد تلاش کرده است تا کتابهای بعثههایی که توسط سعودیها در فرودگاه گرفته شده، از آنان گرفته و تحویل این بعثهها بدهند. این کار در هفتاد هشتاد درصد موارد پاسخ داده و آنها تسلیم استدلالهای بعثه رهبری شدهاند. در واقع، نوعی همکاری و همدلی متقابل میان بعثه ها و بعثه رهبری به صورت محسوس وجود دارد و هیچ نوع رقابتی حس نمی شود. بحث تقلید به صورت امری تفکیکی میان مراجع پذیرفته شده و با مسائل دیگر خلط نمیشود. معمولا نماینده رهبری می گوید که میان بعثه رهبری و سایر بعثهها تفاوتی قائل نمیشود. آنها نیز چنین مسأله ای را پذیرفتهاند.
شام را همراه آقایان لیالی و باقری از مسؤولان بعثه رهبری در مجلس امشب پیرمردی وارد شد که آقای آیت الله سید علی حائری بسیار ناراحت شد. وقتی رفت، آقای حائری گفت که او از اعوان و انصار صدامی ها بود و زندگی ما را ویران کرد و او عامل اخراج ایرانی ها بود که در سرمای زمستان شش روز وقت داد و همه را از عراق بیرون ریخت و سرنوشت همه ما را تغییر داد. بحث عمدتا در باره مسائل مصر و ترکیه به عنوان رقبای ایران بود. آقای شهرستانی از این که ایران در گذشته خیلی از اردوغان و مرسی تعریف میکرد انتقاد میکرد.
یکی از بحثهای جاری در این کاروان، بحث از محل خوابگاه نمایندگان مراجع است. امشب در این زمینه هم دیدگاههایی مطرح بود.
توزیع فراوان کتاب علیه شیعیان
امشب در بازگشت از حرم، به سراغ محل توزیع کتابهای مجانی علیه شیعه رفتم. محلی که زیر بقیع است. همان کتابهای قبلی بود. سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شد. عجیبترین دروغ تاریخ. خویشاوندی اهل بیت و صحابه. و چند جزوه کوچک. وهابیها مخصمه فکری خاص خود را دارند و تحت فشار اعتراضات عمومی سایر مسلمانان هستند. این وضعیت را با هدایت سیل پولها جبران میکنند، اما نقطه ضعف آنها خشک مغزی وافراطگریشان است که برای دیگر مسلمانان پذیرش آن دشوار است. وهابیگری از نظر بسیاری از مسلمانان نوعی تنگ نظری و خارجیگری و آدم کشی به اسم دین است. خوارج هم در نماز و تدین و قرآن خواندن از همه مسلمانان جلوتر بودند، اما مشکل افراط آنان و کشتارهای وحشیانه شان از سایر مسلمانان بود. جریان مخالف وهابی بویژه در میان جوانان حتی در سعودی هم بشدت فعال است و منتظر فرصتی تا بروز پیدا کند.
دوشنبه 17 مهر 21 ذی قعده
صبح اذان میگفتند که بیدار شدم. نماز را در اتاق هتل خواندم و راهی بقیع شدم. هوا تاریک بود. در گوشهای از بقیع زیر نور چراغها مشغول خواندن زیارت نامه شدم. هر چند سطری که میخواندم کسی میآمد و نهی از خواندن میکرد. اغلب مؤدب برخورد میکردند. گاهی هم تند شده و اگر گوش نمیداد می گفت: نمیشنوی! کتاب را ببند. جای را عوض کردم. باز کسی دیگر آمد. شاید سه یا چهار بار قطع کرد و جای خود را عوض کردم. در قسمت جلوی بقیع دور زدم. از کنار قبر عاتکه و صفیه و ام البنین. ایرانیها آنجا نشستهاند و معمولا اشک میریزند. هر کسی روضه ام البنین را به یاد بیاورد، آنجا اشکش جاری میشود. ساعت شش و نیم بود برگشتم. نیم ساعتی خوابیدم.
وقت صبحانه شد. اتاق آقای خادمی رفتیم. رفقا زیادتر شدهاند. دیشب تعدادی از رابطین که کارشان ارزیابی کار روحانیون است آمدند. آقای راشد یزدی هم بود. صحبت یادداشت دیروز من در خبرآنلاین راجع به سید حسن ابطحی شد. بحث در باره خانههای جمکران متعلق به وی بود که دادگاه ویژه آنها را تصرف کرده به حوزه خواهران فروخته است. گفتند اتاقی هم هست که تخت بزرگی دارد و زیرش یک حوض یا استخرچه ای بوده است. آقای راشد گفت یک وقتی یک خادم در مشهد بود که کفش فروش بود. آمد و مثل باران اشک میریخت. گفت پسرم که پزشکی می خواند به اینها متصل شده و آقای ابطحی به او گفته است که آقا فرمودهاند درس پزشکی برای شما مناسب نیست، شما بروید و باغهای ما را در شمال نگهداری کنید. ایشان گفت یک بار هم آقای میرزا علی آقای فلسفی و سیدان او را در مشهد خواستند و نصیحت کردند، گفته بود همه این حرفها دروغ است.
امروز جلسه روحانیون کاروانهاست که چند سخنرانی و توضیحاتی در باره کارهای فرهنگی ارائه شد. هر حاجی 4 ریال در مدینه و 7 ریال در مکه هزینه کارهای فرهنگی به خصوص جایزه دارد. این کار با امتحان هایی که از مناسک و دیگر مسائل حج از آنها گرفته میشود به آنان تعلق میگیرد. همچنین ممکن است این پول برای جشن یا زیارت دوره اضافه هزینه شود. هدایای دیگری نیز شامل چادر و غیره هست که باز در این مسابقات به برگزیدگان داده میشود. قدری هم در باره شبهاتی که در ذهن کاروانیان هست و پیش می آید صحبت شد. محور آنها بحث توسل و شرک است.
ظهر برای ناهار به محل کاروان بعثه آیات عظام رفتیم. سپس استراحت کرده حوالی ساعت چهار ونیم به بعثه رهبری برگشتم. سعی میکنم روزی اقلا دو سه ساعت با اینترنت در ارتباط با کتابخانه مجلس و دانشگاه باشم. امروز با آقای مهندس عبدالعزیز کعکی تماس گرفتم و شب را قرار شده که به دیدن موزه وی برویم. پدر وی عبدالرحمان کعکی بود که باغی در شارع مطار داشت و بارها به دیدنش رفته بودم. سالهاست فوت کرده و پسرش هم که مهندس شهرداری است مهمترین اثر علمیاش کتاب معالم المدینه المنوره است که اخیرا مجلدات جدیدش در باره مساجد مدینه منتشر شده است.
شنیدم که آقای عباس امیری فر از طرف سازمان حج و نه بعثه رهبری، به عنوان روحانی کاروان آشپزخانه فرستاده شده است. ارسال روحانی طبق قاعده و قانون مربوط به امورروحانیون بعثه است اما این بار سازمان حج، اقدام به این کار کرده است.
دیدار از موزه مدینه
بعد از نماز مغرب همراه آقای مظلومی به متحف مدینه منوره رفتیم. این همان موزهای است که قبلا در شارع قبا نزدیک مجمع کعکی بود. محل آن در مدینه المعرفه است. وقتی به آنجا رسیدیم، ساختمان بسیار زیبا و بزرگی را در میان یک زمین بزرگ دیدیم. موزه به اینجا انتقال یافته، بسیار توسعه پیدا کرده و می توان تاریخ و جغرافی مدینه را با دقت ملاحظه کرد. آقای کعکی ما را که دید گفته از همه ملتها به این موزه می آیند اما ایرانی اینجا نمی آید. باعث تاسف بود. یک جوانی را معرفی کرد که سیر سیره نبوی را بر اساس ماکتهای موجود شرح داد. از تمام جنگهای صدر اسلام ماکت های بزرگ درست کردهاند. در نهایت زیبایی. با چراغهایی که روی ماکت ها روشن شده و مسیرها و مکان های تاریخی و دینی را روشن می کند. مثلا ماکت خندق بسیار عالی طراحی شده بود. همین طور جنگ احد، دقیقا بر اساس همان تفسیری که بنده در آثار اسلامی مکه و مدینه نوشتهام. بعد از بازدید آمد، نشست و بنده نورالسیره و برنامه جغرافی شماره 2 نور را برای وی توضیح دادم. آقای مظلومی هم بخش مفاهیم نورالسیره را شرح داد. آدم سردی به نظر میرسد، اما به تدریج گرم شد. از مجموع برنامه های نور شگفت زده شد.
کتاب تازه مهندس کعکی در باره مدینه
همین مهندس کعکی، کتاب تازه ای به عنوان الدر المنثور در معالم مدینه به چاپ رسانده که خلاصه ای از تمامی مواقع تاریخی موجود در سیره نبوی با تصویر و نقشه است. کتاب جالبی بود. یک استاد سیره نبوی هم با نام محمد انور محمدعلی البکری روی جنبه سیرهای آن کار کرده و اسمش هم روی جلد آمده و افزوده شده که استاد سیره نبوی در دانشگاه طیبه در دانشکده تربیت آنجاست. کعکی گفت این کتاب در جده چاپ شده برخلاف مجلدات مختلف معالم المدینه که آنها را آقای محمد ایرانی (دار احیاء التراث العربی) چاپ کرده بود. در باره تاریخ فوت پدرش پرسیدم. گفت: پدرم در ششم شوال سال 1430درگذشت. در باره خودش هم گفت که ولادتش در 14 شوال سال 1956 بوده است. گفتنی است که در داخل موزه یک کتابخانه تخصصی مدینه شناسی هم بود که اگر افرادی علاقه مند به مطالعه بودند، بتوانند آثاری را در این زمینه مطالعه کنند. قرار شد ترتیبی داده شود تا عدهای از روحانیون ایرانی بتوانند امسال از موزه دیدن کنند. امیدوارم این برنامه اجرایی شود، چون این دیدار و بازدید از این ماکتها، میتواند آنها را با جغرافیای شهر مدینه و سیره نبوی آشنا کند. محلی هم برای فروش کتابهای خود کعکی بود. همان طور که گفتم تازهترین اثر وی کتاب الدر المنثور فی بیان معالم مدینه الرسول فی العهد النبوی (ص) بود. کتابی در قطع دایره المعارفی همراه با تصاویر که سیری در آثار تاریخی مدینه در عهد رسول با عکسهای قدیم و جدید و البته به اختصار بود. این کتاب در پانصد صفحه روی کاغذ گلاسه و رنگی چاپ شده و اثری نفیس به شمار میآید. تقریبا در تمام صفحات آن از یک تصویر تا سه تصویر گذاشته شده و بنابرین مجموعه بسیار بسیار عالی است. بنده برای آن دویست ریال سعودی پرداختم که با این وضع دلار در کشور عزیزمان، دویست هزار تومان میشود.
خرید کتاب از انتشارات مغامسی
ساعت هشت به هتل برگشتیم و تا ساعت ده مشغول صبحت بودیم. ساعت ده همراه آقایان معراجی و مظاهری و فلاح زاده راهی کتابفروشی مغامسی شدیم. این کتابفروشی در اوائل شارع ابوذر است. بعد از آن مکتبه الرشد و بعد از آن مکتبه الزمان. تعدادی کتاب تازه در مغامسی جدا کردم. آقای معراجی که طبق معمول حجم بالایی کتاب برداشت. در میان اینها، دو کتاب را همراه به هتل آوردم. یکی کتاب السنه از حرب بن اسماعیل کرمانی که متوفای 280 و از شاگردان احمد بن حنبل است. این کتاب همانند دیگر آثار السنه، عقاید سنیان حنبلی قرن سوم را گزارش کرده است. محمد بن بحر رهنی او را میشناخته و در قطعه ای که در معجم البلدان از کتاب او نقل شده گفته است که این حرب بن اسماعیل «شتم اهل الصلاة» مسلمانان نماز خوان را دشنام داده است. همانجا گفته که عالمی به نام کعبی ـ شاید از معتزله - ردیهای بر کتاب او در باره اهل سنت و جماعت دارد. محتوای آن همان مطالبی است که در کتاب السنه عبدالله بن احمد و خلاّل و دیگران هست. به هر حال اثر تازه و جالب توجهی است. کتاب دیگری که همراه آوردم با عنوان منهج اهل السنة و الجماعه فی مناصحة الخارجین علی الائمه و الحکام است که در باره روش اهل سنت در نصیحت کسانی است که علیه حکومت ها قیام کردهاند. این هم برای قیام های عربی معاصر که همه علیه حکومتهاست، جالب می نماید. بسیاری از مباحث آن ناظر به مباحث سیاسی جدید هم هست.
از آنجا برای شام به سراغ رستوران طازج (همان تازه خودمان) با شعار لاطازج الا الطازج رفتیم که جوجههای هیجده روزه را به صورت خاصی کباب میکند. یک مطعم در شارع سلطانه و یکی هم در محله قربان است. دومی را انتخاب کردیم. غذای لذیذی بود. ساعت یک بعد از نیمه شب به هتل برگشتیم. یک راننده مصری که بیست سال بود در سعودی زندگی می کرد ما را به هتل رساند. در همین فاصله گفت که این سعودیها مغز ندارند و فقط به فکر خوردن و شهوت هستند.
سه شنبه 18 مهرماه 22 ذی قعده
صبح از ساعت هشت و نیم بازدید آقای قاضی عسکر از بعثهها آغاز شد. این دیدار تا ساعت دوازده به طول انجامید. اولین آنها بعثه آیت الله سیستانی و آخرین بعثه آیت الله جوادی آملی بود. فکر کنم از دیدار نهم بود که آقای موسوی رئیس سازمان هم به همراه آقای کعبی به جمع ملحق شدند. در این دیدارها معمولا آقای قاضی اشاره ای به سیاست بعثه برای تلطیف و آرام کردن فضای حج و جدا کردن حج از مناسبات سیاسی برای ایجاد فضای آرام در حج صحبت میکرد. گاهی هم مسائل خاص و احوالپرسی بود. تعدادی از دوستان بعثه مانند آقای لیالی و باقری و همین طور آقایان راشد یزدی و فلاح زاده و معراجی و هادوی و باقری (معاونت بین الملل) همراه بودند. اعضای محترم بعثهها از مراسم دعای کمیل اظهار رضایت میکردند و نگران برگزاری مراسم برائت هم بودند. در بعثه آقای آیت الله شبیری گفته شد که گاه در روضه، روحانیون را اذیت کرده و حتی بیرون میکنند. آقای قاضی اصرار داشت که این گزارش ها مستند نوشته شود تا بتوان تعقیب کرد. گفته شد که از زمان عمره دو ایرانی دستگیر شده اند که یکی از آنها تاکنون در زندان بوده و این یکی دو روز با کفالت آزاد شده است. ایشان گفت که به کفیل حج در مدینه گفته شده است که ترویج کتابهای ضد شیعه، عدهای را به بحث تحریک میکند که این امر سبب دستگیری و اعتراض آنها میشود. پذیرایی هم به طور طبیعی بود. آقای صالحی خوانساری در بعثه آقای نوری از گز خاص خوانسار آورد که خوشمزه بود.
عبدالرزاق حبوبی کیست؟
در بعثه آیت الله آقای شاهرودی بود که آقای سید عبدالرزاق حبوبی یا ابوآلاء آمد. این شخص که قبلا هم به او اشاره کردم، در حوالی سالهای پنجاه استاندار نجف بوده است. در زمان وی یعنی سال 50 بود که ایرانی ها و روحانیون را از شهرهای عراق اخراج کردند. بعدها از بعثی ها برید و گریخت و 25 سال در مدینه زندگی کرده و بعد از صدام دوباره به عراق برگشته و البته بین مدینه و عراق در رفت و آمد است. امروز یکی از دوستان می گفت که در نماز جمعه هفته جاری، خطیب روایاتی از عمر و عایشه و دیگران نقل کرد، اما وقتی خواست نقلی از امام علی (ع) روایت کند فقط به گفتن «عن بعض السلف» اکتفا کرد. یکی از دوستان هم گفت که سال گذشته، دو سه جوان در مسجد النبی روحانیون شیعه را اذیت کرده و عمامههای آنها را روی زمین میانداختند. این سبب شکایت و پیگیری شد و این سه نفر که برادر بودند چندین ماه در زندان بودند. عاقبت با گرفتن تعهد از والدین آزاد شده ومجبور شدند از بعثه ایران هم رضایت نامه بگیرند.
امروز در دیدارها صحبتهایی شد که بتوان روحانیون و مدیران را به دیدار موزه مدینه برد. عصری قدری استراحت کردم و پس از ساعتی کار روی «روزنامه سفر مشهد، مکه و عتبات» سید حسن موسوی اصفهانی که مربوط به سال 1315 ق است، برای نماز مغرب و عشا به مسجد النبی(ص) مشرف شدم. پس از بازگشت، باز روی همین سفرنامه کار کردم. قدری هم اخبار ایران و ایمیل ها را پیگیری کردم.
مدیران قبلی در حج امسال
امروز دوستی به نام مجید درزی را دیدم. گفتند که از سال 63 به حج آمده و سالها مدیریت کاروان جانبازان را داشته و برخی از سنوات هیئت پزشکی و میهمانان خارج از کشور را داشته است. امسال به دلیل برخوردی که با مسوولان بنیاد داشته از مدیریت کاروان جانبازان کناره گیری کرده است. با این حال آقای قاضی عسکر ایشان را برای انجام برخی از کارها آورده است. امسال همچنین آقای رضایی مدیر اسبق حج هم که حق بزرگی برای شکل دهی به سازمان حج دارد آمده است. آقای درزی از سالهایی یاد می کرد که روحانی کاروان جانبازان آقای راشد یا حسینی (برنامه اخلاق در خانواده) بود. این قبیل مدیران کارآمد و با تجربه در حج بسیار زیاد هستند و به طور معمول سالها در بعثه یا ستاد کارهای اجرایی کردهاند و تجربه های سودمندی دارند.
کتابفروشی عبیکان
ساعت هشت همراه آقای معراجی عازم کتابفروشی عبیکان شدیم. آقایان کعبی و حیدری (امام جمعه موقت اهواز) هم آمدند. یک ساعت و نیم داخل کتابفروشی بزرگ عبیکان بودیم. بخش های مختلف را دیدیم. بنده قبلا در سفرنامههای عمره در باره این فروشگاه توضیح دادهام. خرید من یک هزار ریال سعودی بود که به قیمت جاری ریال، که هر ریال یک هزار تومان است، یک میلیون تومان می شود. این مبلغ شامل حدودا سی کتاب کوچک و بزرگ شد. سال گذشته هر ریال سعودی 300 تومان بود و درایام عمره حد اکثر به 450 تومان رسید و حالا قریب یک میلیون تومان است.
یکی از کتابهایی که خریداری کردم اثری است پر حجم با عنوان جذور التشیع و اسبابها از عبداللطیف عبدالرحمن الحسن در بیش از 740 صفحه و منتشره سال 2012 یعنی همین امسال است. کتابی هم که فرنگی به عربی ترجمه شده با عنوان نظرة الغرب الی الحجاب از کاترین بولوک ترجمه شکری مجاهد است. اطلس دولة العباسیه از سری اطلس های الملغوث هم تازه عرضه شده که تهیه کردم. یک اطلس دیگر در قطع دایره المعارفی در باره شرح امکنهای است که در شعر کهن عربی آمده است. البدعه و اثرها فی الدرایه و الروایه در باره اتهام بدعت در باره راویان احادیث است. «التقریب بین اهل السنه و الشیعه، ماله و ما علیه» چاپ سال 2008 از احمد سید احمد علی است در 590 صفحه. در همین زمینه کتاب «محنة التقریب بین السنه و الشیعه» از معتز الخطیب چاپ 2009. کتابی هم از سعد بن عبدالعزیز الراشد که سابقا در ریاض او را دیده بودم و آن زمان رئیس میراث فرهنگی عربستان بود در باره منطقه الصویدره و خطوط روی سنگهای آن که آثاری است غالبا از قرن سوم. وی نویسنده کتاب درب زبیده هم هست که کتابی منحصر در شناخت راه عراق به حجاز با نام درب زبیده است.
وقتی از کتابفروشی عبیکان بیرون آمدیم، روبروی ما کوه احد قرار داشت. وضع نور را جوری طراحی کرده اند که تمام کوه احد روشن شده است. این اولین بار بود که این صحنه را می دیدم. نمیدانم سابقا هم این طور بوده است یا خیر. آن دو نفر همراه، بر گشتند و بنده با آقای معراجی به شارع سلطانه رفتیم. کنار آن برگر گینگ یا به قول اینجا برجر کنج قرار داشت. ساندویچ ماهی خوردیم که عالی بود. این در حالی بود که بنده کتابهای خریداری شده را همراه داشتم. حوالی ساعت دوازده شب بود که به هتل برگشتیم.
چهارشنبه 19 مهر 23 ذی قعده
خاطرات مدیریتی از آقای لیالی
امروز صبح مشغول کارهای جاری نوشتنی بودم. قدری هم کارهای تهران را پیگیری کردم. ساعتی هم خدمت آقای لیالی بودم. ایشان سی ماه مسوول سازمان حج و زیارت بود .از ایشان پرسیدم که از چه زمانی وارد سازمان حج شدید؟ ایشان گفتند که از سال 1371 وارد سازمان شدم. سال 61 اولین حج را انجام دادم. با توصیه آقای لاریجانی که وزیر فرهنگ و ارشاد بودند به آقای رضایی معرفی شدم و مدیر حج و زیارت مازندران شدم. قبلش هم در جبهه و دادسرای انقلاب و بنیاد مستضعفان بودم. با آقای لاریجانی رفاقت داشتم. آقای احمدی راد پدر خانم بنده، از شاگردان میرزا هاشم آملی بود و رفاقت هم داشتند. من هم آن دوستی و رفت و آمد را ادامه دادم. تا 74 مازندران بودم. آقای رضایی بنده را به تهران آورد. اولین مسوولیت مدیریت پذیرش و اعزام سازمان حج بود. از سال 75 سازمان حج تهران از سازمان جدا شد و اولین مدیر کل سازمان حج و زیارت تهران بودم. این وضعیت تا سال 78 ادامه داشت. در این سال مدیر کل برنامه ریزی و نظارت شدم. در سال 80 مجددا مدیر حج و زیارت تهران شدم تا 85. با آمدن آقای زرهانی باز مدیریت بنده بود. آقای خاکسار جانشین وی بود. بنده عنوان مشاور ارشد سازمان را گرفتم. از شهریور تا آخر بهمن این مسوولیت را داشتم. آخر بهمن به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری رفتم و معاونت پارلمانی آنجا را داشتم. تا این که در دی ماه 88 با ابلاغ آقای حسینی و تأیید آقای ری شهری رئیس سازمان حج و زیارت شدم. مدت 29 ماه مسوولیت جدید را داشتم. در این دوره دو حج اداره شد و یک حج هم که حج امسال است آماده سازی کردیم. سه عمره سالیانه را هم پشت سر گذاشتیم. البته آنچه را ما برای امسال آماده کرده بودیم، بخشی را تغییر دادند. در دوره بنده، مهم ترین تغییر، عوض شدن نماینده ولی فقیه بود. بنده مورد تأیید آقای ری شهری بودم. آقای قاضی عسکر هم از قبل رفاقت داشت و سالها با هم کار کرده بودیم. ایشان نقش مهمی در تأیید بنده در سازمان حج داشتند. دو هفته بعد از تعیین من، آقای قاضی عسکر جانشین آقای ری شهری شدند. ایشان هم طبعا موید بنده بودند و من این افتخار را داشتم که هر دو نماینده رهبری بنده را تأیید کردند. در طول این 29 ماه نخستین کار ما بر طرف کردن شکاف میان کارکنان سازمان با مدیریت وقت سازمان ایجاد شده بود. مشکلات قبلی سبب شده بود تا بی اعتمادی بین بدنه سازمان با حلقه مدیریتی اصلی سازمان ایجاد کرده بود. همان سال، به دلیل مشکلات بد نیروهای سعودی علیه حجاج، و اعلام آقای ری شهری که تا وقتی سعودی ها رفتارشان را اصلاح نکنند عمره نخواهیم آمد، مشکلات تازه ای هم داشتیم. بحث احتمال بیماری در حج سبب شد که حدود 65 هزار نفر به حج آمدند و 36 هزار نفر جا ماندند. یعنی افراد بالای سن 65 سال. حدود 50 میلیارد خسارت به سازمان وارد شده بود، چون مسکن و تعهدات دیگر در عربستان انجام شده بود. دخالت برخی از مقامات این ماجرا را پدید آورد و شگفت که آن است کمتر از هر سال تلفات و مریضی بود. این وضعیتی بود که سازمان در وقتی که من آمدم داشت. همه اینها باید اصلاح میشد. من چون کارمند سازمان بودم و ارتباط با سازمان داشتم و اخبار داخل را هم داشتم، به علاوه، هفتاد هشتاد درصد از پرسنل اصلی را دقیق می شناختم و کارایی آنها را خبر داشتم، کار را شروع کردم. بسیاری از مدیران معروف را هم می شناختم. چون سه سال مدیر برنامه ریزی و نظارت بودم و ارزیابی مدیران آنجا بود. همین طور یک فضای بی اعتمادی بین بعثه و سازمان هم بود که عمده دلیل آن این بود که مدیریت قبلی، معتقد بود که کارهای فرهنگی وظیفه سازمان است، و همین امر یک اختلاف نظر پیش آمده بود. حتی قرآن و صحیفه چاپ و بین زائرین توزیع میشد. نیز سی دیهای فرهنگی. و نیز فعالیت های فرهنگی سنگین در موسم حج. هزینه های سنگینی هم در این ارتباط داشتند، چون معتقد بودند که کار سازمان فرهنگی، کار سازمان حج است و اختصاص به بعثه ندارد. من که آمدم دیدم هیچ بخشی از سازمان ثبات لازم را ندارد. برخی را با یک تصمیم می شد به ثبات رساند. من هر نوع فعالیت فرهنگی خارج از حیطه سازمان را تعطیل کردم و به بعثه منتقل کردم. اما در بخش مشکلات عمده و همین طور ایجاد تفاهم در سازمان، نیاز به زمان داشت. این دومی، مشکل مهمی بود که میتوانست کارایی سازمان را از بین ببرد. این مساله خود را در ایام حج نشان میداد. مدیران کاروانها، باید شیوه مدیریت سازمان را بپذیرند، زیرا در غیر این صورت، کارها زمین میماند. جلسه شورای برنامه ریزی سازمان را که مدیران بودند، تقویت کردم. چیزی که عملا تعطیل شده بود. این جلسات هر هفته روز یکشنبه برگزار میشد. ایجاد فضای مشارکت در جمع مدیران هدف ما بود و این سبب میشد تا حضور آنها و اعتمادشان جدیتر باشد. جلساتی هم با افراد برجسته ستادی گذشته داشتم. همین طور با مدیران برجسته کاروانها. هدف ایجاد نوعی همدلی بود که مدتها بود کاهش یافته بود. آن زمان بخش بازرسی سازمان بسیار نیرومند شده بود و در همه امور دخالت می کرد، در حالی که بخشهای دیگر ضعیف بود. بحث من با آقای قاضی عسکر این بود که کار بازرسی کار بعثه باشد و ما به جای آن در سازمان، ارزشیابی عملکرد را می گذاریم. این هم البته نوعی بازرسی هست اما نه به شدت گذشته. این روشی بود که در گذشته هم وجود داشت، اما در دوره آقای خاکسار، بازرسی خیلی تقویت شده بود. (متأسفانه این مصاحبه ناقص ماند).
امروز در وقت ناهار، آقای علامی، شعرهایی از ملک الشعراء در وصف دماوند خواند و برخی از قصههای خود را هم تعریف کرد. ساعت نزدیک سه بود برای استراحت به هتل آمدیم. حالا هم که بیدار شدهام مشغول مطالعه ایمیلها هستم. امروز صبح خبری هم در باره موزه مدینه برای سایت کتابخانه در تهران فرستادم. این خبر چهار عکس هم داشت. ظهری آقای شهرستانی کتابی با عنوان النخاوله (النخلیون) فی المدینه المنوره التکوین الاجتماعی و الثقافی که به تازگی منتشر شده، به بنده دادند که این را هم باید معرفی کنم.
خبری عجیب در باره مناره ساعت در مکه
این ایام که در باره مدعیان دروغین مهدویت کار میکردم به این اخبار توجه میکردم. اما از میان آنها یکی که به مکه مربوط میشد جالبتر بود: در برنامه ای که شبکه قرآن پخش کرده، مجری به برشماری صفات دجال همچون ویژگی های خر دجال پرداخت و عنوان کرد که، سعودیها ساختمان های مرتفع «ابراج البیت» را در نزدیک کعبه با هدف نصب دوربین های قوی ساخته اند تا در زمان ظهور حضرت مهدی، با استقرار تک تیراندازهایی در بالای این برج، ایشان را به گلوله بسته و شهید نمایند! واقعا باید از این قبیل حرفهای مزخرف اظهار تأسف کرد.
نیم ساعت به مغرب برای نماز مغرب همراه آقای سجادی به مسجد النبی (ص) رفتیم. ساعت نزدیک هفت بود که برگشتیم. حس می شود زائران افریقایی زیادی به حج آمدهاند. شاید دلیل بر بهبودی وضع آنها باشد.
کتابی تازه در باره نخاوله
بعد از مغرب کتاب النخاوله را برای سایت کتابخانه مجلس معرفی کردم و این مطالب را در باره آن نوشتم: شیعیان مدینه یکی از کهن ترین جوامع عرب اصیل هستند که در این شهر زندگی می کنند. این در حالی است که اغلب ساکنان دیگر این شهر از مهاجران افریقایی و مغربی و بخاری و غیره هستند. تشیع این گروه بسیار کهن بوده و یکی از قدیمی ترین جوامع شیعه در این ناحیه هستند. البته تشیع در برخی از روستاهای مدینه نیز از قدیم بوده است. این علاوه بر منطقه شرقیه یعنی منطقه قطیف و احساء است. رهبری این گروه تا دو سال پیش در اختیار آیت الله عمروی بود که به رحمت خدا رفت و فعلا فرزند وی حاج شیخ کاظم مزرعه یا همان مسجد ـ حسینیه شیعیان را اداره می کند. ایرانیان همیشه نسبت به نخاوله عنایت داشتند و در طول دو قرن گذشته همواره به آنان کمک های مالی می کردند. با این حال به دلیل تفاوت مذهبی و به این دلیل که این شهر همیشه زیر سلطه ممالیک و عثمانی های سنی مذهب بوده است، این طایفه در بدترین شرایط زندگی کرده اند.
نخاوله یا نخلیون کسانی هستند که از دیر باز کارهای مربوط به نخلستان ها را انجام می داده اند. علت این امر سکونت آنان در در بخش جنوبی مدینه و منطقه حاصلخیز و نخلستانی بوده است. نخاوله طی قرون گذشته از وضع اقتصادی سختی که شرایط به آنان تحمیل کرده بوده و از هیچ نوع کمکی از ناحیه عثمانی ها برخوردار نبودند، رنج می بردند. هرچند در سالهای اخیر دولت سعودی سعی کرده است تا آنان را مورد حمایت محدود قرار دهد. با این حال، آنان شهروند درجه سوم به حساب آمده و به هیچ روی سمتهای نظامی و بالا به آنان تعلق نمی گیرد. نخاوله از قبایل عرب هستند و به رغم آن که آنان را سادات می دانند، غالب آنان چنین نیستند هرچند ساداتی هم در میان آنان زندگی می کنند. سادات شهر مدینه، شرفا هستند که تا پایان دولت عثمانی در این شهر حکومت داشتند وهم اکنون نیز اعتبار اندکی در شهر دارند.
پیش از این کتابی توسط ورنر انده، پژوهشگر انگلیسی در باره نخاوله چاپ شده بود که توسط این بنده خدا به فارسی هم ترجمه شده و با عنوان شیعیان نخاوله در ایران توسط انتشارات دلیل ما چاپ شد.
اکنون یکی از پژوهشگران نخاولی کتاب مستقلی در این باره چاپ کرده که از ارجاعات آن میتوان دریافت کارهای مختصر و مقالهای هم در این باره بوده است. نویسنده بر اساس استفاده از کتاب اِنده و همین طور اسناد و مدارکی که در اختیار داشته و نیز تاریخ شفاهی و اطلاعات محلی این کتاب ارزشمند را تألیف کرده است.
فهرست کتاب به این شرح است: باب اول: در باره انساب نخاوله و وجه نامگذاری نخاوله. باب دوم: شرایط سیاسی، اجتماعی و دینی نخاوله. در این قسمت، وضعت نخاوله در کتب مورخان، روابط نخاوله با جامعه مدینه، و تعلیم و آموزش دینی و حوزه ای میان آنان مورد بحث قرار گرفته است. باب سوم: سکونت گاه های نخاوله است که مروری است بر محلاتی که نخاوله ساکن هستند. نام دقیق آنها و نیز تصاویر و نقشه ها. در این بخش نام تمامی حوشها یا محلات کوچک محل سکونت نخاوله درج شده است. باب چهارم: مشاغل و حرفه های اصلی نخاوله. باب پنجم: ویژگی های اجتماعی و انسانی شامل لهجه ها، امثال و حکم، آداب و عادت شیعی و همین طور پوشش و لباس آنها. این کتاب در 287 صفحه توسط انتشارات انتشار العربی در بیروت منتشر شده است. نویسنده اثر، حسین بن مرزوق رجاء الشریمی النخلی است. نام دقیق کتاب این است: النخاوله (النخلیون) فی المدینة المنورة التکوین الاجتماعی و الثقافی.
در این سفر یکی از افرادی که کما بیش با نخاوله آشنایی دارد، تعابیری از سوی برخی از شیعیان سفید پوست مدینه به کار می برد که آنها این جماعت را از نسل بردگان می دانند! از این اظهار نظر نژادپرستانه بسیار ناراحت شدم. معلوم شد همه جا این حرفها هست. کسی دیگر هم گفت که یکی از علمای شیعه منطقه شرقیه در اینجا حسینیه ای ساخت که خیلی مورد استقبال قرار نگرفت چون تصور می شد برابر دستگاه عمری است. اصلا نمی دانم درست است یا نه.
امشب تصمیم گرفتیم سری به بازار بزنیم. بنده اصلا قصد خرید نداشته و ندارم، اما رفقا را همراهی کردم. فروشگاه بزرگی زیر هتل موافمبیک با نام سیتی سنتر بود که به آنجا رفتیم. هیچ چیزی نخریدیم. ایرانی هم بسیار اندک بود و این هم عاملش همین ریال بیارزش ماست که شمیست معروف آن را تبدیل به پشگل کرده است.
باز هم در باره حبوبی
آقای حجت الاسلام علینقی اردبیلی را در هتل دره الفلاح دیدم. ایشان نواده دختری مرحوم آیت الله شاهرودی است. در باره سید عبدالرزاق حبوبی که روز سه شنبه شرحش را دادم توضیح داده، گفت که منزل پدرش در نجف نزدیک منزل آقای شاهرودی بود. اول فرماندار نجف بود، سپس استاندار کربلا شد. وقتی نجف بود، ماه رمضان به خانه علما سر میزد. بعدها عضو مجلس وطنی شد و حوالی سال 62 از عراق گریخت و به مدینه آمد. حبوبی ها اصلا مدنی اما سالهای متمادی است که در عراق بوده و هستند. وی تا این اواخر بوده و سپس به کربلا برگشته و امسال اینجا آمده که آن روز ما او را در دفتر آیت الله شاهرودی دیدیم. وی به ابوآلاء معروف است و آقای اردبیلی گفت که من از سال 57 که یکبار او را در نجف دیدم، دیگر ندیده بودم واینجا اتفاقی کنار من نشست و سراغ برخی را گرفت و وقتی از او سراغ ابوآلاء را گرفتم گفت خودم هستم! بعد هم آقا سید جواد شبیری به اتاق ما آمد و تا حوالی ساعت یک مشغول صحبت بودیم. بیشتر صحبت در باره سید رضا زنجانی بود که خاطراتی از او نقل شد.
تاکنون امسال مدینه را زیاد شلوغ ندیدم. گرچه وقت نماز اطراف مسجد نسبتا شلوغ است. حضور ایرانیها هم در بازار اندک است.
پنج شنبه 20 مهر 24 ذی قعده
دیدار از یکی از آشپزخانههای ایرانی در مدینه: امروز صبح ساعتی اخبار تهران و مسائل کتابخانه را دنبال کردم. ساعت ده قرار بود همراه تعدادی از اعضای بعثه، به دیدن آشپزخانه برویم. این برنامه را سازمان هماهنگ کرده است. روحانی آنجا آقای امیری فر بود که آقای موسوی ریاست سازمان او را آورده است. از مجموعه اعضای بعثه، یک مینی بوس کوچک شامل هیجده نفر حرکت کردیم. محل مورد بازدید آشپزخانه الدخیل بود. خود آقای موسوی و معاونش آقای رضایی هم بودند. بخش های مختلف آشپزخانه رؤیت شد. آقای رضایی نامی که سرآشپز است، و مجموعه رستورانهای زنجیرهای مشهد را مدیریت میکند، توضیحاتی میداد. این آشپزخانه بیش از 12 هزار نفر را سرویس میدهد. از آقایی به نام بیات پرسیدم که از کی آشپزخانه مرکزی درست شده است. گفت از سال 1381. اساس آن در زمان آقای رضایی مدیر قدیمی سازمان حج درست شده و بعدها زمان آقای قهرودی توسعه یافته است. آقای ناصر راجی و برادرش علیرضا اساس این آشپزخانه را در یکی از سختترین دوره ها گذاشتهاند. اکثر مایحتاج از ایران تهیه شده و غذایی باب میل ایرانیها تهیه میشود. کارگران بسیار سختکوشی داشت. طبیعی است که آنجا جز با سختکوشی هم به جایی نمیرسد. بعد از تمام شدن، برای سخنرانی به نماز خانه رفتیم. آقای موسوی شرحی از مسائل مختلف داد. همین طور از برخی از مطالبی که در سایت ها آمده گلایه کرد. ایشان تأکید کرد که با آقای قاضی عسکر همراه است و هیچ مسأله ای وجود ندارد. در باره سهمیه سخن گفت و این که چرا سعودیها اجازه ندادند بیش از این باشد. در باره عمره هم گفت که سهمیه ها را حذف خواهد کرد، البته برای بعثه ها چنین نخواهد شد! دیدار خوبی بود.
ساعت دوازده ظهر به هتل رسیدیم. از یکی از دوستان شاغل در باره حذف این ششصد نفری که آقای موسوی گفتند از عوامل حذف شده پرسیدم. گفتند: در برگشت از حج در سال قبل، یک عامل از مجموعه عوامل هر کاروان حذف شد. ربطی به مدیریت جدید ندارد. سال گذشته رئیس سازمان با 265 نفر اداره شده و امسال 310 نفر همراه آمدهاند. و افزود: امسال تعداد قابل توجهی از افراد بدون داشتن هیچ نوع مسوولیت مشخص آمده اند و... نمیدانم این حرفها درست است یا نه، اما به هر حال قصد من این است که طبق قرار سفرنامه نویسی هرچه می بینم و می شنوم می آورم؛ و همین جا، اگر اینها ناراست باشد، که امید است چنین باشد، عذرخواهم.
پارهای از مشکلات میان زائران و مأموران سعودی
امروز خدمت آقای حجت الاسلام خادمی رسیدم. متولد 1327. دو سالی است که در عربستان به عنوان مسوول دفتر نمایندگی بعثه فعالیت میکرد. فقط ماههای عمره شامل شش ماه و ایام حج را هستند که حدود هشت ماه میشود. یکی از مهمترین کارهای بعثه در این دوره، منهای توجه به زائرین، هماهنگی با سعودیهاست. ایشان گفت بیشترین ارتباط ما با شؤون حرمین بوده که سال اول شیخ صالح بود و امسال شیخ سدیس، همان قاری معروف به عنوان مسوول امور حرمین معین شده است. هر دوی اینها با ما گرم برخورد کردند. مشکلاتی که با ما در مسجدین داشتند، بعد از این ملاقاتها حل شد. قبل از این اگر روحانی پاسخ به سوال زائرین ایرانی را هم میداد به جرم افتاء بازداشت میشد. بعد از بازگو کردن این مشکل با شیخ سدیس و گفتن این که خوشحالیم که عالمی فاضل متوجه میشود که افتاء کاری غیر از پاسخگویی به مسائل شرعی است، روحانیون ما در مسجدین آزاد شدند تا بتوانند مسائل مردم را پاسخ بدهند. مسأله دیگر ارتباط غیر مستقیم با مسوولین سعودی است برای حل و فصل مشکلاتی که برای زائرین پیش میاد. این تماس از طریق کنسولگری و سفارت است که در جلسات با مسوولان عربستان آنها را بازگو کرده و حل و فصل می کردند. بخشی از اینها مربوط به اختلافات مذهبی بین ما و سلفی هاست. برای مثال جناب آقای محمد یزدی که در دفتر استفتاءات مقام معظم رهبری است در رکوع مورد ضرب و شتم قرار گرفت. عمامه او را برداشته و به صورتش زد و فحاشی کرد، به گونهای که بعضی از مردم پلیس را خبر کردند و فرد حمله کننده بازداشت شد. شکایت بعثه توسط کنسولگری جده به سفارت ایران در ریاض منتقل شد و با وزیر حج مطرح شد. وی ناراحت شده بود که مسجدین، خط قرمز ماست و نباید کسی مورد آزار قرار گیرد. این شخص ماهها در زندان بود. بازداشتهایی هم از طلبهها بود که گاه حتی زنجیر به پای یکی زده بودند. همه اینها متوقف شد. فکر میکنیم مسأله بازداشت روحانیون از هیئت امر به معروف گرفته شده و به نیروهای انتظامی واگذار شد. به نظر می رسد شیخ سدیس فردی متعادل ومسوولیت پذیر بوده و قابلیت رفاقت و ارتباط را دارد. یک بار گلاب را به شیخ صالح تحویل دادیم که خودش نیامد و مسوول دفترش دکتر عویفلی تحویل گرفت. اما وقتی سدیس آمد، با این که روز قبلش ولی عهد درگذشته بود ومیهمان داشت، خودش آمد. خانه کعبه هر سال دو بار اول شعبان و روز دهم ذی حجه شستشو میشود. اما ایران فقط یک بار گلاب میدهد. هشتاد لیتر برای هر دو بار تحویل میشود که بیست لیتر آن برای شستشو کافی است. من به این نتیجه رسیدهام که اگر ما به ضوابط و مقررات اینها عمل کنیم، مشکلاتمان خیلی کم خواهد شد. بیشتر کارهای آنها علیه زائران ما، برای دفاع از خودشان است، اگر ما رعایت کنیم برخوردها خیلی کم خواهد شد. این دستههایی که جلوی بقیع مینشینند از نظر آنها سد معبر است و اگر ما رعایت کنیم، برخورد کم خواهد شد. تلاش بعثه هم همین است و همیشه بعثه کسانی از روحانیون را برای بلند کردن گروههایی که زیاد جلوی بقیع می نشینند می فرستد. اخیرا وهابی ها تلاش می کنند خودشان را طرفدار اهل بیت نشان دهند و بگویند که ما اهل بیت را قبول داریم . این جمع بندی تجربه قبلی آنهاست که رفتار قبلی شان این تصور را ایجاد کرده که با اهل بیت مخالفند. (تمام).
به نظر میرسد مهم برای سعودیها آن است که همه زوار بتوانند بدون مسأله اعمالشان را انجام بدهند. در این باره حساسیت دارند. اما ایرانیها چون داعی دارند و اگر رهایشان کنند، تبلیغ کرده و تماس با سایر اقوام میگیرند، آنها در موردشان سختگیری میکنند. به علاوه که روی شیعه حساس هستند. این حساسیت از قدیم هم در مدینه و کلا میان سنی ها بوده است.
امروز متوجه شدم بخش خواهران هم فعالیتهای علمی تبلیغی درکاروانها دارند. این افراد دست کم چهار کار انجام میدهند. یکی تماس با معینه های کاروانها، دیگر تأمین سخنران خانم برای برخی کاروانها. سوم پاسخ گویی به پرسشهای خانمها، چهارم کنترل اعمال مسجد شجره و محرم کردن زنها در بخش زنانه. این بخش زیر نظر معاونت فرهنگی است.
برای نماز عصر حرم مشرف شدم. نیم ساعتی مشغول خواندن قرآن شدم. پس از نماز عصر راهی بقیع شدم که تا پیش از شلوغ شدن بتوانم نزدیک قبور ائمه بایستم. هوا گرم است، به همین دلیل عصرها چندان شلوغ نمی شود. زیارت نامه ها را خواندم. کسی مزاحم نشد. البته من کتاب دعا را پایین گرفتم تا کسی نبیند. پس از آن عازم هتل شدم.
دومین مراسم دعای کمیل
تا حوالی ساعت هشت مشغول ملاحظه سایت و اخبار بودم. در این وقت عازم هتل دره الفلاح شده، همراه با شماری از روحانیون بعثه ها راهی مراسم دعای کمیل شدم. نیروهای سعودی همه ورودی ها را کنترل می کنند تا خارجی وارد محدوده نشود. اما ورود زائران ایرانی آزاد است. دستگاه ایکس ری بزرگی گذاشتهاند کیف زائران را چک کند. هدف آنها این است که اتفاق ناگواری در این جمع نیفتد. مراسم دعای کمیل مثل قبل برگزار شد. قرائت قرآن، مداحی و روضه، دعای کمیل، روضه مجدد و بعد هم دعا توسط نماینده ولی فقیه. سعودی ها با چندین دوربین مراسم را ضبط میکنند. یکی از دوستان گفت که بعد از آن اگر مشکلی باشد، یادآور میشوند و خبر میدهند. اما معمولا از نظم آن ستایش میکنند. در راه که میآمدم یک افغانی شیعه خیلی ناراحت بود که نتوانسته بود وارد جمع شود. لباسش مانع از آن شده بود که ایرانی تشخیص داده شده و در جمع وارد شود. وی را دلداری دادم. بعد از مراسم به هتل آمدیم.
جمعه 21 مهر 26 ذی قعده
دیدار علمای بعثهها با امیر الحاج
امروز بازدیدهای بعثه های مراجع از آقای قاضی عسکر بود. جالب است که اعضای بعثه آقای آیت الله سید محمود شاهرودی هم که رسمی نیستند و نماینده به دیدن آنها نرفته بود آمدند. آقای راشد که کنار بنده نشسته بود از قول مرحوم شهید محمدباقر حکیم نقل کرد که گفتند ایشان در مشهد به من گفت: پدرم گفتند که اگر شیعه دو چیز را بردارد مشکلش با جهان تسنن حل می شود. یکی لعن خلفا و دیگری خرافات عاشورا. این جمله را برای آقای نورمفیدی هم گفته بود.
یکی از بحثهای مهم در اینجا طرحهای توسعه است که بر اساس اظهارات آنها، قرار است تا پانزده تا بیست سال آینده، بتوانند 14 میلیون زائر را در مکه داشته باشند. خط مترو بین جده و مدینه و مکه سال آینده افتتاح خواهد شد. کرایه هر مسافر چنان که گفته شد، 180 ریال است در حالی که الان ماشین 50 ریال می گیرد. منطقه منی نیز تماما ساختمانهای چهارطبقه خواهد شد و طبقه بالا سقفش چادر خواهد بود تا تصویر دورنمای آن به صورت چادر باشد.
از نظر ترتیب تعداد مقلدین هر مرجع بر اساس تجربه برخی از دوستان تقریبا وضع این طور است که در ردیف اول آیت الله خامنهای و آیت الله مکارم قرار دارند. مقصود داخل کشور است. بعد از آن آیت الله سیستانی است. سپس و به ترتیب آیت الله صافی، وحید، یوسف مدنی، نوری همدانی، صانعی، شبیری و بقیه در ادامه هستند. البته بعثه آقای صانعی در اینجا از نظر بعثه اصلی رسمی نیست و نمایندگان ایشان رأسا مستقیم شرکت می کنند.
امروز ظهر را آقای محمد عبداللهی مدیر کاروان آیات عظام، افراد را به آبگوشت قونوید [قنبید] دعوت کرده بود. شماری از افراد بعثه هم شرکت کردند. دعوت شدن از جمع روحانیون بعثه ها و نیز بعثه رهبری بودند. آقای عباس امیری فر هم خبرساز بوده حضور داشتند. وی روحانی آشپزخانه است. در جمعی که بودیم آقای سجادی گفت که اهل سنت معمولا نیت هشت روزه برای ماندن در مدینه جهت اقامه چهل نماز جماعت در مسجد النبی را دارند که بنا به اظهار خودشان با خواندن این نمازها، بنابه روایات، بهشت بر آنها واجب می شود. پس این همه هجوم آنها در وقت نماز برای همین است!
امروز در بعثه جلسه یاوران حجاج هم بود که از هر کاروانی یک روحانی با پنج نفر که برگزیده هستند، به این جلسه میآیند و برای کارهای فرهنگی داخل کاروان هماهنگ میشوند. این امر نوعی مسؤولیت پذیری را برای شماری از زبدگان کاروان ایجاد میکند که در تعمیق فرهنگ حج اثر میگذارد. در هر کاروانی دو مسابقه فرهنگی درمدینه اجرا میشود که به طور سرانه 4 ریال برای هر حاجی در نظر گرفته شده که البته به ممتازین داده میشود. در مکه چهار مسابقه امتیاز برگزار میشود که هشت ریال سرانه دارد و به منتخبین داده میشود. تعدادی هم چادر نماز و جانماز برای سایر برنامه های فرهنگی داده میشود که در اختیار روحانی و معین و معینه است. برخی از این مطالب را گفته بودم، برای تکمیل دوباره آوردم.
خبر جالبی مشرق زده بود: سقوط ریال عربستان در مقابل ریال ایران. از خودم خجالت کشیدم. نوشته است هفته قبل هر ریال عربستان 1100 تومان بود حالا شده 700 تومان. اولا که ریال ایران به خاطر تلاطمی که دارد اینجا مقبول نیست. ثانیا اگر هم کسی بردارد هزار تومان است. واقعا آیا این اسمش سقوط ریال عربستان در مقابل ریال ایران است؟
لباسهای فرم متنوع حاجیان کشورها
حوالی ساعت یک ربع به شش همراه آقای خادمی به حرم مشرف شدیم. نماز شروع شده بود که رسیدیم. اجبارا وسط نماز اقتدا کردیم اما ممکن نبود که همراه آنها نماز بخوانیم. تمام که شد وارد مسجد شدیم. تعدادی از شیعیان پاکستانی در جای جای مسجد ابراز علاقه کرده با ما دست داده یا روبوسی میکردند. امسال کثرت آنها مشهود است. نماز که تمام شد از باب بلال خارج شده، سلامی داده آمدیم. جمعیت بسیار زیادی در فضای بین الحرمین ایستاده یا نشستهاند. از میان آنها افریقاییها از همه متمایزترند. لباسهای ویژه حج آنها با آرمهای خاص روی آنها کاملا آنان را از دیگران متمایز کرده است. روی پارچه لباسی آنها به صورت رنگ اصلی زده بوده «بیت الاسلام». از کردستان عراق هم تعداد زیادی زائر وجود دارد. پشت آنها نوشته شده است: جمهوریه العراق: اقلیم کوردستان.
در مجموع به نظر میرسد حساسیت سعودیها روی تماس روحانیون ایرانی با دیگر حاجیان بسیار زیاد شده است. هر نوع دادن کتاب به آنان جرم محسوب میشود. امشب یکی از دوستان با نایف برکانی قراری داشت. میگفت به محض آن که به محل رسیدم، حس کرد گروهی از مأموران قبلا مستقر شدهاند. به همین دلیل پس از سلام خداحافظی کرد و رفت.
شنبه 22 مهرماه 26 ذی قعده
زیارت قبرستان احد
صبح ساعت شش و نیم برای زیارت دوره آماده شدیم. یک اتوبوس از علمای بعثه حاضر شدند. یک راننده ناشی ما را سوارکرد و به سمت احد برد. در خیابانی وارد شد که بسته بود و در دور زدن در ماشین را محکم به سنگهای کنار جاده زد. در این فاصله، بنده هم مشغول صحبت و شرح داستان احد و جغرافیای مدینه و میدان جنگ احد بودم. توضیحات نسبتا طولانی شد و تا احد ادامه یافت. دست فروشها این اواخر بسیار زیادتر شده اند. بنابرین در یک مسیر غرفههایی را برای فروش به صورت پیش ساخته آمده کردهاند اما هیچ کدام باز نبود. نزدیک رفته زیارت کردیم. یک سعودی که قدری خل هم بود می گفت: روحانی، بس، کتاب خیر، یک بار هم گفت: اسلام از اینجا شروع شده (البته به عربی: من هنا بدأ الاسلام). که یعنی این مال ماست و شما باید گوش به حرف ما بدهید. به آرامی برگشتیم.
قدیمی ترین بعثه حج
سوار شده تا مسجد قبلتین آمدیم. در اتوبوس آقای حاج آقا جواد گلپایگانی بودند. فرمودند که اولین حج من احتمالا سال 1339 بوده است. دو سال پیش از درگذشت آیت الله بروجردی. آن زمان شیخ عبدالحسین فقیهی بعثه داشت. یک اتاقی بود. یک زن فلسطینی هم گرفته بود که کارهایش را انجام می داد. وقتی من مدینه آمدم، من را پیش خود برد. بعد از درگذشت آیت الله بروجردی یک سال هم از طرف مراجع بود. به تدریج، ما و بعد هم آیت الله شریعتمداری بعثه زدیم. ایشان گفت: آن زمان شهردار مدینه به دیدن ما میآمد. یک بار هم امیر مدینه هیئتی را فرستاد. آن سال پدرم هم به حج آمده بود. ما هم به نمایندگی از پدر رفتیم. از ایشان خواستیم در مسجد را تا صبح باز بگذارد که پنج شش شب این رعایت شد. آن زمان از نجف بعثهای به حج نمیآمد.
کتابفروشی در قبا
در قبلتین نماز خواندیم. سوار شده به قبا رفتیم. در راه باز صحبتی در باره قبا کردم. در قبا به کتابفروشی آل و الصحب [یعنی اصحاب] رفتم. کتاب مختصر منهاج السنه ابن تیمیه را که در 950 صفحه چاپ کردهاند هدیه داد! ترجمه از اسحاق دبیری عوضی [درست آن اِوَز. بخشی از منطقه لارستان] است که گویا نذر کرده بوده تمام لحظات عمرش را وقف نوشتن آثاری بر ضد شیعه کند. مختصر عربی از عبدالله غنیمان است. این دبیری مدتی قبل سرطان گرفت و مرد. کتاب توسط دارطیبه ریاض چاپ شده اما هیچ گونه تاریخی روی آن و انتهای مقدمه نیافتم. کتابی هم توسط همین انتشارات «الآل و الصحب» که دفترش کنار مسجد قباست خریدم با عنوان «قال علی علیه السلام». این کتاب 77 صفحهای انتخابی است از فرمایشات امام علی (ع) از نهج البلاغه، امالی طوسی، برخی از آثار صدوق و بحارالانوار. انتخاب نوعی خاص است و دو رنگ و شیک چاپ شده است. کتابی هم با عنوان آموزش حج و عمره زائری گرفته بود که آورد و به بنده داد. خلاصهای از احکام عمره است باز ترجمه همین اسحاق دبیری. بسیار زیبا طراحی شده و مشابه کارهای آقای فلاح زاده در ایران است اما به نظرم رنگیتر و بهتر. با نقشه ها و جداول خوب. الگوی یک کار خوب در این زمینه است و البته مطابق با فقه مقبول در اینجا. وقتی گروهی از دوستان پیاده میشدند کسی به بنده گفت چرا در شرح ماجرای احد از شجاعت های حضرت علی نگفتید؟ متوجه نشدم کیست. بعدا فهمیدم همان شخص است که سابقا اشارتی به ایشان داشتم و عرض کردم که هفت هشت سال قبل ماجرایی درست شد که گویا گم شده و کسانی او را گرفته، صورتش را با سیگار سوزاندهاند و بعدا معلوم شد که ماجرا از اساس ناراست بوده و صرفا برای برخی از مقاصد درست شده بوده است.
ظهر میهمان بودیم. آقای خادمی و سجادی، از البیک ناهار گرفته بودند. ماهی و مرغ. رستورانش در کنار بقیع است. بسیار هم شلوغ است. غذای بدی نیست. آقای راشد یزدی و عده ای دیگر هم بودند. داستانهایی گفته شد. آقای راشد گفت: یکبار مداحی در حضور آقای خامنهای خواند و مطالب نادرستی گفت. به ایشان عرض کردم: ایشان جلوی شما این مطالب را می گوید همین را مدرک درستی گرفته جاهای دیگر هم می گوید. ایشان گفتند: سال گذشته هم همین مطالب را گفت. به او پیغام دادم اینها درست نیست. امسال دوباره همان ها را تکرار کرد. آقای راشد گزارش متنی را هم از علی جواهر الکلام در باره یزد داد و شعری که گویا خودش علیه او گفته بود، خواند. دیروز هم شعری در باره انتخابات خواند که جالب بود: دوش پرسیدم از استاد در این دور، وکیل / باید آقای فلان یا که فلان را بکنیم/ گفت او را که از این پیش مکرر کردیم / مصلحت نیست دوباره که همان را بکنیم، الی آخر.
دیدار از موزه مدینه همراه امیر الحاج
عصری ساعت چهار و نیم همراه آقای قاضی عسکر به موزه مدینه رفتیم. اولین گزارش را بنده از آن در زائر زدم. خیلی ها سراغ گرفتند. تصمیم بر این شد که ایشان بازدید کند و مسیر هموار شود. وقتی رسیدیم مهندس کعکی نبود. صبح به وی اطلاع داده بودم، اما گفتند مریض است. بازدید 35 دقیقه طول کشید. گفتند که با ترکیه و یک جای دیگر قرارداد دارند که همین موزه را ایجاد کنند. ساعت شش بود که برگشتیم. قرار است فردا هم شماری از روحانیون کاروانها را ببرند.
امروز شنیدیم زندانی ایرانی که از عمره در اینجا بوده پس از تحمل پنج ماه و نیم حبس آزاد شده است. اصل حکم یک ماه و نیم بوده. اما زندانی قبلش را حساب نکردهاند. به علاوه پس از اتمام، معلوم شده پرونده باید برود مکه مهر شود و برگردد. یک ماه دیگر هم مانده. حالا گفته اند بماند تا حج را هم انجام دهد. اتهامش انداختن آب دهن به قبر یکی از خلفا بوده. این با یک نفر دیگر که متهم به سبّ بوده، زیر تیغ بودند که بالاخره آزاد شدند. یکی از دوستان گفت ایرانی داریم که چهار سال است به اتهام دزدی اینجاست. ثابت شده هم هست. نامه به خانوادهاش نوشته که در این مدت حمام نرفته است!
یکی از روحانیون گفت که لپ تاپ وی را نگه داشتند. علتش بودن تصاویری از مقاومت فلسطین در آن بود. آقای سجادی گفت که سال گذشته یک نفر را سه روز نگاه داشتند. چون فیلم سی دی ظهور را روی کامپیوترش نگه داشته بود. در این فیلم فحش هایی به آل سعود هست.
دیدار با سید انس الکتبی
عصری بیشتر مشغول نوشتن و تصحیح روزنامه سفر حج موسوی اصفهانی بودم. حوالی ساعت یازده شب همراه آقای معراجی و جناب حاج آقا حسن مظاهری به دیدن آقای سید انس رفتیم. قریب یک ساعت و نیم در منزل ایشان بودیم. الحق کتابخانه معظمی دارد و قطعا در مدینه کتابخانه خصوصی که تا این اندازه حاوی کتابهای شیعه باشد وجود ندارد. بحث راجع به نویسندگان مختلف از جمله طیب الانصاری و دیگران شد. می گفت در سفر حدود بیست روز قبل امیر عبدالله به مدینه، حذیفی بخشیده شده و بار دیگر برای جماعت به مسجد نبوی برگشت. نماز فجر را خواند و بعد هم نماز جمعه را. در همین سفر امیر عبدالله سنگ بنای توسعه حرم را گذاشت. در این توسعه مسجد از ناحیه جنوب و غرب و شمال مفصل توسعه مییابد. توسعه از جنوب یعنی توسعه در سمت قبله. معلوم نیست چه بلایی سر روضه خواهد آمد. در باره سید نایف البرکاتی پرسیدم. گفت در سفری که ملک فهد به مدینه داشت، شعری در ستایش او خواند و بعد هم عضو مجلس وطنی معین شد! نگرانی وی همین بود که مراکز علمی در اینجا تحت سیطره یک فکر خاص است و اجازه رشد افکار متنوع داده نمیشود. خبر از درگذشت آقای روضاتی نداشت. ناراحت شد. دو کتاب، یکی جامع الانساب و دیگری منتقله الطالبیه که آقای روضاتی به وی اهداء کرده و اولش اهداء را نوشته بود، آورد ملاحظه کردیم. یکی تاریخ 1419 و دیگری 1420 را داشت. خود سید انس به شدت لاغر شده بود. گفت قبلا 104 کیلو بود حالا 77 کیلو. قدری هم بحث های متفرقه سیاسی شد که کلیات بود. ساعت حوالی یک بود که برگشتیم. آقای معراجی دو جلد کتاب از ایران آورده بود. امروز برده بود برای کتابخانه حرم که نگرفتند. جالب است که در کتابخانههای عمومی در اینجا، حتی یک کتاب شیعه نیست. این هم از عجایب است.
یکشنبه 23مهرماه 27 ذی قعده
زیارت بقیع
صبح ساعت ده دقیقه به پنج به سمت حرم حرکت کردم. فاصله میان اذان و نماز حدود پانزده دقیقه است. به مسجد رسیدم. مملو از زائر بود. بالاخره جایی پیدا شد. در این موارد باید صبر کرد تا نماز شروع شود، به تدریج جاهای خالی پر شده و جای افراد جدید باز میشود. پس از نماز، رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا (س) را زیارت کرده راهی بقیع شدم. جمعیتی بی نظیر در بقیع اجتماع کرده بود. حرکت کردن در بقیع بسیار دشوار بود. مردم هم یکسره صلوات خبر میکردند. این وضع مراقبین امر به منکر را عصبانی میکرد. البته آنها اصرار داشتند که راه باز شود، اما به هر حال دعوت به سکوت هم میکردند. طبیعی است که این جور وقتها امکان کنترل کتاب و دعا خواندن نیست. عراقی ها نقش مهمی در این شلوغی دارند. دیدم که برخی بلند و برای دوستانشان زیارت میخواندند. زیارت کردم و بیرون آمدم.
سعودیها و ممانعت از ورود خارجیها به بعثه ایران
ساعت شش و نیم به هتل رسیدم. بعد از اندکی استراحت نزد دکتر صافی رفتم که آقازاده حضرت آیت الله العظمی صافی است. ایشان متخصص قلب و پزشک کاروان بعثههاست. قند بنده را گرفت. فعلا معتدل است. قدری با آقای معراجی در باره کارها هماهنگی شد و به بعثه برگشتم. دیروز همایش اهل بیت در بعثه بود که برای سخنرانی آقای قاضی عسکر شرکت کردم. امروز همایش دیگری است که احساس کردم زنان خارجی شرکت میکنند. گویا عنوان آن نقش زن در حج است. خبر شگفت هم این که امام جمعه قطر یعنی قرضاوی این هفته گفته است که در حج به ایرانی ها نفرین کنید. خبر خوبی نیست، نه از این بابت که یک امام جمعه نامتعادل گفته، بلکه از این جهت که موقعیت ایران در جهان تسنن به این نقطه رسیده است. خوب قرضاوی در چهارچوب سیاست های قطر قرار دارد که آتش بیار معرکه سوریه است. امسال به حج آمده است. شنیدم که یکی از خانمهایی که عدهای را در مسجد برای مراسم امروز دعوت میکرده، دستگیر شده است. گویا بعد از ظهر ساعت دو آزاد شد.
کاروان ما در موزه مدینه
عصری استراحت مختصری کردم. ساعت چهار و نیم با یک اتوبوس از روحانیون بعثه راهی موزه مدینه شدیم. ساعتی آنجا بودیم. اصرار داشت پول ورودی از هر نفر 15 ریال بگیرد. گفتم اینها مرشد هستند. بالاخره بدون پول از موزه بازدید کردیم. بعد از آن یکی دو ساعتی ارتباط با دوستان از طریق ایمیل و پی گیری کار سایت کتابخانه بودم که این روزها در حد خودش یک سایت موفق است. شب بعد از نماز عشا، همراه آقای سجادی راهی حرم شدیم. از باب السلام وارد شده، همان جا گوشهای نشسته، زیارت و نماز و قرآن خواندیم. یک کسی برای حجاج سنی سخنرانی میکرد، آن هم در قسمت جلوی مسجد. جالب است که آنها را برای رفتن به روضه نگه داشته بودند و چندین مامور جلوی آنها گذاشته به اجبار سخنرانی میکردند. به تدریج جمعیت که قصد رفتن به روضه را داشت جمع شده و یک باره پس از اتمام حرفهای او، به آن طرف هجوم بردند. میگفت. فقط مسجد النبی و مسجد قبا نماز دارد. قبلتین ندارد. بقیع و احد هم سلام دارد. همین چهار جا، به هیچ کجای دیگر نماز و سلام ندارد. ساعت ده برگشتیم.
باز هم در کتابفروشی مغامسی
حوالی یازده به کتابفروشی مغامسی رفتیم. قبلا کتابها را جدا کرده بودم. دوباره هم ده عنوانی جدا کرده و حساب کرده پول آن را پرداختم. آقای معراجی که بسیار گسترده خرید میکند، باز هم حجم بالایی کتاب برداشت. اما فرصت حساب و کتاب نشد. از آنجا همراه راننده که معاذ نام دارد بیرون آمدیم. وی که سخت ضد بشار اسد بود، تا حوالی یک بعد از نیمه شب در ماشینش برای ما نطق کرد و مسائل مختلف سوریه وجنبه های متفاوت آن را بحث کرد. دلش می خواست بداند مردم ایران و به خصوص اصلاح طلبان چه فکری در باره سوریه دارند. وی قبول داشت که الان همه دولت ها در حال مداخله هستند و این وسط مردم مظلوم شدهاند اما به هر حال بشار را عامل این کشتارها میدانست. وی خیلی اصرار داشت که در سوریه طائفی گری نبود. حالا زیاد شده. خیلی هم به علوی ها دشنام میداد که نه اهل نماز هستند و نه روزه و مشروب خوارند. به زحمت از دست نطقش خلاص شدیم و برای استراحت به هتل برگشتیم.
خبر درگذشت آیت الله انواری
امروز سایت ها خبر درگذشت آیت الله انواری را زدند. متأثر شدم. فکر کنم سه یا چهار سفر عمره در کاروان آقای شهرستانی با ایشان بودم. مردی شوخ، فهمیده و معتدل بود. چند سالی بود که دیگر نتوانست عمره بیاید. یک بار هم مصاحبه مفصلی در باره آغاز کار مؤتلفه و اعدام منصور با ایشان کردم که مشکلاتی را پدید آورد. آقای شهرستانی ساعت هفت بعد از ظهر دوشنبه در بعثه خودشان برای ایشان فاتحه گذاشته است. اطلاعیهای را نوشتم که تکثیر کردند. خداوند او را رحمت کند. در اینجا باید از سید عزیزم مرحوم آقای روضاتی هم یاد کنم. خداوند او را هم رحمت کرده با اجداد طاهرینش محشور گرداناد. آقای انواری دو سال گویا 58 و 59 به همراه آقای محلاتی بعثه امام را در مکه اداره کرده است. یک سال هم پنج نفر معرفی شدند که آقای جلالی خمینی و طاهری خرم آبادی از آنها زنده هستند. آقا سید علی گلپایگانی هم بوده است. بعد از آن حکم به انفراد برای آقای موسوی خوئینی ها زده شد.
دوشنبه 24 مهرماه 28 ذی قعده الحرام 1433
شیرین شدم
دیروز آزمایش قند دادم که خیلی بالا نیست اما از حد بالاتر رفته و زنگ خطر به صدا درآمده است. این یعنی که این که شیرین شده ام و نباید بیش از این شیرین شوم. امروز یک سری آزمایش عمومی دادم. ساختمان هلال احمر در کوچه ای پشت همین قصر الدخیل است. وقتی مراجعه کردم، گفتند که نمیتوانند این آزمایش را بگیرند. مجبور شدم به یکی از مسؤولان آنجا رجوع کنم. طبق معمول ایشان دستور داد و انجام شد. سرگیج های عصرانه بنده دوباره شروع شده است. سپس به اتاق بخش فرهنگی آمدم، جایی که راحتتر از جاهای دیگر میتوانم از اینترنت استفاده کنم. بیشتر وقت را صرف تصحیح روزنامه سفر حج کردم.
حجّه فروشی
یکی از مسائل جاری حج از دیر باز بحث حجّه فروشان بود که پول گرفته برای دیگران حج به جای میآوردند. هر ساله در میان حجاج ایرانی به ویژه عوامل آن این بحث جاری است و به خصوص این وقتها، این بازار داغ میشود. یکی از دوستان می گفت: در سال گذشته برای انجام حج، از یک میلیون و نیم تا یک میلیون هشتصد و گاه دو میلیون تومان به برخی از شیعیان مدینه داده میشد تا حج نیابتی به جای آوردند. اینها تعدادی حسینیه دارند که امام دارد. این امامان افرادی را معرفی میکردند. سال گذشته برای افراد معتبر ایرانی، گاه تا چهار میلیون هم داده میشد. امسال تا هفت میلیون و حتی هفت میلیون هم داده میشود. در سال جاری اجازه انجام حج به تعدادی از عوامل اجرایی به خصوص آنان که در بعثه هستند داده نشده، به همین دلیل گرانتر شده است. به دلیل بی ارزشی پول ایران، این محاسبه به دلار صورت می گیرد. در سال جاری عراقی ها تا دو هزار دلار هم برای نیابت پرداخت میکنند که نشان میدهد وضع آنان بهتر شده است. توجه داریم که نیابت گاه بلدی است که از خود شهرِ فردی که نیابت از طرف اوست نیت می شود و گاه میقاتی که غالبا این چنین است و در مدینه یا جحفه انجام میشود. امروز ظهر چند نفر از دوستان را در اتاق روحانی کاروان بعثهها دعوت کردیم. غذایمان ماهی بود. ماهیهای نسبتا درشت که اینجا در روغن سرخ میشود. بعد از ظهر قدری استراحت کرده، برای خرید دارو و همین طور شارژ تلفن بیرون رفتم. شب ساعت هفت مراسم برای آقای انواری گرفته بودند که همه شرکت داشتند و خیلی شلوغ بود. منبری هم شیخ علی تهرانی بود. دوستان تازه ای را هم که از ایران آمده بودند دیدیم. قدری با جناب آقای سیدان صحبت کردم.
در کتابفروشی عبیکان
بعد از آن به هتل درة الفلاح آمده از آنجا حرم مشرف شدیم. پس از ساعتی راهی کتابفروشی عبیکان شدیم. بنده که حساب و کتاب را کرده بودم منتظر کارهای آقای معراجی شدم. در گشتی دوباره چند کتاب خریدم. یکی در باره نیروگاه هستهای بوشهر و بحث از تشعشعات آن با نام مفاعل بوشهر النووی بود که شخصی به نام خالد عبداللطیف الترکی آن را نوشته بود. این کتاب در شهر الخُبَر در سال 1433 منتشر شده است.
کتاب قرضاوی
یک کتاب نسبتا قدیمی هم از قرضاوی گرفتم با عنوان تاریخنا المفتری علیه. این قرضاوی هم فراز و نشیبهای زیادی در زندگی اش داشته و دارد. بخشی از کتاب در دفاع از معاویه و دولت اموی است. وی دو دهه اخیر اجیر قطریها بوده است. دلم میخواست بدانم معرفت وی نسبت به تاریخ اسلام چه قدر است. نوعی روشنفکری عربی مصری که هیچ مشکل و گرهای را از مشکلات فکری دنیای اسلام حل نمیکند. بحثی هم در باره اهمیت تمدن اسلامی داشت. تعجب من این است که ما مسلمانها وقتی در باره تمدن اسلامی سخن می گوییم از همه ارزشهایی حرف می زنیم که وجهه جهانی دارد. اما وقتی فتوا میدهیم، همه آن چیزهایی که خاص خودمان است عرضه می کنیم. اینجاست که رنگ تعصب جدی میشود. در این کتاب هم دیدم قرضاوی از دانش جویی مسلمانان و رفتن سراغ علوم یونانی و همه چیز سخن میگوید. این ستایشها مهم است اما آیا ما وفادار به لوازم این طرز تلقی از علم هستیم؟ آیا با علوم یونانی نجنگیدیم؟ آیا همین اهل حدیث که اکثریت سنی بودند همه این علوم را تحریم نکردند؟ آیا پدر معتزله را در نیاوردند؟ و هزار آیای دیگر.
سه شنبه 25 مهر 29 ذی قعده یا 1 ذی حجه
زیارت نامه خوانی سعودی ها
صبح ساعت ده دقیقه به پنج به حرم مشرف شدم. اندکی از شدت جمعیت کاسته شده است. نماز را خوانده بیرون آمدم. برابر گنبد پیامبر (ص) که رنگ سبز دارد و امسال دویستمین سال رنگ سبز آن است، یعنی در سال 1233 آن را از رنگ نقره ای به رنگ سبز تبدیل کردهاند، زیارت خواندم. از آنجا به بقیع آمدم. هنوز هوا تاریک بود و به زحمت می شد زیارت نامه خواند. اما نوری از بیرون داخل آمد. مردم مرتب صلوات میفرستادند. یک مأمور سعودی هم که نزدیک بود، خودش برای اهل سنت زیارت نامه را بلند میخواند! اینها تصمیم گرفته اند خودشان زیارت نامه مخصوص خود را بخوانند. وقتی زیاد شلوغ میشود پس جمعیت بر نمیآیند. از بقیع بیرون آمدم و به طرف عکس، به هدف دور زدن بقیع حرکت کردم. در جای جای آن، زنان اجتماع کرده مشغول نگاه کردن و زیارت داخل بقیع بودند. در دیوار آن سوی بقیع، کنار طریق فیصل، چند زن عراقی که گویا امروز رسیده بودند، سراغ قبور امامان را گرفتند. از لای پنجره ها برایشان توضیح دادم.
ساعت از شش و ربع گذشته بود که وارد هتل شدم. چون شب هم دیر وقت آمده بودم، افتادم. ساعت هفت و ربع برخاسته صبحانه را همراه اعضای هیئت علمی صرف کردم. این افراد معمولا برای مراجعینی از زوار که پرسشهای علمی در باره تشیع دارند، مورد استفاده قرار میگیرند.
باز هم توزیع کتابهای ضد شیعه در بستههای ارشادی
سعودیها در یک جعبه که روی آن «کتابهای ارشادی» نوشته و خوش چاپ است، چند کتاب فارسی در تبلیغ تسنن گذاشته و مجانا توزیع میکنند. این نخستین باری است که من چنین بستهای را میبینم. کتابهایی که داخل آن بود و همه شبیه به هم و با یک مترجم، یعنی همان اسحاق دبیری عوضی و در یک فرم چاپ شده، عبارت است از: فضائل و احکام مکه مکرمه که توسط دانشکده الدعوه و اصول الدین نوشته شده. دیگری کتاب عقیده اهل سنت و جماعت از عثیمین، دیگری مختصر روش نماز پیامبر از البانی (ترجمه حسین تاجی گله داری)، دیگری دیدگاه اهل سنت در مورد اصحاب تألیف محمد بن عبدالله وهیبی، و پناهگاه مسلمان که همان حصن المسلم در باره اذکار و ادعیه از دید اهل سنت است. تاریخ چاپ اینها 1429 است. امروز جواب آزمایش بنده آمد. قند و کلسترول بالاست و باید مراعات کنم. آقای دکتر شهاب الدین طباطبائی برایم دارو نوشت. صبح دوباره قند را آزمایش کردم. فعلا خوب است. همه اینها در اثر تنبلی در راه رفتن و رعایت نکردن رژیم غذایی است. آقای معراجی که مدتی است استرس دارد، امروز باز قندش بالا رفته است. یکی از دوستان دیگر هم به دلیل قند بالا و زخم شدن پا، مشکل پیدا کرده که صحبت بازگشت وی به ایران بود.
سرگذشت جوانی که از زندان سعودی آزاد شده بود
امروز عصر آقای محمد جواد صفایی (شیرازی) که درس افسری در رشته هوانوردی خوانده است، به اتاق آمد. همین شخصی که به تازگی و البته موقتا آزاد شده تا حجش را بجا بیاورد. او گفت که پنج ماه و بیست روز در زندان بوده است. در عمره به عنوان ماه عسل همراه خانمش آمده بوده است. اتهام وی سب صحابه و خواندن زیارت عاشورا است. سه روز بوده در مدینه بوده که دستگیر شده است. از آن موقع با شهادت یک عراقی علیه وی به زندان افتاده و تاکنون که موقت آزاد شده آنجا بوده است. حالا مانده است تا حج را انجام دهد و برگردد تا ببیند تکلیفش چیست. الان با کفیل آزاد شده اما قاضی به وی گفته که حکم برائت او را صادر کرده است. این حرف قاضی چهارشنبه گذشته بوده است. در تمام این مدت در زندانی در نزدیکی مسجد شجره بوده است. تنها یکی دو هفته قبل از آزادی به دیدنش آمدهاند. ده پانزده روز دو نفری در یک زندان دو نفری بودهاند. یعنی آقای مولایی. او که رفت، ده روزی تنها بوده تا به زندان عمومی منتقل شده که خارجی و سعودی همه بودهاند. در این زندان، نه عنبر بوده یعنی بنده بوده است. در این مدت، مدتی بند نه و مدتی بند هشت بوده است. همه بندها سقف داشت و فاقد هواخوری بود. هیچ نور خورشید قابل دیدن نبوده است، مگر وقت ملاقات یا رفتن به دادگاه. بقیه نماز جماعت داشتند. می گفت: هر چند شب یک بار برنامهای تفریحی داشتند که شیخی می آمد و به آنها میداد. بعد هم یک صبحتهایی میکرد. ایشان گفت اوائل نمیتوانستم با آنها صحبت کنم اما کم کم عربی یاد گرفتم. حمام هم فقط یک توالت بود که یک چهارلیتری آب گذاشته بودند با همان حمام هم می گرفتیم. هیچ کتابخانه ای در کار نبود. فقط کتابی با عناون لاتحزن بود که چند نسخه بود و دست به دست میشد. به نظرم روحیهاش بسیار خوب بود.
عصری سری به بعثه آیت الله سیستانی زدم. چند مسأله داشتم که پرسیدم. برگشتم. یک دو ساعتی روی سفرنامه اصفهانی کار کردم. پس از شام، با آقای معراجی حرم مشرف شدیم و ساعت دوازده و نیم گذشته بود که برگشتیم. از حوالی ده به بعد، در قسمت روضه، آنجا که مردها میتوانند باشند، بیش از نود درصد شیعیان هستند. کاری به کسی ندارند و هر کسی در آرامش مشغول نماز یا خواندن زیارت نامه است. غالب افراد آشنایان خود را پیدا میکنند. البته در مجموع جای زیادی نیست. چند سالی است که شبها حرم را باز میگذارند. قدیم این طور نبود. نظر آقای معراجی هم این بود که امسال مدینه خلوت است. اما به نظرم حجاج موجود بسیار متنوع هستند. از کشورهای تازه استقلال یافته و چین و هند و بوسنی و هر کجای دیگر، حاجیانی با لباسهای متحد الشکل حاضرند.
چهارشنبه 26 مهرماه 1 اول ذی حجه
روز آخر اقامت ما در مدینه
امروز صبح که روز آخر اقامت ما در مدینه است، صبحانه را با دوستان بودیم. بعد ساعتی با ایمیل با کارهای تهران در ارتباط بودم. طلبهای می گفت در صف نماز چند بنگلادشی با من صحبت کردند. متوجه شدم کسی پشت سر گوش میداد. از صحبت خودداری کردم. ده دقیقه بعد مأموری آمد و گفت اینجا صحبت کردن ممنوع است. معلوم شد آن شخص مأمور بوده است. این طلبه از اهانت برخی رانندگان در حین حرکت با دیدن معمم یاد کرد که من هم البته چندین نمونه امسال دیدم.
ظاهرا امروز اول ذی حجه است، هرچند دوستان میگفتند که یک سال وقتی پنجم ذی حجه بود، یک مرتبه اعلام کردند ششم است. آن سال ایران چهارم ذی حجه بود، و بنابرین با دو روز اختلاف حج انجام شد.
دیداری دیگر از کتابخانه حرم نبوی
امروز صبح ساعت ده همراه آقای سجادی به کتابخانه حرم نبوی رفتیم. این گزارشی است که از این دیدار برای سایت کتابخانه مجلس نوشتم: کتابخانه حرم نبوی (ص) بر اساس برخی از نقلها از پیش از آتش سوزی سال 886 وجود داشته و چنان که در این اخبار آمده، حاوی کتابهای نفیسی بوده که در آن آتش سوزی از میان رفته است. این کتابخانه بعدها دوباره ساخته شده و توسط سلاطین عثمانی و دیگران تقویت شده است.
شکل جدید کتابخانه که در قسمت انتهایی توسعه اول سعودی یعنی شمال مسجد بوده در سال 1352 ق تاسیس شده است. این اقدام توسط السید عبید المدنی بوده که در آن وقت مدیریت اوقاف مدینه را داشته است. نخستین مدیر کتابخانه احمد یاسین الخیاری است که نویسنده کتابی در باره آثار مدینه منوره است. چندین کتابخانه شخصی که وقف مسجد شده بوده، به این کتابخانه منتقل شده است. از جمله کتابخانه شیخ محمد العزیز الوزیر که در سال 1320 وقف شده بوده است.
ساختمان جدید کتابخانه به قسمت فوقانی مسجد در دیواره غربی منتقل شده و محل ورود به آن باب دوازدهم مسجد است که از همانجا باید با پله های برقی بالا رفت. البته اگر کسی از هر مدخلی به طبقه دوم برود از همان جا می تواند به سمت کتابخانه که روی دیوار غربی است وارد شود.
در این کتابخانه بیش از یک صد هزار جلد کتاب وجود دارد. تمامی کتابها صحافی شده و هیچ کتابی بدون جلد شدن وارد کتابخانه نمی شود
این کتابخانه به صورت قفسه باز است و بیشتر مشتریان آن زائران هستند، اما با توجه به قدمت و اهمیت کتابها و به روز بودن، علی القاعده بسیاری از دانشجویان و طلاب علوم دینی نیز از آن استفاده میکنند.
کتابهای موجود در بیش از 370 قفسه هفت طبقهای نگهداری شده و به صورت موضوعی قرار داده شده است.
فهرست کتابها را می توان در سایت www.mktaba.org ملاحظه کرد .کتابخانه بخش نشریات وکتب کمیاب هم دارد. به علاوه بخش خطی که در همان ساختمان قدیم که اکنون در وسط مسجد قرار گرفته نگهداری می شود.
صبح روز چهار شنبه 26 مهرماه (اول ذی حجه 1433) فرصتی شد تا برای بار دوم از این کتابخانه دیدار کنم. در این دیدار توانستم آقای عبید بن صالح رئیس کتابخانه دیدار کنم. دو کتاب از آثار خودم یعنی کتاب الاخبار و سیرة النبی الاعظم (ص) را به کتابخانه اهدا کردم. سپس از وی خواهش کردم تصویری از کتاب تاریخ جده از عبدالقدوس انصاری را به بنده بدهد. وی به بخش مربوطه دستور داد. به آن قسمت رفتم، با جستجویی، اعلام کرد که پی دی اف آن موجود است. همانجا و به سرعت یک سی دی از این کتاب به بنده داد. دکتر عبید فهرست نسخه های خطی کتابخانه را هم که روی یک سی دی بود به بنده لطف کرد. به علاوه سی دی المکتبة الشامله را نیز اهداء نمود.
کتابخانه عصرها وهمین طور بعد از مغرب و نیز عشاء بسیار شلوغ و پر رفت و آمد. بود. طبعا یک دلیل آن همین چینش موضوعی و قفسه باز بودن آن بود. این کتابخانه به دلیل قدمت آثار بسیار نفیسی دارد. علاوه بر آن کتابهای زیادی به آن اهداء شده که این هم بر غنای آن افزوده شده است. علی القاعده باید کتابخانه های خانگی زیادی هم وقف آن شده باشد. در هر حال یک نگاه ساده کافی بود که نشان دهد کتابخانه حرم نبوی (ص) تا چه اندازه غنی است.
دیدار از نمایشگاه حج
پس از خروج از کتابخانه، به نمایشگاهی که روبروی در کتابخانه یعنی در شماره 12 حرم، در ساختمانی بزرگ تعبیه شده بود رفتیم. این نمایشگاه، فعالیت مؤسساتی که در مدینه در ارتباط با حج فعالیت دارند را به نمایش گذاشته بود. بخش های مربوط به راهها، مسائل بهداشتی، و قسمت های دیگر. برخی از سی دی های تبلیغاتی هم بود که گرفتیم. دوباره به حرم برگشتیم. تازه روضه باز شده و مردم به سمت آن هجوم آوردند. در جای مناسبی برابر ضریح نبوی، زیارت نامهای خواندم. هم برای آن حضرت و هم فاطمه زهرا (س) نماز زیارت هم خوانده شد. نیم ساعتی به دوازده بود که بیرون آمدیم. از آنجا به سمت دیوار بقیع در قسمتی که به شارع ملک فیصل می خورد حرکت کردیم. در کنار دیوار بقیع کاروانی لبنانی مشغول خواندن زیارت نامه بودند که همراهی کردیم. بنده زیارت وداع را هم خواندم. از همانجا دور زده به سمت بعثه آمدیم. در راه از دو سه کوچه که نزدیک بعثه بود رد شدیم. خانه های بسیار کثیفی هست که غالبا از آن پاکستانی ها و خارجی هایی است که اینجا کار می کنند. بوی گند، خانههای بسیار تیره و تاریک و کوچه های کثیف. این ساختمانها در هر چند سمت بعثه دیده می شود.
حرکت به سمت مسجد شجره
نماز ظهر و عصر را خواندم. ناهار و سپس وسائل را برداشتم و به درة الفلاح که محل اسکان کاروان خودمان است رفتم. ساعت چهار و بیست دقیقه به سمت شجره حرکت کردیم. به گفته آقای معراجی، از جدیدترین اقداماتی که جالب بود این که برای گرفتن گذرنامهها در خروجی مدینه معطل نشدیم و تمام گذرنامه ها را چند ساعت قبل در اختیار راننده گذاشته بودند. لذا از هتل مستقیما به شجره رفتیم. این در حالی است که سالهای قبل، هنگام ورود کاروان به مدینه، تمایم گذرنامهها را به محلی به نام تفویج تحویل میدادند و روزی که زائر می خواست عازم حج شود، اتوبوسها مدت زمانی در خروجی مدینه در محل مرکز تفویج معطل می ماندند تا گذرنامهها را تحویل راننده و مدیر دهند. امسال این معطلی برداشته شده بود.
در مسجد شجره
بنده این سالها تجربه تمتع را تا حدودی فراموش کرده بودم. اطراف مسجد شجره بسیار شلوغ بود. صدها اتوبوس در اطراف آن پارک کرده بودند. جمعیت عظیمی در حال غسل و آماده شدن برای محرم شدن بود. برنامهها طبق معمول پیش رفت. نماز مغرب و عشاء خوانده شد. سپس محرم شده، سوار اتوبوس شده حرکت کردیم. یک ربع بعد از حرکت، جایی توقف کرده، شام شب را به ما دادند. سپس به سوی مکه حرکت کردیم. در این جاده میتوان با 120 کیلومتر آمد، اما راننده ما بسیار آرام آمد، به طوری که با این که ساعت هفت و نیم حرکت کردیم، ساعت 2 بعد از نیمه شب رسیدیم.
پنج شنبه 27 مهرماه 2 ذی حجه
انجام اعمال عمره تمتع در مکه
ساعت دو و نیم همراه آقای معراجی آماده رفتن به مسجد الحرام شدیم. غسل کرده، وضو گرفته راهی شدیم. اتوبوسی که ویژه نقل و انتقال حجاج ایرانی است رسید. تا نزدیک حرم رفتیم. هتل ما السماح در معابده است و طبعا ما باید از سمت مسعی برویم. دامنه خرابی ها به قدری زیاد است که هیچ نشانی از بنا تا بعد از مسجد الرایه و پل سلیمانیه نیست بسیاری از بناهای روی کوه برداشته شده، هرچند بناهای اندکی در آن ناحیه و بخشی از غزه باقی مانده است. ساعت دو و نیم یا بیشتر وارد مسجد شدیم. به قدری مطاف شلوغ و پرفشار بود که فکر کنم طواف ما نزدیک پنجاه دقیقه تا یک ساعت طول کشید. نماز خوانده به مسعی آمدیم. با توسعه اخیر در مسعی قدری احتیاط هم میشود. قسمت از صفا به مروه کاملا به فضای قبلی اضافه شده است. از میان مراجع فعلی، فقط آقای صانعی، سعی از طبقات بالا را جایز میداند. برخی زیر زمین را هم جایز میدانند. نماز هم با فاصله زیاد پشت مقام باید خوانده شود. باز از مراجع فعلی، فقط آقای نوری است که نماز طواف خواندن در هر جای مسجد الحرام را روا میداند. وقتی سعی و تقصیر تمام شد، نزدیک نماز بود. بسیار خسته بودیم و ایستادن در آن وقت سبب میشد که به خاطر شلوغی تا ساعتی بعد از آن هم نتوانیم از جمیعت و راه طولانی پیاده خلاص شویم. بیرون آمده قدری پیاده رفتیم. سپس ماشین گرفته عازم هتل شدیم. نماز صبح را خوانده استراحت کردیم. هتل ما به نام سماح جنب هتل حسن عابد است که سابقا بعثه حج ایران بود و بنده در نخستین سفری که مشرف شدم، یعنی سال 1371 آنجا مستقر شدیم.
نجاد و الامام المهدی (ع)
امروز یکی از دوستان روزنامه الشرق الاوسط از سه شنبه 9 ماه جاری میلادی را آورد که در صفحه 16 آن مقالهای با عنوان «نجاد و الامام المهدی» داشت. نویسنده آن محمد جمیح تحلیلی از رفتارهای احمدی نژاد در ارتباط با حضرت مهدی (ع) از شروع داستان هاله نور و بعد ابراز این که امریکایی ها برای جلوگیری از ظهور مهدی به عراق آمدهاند و سپس تحلیلی در باره چگونگی تصویری که احمدی نژاد از ارتباط خود با امام زمان (ع) و وارد کردن مهدویت در امور سیاسی دارد، ارائه کرده است. وی سپس شروع به تحلیلی مسخره آمیز از این قضایا کرده و پرسشش این است که سوال ملت ایران این است که آیا این قضایا میتواند ثلث ارزش ریال ایران را که تنها دو ماه قبل داشت به آن برگرداند؟ شگفتی وی آن است که در این تفکر چگونه مقولات دینی و مذهبی مانند مهدویت با طرح مسائل قومی از طرف همین اشخاص پیوند خورده است.
دیدار از بعثهها
به خاطر اعمال عمره، خسته بودیم و تا حوالی ساعت یازده خوابیدم. در این وقت برخاسته به سرعت آماده شده طبق وظیفه ابتدا به بازدید از بعثه آیت الله مکارم شیرازی رفتیم. سابقا یعنی تا سال گذشته، همه بعثههای مراجع در همین حوالی معابده بودند و تنها بعثه رهبری در دارالهادی قرار داشت. اما امسال، نیمی از آنها به عزیزیه و حوالی دارالهادی منتقل شدهاند. نزدیک ظهراز بعثه آیت الله سید محمد شاهرودی و آیت الله نوری همدانی دیدن کردیم. آقای صالحی خوانساری خاطرات سال 54 یعنی آتش سوزی منی را گفت. این که چطور نیمی از منی خاکستر شد و همه بلندگوها اعلام می کردند که به سوی کوه فرار کنید. ماشینهای آتش نشانی قادر به فرونشاندن آتش نشدند و بالگردهایی از جده به کمک آمدند. بعد از آن هم هیچ نشانی از کمک ایرانیها نبود، ما سعودی ها غذا و آب مفصل فرستادند.
ظهر ناهار را در هتل بودیم. عصر باز قدری استراحت کردیم. حوالی ساعت چهار و نیم به دیدار بعثه های مراجع رفتیم. بعثههای آیات وحید خراسانی، سبحانی تبریزی، و عزالدین زنجانی را زیارت کردیم. در بعثه آیت الله وحید از چند مسأله فقهی صحبت شد. از آنجا به عزیزیه رفتیم. در آنجا بعثه های تازهای از عراقی ها دیدم. عراقی ها در این چند سال حضور جدی تری در حج دارند. چندین ساختمان بزرگ در اختیار آنان بود. بعثه جدید از جمله متعلق به آیت الله واعظی که دوستان گفتند مقصود شیخ شمس الدین واعظی است. همچنین گفتند که آیت الله سید کمال حیدری هم بعثه زده است. بین ایشان و برخی دیگر، تنش هایی در سال گذشته در قم پدید آمد. سپس به بعثه آیت الله سیستانی، صافی، شبیری، و اردبیلی و برخی دیگر رفتیم.
یادی از روزگار گذشته موسسه آل البیت
بیش از نیم ساعت در خدمت آقای شهرستانی بودیم. صحبت های مختلفی شد. یاد از اوائل از موسسه آل البیت کرده گفتند که یک بار آیت الله صافی به دیدن ما آمدند. از کارها خیلی خوششان آمد. مطلب را برای آیت الله گلپایگانی شرح داده بودند. ایشان هم از این بابت که این کارهای موسسه آل البیت تحقق همان اهداف مرحوم آیت الله بروجردی بود، خیلی خوشحال شده بود. بعد کسی در حضور ایشان گفته بود: خدا حفظ کند آیت الله خویی را که این کارها را حمایت می کند! این یعنی این که موسسه از طرف ایشان حمایت میشود در حالی که این طور نبود، اما این اظهار سبب شد تا ایشان هم از کمک به ما منصرف شد. این در حالی بود که تا یک سال قبل از فوت آیت الله خویی، هیچ کمکی از ناحیه ایشان نشد. حتی یک بار مرحوم سید محمد تقی خوئی پنج میلیون تومان به تهران حواله کرد تا نماینده آقای خویی به ما بدهد که نداد. یک بار همین آقا به قم آمد و گفت: پانصد هزار تومان کتاب از ما می خرد! ما قبول نکردیم. فقط یک بار از طرف آقای خویی مبلغی برای چاپ منهاج فرستادند و مبلغی هم حدود هفت میلیون کمک کردند. این تنها پولی بود که از طرف آیت الله خویی رسید. این مطالب درست است. آن زمان، ما هم که تازه راه افتاده بودیم و چیزی مینوشتیم، تصورمان این بود که هزینه این کارها را بیت آقای خویی میدهد. به هر حال تاکید ما این بوده و هست که نوع ورود آقای شهرستانی از کارهای فرهنگی در قم، هیچ سابقه ای در قم نداشته و بعید است در آینده هم داشته باشد.
اهانت به افراد روحانی
از آنجا به طرف دارالهادی آمدیم. قدری به کارهای جاری رسیدیم. ساعت هشت و نیم به سمت هتل سماح آمدیم. امسال اهانت به افراد روحانی خیلی زیاد شده است. در همین فاصله دو سه بار از توی ماشین ها، به ما دو نفر که لباس روحانی داشتیم مطالبی گفته شد که متوجه نشدیم. جالب بود که یک راننده تاکسی اجرت که رسمی است، به آرامی سر صحبت را باز کرد. وی در باره استحباب روزه گرفتن دهه اول ذی حجه در مکتب اهل بیت پرسید. آرام آرام نشان داد که شیعه است و گفت که اینجا معارف اهل بیت را دفن کردهاند. اولین بار بود که یک راننده رسمی شیعه را در شهر مکه که قحطی تشیع است می دیدیم.
جمعه 28 مهرماه 3 ذی حجه
آرزویم این بود که صبح به حرم مشرف شوم، اما نشد. صبح یک سره مشغول تصحیح سفرنامه بودم. نزدیک ظهر به دارالهادی منتقل شدم. هم اتاقی بنده مثل مدینه، حسن آقای مظاهری است. شماره اتاق ما 1729 است. تا رسیدم از تلویزیون نماز جمعه مکه شروع شد. خطبه اول در باره شخصیت حضرت محمد (ص) و توهین هایی بود که در عصر اول به آن حضرت کردند. این که قرآن را اساطیر الاولین نامیدند. او را ابتر خواندند. اما به هر حال دین او غلبه کرد و اسلام منتشر شد. انا اعطیناک الکوثر را قرآن دانست که منشأ خیر است. به نظر میرسد این خطبه که در باره حضرت محمد (ص) و کلیت دین اسلام بود، در واکنش به توهینهای اخیر آن هم در حضور میلیونی زائران خانه خدا ایراد میشود. وی از اقداماتی که علیه پیامبر (ص) شده انتقاد کرد و این توجیه را که آن را معطوف به آزادی بیان دانستهاند، رد کرده، این کارها را نوعی نفاق دانست. سپس این آیه را خواند: رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیم. وی از این که برخی از مسلمانان تحت تأثیر کفار هستند انتقاد کرد. وی از این که کسانی بگویند اگر ما حق بودیم، نباید به این روز و حال میافتادیم، انتقاد کرد.
به نظرم خطبهاش بد نبود. مهم این است که از رو میخواند و مثل ائمه جمعه ما نیست که از حفظ سخن میگویند و گاه مطالب عجیب بر زبان آورند
نماز جماعت در بعثه رهبری
برای ناهار به طبقه L رفتیم. خود آقای قاضی عسکر و همین طور آقای تقوی که قرار است کار بعثه را در مدینه بعد بر عهده داشته باشد، سر میزی نشسته بودند. اصولا باید گفت دارالهادی هتل بسیار عالی ودرجه یک است. راهروهای بزرگ، سالنهای عظیم و محل مسجد آن که از سال گذشته برای اولین بار رهبری اجازه دادند ظهرها ومغربها نماز جماعت خوانده شود. سابق اقامه هر نوع نماز جماعت در غیر مساجد ممنوع بود. امسال سعودی ها سختگیری نسبت به برگزاری جلسات عمومی را بیشتر کرده و مرتب هشدار دادهاند. روزهای اخیر سفیر ایران هم با وزیر کشور دیداری داشته است. اما نفهمیدم راجع به این مسائل هم چیزی در آن بوده است یا خیر. امروز اعلام شد که تاکنون یک میلیون و چهارصد و چهل هزار از طریق هوائی، 102 هزار و اندی از طریق زمینی و 17 هزار و اندی از طریق دریایی برای حج وارد عربستان شدهاند. از ایران آخرین پرواز امشب خواهد آمد. تعداد حجاج داخلی و خارجی علی القاعده تا نزدیک چهار میلیون نفر خواهد رسید.
کتابفروشی اسدی
عصری ساعت چهار و نیم از دارالهادی بیرون رفتم. قدم زنان تا ابتدای خیابان دانشگاه ام القری رفتم. جایی که کتابفروشی اسدی قرار دارد. این ایام بیشتر کتابهای تازه او مربوط به حج و عمره است. با این حال چند کتاب تازه بود که جدا کردم تا سر فرصت برای خرید آن اقدام کنم. یکی از این آثار کتاب تبرک الصحابه اثر محمد طاهر کردی نویسنده کتاب چند جلدی تاریخ مکه است که یک چاپ بسیار قدیمی داشت و اکنون دارالمنهاج جده آن را بسیار شیک چاپ کرده است. در مقدمه آن، ضمن حمله به رئیس هیئت امر به معروف و نهی از منکر از این که وی در آثار متعلق به رسول خدا (ص) تردید کرده، انتقاد تندی صورت گرفته است. در واقع بخشی از مقاله عبدالوهاب ابوسلیمان علیه این شخص در روزنامه عکاظ در 20 محرم 1431 چاپ شده در مقدمه درج شده است. گفتنی است که این عبدالوهاب که خود عضو هیئت کبار علماء سعودی است، سخت طرفدار حفظ آثار تاریخی است. تا آنجا که به خاطرم هست، وی داماد محمد طاهر کردی است. بعد از اگر فرصت شد گزارش کاملتری از این کتاب خواهم نوشت.
در حرم خدا
از آنجا که بیرون آمدم به سمت هتل می آمدم. در راه آقای حاج شیخ یحیی عابدی و جناب آقای اشعری منتظر ماشین بودند تا حرم مشرف شوند. خواستند همراهیشان کنم. پذیرفتم. تاکسی سی ریال گرفت و ما را زیر زمین کنار باب ملک عبدالعزیز پیاده کرد. نماز مغرب شد. همانجا بیرون مسجد نشستیم و نماز را خواندیم. سپس داخل رفته نماز مغرب و عشا را خواندیم و نزدیک ساعت هفت از آنجا بیرون آمدیم. در مسیر رفتن، راننده تاکسی که مصری بود کلمات فارسی به کار می برد. او گفت که چند سال در بن داود کار کرده و با ایرانیان سروکار داشته است. وی افزود که من سالها قبل از دو روحانی که مردان بسیار فاضلی بودند تفاوت های مذهب شیعه و سنی را پرسیدم. تا آن زمان نمی دانستم شیعه چیست، اما آنها به خوبی برایم توضیح دادند. وی مکرر خواست تا برای وی دعا کنیم و این را به خاطر بودن دو روحانی در ماشین تأکید میکرد.
خبر زندانی شدن یک قاضی ایرانی در مدینه
امشب در کتابفروشی اسدی، یک روحانی شصت و اندی ساله ایرانی را دیدم. ابراز محبت کرد و گفت که آثار بنده را میبیند. خود را سید یحیی مرتضوی معرفی کرد و گفت که قاضی دیوان عالی است. مرد متینی بود. ابراز کرد که در مدینه منوره سه روز در زندان بوده و چندین دادگاه رفته و در این رفت و آمدها زنجیر به پا داشته است. داستان از این قرار بوده که از مسجد النبی (ص) بیرون آمده. دو نفر دست او را بوسیده و سر صحبت باز شده است. وی شرحی در باره امام و انقلاب و ملت ایران داده و به تدریج کسان دیگری هم دور آنها جمع شده اند. شخصی هم فیلمبرداری می کرده است. در نهایت شرطه آمده او را دستگیر کرده و مردی که فیلمبرداری میکرده گریخته اما دوربین او را گرفتهاند. به استناد مطالبی که داخل آن بوده وی را دادگاهی کردهاند. ایشان گفت من گفته بودم که امام خمینی خیلی خدمت به اسلام کرد، و اگر پیامبر (ص) این زمان بود، حتما مردم ایران و امام خمینی از یاران او بودند و با توجه به این که پیامبر (ص) دست کارگر را می بوسیده، اگر در این زمان بود به امام خمینی هم احترام می نهاد. ایشان گفت: شاید من گفته بودم که مثلا دست امام را هم می بوسید یا نگفتم، اما برداشت آنها این بود. به هر حال کنسولگری و بعثه سراغ ایشان رفته و پتو و غذا می برند. در دادگاه آخر متوجه می شوند که ایشان قاضی است احترام بیشتری می گذارند. تعهد می گیرند که دیگر از قوانین موجود تخلف نکند. بدین ترتیب پیداست که در این سالها، بحث کردن به صورت قانونی منع شده است.
سر میز شام، آقای تقوی و موسوی (رئیس سازمان) بودند. آقای حسینی هم که یک زمانی نماینده رهبری در سوریه بود، حاضر بود. همین طور آقای موسوی که قدیمتر ها امام جمعه سنندج و نماینده رهبری بود. امشب تا ساعت دوازده و نیم مشغول تصحیح سفرنامه اصفهانی بودم. باید نامش را روزنامه سفر مشهد، حرمین و عتبات بگذارم. در نوع خود عالی است.
شنبه 29 مهر 4 ذی حجه
دیدار از بعثهها
امروز صبح ساعت نه و نیم در نشست اهل سنت در بعثه رهبری شرکت کردم. تعداد زیادی از حجاج اهل سنت ایران شرکت کرده بودند. علمایی هم از اهل سنت و شیعه بودند. آقای قاضی عسکر در باره رسالت پیامبر (ص) بر اساس قرآن صحبت کرد. عنوان این نشست لبیک یا رسول الله (ص) بود. سپس همراه آقای معراجی به دیدار برخی از بعثهها رفتیم. تعداد قابل توجهی از کسانی که خود را مرجع دینی مینامند از عراق در اینجا دفتر زدهاند. غالب آنها در عزیزیه هستند. خیابانی که در کنار دارالهادی است، خیابان مسجد بن باز است. در انتهای آن به سمت کوه چند کوچه هست که بیشتر این بعثهها در آنجاست. ما از بعثه آیات عظام سید کاظم حائری، صافی گلپایگانی، موسوی اردبیلی، سیستانی و شبیری زنجانی دیدن کردیم. در بعثه آیت الله صافی، حاج آقا جواد گلپایگانی هستند. در بعثه آقای اردبیلی فرزند ایشان سید علی آقا. در دیگر بعثهها نیز معمولا فرزندان یا وابستگان آنان هستند. در بعثه آیت الله شبیری هم دو فرزند ایشان محمد آقا و آقا جواد و همچنین آیت الله حاتمی نمایندگان مجلس خبرگان بودند. تعداد زیادی روحانی در این کوچه ها در حال تردد هستند که بسیاری از آنها عراقیاند. سر سفره امروز ناهار آقای حسین رضایی رئیس اسبق سازمان حج، و آقایان میرتاج الدینی، شیخ ابراهیم رازینی، سلیمی و عدهای دیگر از جمله حضرت آیت الله سیدان در اتاق آقای شهرستانی بودند. مطرح شد در باره تعداد زائران عراقی بود که گفتند 31500 نفر هستند. عراقی ها امسال خیلی باشکوه آمدهاند و دیوانیه بزرگی ترتیب دادهاند. دیشب هم شب عراق بوده که زبدههای حجاج آنها جمع شده و مراسم داشتند.
داستانی شگفت در باره رئیس حج عراق
رئیس حج عراق آقای مولا است که زمان صدام هم مسوول کاروان حج مجلس اعلی بود که از ایران می رفتند. آقای رضایی گفتند: یکبار همان زمانها، برای آمدنشان خیلی به آنان سخت گذشت. بعد از استقرار در مکه، من آمدم تا به آنان سر بزنم. آقای مولی که ناراحت بود گفت: ببین! یک روزی امام خمینی آمد عراق، بعد رفت پاریس تا شد رهبر ایران و برگشت. خدا را چه دیدی، شاید اوضاع عراق هم برگشت و من شدم رئیس سازمان حج عراق! این اتفاقی بود که افتاد.
پیشنهاد نایف برای جایگزینی مهر و مذاکره علمای شیعه و سنی
بعد بحث در باره مُهر گذاشتن در نماز در مسجدین شد. آقای رضایی گفت که نایف که وزیر کشور بود، گفت این که شماها مهر را برداشتید و روی دستمال کاغذی سجده می کنید، خوب بهتر است فرشی بافتنی باشد که سجده روی آن بشود. آقای رضایی گفت من ایران آمدم. با چند نساجی تماس گرفتم. نمونه هایی آماده شد تا این که مرحوم حجت الاسلام رضایی که رئیس سازمان حج قم بود، این مدل یعنی سجاده ای را که محل سجده آن یک تکه حصیر را آورد و همین انتخاب شد. البته بعدها این را برای نایف فرستادم. او گفت مقصودش این نبوده، چون این باز مشخص است. ایشان گفت: یک بار هم نایف گفت: بهتر است بر سر این چند مسأله اختلافی، سه نفر از علمای ما و سه نفر از علمای شما بنشینند، بحث کنند. به هر نتیجهای رسیدند همان را اعلام کنیم. ایشان گفت: من مطلب را به آقای ری شهری و بعد در ایران به آقای آیت الله سبحانی گفتم. ظاهرا اخیرا هم دوباره این پیشنهاد مطرح شده است.
کانال تلویزیونی الاخباریه سعودی، یک سره گزارشاتی در باره حج دارد. بحث مفصلی در باره قطار عرفات به مشعر داشت و گفت که امسال نزدیک به نیم میلیون نفر از این خط از عرفات به مشعر منتقل خواهند شد. ما از پنجره اتاقمان خط انتهایی این قطار را در ته منی میدیدیم که گاه در حال توقف و گاه در حال حرکت بود. البته از نزدیک ندیدم. گزارشی هم در باره چگونگی بافتن پرده کعبه ارائه داد. اخبار این شبکه یک سره مسائل مربوط به حج و بیان خدماتی است که دولت سعودی به حجاج ارائه می دهد.
تخریب منطقه احد و نابودی کامل آثار باقی مانده
دو عکس از شکاف احد و مسجد فسح با یک متن برای سایت کتابخانه مجلس فرستادم تا نشان دهم چطور سعودیها به این آثار که تنها آثار برجای مانده از نبردهای صدر اسلام است بی توجهی می کنند. در این تصاویر روشن می شود که آنها در داخل شکاف کوه، جایی که پیامبر (ص) در آنجا بوده بتون ریخته اند. این متن گزارش است:
در ادامه تخریب میراثهای به جا مانده از صدر اسلام، آثار موجود در منطقه احد آسیب جدی دیده و اکنون در تازهترین اقدام به اسم ساختن مسجد بزرگ در آن محوطه ، ترکیب کل صحنه جنگ در حال درهم ریخته شدن کامل است. این وضعیت چنان است که با ساختن این مسجد جدید و تأسیسات دیگر در آن اطراف هیچ کس نمی تواند تصور درستی از موقعیت جغرافیایی جنگ احد داشته باشد. روشن است که این امکان وجود داشت که این منطقه به خوبی مراقبت شده و حتی با اقداماتی صورت طبیعی این نبرد تاریخی کاملا حفظ شود.
جالب است که سعودی ها در مدینه ماکت این جنگ را می سازند، اما از این منطقه که به راحتی قابل طراحی برای نشان دادن آن نبرد شگفت در صدر اسلام است، نه تنها مراقبتی ندارند که آن را نابود می کنند. این در حالی است که مع الاسف از جنگ بدر و خندق هم هیچ نشانی باقی نمانده است.
یک مسأله مهم این است که از کوه رُمات، کوهی که تیراندازان سپاه اسلام بر فراز آن رفتند تا از نفوذ دشمن به عقبه مسلمانان حراست کنند، هر روز کوچکتر می شود. روزانه صدها نفر از آن بالا رفته و ساییدگی آن بیشتر و بیشتر می شود به طوری که در سالهای آینده می توان انتظار داشت که تمامی آن نابود شود.
اما نکته شگفت در باره شکافی در خود کوه احد است که رسول خدا (ص) پس از تخلف اصحابشان در مراقبت از تنگه و هجوم کفار و قتل عام مسلمانان، در حفاظت امام علی (ع) و شماری از مسلمانان به آن پناه بردند. این شکاف اکنون توسط وهابیهای تندرو و همان طور که در عکس پیداست با مقدار زیادی بتون پر شده تا کسی نتواند به آنجا برود.
از آن شگفت تر در کنار همین شکاف، مسجدی روی زمین است که به نام مسجد فسح شناخته می شود. این مسجد نه تنها ساخته نمی شود، بلکه دیوارهای یک متری آن مرتب ویران می شود و مردم دلسوخته می آیند و دوباره سنگها را روی هم میگذارند. سالهاست که این مسجد به همین منوال مانده و خاطرم هست که روزگاری من آن را در حالی دیدم که چند بز هم داخل آن بود! در حالی که هنوز محراب آن وجود داشت و اکنون هم اگر در عکس دقت شود آن محراب دیده میشود. این مسجدی است که رسول خدا (ص) در لحظه ای که به کوه عقب نشینی کرد، نماز عصر خود را در اینجا خواندند. این بی تفاوتی در حالی است که مسلمانان صدر اول اسلام، یا همان کسانی که وهابی ها آنها را سلف صالح می خوانند، در هر کجا که رسول خدا نماز خوانده بود، مسجد ساختند.
تشرف به حرم
ساعت هشت و نیم شب با آقای مظاهری بیرون رفتیم. برای شام ساندویچ ماهی خوردیم. سپس به قصد دیدار با آیت الله سیدان رفتم، اما چون مشغول استراحت بودند، نتوانستم ایشان را زیارت کنم. به اجبار عازم دارالهادی شده، تجدید وضو کرده به حرم مشرف شدیم. به دوستم عرض کردم: ما که جرأت تجدید فراش نداریم بیایید لااقل تجدید وضو کنیم! با دادن نفری ده ریال به تاکسی به حرم مشرف شدیم. هنوز امکان طواف وجود دارد، اما به سختی و در عین حال مزاحمت برای کسانی است که در حال انجام عمره تمتع هستند. به خواندن نماز و قرآن اکتفا کردیم.
عبدالرحمن القزی
این دو سه روز با دیدن شمار زیادی از روحانیون جوان عراقی در این اندیشهام که آینده شیعه در عراق به چه صورت خواهد بود. این جماعت می توانند کمکی برای شیعه باشند یا آن که ممکن است با رسوخ برخی از عقاید انحرافی مشکلاتی پدید آورند. بحث از عبدالحلیم القزی روحانی شد که گفتند با شصت هفتاد نفر به حج آمده است. وی مدعی ارتباط با امام زمان (ع) است و دیدگاههای بسیار غالیانهای دارد که در برخی از سایتها هست. درستی و نادرستی آن را نمیدانم. در میان عربها کافی است چند مرید پولدار داشته باشید. در آن صورت دکان شما به راه خواهد افتاد و همان پول عده ای از فقرا را هم دور شما جمع خواهد کرد. عجالتا در مسجد الحرام هم از این قبیل طلبههای عراقی زیاد بود. بیشتر باید امیدوار بود. با این حال خطراتی هست. یکی از چهره های خاندان بحر العلوم ـ پسر شهید عزالدین بحرالعلوم ـ در مسجد الحرام که نشسته بودیم، از رسوخ باورهای انحرافی میان این جماعت سخن میگفت. بحث از مرحوم شهید سید محمد صدر شد. این جریان با وی شروع شده است. یکی از دوستان از قول سید محمد تقی خویی نقل کرد که یک روز عصر گرم، همین سید محمد، آمد به منزل پدرم و گفت با آقا کار دارم. وقتی پدرم وارد شد، ایشان کتابی را که با عنوان فقه الفضاء چاپ کرده بود، به ایشان داد. آقا، عینک خواست و مشغول خواندن شد. بعد از ساعتی گفت: ... است. سید محمد تقی گفت: من جلوی سید محمد صدر خجالت کشیدم. مرحوم صدر آدم سادهای بود. وی در آخرین خطبه نماز جمعه رسما از صدام خواسته بود همه علمای زندانی را آزاد کند. فردای آن روز هم شهید شد. ساعت دوازده و ربع بود که مسجدالحرام را به سمت هتل ترک کردیم.
ممانعت از گفتگوی ایرانی ها با زائران خارجی
امسال روی گفتگوی طلبهها یا ایرانی ها با حجاج خارجی حساسیت زیادی هست. دوستی گفت حتی به مستخدمین مسجد الحرام گفتهاند اگر این موارد را دیدند گزارش کنند. این چند روز، چند نفر را دستگیر کرده و حتی یک مورد را زنجیر به پا بردهاند و 24 ساعت نگاه داشتهاند. برای رفت و آمد خارجی ها، به بعثه سختگیر هستند؛ به خصوص برای شرکت در مراسم ها و همایشها. گویا برای اولین سال است که در مکه این سختگیری ها وجود دارد و سالهای قبل چنین نبوده است. یک بار جلوی من را هم که لباس عربی رنگی داشتم گرفتند. وقتی حرف زدم و فهمید ایرانی هستم راه داد!
یکشنبه 30 مهرماه 5 ذی قعده
جلسه عمومی روحانیون کاروانها
امروز ساعت 9 در جلسه عمومی روحانیون و معینهای کاروانها در محل دارالهادی در مکه شرکت کردم. امسال حدود هزار روحانی اعم از روحانی و معین و معینه در کاروانها هستند. آقای قاضی عسکر اولین سخنران بود. ایشان گفتند که هشتاد نفر از اعضای بعثه کم شده است. بعد تأکید روی دیپلماسی حج کردند که مستقل است و ربطی به روابط ایران و عربستان ندارد. روی خدمات تأکید کردند و این که مرتب به هتلها سر میزنند. خبر تأسیس یک نانوایی صنعتی را در اینجا دادند که تا دو ماه دیگر درست می شود و نان سنگک و بربری هم در آن خواهد بود. در باره نماز جماعت گفتند که روحانیون مردم را به مسجدها بفرستند. البته از مسجدی که نزدیک بعثه است و امام جماعت آن به شیعه جسارت می کند، انتقاد کرد و این که زائران را به این مسجد نمی فرستیم. در عین حال تأکید کرد که همراه با اهل سنت باشید و از آنها جدا نشوید. زمان آقای ری شهری اجازه گرفتند که در این مسجد، یعنی مسجد داخل بعثه نماز جماعت باشد، چون در هتل های اهل سنت هم گاه نماز جماعت خوانده می شود که موکول به نظر نماینده ولی فقیه شد و نماز جماعت برقرار میشود.
جالب است بگویم که مسجد داخل بعثه، ستونها و دیوارهایش مثل مسجد النبی تزیین شده است. بعد رئیس سازمان حج صحبت کرد و از این که دو سید در مدیریت حج در کنار هم هستند اظهار مسرت کرد. گفت متوسط تاخیر هواپیما در آوردن زائران شش دقیقه بوده است. امسال شصت درصد از زائران شامل 55 درصد زنان و 5 درصد پیرمردها وقوف اضطراری دارند که شب اندکی در مشعر می مانند و برای رمی می روند و به چادرها می آیند. در هر چادر 14 نفر خواهند بود. آخرین پرواز هم دیشب ساعت ده از ساری رسیده است. بعد هم آقای مظلومی صحبت کرد که نماندم.
باقی مانده صفحات روزنامه سفر حج اصفهانی را تمام کردم. الساعه که یازده و نیم است مرور اولیه تمام شد. بیش از همه، جملات اخیرش متاسفم که در گلپایگان یعنی نزدیک وطنش اصفهان شنید که چهارمین پسرش هم درگذشته و دیگر پسری ندارد. شگفت آن که با این حال نگارش سفرنامه را ادامه داده تا به اصفهان رسیده و در محله لنبان اقامت گزیده است. این تنها سفرنامه ای است که شامل زیارت قبور همه امامان مدفون و حرمین شریفین است. لازم است کاملا مقابله با اصل شود که زحمت این کار طبق معمول با خانواده خواهد بود.
خاطره دستگیری آیت الله العظمی خویی پس از انتفاضه 1991
امروز خدمت آقای آقا محسن خلخالی (م 1334) بودم. کسی که پدرش سید محمدرضا از همراهان آقای خویی و مقرر درس ایشان بود و عضو هیئت هفت نفرهای که آیت الله خویی در جریان انتفاضه 1991 میلادی برای اداره عراق منصوب کرد و اندکی بعد در جریان انتفاضه نجف به شهادت رسید. خواهر ایشان همسر سید محمد تقی خویی بود که دو سال بعد از درگذشت آقای خویی به شهادت رسید. همچنین برادرش سید امین خلخالی همراه سید محمد تقی در تصادف ساختگی شهید شد. ایشان الان مقیم لندن است و در حج امسال در بعثه آیت الله العظمی سیستانی حضور دارد. در عمره هم بودند.
ایشان خاطراتی از بخشی از ماجرای انتفاضه داشت که از زبان مرحوم سید محمد تقی خویی شنیده بود. خاطراتی زیبا و دست اول که برای ثبت در تاریخ مهم است. انتفاضه پانزده روز به طول انجامید تا آن که مجددا صدامیان بر نجف و کربلا تا بصره مسلط شدند و کشتار عمومی و گروهی را آغاز کردند. از نیمه شعبان تا رمضان. از ایشان خواستم آن مطالب را برایم بازگو کنند.
ایشان به من گفت: روز دوشنبه که اول رمضان بود، وقتی نجف گلوله باران شد و مردم همه متواری شدند، آقای خویی به من گفت: به این محافظان بیت که اهل مشخاب بودند، بگویید بروند. چون اینها ـ بعثی هاـ با من کار دارند. مشخاب شهری بود که سید جعفر بحرالعلوم (از علمای نجف و عضو همان هیئت هفت نفره) در آنجا امامت داشت و این عشایر را ایشان آورده بودند تا از سید خویی دفاع کنند.
این وقت شهر خالی از مردم شده بود و هر لحظه محاصره تنگتر میشد. این روزها آقای خویی را به منزل سید محمد تقی آورده بودند که بزرگتر بود و در آنجا بهتر میتوانستند امور را اداره کنند. این بچه ها نمی خواستند بروند. من گفتم دستور آقاست. حتی آقا خودش آمد و به همه گفت که بروند. همه رفتند. در را بستیم و رفتیم داخل خانه.
بعد از ساعتی در را زدند. فهمیدیم که ارتش عراق آمده است. مانده بودیم که چه کسی در را باز کند. سه بعد از ظهر بود. کسانی که در خانه بودند. آقای خویی، بنده (سید محمد تقی)، سید محمدرضا خلخالی، سید جعفر بحرالعلوم، سید عزالدین بحر العلوم، سید محمود میلانی برادر سید فاضل میلانی (سید محمود داماد آقای میلانی بود و دختر کوچک ایشان را داشت) و سید ابراهیم خویی پسر کوچک آقای خویی که فقط نیم ساعت قبل آمده بود که حال پدر را بپرسد. وی داماد آقای جلالی بود (کسی که در طفلان مسلم از طرف آقای حکیم بود و توسط بعثی ها شهید شد و وقتی جنازه اش را آوردند تقریبا نیمه سوخته بود به طوری که نشد او را غسل بدهند).
در که زدند، چون روز اول رمضان بود همه روزه بودند. فکر می کردیم چه کسی برود و در را باز کند. سید جعفر بحر العلوم که به شجاعت شهرت داشت، خواست برود، اما من که صاحب خانه بودم نگذاشتم. خودم رفتم و در را باز کردم. سید جعفر پشت سر من بود. افسر یقه من را گرفت و کشید بیرون. سید جعفر را هم بعد از من از پشت سر گرفت و کشید بیرون. حدود بیست متری که رفتم، دیدم جوانی از همین مشخابی ها هنوزایستاده و نرفته است. جلو آمد و سر آن افسر بعثی فریاد زد: می دانی این پسر کیست؟ این پسر مرجع است. افسر دستور دستگیری او را داد.
در همین حال به سید جعفر گفتم: به چی فکر می کنی؟ گفت: من خودم را برای شهادت آماده کردم. ما دو نفر را در یک خیمه نظامی نزدیک وادی السلام گذاشتند. بقیه را ندیدم. در آنجا دیدم یک سرلشکری آنجا خوابیده بود. اما در خانه چه گذشت؟ [سید محمدرضا خلخالی بعد به سید محمد تقی این مطالب را گفته بود و این وقتی بود که ارتش همه جا را گرفته بود]. یک سربازی آمد داخل اتاق آقای خویی. دست ایشان را بوسه زده و گفت: سید! من مقلد شما هستم. چه کنم. بیرون با شما کار دارند. ایشان گفتند: افسر بیاید داخل. سرباز گفت: من نمی دانم، آنها گفتهاند که ایشان باید بیرون بیاید. بالاخره همه را از خانه بیرون آوردند. بعد آنها را هم آوردند در همان خیمه.
سید محمد تقی خویی گفت: همه در خیمه نشسته بودیم. آقا با شش نفر دیگر. در این اثنا طه یاسین رمضان آمد. چوب دستش بود. بدون سلام وارد شد و قدم می زد و یک سره فحش می داد. ما همه ساکت بودیم و کسی حرف نمی زد. به آقای خویی می گفت: می گویند پسرت محمد تقی رفته کربلا را شلوغ کرده. من گفتم: من در این پانزده روز از پدرم جدا نشدم و کربلا نرفتم. گفت: زبان درازی میکنی، می گویم زبانت را قطع کنند. بیست دقیقه ای بود و رفت.
در این وقت افسرها، خودشان مشورت کردند که با اینها چه کنیم. یکی شان گفت: اینها را بفرستیم بغداد. بعد گفتند، سید تنها برود و بقیه بعد بروند. گفتم: پدرم نمی تواند تنها برود. یک وانت آوردند دو کابینه. من و آقا عقب نشستیم. با یک افسر و راننده. رفتیم. از بقیه دیگر خبری نداشتم. آقا در راه با من صحبت میکرد. می گفت: من دلم می خواهد آخر عمری شهید شوم. مسیر ما از راه کربلا، از راه نظامی بود و ماشین با سرعت می رفت. افسر هم هیچ حرفی نمیزد.
نزدیک بغداد که رسیدیم گفت: ما شما را میبریم به امن العام. گفتم: من می دانم کجاست. گفت: از کجا میدانی؟ گفتم: من چند بار رفتهام. ساعت حوالی نیمه شب بود. در امن العام گفتند باید از هم جدا شوید. مخالفت کردم. قبول نکردند. من و ایشان جدا شدیم. چشم من را بستند و بردند در یک زندان. خیلی کثیف و انفرادی بود. دیوارها خونین بود. افسر گفت: چه میخواهی؟ گفتم: فقط اگر خوابم برد برای نماز صبح من را بیدار کنید.
همه اش در فکر آقا بودم که تنهایی چه خواهد کرد. دیدم یک نفر پنجره کوچک در زندان را باز کرد و گفت: بیداری؟ گفتم: بله. گفت: من را شناختی؟ گفتم: نه. گفتم: من همسایه شما در نجف هستم. رفت. نمی دانم چه مدتی گذشت، آمد در زد. گفت: شانس داری. گفتم: چه شد؟ گفت: سید حالش بهم خورده است، می توانی پیش او بروی. چشم من را بستند و چند دقیقه راه رفتیم.
مرا وارد سالن بزرگی کردند. چهارده پانزده نظامی و امرای ارتش و غیر نظامی نشسته بودند. دیدم آقا هم آنجا نشسته بودند. متوجه شدم که ایشان سرفه میکند. یک مرتبه بلند گفت: پسر کجایی؟ نشستم پیش آقا. یکی از آن نظامی ها گفت: محمد تقی! چرا این بیانیه ها را علیه دولت صادر کردید؟ گفتم: پدرم برای حفظ آرامش این کارها را کرد، برای جلوگیری از هرج و مرج. بعد نامه های ما را درآورد که مثلا به پمپ بنزین نوشتهاید که فلان قدر بنزین بدهید یا اسلحه. من گفتم: هدف ما همان بوده است که گفتم. آن وقت بین خودشان بحث شد. یکی شان می گفت: شیخ هدف سیاسی نداشته است. دیگری اعتراض می کرد که پس این نامه ها برای این شهر و آن شهر چه بوده است. پرسید: شما کربلا رفته بودی؟ گفتم: من اصلا نرفته بودم. سه ربعی با هم بحث میکردند. سپس یک نفر گفت: بروید. آقا را در یک ویلچر گذاشتیم و با هم در یک اتاق آمدیم. از روز قبل آقا چیزی نخورده بود. غذا آوردند، ایشان هیچ نخورده بود.
کم کم آفتاب زد و سروصدا بلند شد. به آقا گفتم، احتمالا ما را پیش صدام می برند. ساعت هشت آمدند و گفتند باید پیش سید الرئیس یعنی صدام بروید. با ماشین تا دم قصر رفتیم. از آنجا آقا را در ویلچر گذاشتم و من ایشان را می بردم. وارد سالنی که شدم دیدم صدام ایستاده است. با آقا دست داد اما به من دست نداد و بی محلی کرد. به محافظان گفت: سید را در صندلی بگذارید. (این قسمت همان گفتگوهایی است که از تلویزیون عراق پخش شد)
بعد آقا به صدام گفت: جماعتی که با من بودند چه شدند؟ گفت: قبل از شما به نجف می رسند. آنها هیچ وقت نرسیدند و از آن تاریخ هیچ خبری از آنها نشد. بعدها آقا می گفت: من رئیس جمهوری را این اندازه دروغگو ندیده بودم که بگوید این ها قبل از شما در نجف خواهند بود!
آقا سید محسن خلخالی گفتند: خواهرم که زمان بردن آقای خویی و سید محمد تقی در خانه بوده، با سه بچه، گفت: بعد از بردن آنها و فردای آن روز همسایهها به خانه آقای خویی هجوم آوردند و هرچه بود غارت کردند. پنجاه شصت گونی برنج برای فقرا بود، همه را بردند. حتی یکی را برای ما نگذاشتند.
آقای خلخالی افزود: سید محمد تقی چهار ماه بعد به استانبول امد تا در جلسه ای که با اعضاء موسسه آقای خویی در لندن داشتند شرکت کند. این مطالب را آنجا به من گفت. بعد آمد لندن. بنده و برادرم سید سعید خلخالی که حالا نماینده آیت الله سیستانی در لندن است، با ایشان رفتیم عمره. خواهش کردم بر نگردد عراق. گفت: نه بچه ها در عراق هستند. آن وقت خانواده مرحوم حکیم هم لت و پار شده بودند و خیلی مشکل داشتند. همه اموالشان را مصادره کرده بودند که آقای خویی گفت که حاضر است پول همه این خانه ها و اشیاء دیگر را بدهد تا آنها را در اختیار خانواده باقی گذارند. سید محمد تقی برگشت عراق. یک سال و نیم بعد باز آمد به اردن. با هم رفتیم امریکا. بعد برگشت عراق. سید محمد تقی دو سال بعد از پدرش شهید شد. ایشان پنج فرزند داشت، سه دختر و دو پسر. قصه کشته شدن ایشان هم این بود که شب ساعت یازده و سی و پنج دقیقه در راه بازگشت از کربلا به نجف بودند. از خان یونس که رد می شدند یک تریلی که چند روز بوده آنجا پارک بوده، با شماره اربیل، در لحظه ای که اینها رسیده اند، حرکت کرده و به سمت آنها آمده است. در این تصادف، سید محمد تقی، راننده و برادر من سید امین خلخالی و بچه برادرم که هشت ساله بود همه زیر تریلی رفتند و شهید شدند.
در جریان انتفاضه برادرم سید امین را با آقای سیستانی دستگیر کردند. نوزده نفر بودند که یکی هم میرزا علی غروی بود که افسر از روی تمسخر دست به ریش او کشیده بود. اینها را البته ارتش گرفته بود که می گفتند بهتر از بقیه نیروهای بعثی رفتار میکردند. تحقیقات را از سید امین شروع کرده بودند. ایشان گفته بود: می دانید چه کسی را گرفته اید؟ گفتند: کی؟ گفته بود: جانشین آقای خویی، یعنی آقای سیستانی را. گفتند: اگر ایشان این اعمال را استنکار کند، بقیه را آزاد می کنیم که ایشان این کار را کرد و صحبت کرد. این رأی همه آنها بود که برای حفظ جان این افراد، این کار را بکند. عده ای دیگری هم حاضر به صحبت شدند که از آن جمله سید محمد کلانتر و سید محمد صدر بودند و بحمدالله اینها آزاد شدند.
گفتگو با آیت الله سیدان در باره سید حسن ابطحی
بعد از این گفتگو خدمت آقای سیدان رسیدم. در باره آقای سیدحسن ابطحی پرسیدم. چون این ایام در باره وی کار میکردم. ایشان فرمودند: آشنایی من با وی از اوائل طلبگی و جوانی بوده است. چون مشهدی بود. پدر ایشان نزدیک منزل حاج شیخ مجتبی قزوینی سکونت داشت و من هم از دیر زمان به منزل شیخ رفت و آمد داشتم. بعدها ایشان رفت قم. بعد با آقای هاشمی نژاد وصلت کرد. هر دو خواهر هم را داشتند. بعد کانونی در مشهد تأسیس شد که بیشتر ارتباطات آنجا بود. کانون بحث و انتقاد دینی. ایشان ذوق چرخاندان این قبیل مؤسسات را داشت و میتوانست با جوانها گرم بگیرد. کانون برای جمع شدن جوانان مرکزیتی پیدا کرد که پاسخگوی پرسشهای آنها باشد. مرحوم هاشمی نژاد هسته اصلی این پاسخگویی بود. گاهی برای پاسخ گویی به من هم مراجعه میشد. گاه گاهی هم من سخنرانی داشتم اما بیشتر پاسخ به سؤالات بود و در این کار موفق بود. همانجا بود که ایشان دست به قلم هم شد. ایشان و آقای هاشمی نژاد با آقای کاشانی نامی آشنا بودند که نبوغی داشت و جوان مرگ شد. اهل علم و فضل و عبادت هم بود. سجده های طولانی داشت و در یکی از همان سجدهها هم سکته کرد. یک الفیه هم داشت. ریشه علاقه مندی به جهات معنوی در آقای ابطحی از همین ارتباط نشأت گرفت. البته آقای کاشانی آدم درستی بود. زمینهای هم آقای هاشمی نژاد داشت که از ارتباط با آقای کوهستانی بود که در بهشهر زندگی میکرد و بسیار زاهد بود. اینها زمینههای مثبتی بود که به این دو نفر منتقل شد. این بود تا آقای ابطحی با ملاآقاجان که در زنجان بود آشنا شد. ملاآقا جان مدعی مکاشفات بود و بعضی هم به او علاقه مند بودند که در میانشان آدم های خوبی دیده میشد. برخی هم علاقهای به ایشان نداشتند. بنده هم ملاآقاجان را یک بار در زنجان دیده بودم. چیزهایی که آقای ابطحی از وی نقل می کرد، حس میکردم در این مطالب نقل شده تضادهایی وجود دارد. بالاخره ایشان در جریان ملاآقاجان افتاد. تا آنجا که من به یاد دارم ایشان موقعیت علمی ویژهای در مشهد که مورد انتظارش بود به دست نیاورد. در حالی که برخی از اقران وی، در فضل و علم، امتیازی به دست آوردند. ایشان، از طریق همین بحث امام زمان (ع) توانست امتیاز ویژهای بیاورد که عدهای از جوانان دور ایشان جمع شوند. این نوع رابطه جذبههایی را ایجاد میکرد و توجه عده دیگری را هم جلب میکرد. به تدریج تعداد آنها زیاد شد. وقتی در قم آمد، در ارتباط با آقای شریعتمداری قرار گرفت. این ها زمینه برای سفرهای خارج وی شده و نتایج مالی هم داشت. در این وسط، عدهای که حقیقتا علاقه مند به امام زمان (ع) بودند، و دنبال این بودند که راهی پیدا کنند تا پیوند بیشتری با آن حضرت داشته باشند، یکی از جاهایی که احساس میکردند این زمینه هست، ایشان بود. به طوری که همین عده به خاطر عمل به توصیه های وی با این که فنی نبود، اما به خاطر صداقت خود، گاه نتایج گرفتند. این مربوط به کسانی بود که صادقانه دنبال این قضایا بودند. عدهای هم دنبال مسائل دیگر بودند. من مطمئن هستم که برخی از این افراد صادق، چیزهایی هم به دست آوردند که معلول نیت پاک خودشان بود و کاری به این آقا نداشت. خود ایشان ادعاهایی داشت که اساس آنها کذب بود، و عده ای آنها را باور کرده و به تدریج دور و ور وی گرم شد. بالاخره هر کسی از روی ظن خود دنبال ایشان آمد. یک بار چند کتاب به بنده داد که بررسی کنم ببینم چطور است و اگر اشکالاتی دارد بگویم. در کتاب در محضر استاد نوشته بود: سه جا دروغ جایز است که یکی هم در موقع اصلاح افراد که آنها را توجه به خدا بدهد. مثلا بگوید خواب دیدم تو نمازهایت را درست نمیخوانی. حضرت را به خواب دیدم که فرمود فلان کن و بهمان نکن. به خاطر اصلاح، دروغ گفتن جایز است و برای این کار از حدیث شریف که فرموده «برای اصلاح ذات البین دروغ گفتن جایز است» استفاده کرده بود. از این کلمه اصلاح چنین استفادهای کرده بود. این خود منشأ مشکلات زیادی می توانست باشد. یک بار یک دکتری که الان هم در مشهد است، می گفت: من شبها به جلسات ایشان میروم. وقتی دید من استقبال از این خبر او نکردم، بعد از چندی آمد گفت: علت عدم استقبال شما را فهمیدم. من با خانم و خواهر خانم به جلسه ایشان رفتیم. وقتی داشت صحبت میکرد. یک وقت نوری زد. عده ای از زنها با دیدن آن غش کردند. من خودم دیدم که یک کسی کنارش فندک زد. یک بار آقای مروارید به من گفتند که یکی از شاگردان وی را به مدرسه راه ندادیم. اعتراض کرد. گفتیم بیا تا صحبت کنیم. از من خواست من هم باشم. گفتم: اجازه دهید آقای فلسفی هم بیاید. نصحیت هم بکند. بنده و آقای مروارید و آقای فلسفی بودیم. گویا آقای شبیری از منبریهای قدیمی مشهد هم بود. من پرسیدم این ادعاها چیست؟ ادعای مرجعیت کردی و رساله نوشتی؟ گفت: نه، اینها فتاوی آیت الله گلپایگانی است، برای افرادی نوشتهام که سراغ معنویات میآیند، اما کمتر سراغ شرع میآیند. آقای مروارید گفت: پس چرا اسم خودت را روی آن نوشتهای؟ بعد من گفتم: اگر تو نصف صفحه مکاسب را درست خواندی و معنا کردی من همه حرفهایم را پس می گیریم. خیلی ناراحت شد. پرسیدم: شما چند بار خدمت امام زمان رسیدهاید؟ گفت: نه بار! بعد هم آقای فلسفی او را نصحیت کردند. مکرر کسانی پیش آقای فلسفی میآمدند و ایشان آنها را پیش من می فرستاد. به هر حال علاقه مندان شدیدی داشت. دراین باره داستانهای زیادی هست که نمیدانیم درست است یا نه. شاید اوائل، تفکرش این بود که به اسم امام زمان (ع) میتوان مردم را اصلاح کرد. اما بعدها کم کم به جای های باریک کشید. یاد دارم که آقای حلبی و دوستان وی که پرهیز کامل از داستان های تشرف داشتند ایشان و حرفهایش را طرد و رد میکردند.
دیدارم با آقای سیدان طولانی شد و ایشان شرح برخی از گفتگوهای خود با علامه طباطبائی در پیش از انقلاب و نیز گفتگویی را که با آقای قرائتی در باره تفسیر المیزان داشتند نقل کردند. ساعت پنج و ربع بود که از محضر آیت الله سیدان مرخص شدم. باران آغاز شده بود و تا من به بعثه رهبری رسیدم، خیس شده بودم.
شام را صرف کرده همراه دوستان سجادی و مظاهری و معراجی راهی حرم شدیم. اندکی بیش از ساعتی نماز و قرآن خواندیم. فکر طواف را نمی کردیم. هم به دلیل شلوغی، هم عدم مزاحمت برای افراد محرم. کرایه تاکسی روز به روز افزایش مییابد. این برنامه همه ساله در این ایام است. با این حال اگر مقاومت کنیم، می شود با ده ریال رفت و آمد. یعنی هر نفری ده ریال که با پول ارزشمند ما! حالا ده هزار تومان میشود.
دوشنبه 1 آبان ماه 6 ذی قعده
سعودیها عاشق انگشتر ایرانی ها، و الاّ ...
صبح حوالی نه و نیم به سوی هتل سماح رفتم. در راه سوار تاکسی شدم. مرد مسن مکی بود. اصرار کرد که انگشترت را به من اهدا کن. گفتم این هدیه است، و هدیه را اهدا نمی کنند. با این که قرار گذاشته بود که مرا تا میدان معابده برساند، دویست متر مانده سر ماشین را کج کرده مرا پیاده کرد! اجبارا باقی مسیر را در آفتاب پیاده آمدم. به دو کرد اهل ترکیه که از منطقه وان بودند برخوردم. یکی شان شکسته بسته فارسی حرف میزد. گفت: معلم من دکتر شریعتی است. ما با اهل بیت این جوری هستیم (و دو انگشت را کنار هم گذاشت). چند شعار از شعارهای اول انقلاب را هم خواند. شعری هم از سعدی خواند. به هتل آمدم. لیستی از افراد خانواده شهدا و جانبازان کاروان بعثه را گرفتم. بعثه کمک مختصری به آنها میکند.
امروز برای ناهار، آبگوشت اختصاصی کاروان را داشتیم که از ابتکارات آقای عبداللهی است. سه میهمان هم در اتاق ما بود: آقایان براهیم رازینی، رحمانی (بسیج) و نظام زاده. بعد از آن آقای سهرابی هم که پنج شش روزی است سفارتش در قطر تمام شده و به حج آمده، به ما پیوست. گفتگوهای متفرقه زیادی شد.
ساعت دو نیم هم جلسه ای با نمایندگان بعثههای مراجع برای تعیین محل اسکان و دفتر در سال آینده در مدینه و مکه بود. طبق توافق، محل اسکان در مدینه به صورت فعلی ماند. اما در باره مکه اختلاف نظر هست. تا اینجا به نظر می رسد نیمی از بعثهها در معابده بمانند و نیمی به عزیزیه منتقل شوند. باز قرار شد بیشتر بحث شود.
گفتند اردن به ده هزار سوری پناهجو یا مخالف دولت سوریه کمک کرده تا برای حج به عربستان بیایند. دیروز در مراسم تقریب در بعثه، از ورود خارجیها به شدت جلوگیری شده و مانع از پیوستن آنان به همایش شدهاند، هرچند با شگردهایی تعداد زیادی وارد شده بودند. شب را به مناسبت رحلت امام باقر علیه السلام، در مجلس روضه بودیم. ساعت حوالی ده و نیم بود که من به هتل دارالهادی برگشتم. لباس مفصلی شستم و خسته حوالی ساعت یک خوابیدم.
سه شنبه 2 آبان 7 ذی حجه
امروز تا الان که ساعت نزدیک 12 است از اتاق بیرون نرفتم. مشغول نوشتن بودم. یک مصاحبه هم با یکی از سایت ها کردم در باره تجربه های تاریخی و عبرتهای آن. امیدوارم چیز خوبی شده باشد.
انتشار تبرک الصحابه
یادداشتی هم در باره کتاب تبرک الصحابه نوشتم. یادداشت این است: انتشار کتابی در سعودی که در تضاد با آرای وهابیان است: تصور این که در کشور سعودی با وجود تفکر وهابی کتابی در باره تبرک صحابه به آثار رسول الله (ص) نوشته و چاپ شود دشوار است. طبیعی است که این اقدام دلیل بر آن است که در اینجا نزاعی بین وهابیون افراطی با نخبگان متدین وجود دارد. نخبگانی که تاریخ خواندهاند و میدانند که سلف صالح، یعنی نسل صحابه و تابعین نسبت به آنچه منسوب به پیامبر (ص) بوده حساسیت داشتند و به آنها تبرک می جستند.
بحث تبرک را ابن تیمیه مطرح کرد، هرچند شاید پیش از وی هم اندکی وجود داشت، اما حقیقت آن است که در حنابله قدیم مثل احمد بن حنبل و مکتب اهل حدیث چنین بحثی مطرح نبود. زمانی که وهابی های جدید متمرکز روی افکار ابن تیمیه شدند، این مسأله را جدی گرفتند.
محمد بن عبدالوهاب بنیانگزار تفکر وهابی که در دهه اول قرن سیزدهم درگذشت، در این باره سخت گیر بود و هیچ گونه تبرک به نسبت به آثار رسول (ص) را قبول نداشت.
با این حال، مراجعه به متون قدیم نشان می دهد که صحابه و سلف صالح برخلاف محمد بن عبدالوهاب هر کجا پیامبر نماز خوانده بود، هر شیء ای که منتسب به حضرت مانده بود، همین طور زیارت قبر وی، و بسیاری از امور دیگر را میپذیرفتند.
محمد طاهر کردی (1321 ـ 1400ق) یکی از چهره های دانشمند مکه است که آثار فراوانی دارد. مهم ترین آنها «التاریخ القویم لمکة و بیت الله القدیم» در تاریخ شهر مکه اثری گرانسنگ است که از بسیاری از جهات اثری بی نظیر به شمار می آید.
وی سالها پیش کتاب «تبرک الصحابه بآثار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» را نوشت که به صورت غیر رسمی و مخفیانه چاپ می شد، اما اکنون انتشارات دارالمنهاج در جده که ناشری با صدها اثر است، این کتاب را به شکل بسیار زیبایی منتشر کرده است.
این اثر که رنگی و با تصاویر بسیار زیبایی از برخی از آثار منتسب به رسول الله (ص) چاپ شده مقدمه ای دارد که خواندنی است. نویسنده بخشی از آن دکتر عبدالوهاب ابوسلیمان عضو هیئت کبار علمای سعودی است که روی بحث تبرک و تاریخی بودن آن تأکید کرده و پاسخ مطالبی را که رئیس هیئت امر به معروف سعودی بیان کرده داده است.
ابوسلیمان با اشاره به اظهار نظرهای رئیس هیئت امر به معروف در تشکیک در باره این مسائل یا جاهای منسوب به پیامبر، مانند محل تولد آن حضرت، می گوید: این مطالب توسط بزرگان و محدثان برجسته گفته شده و اگر در این مطالب تشکیک کنیم باید در مطالب دینی مان هم که توسط آنها نقل شده تشکیک کنیم!
همین ابوسلیمان کتابی در باره محل مولد النبی (ص) و کتابخانه ای که در حال حاضر به جای آن ساخته شده دارد که اثری بسیار ارزشمند است.
محتوای اصلی کتاب «تبرک الصحابه» مرور بر نقلهای تاریخی است که در زمینه تبرک وارد شده است. در فصل اول تبرک به آثار صحابه مانند آب وضوی آن حضرت، لباس و دیگر اشیاء منتسب به آن حضرت است. فصول بعدی مربوط به تلاش سلف برای حراست از آثار منسوب به آن حضرت و اشیائی است که در شهرها و موزههای مختلف نگهداری میشود. بوسیدن دست آن حضرت توسط صحابه در روایات مختلف آمده که ضمن فصل خاصی گردآوری شده است. یک بخش ادبی هم در پایان دارد که شواهدی را از آنها برای توجه مسلمانان به آن حضرت و احترامی که برای شخصیت ایشان قائلند ارائه کرده است.
گفتنی است که وهابی ها صرفا به خاطر رعایت حال مسلمانان از تخریب گنبد روی قبر پیامبر (ص) خودداری کرده و بارها و بارها تأکید کردهاند که ارزشی برای آن قائل نیستند. به علاوه به لحاظ دینی نیز هر نوع تبرکی را شرک می دانند در حالی که اگر چنین باشد، این اتهام را باید متوجه نسل اول صحابه و تابعین هم دانست که تلاش می کردند هر کجا پیامبر (ص) نماز خوانده، آنها همانجا نماز بخوانند. چنان که صد سال بعد همه این نقاط شناخته شده باقی مانده و تبدیل به مسجد شد.
کتاب مفصلتر و بهتری توسط استاد مرحوم آیت الله میرزا علی احمدی میانجی با عنوان التبرک نوشته شد که تتبع آن بسیار مفصلتر از کاری است که محمد طاهر کردی انجام داده است. اما مهم آن است که در سعودی این بحث مطرح شده و این اثر مجوز نشر گرفته است.
لازم به یاد آوری است که این اثر در سال 1395 ق توسط حیدر انصاری نجف آبادی ترجمه شده و چنان که در مقدمه نوشته اجازه ترجمه را نیز از خود مؤلف دریافت کرده و تصویر آن اجازه را هم در کتاب چاپ کرده است. تصویر این صفحه هم در اصل خبر چاپ شد.
میزبانی بعثه رهبری برای علمای بعثهها
امروز ظهر تمامی اعضای بعثههای موجود در مکه میهمان بعثه رهبری بودند. مناسبت آن هر ساله روز شهادت امام باقر (ع) که بعثههای مراجع به بعثه رهبری دعوت شده، روضهای خوانده شده و سپس ناهار برقررا است. این مراسم از زمان آقای ری شهری برپا شده و آقای قاضی عسکر هم مراسم یاد شده را که نشانی از همراهی بعثهها با یکدیگر است، ادامه دادهاند. در مراسم امروز، اعضای برجسته همه بعثهها به جز بعثه آیت الله وحید حضور داشتند. طبعا بعثههای غیر رسمی نبودند. میهمانان دیگری هم بودند که جمعا به نظر میآمد تعداد به حدود دویست نفر برسد. بنده بیشتر با آقای قائمی مهر سرکنسول فعال ما در جده مشغول صحبت بودم. آقای کمالوند معاون وزارت خارجه نیز امسال میهمان است و امروز حضور داشت. در این مجلس اعلام شد حدود هفت تا هشت هزار زائر دوباره به مدینه خواهند رفت تا از طریق فرودگاه مدینه به ایران باز گردند. علت آن عدم گنجایش فرودگاه جده است، در غیر این صورت باید روزهای بیشتری در مکه بمانند. این برای نخستین بار است که عده ای دوباره به مدینه بر میگردند. آنان 24 ساعت در آنجا اقامت خواهند داشت و طبعا می توانند دوباره قبر رسول الله و ائمه اطهار را زیارت کنند. جلسه با ذکر روضه و خیرمقدم گویی امیرالحاج و ناهار به پایان رسید.
امروز صبح هم که جلسهای با حضور روحانیون شیعه خارج از کشور از بلاد دیگر بوده، به دلیل ممانعت سعودیها از ورودشان به بعثه، مشکلاتی پیش آمده اسباب ناراحتی آقای قاضی عسکر شده است. گویا باز هم تاکید کرده اند که جلسه برائت از مشرکین برگزار نشود. بر اساس لیستی که از روحانیون کاروانها دادند، امسال تعداد روحانیون 481، عدد روحانیون معین 299 و شمار خانم های روحانی 213 جمعا 993 نفر است. از این فهرست 79 نفر از اهل سنت هستند که 15 معینه، 26 معین و 38 عدد روحانی است.
بر سر شام که آقای کمال وند هم حضور داشت صحبت شد که از سفارت خانه های ایران در کشورهای حوزه خلیج فارس بخواهد کتابهای اضافی خود را به تهران بفرستند و ایشان آنها را به مجلس بدهد. قول دادند که این کار را انجام دهند. ساعت ده ونیم شب به دارالهادی برگشتم. قرار شد وسائل را برداریم و به هتل سماح برویم تا فردا بعد از ظهر عازم عرفات شویم.
چهارشنبه 3 آبان 8 ذی حجه
دیشب وسائل مورد نیاز را برداشتم و حوالی ساعت یک بود که به همراه آقای معراجی به هتل سماح آمدیم. این دیگر عادت ما شده است که در هر ماشینی بنشینیم تلاش کنیم تا سر از کار راننده درآوریم. اهل کجا هستی؟ از موالید مکه هستی یا یمنی یا ؟ چند سال است این جا هستی؟ کجا کار میکنی؟ آیا اینجا گرانی است یا ارزانی؟ گاهی کوتاه جواب میدهند، گاهی مفصل. ولی در هر حال منبع اطلاعاتی خوبی برای ما برای شناخت محیط اجتماعی اینجاست. درصد زیادی از ساکنیان در مکه، خارجی هستند و مشاغل سخت عمدتا در اختیار آنهاست. یمنی و مصری و بنگلادشی و امثال اینها. معلوم است که درآمد خوبی دارند. امشب از راننده از قیمت بنزین پرسیدیم. گفت ارزان است. معلوم شد یک لیتر، چهل درصد یک ریال است.
دیشب تا حوالی دو بیدار بودم. امروز صبح بعد از نماز باز خوابیدم. ساعت هشت و نیم میهمان آمد. برخاسته صبحانه خوردیم. بحث بر سر این بعثهها و کارکرد آنها در اینجا بود. بحث های طولانی. فعلا که بنده تنها هستم و مشغول نوشتن این یادداشتها. عصری باید آماده رفتن به عرفات شویم. مکه بی اندازه شلوغ شده. چرا که حجاج داخل که نزدیک یک میلیون هستند همه وارد شدهاند. عصری به تدریج اهل سنت راهی منی می شوند تا نزدیکی صبح که به سمت عرفات بروند. این استحباب برای ما هم هست، اما از دستور کار سازمان حج خارج است و چنین امکانی در عمل وجود ندارد. هر گروه از حجاج از هر کشوری ساعتی خاص باید از مکه به سمت عرفات بروند تا ترافیک کمتر باشد. کاروان ما حوالی ساعت ده شب خواهد رفت.
کتابی در باره نبردهای طائفی در عراق
مروز بیش از همه مشغول مرور بر روزنامه سفر حج موسوی اصفهانی بودم. اما در بین کار، مروری بر کتاب ضد الطائفیه کردم و در باره آن این یادداشت را نوشتم: کتاب «ضد الطائفیة» مروری بر تحولات طائفی عراق در ده سال گذشته: یکی از هولناک ترین تحولات دهه اخیر رویدادهای خشونت باری است که در عراق پس از صدام رخ داد. صدام و حشیانه و بی مهابا، مظلومان بسیاری را در عراق کشت. شاید حجاج بن یوسف ثقفی به گرد او هم نرسد. چنان که شاید هیچ کس هیچ زمانی نتواند عمق فاجعه حکومت صدام بر عراق را درک کند.
اما وقتی صدام رفت، گویی مردم عراق نفرین شده بودند. دوباره فاجعه شروع شد. این بار القاعده که حامیانش را می شناسیم، شروع به قتل عام مردم کرد. تا مدتها برخی از رسانه های ایران آنها را مبارزان اسلامی تلقی می کردند و تصور می کردند اینها به کشتن امریکایی ها بسنده خواهند کرد، غافل از آن که تسلط تفکر زرقاوی در القاعده عراق سبب شد تا آنان قتل شیعیان را مقدم بر امریکایی ها بدانند و با انجام عملیات انتحاری و غیره به جان شیعیان بیفتند.
انفجار حرمین عسکریین (ع) اوج این فجایع بود که سبب بروز یک جنگ طائفی شیعه و سنی شد. عامل این فاجعه القاعده است و این باید به نام این گروه در تاریخ ثبت شود. فاجعهای که همچنان در دنیای اسلام قربانی میگیرد. بعد از آن جنگ طائفی اوج گرفت و هزاران هزار نفر در طول این سالها کشته شدند که تا به امروز نیز البته ضعیفتر ادامه یافته است. این فاجعه در سوریه در حال تکرار است و این کشور را به کام مرگ کشانده است. بعید نیست که بزودی لبنان و کویت و مناطق دیگر نیز دستخوش این فاجعه شود.
اکنون یکی از تحلیل گران تاریخی ـ سیاسی عراقی که خود شیعه است، با نام رشید خیّون کتابی با عنوان ضد الطائفیه در این باره نوشته است. وی پیش از این نیز آثاری در باره مناسبات شیعه و سنی در گذر تاریخ نوشته است. این اثر نیز ضمن آن که به وقایع پس از سال 2003 میلادی یعنی سال سقوط صدام پرداخته، تلاش کرده است تا با مرور تاریخی و سیاسی، این وقایع را دنبال کند. نام دقیق این اثر: ضد الطائفیه: العراق ... جدل ما بعد نیسان 2003 (2011، بیروت، 500 صص) است.
وی که برای هر بخشی از سخن خود عنوانی ادبی انتخاب کرده، ضمن مرور بر تحولات این سالها، قدم به قدم، زمینه بروز این فجایع را بحث و ضمن اشارتی تاریخی شواهد روز سیاسی را بر آن افزوده است. در واقع ضمن این که این اثر حاوی اشارات و نکات پژوهشی فراوانی است، اما تنظیم آن قدری پراکنده و در عین حال با نثری ادبی و تمرکز روی موضوعات کوچک و پس از بررسی آن را نهادن و رفتن سراغ موضوعی دیگر است. برای مثال بحثی با عنوان «هل حان ظهور المهدی»؟ در اینجا ضمن اشاره به استاد خودش که در سال 1967 به خاطر جنگ اعراب و اسرائیل فریاد برآورده که امسال مهدی ظهور خواهد کرد، بحث را در باره انقلاب ایران مطرح می کند که شعار «مهدی بیا» سر میدادند، آنگاه به جیش المهدی که در عراق سال 1996 میلادی پدید آمد و این هفت سال پیش از سقوط صدام بود و نامی از مقتدی صدر در میان نبود. شخصی به نام عبدالزهره البدیری گفت که مهدی (ع) را در خواب دیده و او را امر به تشکیل این سپاه کرده است. (ص 150)
بحث های فراوانی در باره خاندان حکیم، آیت الله سیستانی و فرزندش سید محمدرضا، برخی از شخصیتهای سنی مانند ضاری یا طارق الهاشمی و بسیاری دیگر را در این کتاب می توان یافت. در جایی هم جدال قزلباش ـ انکشاری (عناوین لشکر ایران و عثمانی) را مرور تاریخی کرده و امتداد آن را تا دوره معاصر در عراق بحث می کند.
به هر روی اثر مهمی است و لازم است تا به فارسی ترجمه شود تا ایرانیها که این رویدادها به مقدار زیادی به آنان نیز مربوط می شود، در جریان این تحولات قرار گیرند. طبعا این به معنای تأیید مطالب آن کتاب نیست. به ویژه که برخی از ارجاعات کم ارزش و برخی از مرورها آن قدر سریع است که انسان چیزی را در آن مشاهده نمی کند.
جمع آوری سنگریزه برای جمرات
عصری ساعت پنج بیرون رفتیم تا از این کوهی که پشت ساختمان ماست، سنگ ریزه جمع کنیم. مجبور شدیم چند تکه سنگ برداشته بشکنیم. قبل ما آثار شکستن سنگ بود و روشن بود که عدهای از دیروز مشغول این کار بودهاند. در هتل دارالهادی هم شاهد بودم که روبروی ما مردم مشغول جمع کردن سنگ از روی کوه بودند. بعد از داروخانه چند عدد داروی سرماخوردگی گرفته و به هتل آمدیم. الان که ساعت نزدیک هفت بعد از ظهر است باید عازم حرم شویم تا محرم شده و ساعت ده از محل هتل به سمت عرفات برویم. ساعت هفت و چهل وپنج دقیقه راهی حرم شدیم. از معابده تا حرم پیاده رفتیم. در راه متوجه شدم که مسجد الرایه به طور کل جمع شده است. باور کردنی نبود. مسجدی که در انتهای بازار جودریه بود و به نام مسجد الرایه یا مسجد الردم الاعلی شناخته می شد، به طور کلی محو شده و در این میانه تا پل سلیمانیه هر ساختمانی که بوده صاف شده است. وارد مسجد الحرام شده و کف مسجد تا نزدیک جایی که صفوف طواف کنندگان بود رفته نماز خواندیم و محرم شدیم. مجددا بازگشتیم. بخش عمده خانههایی که در کنار نَفَق [تونل] باب علی به سمت غزه بود از روی کوه کاملا برداشته شده و به نظر می رسد باقی هم برداشته خواهد شد. هیچ نوری از خانه های باقی مانده در بالای کوه مشخص نبود و به نظر می رسید که پنجره ها نیز کنده شده و آماده تخریب کامل است. تاکسی گرفته هشتاد ریال سعودی از آنجا تا معابده دادیم. وقتی آمدیم معلوم شد از سه ماشینی که قرار است ما را به عرفات منتقل کند، یکی خراب شده و دو ماشین هست. عجالتا باید صبر کنیم تا ماشین دیگر بیاید. در این فاصله مشغول نوشتن این سطور شدم.
پنج شنبه 4 آبان 9 ذی حجه
ورود به عرفات
دیشب حوالی ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب به عرفات رسیدیم. گفتند که تعداد ماشینهای ایرانی ها را از 2400 به 850 تقلیل دادهاند با این تفاوت که قدیما، ماشین هر کاروان در پارکینگ می ماند تا غروب کاروان را منتقل کند، اما الان دور میزند و کاروانها مختلف را می آورد و میبرد. کم شدن این حجم از ماشین کمک زیادی به کاهش ترافیک وسرعت کار داشته است. وقتی رسیدم معلوم شد از ده سال قبل تاکنون وضعیت چادرها تفاوتی نکرده است. بسیاری از چادرها قدیمی است که اساسش دررفته و حتی تا عصر هم دوام نیاورد و اکثرا اطرافش سقوط کرد. معمولا برخی از خدمه هر کاروان دو روز قبل میآید و مقدماتی را آماده میکند. از جمله نصب تابلوهای راهنمای هر کاروان است که چندین عدد از آنها در راهروها نصب میشود تا افراد مسیرها را گم نکنند. هر مجموعهای یک سری دستشویی دارد که 24 عدد است و به صورت دوازده عدد پشت به پشت، یک طرف متعلق به نسوان است و دیگری از آن مردان. دو ساعتی خوابیدم. ساعت چهار برخاستم. نمازی خواندم. صبح جماعت مختصری شد. در این ایام، اقامه نماز جماعت خیلی رایج است.
مراسم برائت
هشت و ربع بود که بیدار شدم. آن هم برای صبحانه. بلافاصله روحانی محترم کاروان گفتند که باید برای مراسم برائت آماده شویم. ما هم به بعثههای مختلف اعلام کردیم. تعداد قابل توجهی که بعدا معلوم شد واقعا قابل توجه بوده، حرکت کردند. وقتی به محل بعثه رهبری رسیدیم مراسم شروع نشده بود و این گروه که علما بودند، جلو نشستند. مناجاتی از حضرت سجاد (ع) خوانده شد. بعد مراسم شروع شده، قرآن خوانده شد، سپس وزیر جدید شعار که کاملا مقلد وزیر قدیمی است، شعارهایی داد، سپس حجت الاسلام و المسلمین آقای قاضی عسکر توضیحی راجع به مفهوم برائت در قرآن و آیات آن از زبان انبیا دادند، آنگاه پیام مقام معظم رهبری خوانده شد. محتوای اصلی آن بیان دیدگاه ایشان در باره مسائل سوریه بود و این که حکومتی است که سه دهه برابر اسرائیل ایستادگی کرده است. همچنین انتقاد از جنگ مسلمان کشی و تروریسم میان مسلمانان که تلویحا مربوط به نفوذ افراطی ها در جهان اسلام و منحرف کردن جریان بیداری اسلامی است. هر ساله این پیام توسط آقای قرائی دوست ما به انگلیسی ترجمه میشود که البته اینجا فقط عربی خوانده میشود. سپس قطعنامه خوانده شد. سپس گپی با دوستان از جمله آقای مظاهری زدیم. در فاصله ظهر تا عصر که دعای عرفه خوانده شد، با دوستان صبحتهای متفرقهای میشد. آقا جواد شبیری از دوستان قدیم گفتند که پدرم (حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری) در یک عمره، 360 طواف انجام داده بود که گویا مستحب است. این در حالی است که ایشان به سختگیری در حج شهرت دارد. دقت تاریخی آیت الله شبیری و فرزندانش در این قبیل مسائل جالب است. کار روی فاصله عرفات تا مکه، و این که چون 20 کیلومتر است بنابرین و به دلیل آن که پیامبر (ص) در وقت خروج از مکه روز هشتم در منی نمازش را شکسته خوانده، بنابرین حد قصر نماز نه 24 که 20 است. و بحثهایی از این قبیل. صحبتی هم راجع به مرحوم شیخ علی پناه اشتهاردی شد، استاد بنده که جلد اول شرح لمعه را نزد وی خواندم. هر ساله حج میآمد. بیشتر با بعثه آیت الله فاضل. گویا زمانی با بعثه رهبری هم بود. اینها برای آمدن به مکه حتما از ماشین بدون سقف استفاده میکردند. آقا جواد گفت یک بار او را به من سپردند، چون حس جغرافیائی و راهیابیش ضعیف بود، حتما نیاز بود کسی با او باشد. داستانی هم نقل کردم راجع به این که شبی دریک میهمانی، دوستی به ایشان گفت: حضرت عالی، وسیله خدمتتان هست؟ایشان گفته بود: بله بله. بعد که این دوست بیرون آمده بود، دیده بود ایشان بدون ماشین ایستاده. پرسیدند: شما که فرمودید وسیله خدمتتان هست؟ ایشان پاسخ داده بودند: فکر کردم منظورتان وسیله النجاة سید ابوالحسن اصفهانی است! این نشان می دهد که هر کسی در عوالم خود سیر می کند.
نیت وقوف در عرفات
اذان را که گفتند، نیت وقوف کردیم. نماز جماعت خوانده شد. کسی جلو ایستاده بود، و گویا کسی گفته بود که امام جماعت از فلان بعثه باشد. آن شخص هم ناراحت شده و رفته بود. در مغرب دیدم او را امام گذاشتهاند. حرکت زشتی بود که عاملش را نشناختم. بحثی هم در باره مفهوم محاذات میقات شد. ایشان گفتند که برخی از فقها گفتهاند که محاذات در واقع یک دایرهای است که میقات ومکه دو قطر آن باشند. اما چیزی که تاریخیا من گفتم، همین است که محاذات جحفه، یعنی این که در وسط دریا وقتی کشتی مقابل جحفه میرسید، اعلام می کرد که اینجا محاذات جحفه است و مردم محرم می شدند. اصل دلیل شرعی محاذات روایتی است که میگوید اگر کسی از مدینه بیرون بیاید، اما از راهی جز راه مرسوم به مسجد شجره برسد، در عین حال در مسیر مکه باشد، برابر شجره که رسید میتواند محرم شود. گویا دلیل محاذات نزد اهل سنت هم محاذات بودن ذات عرق با یلملم است که عمر آن را کافی دانست. در عرفات روضه خوانی که اجرای روحانی و مداحان است، رواج دارد. در این روضهها غالبا از حضور امام زمان (ع) در عرفات سخن گفته شده و بیشتر روضه قمر بنی هاشم، و مهمتر روضه مسلم خوانده می شود که در روز عرفه سال 60 هجری به شهادت رسیده است.
دعای عرفه در بعثه
دعای عرفه از ساعت 3 آغاز شد و صدای بلندگوی بعثه به بسیاری از کاروانها میرسد، اما بیشتر آنها در داخل خود کاروان دعای عرفه را میخوانند. در کاروان ما نیمه اول با صدای خوب می آمد اما نیمه دوم خراب شد. دو ساعت این مراسم به طول میانجامد. دعای عرفه، بسیار شگفت است و به خصوص کسی که نیمه اول را خواند تسلط کامل روی محتوا داشت و این در خواندن این دعا تأثیر میگذاشت و انسان را متأثر میکرد. بعد از دعا، قدری در فضای بیرون قدم زدم.
حرکت به مشعر
نماز مغرب شد، خواندیم و منتظر شدیم تا نوبت ما شود که قرار بود حوالی هشت زمان حرکت ما باشد. تعداد اتوبوسها یک سوم کم شده، و این در خلوتی راهها بسیار اثر گذاشته، در عوض همین مقدار در حال تردد هستند. این را طرح ترددی نام گذاری کردهاند که موفق هم بوده است. در این طرح، ماشینها دور میزنند وپس از پیاده کردن زائران در مشعر، دوباره برگشته عدهای دیگر را منتقل میکنند. کاروان ما درخواست اتوبوس مکشّفه را داشت که سقف نداشته باشد. برای همین بیشتر معطل شدیم. آقای معراجی به آقای سید احمد موسوی رئیس سازمان زنگ زد و ایشان که با موتور در حال چرخش در بخش ایرانی ها برای رفع و رجوع کارها بود به سرعت رسید و اتوبوس را هماهنگ کرد. همه سوار شدیم و برخی هم ایستاده بودند. اما مسیر باز بود و نیم ساعت بعد در مشعر بودیم. استقرار ما در مشعر حوالی نه و نیم بود.
وضعیت مشعر
در مقایسه با ده سال قبل، اوضاع مشعر خیلی بهتر شده است. مهم تعداد توالتهاست که افزایش یافته است. دیگر زمین محل اطراق کاروانها که همه آسفالت شده و بسیار راحتتر و تمیزتر شده است. جالب که در کنار محلات وضو، پریز برق برای شارژ موبایلها هم گذاشته شده است. به تدریج کاروانهای دیگر هم آمدند و اطراف ما خوابیدند. تا ساعت سه شب خواب بودم. بعد از آن بیدار شده قدری نماز خواندیم تا اذان شد. حجاج به تدریج بیدار می شدند و آدمی با دیدن این صحنه حس می کرد که مرده ها سر از قبر بیرون می آورند. نیت وقوف کردیم. نماز خوانده و اندکی بعد با آقای معراجی حرکت کردیم. محل اقامت ما نزدیک پل بزرگی بود که ایرانیها حوالی آن از اتوبوسها پیاده میشوند، اما تا فاصلهای طولانی بعد از آن هنوز محدوده مشعر است. این فاصله را رفتیم تا نقطهای که برای احتیاط نشستیم. تعدادی زائر آمدند و شروع به خواندن دعای ندبه کردند. اندکی بعد جمعیت حجاج به حرکت درآمد و سیل خروشانی به سمت منی راه افتاد. متاسفانه سعودیها علامتی برای وادی محسر نزدهاند. حتی در راه جدیدی که گویا از دو سال قبل باز شده و ایرانی ها از آن مسیر میآیند و درست به چادرهایشان میرسند، تابلوی بدایه منی هم دیده نمیشود. به هر حال ما در وقت طلوع آفتاب از جایی که فکر میکردیم وادی محسر است، عبور کردیم و وارد منی شدیم.
جمعه 5 آبان 10 ذی حجه
صبح روز عید در منی
امروز روز عید اضحی است و ما این توفیق را داشتیم که در سرزمین مقدس منی باشیم. در وقت ورود از کنار محدوده چادرهای ایرانی می گذشتیم. زنان و پیرمردها از دیشب آمده بودند و حالا بیدار شده و لب سکوها کنار خیابان نشسته بودند. وقتی به کاروان رسیدیم مدیر کاروان و برخی از خدمه قبلا رسیده بودند. شربت خاکشیر درست کرده بودند که از آن نوشیدیم. امسال کلا هوا خوب بوده و تاکنون فشاری از لحاظ گرمای زیاد تحمل نکردهایم. حتی دیروز در عرفات گاهگاه بادهای خوبی میآمد. مسیر جدیدی که از حدود دو سال قبل از مشعر به منی کشیده شده و کوهی را به خاطر آن قطع کردهاند، کار آمدن ایرانی ها را آسان کرده و فشار جمعیت برای ورود به منی را کاسته است. من تعجب می کنم حدود چهار میلیون جمعیت چه قدر آدم را شامل می شود که هر کجا نگاه میکنی دیده می شوند. به سرعت آماده رفتن به جمرات شدیم. آقای معراجی راه را میشناخت. بنابرین به راه افتادیم. امید داشتیم بتوانیم حوالی هشت و نیم جمره عقبه را رمی کنیم. این کار انجام شد. ستون رمی را بیست و دو سه متر کردهاند. بنابرین کار آسان شده است. آقای معراجی گفتند: بعضی میگویند چند متر آن از منی بیرون است. جمره حد نهایی منی از سمت مکه است.
خبر قربانی و بازگشت به مکه
در مسیر رفتن، باید مسیری برای رفتن انتخاب می شد که به طبقات بالا منجر نشود. چون هنوز برخی از مراجع تقلید اجازه رمی از بالا را نمیدهند به زحمت راه را پیدا کردیم. پس از رمی، قرار بود دوستی که در کشتارگاه است، دو گوسفند به نیابت از ما ذبح کند. با تلفن خبر کرد. آقای معراجی از توانایی این شخص که نامش در تلفن ایشان، قاسم دهقان بود، تعریف می کرد و این که در یک روز، یک هزار و هشتصد گوسفند را قربانی کرده است. به هر حال پس از قربانی، تقصیر کرده، راهی مکه شدیم. دیگر مثل سابق نیست که یک مسیر به صورت رفت و برگشت باشد، معمولا مسیرها یک طرفه شده و کنترل هم میشود. به طور معمول چنان که پیامبر (ص) انجام داد، باید به مسجد الحرام رفت و اعمال را انجام داد. اما در شرایط فعلی دشوار است. راه طولانی و ترافیک. بنابرین از طریق راه انتهای جمرات به عزیزیه ـ در کنار بن داود ـ آمده، پیاده تا هتل آمده به استراحت پرداختیم. کسی در هتل نبود. دو ساعتی خوابیدیم و پس از ناهار حوالی ساعت چهار به سمت منی راه افتادیم تا بیتوته را در آنجا باشیم.
تطبیق تقویم ایران و سعودی
این که امسال عید سنی و شیعه یکی شده بسیار مهم است. دوستان گفتند که چنین تطابقی را به یاد ندارند. البته در سفرنامه های قدیمی بنده دیدهام. با این که از زمان آیت الله بروجردی، شیعیان در حج به طور رسمی تقویم سعودی را به رسمیت میشناسند، اما در وقت تفاوت تقویم، هنوز هستند کسانی که از روی احتیاط روز بعد از عرفه را هم در عرفات و مشعر وقوف میکنند. در میان روحانیون بعثهها از این قبیل افراد هستند. یکی از دوستان می گفت طی دو سالی که ما دوباره به عرفات رفتیم، گروهی از مسلمانان هندی را دیدم که صوفی مسلک بوده و از امامان تا امام رضا را یاد کرده و بعد سراغ معروف کرخی و دیگران میرفتند. آنها هم دوباره به عرفات آمده بودند. وی میگفت متوجه نشدم چرا اینها تقویم سعودی را قبول ندارند. همچنین گفت که عدهای از یمنیهای سنی هم روز بعد از عرفه سعودیها، برای وقوف به عرفات میآمدند.
دیدار با یک شیعه مغربی که مختارنامه را با دقت دیده بود
پیش از مغرب در منی، یکی از دوستان زنگ زد که یک جوان مغربی قصد دیدن شما را دارد. برای نماز جماعت به بعثه رفتم. آنجا بودند. امکان صحبت نبود، چون شبها در آنجا کسی منبر می رود. به کاروان خودمان آمدیم. یک مرد مغربی چهل ساله یا کمی بیشتر بود. گفت که اسم مرا پای فیلم مختار دیده است. پرسیدم: فیلم را کامل دیدهاید؟ گفت: سه بار. بچههایم به قدری آن را دیدهاند که نوشتههای فارسی آخر آن را هم حفظ کردهاند! اصل آن را از طریق شبکههای عراقی دیدهاند. پرسیدم از ایران چه میدانی؟ جغرافیای ایران را بین چند کشور کامل گفت. بعد هم دولت صفوی و رضا پهلوی و انقلاب و بنیصدر و هاشمی و خاتمی را گفت. معلوم بود کاملا آشناست. شیعه شده بود. اگر درست فهمیده باشم گفت از سادات علوی آنجاست. گفت باید روی مظلومیت اهل بیت (ع) تکیه کرد. می گفت الان اهل سنت یک تحلیلی از تاریخ اسلام میدهند که به هر حال هر حکومتی اشتباهاتی دارد. در صدر اسلام خلفای اول و اموی، اسلام را گسترش دادند و عاشورا فقط یک اشتباه آنهاست. شام را پیش ما بود. سوال کرد که ابومخنف کیست. او را معرفی کردم. گفت چند کتاب قدیمی برایم معرفی کن که معرفی کردم. حس جالبی است که در مغرب هست. آدم با بودن اینها در مییابد چطور شیعه در آن قرون در آن نواحی رشد کرده و دولت تشکیل داده است. اگر یک آدمی مثل اینها پیدا شود و زمینه باشد خیلی کار می تواند بکند. از دوستی که او را آورده بود پرسیدم آیا نمونه های دیگری دارید؟ گفت آری. ما معمولا با این قبیل افراد برخورد میکنیم. سعودیها سخت دنبال این هستند که اگر کسی دنبال تبلیغ تشیع یا ایران است او را دستگیر کنند اما معمولا کاری از پیش نمیبرند، چون کسانی که این کارها را میکنند یا ایرانی نیستند یا لباس ایرانی بر تن ندارند. به علاوه که الان عربهای شیعه آن قدر زیاد شدهاند که اصلا ایرانی ها محل اعتنا نیستند. در طبقه دوم مسجد الحرام، نوعا کاروانهای شیعی عرب مشغول خواندن دعا و زیارات هستند و سعودی ها اصلا مزاحم آنها نمی شوند.
شنبه 6 آبان 11 ذی حجه
بازار سیاهان در منی
دیشب ساعت دو و نیم بود که بعد از یک ساعت و نیم سرگردانی به هتل سماح رسیدیم. حقیقت این بود که بنا گذاشتیم با وانت کاروان از منی به مکه بیاییم، اما تمامی راهها بسته بود. با این حال توفیقی شد تا بخشهایی از راههای اطراف منی را ببینیم. تعداد زیادی از حجاج در بیابانهای اطراف خوابیدهاند. خیابانهای زیادی مملو از زائرانی بود که جایی در منی ندارند. اگر از این صحنه ها عکسی تهیه و پخش شود صورت خوشی ندارد. به هر حال گویا این چند روز استثناء است و بعضی از صحنه ها بسیار نازیبا بود. کثافت همه اطراف را پر کرده بود. دیشب ایضا گشتی در خیابانی که متعلق به حجاج «افریقیا غیر العربیه» است زدیم. بازار فروش البسه و وسائل دیگر که توسط زنان سیاه فروخته میشود. بازاری فوق العاده شگفت بود که ایرانیان جایی برای خرید در آن ندارند چون متاع آن اختصاص به همین افراد دارد. تا بحال تصور نمیکردم بازارهای قدیم منی که سفرنامهها از آن سخن میگفتند باقی مانده باشد؛ اما اکنون دیدم که آنها باقی مانده باید گشت. وقتی ما به این بازار رفتیم یازده گذشته بود و بخش عمده آنها تعطیل بودند. فروشندهها همانجا پای اسباب و اثاثیه خود خوابیده بودند.
امشب به دیدن آقای قاضی عسکر رفتیم و بحثهایی مطرح شد. اشکالات ایجاد شده در برخی از کارها را نتیجه تغییرات در سمت افرادی می دانست که به رغم شایستگی آشنایی با کارهای جاری ندارند و مشکل ایجاد می شود.
انجام بخشی از اعمال حج تمتع در مسجد الحرام
به هر حال ساعت دوازده به طرف مکه راه افتادیم و ساعت نزدیک دو بود که به هتل رسیدیم. این فاصلهای است که 25 دقیقه میتوان آمد. تلویزیون مستقیم مسجد الحرام را پخش میکرد. حس کردم خلوت است. آقای معراجی که خسته بود استراحت کرد و من به مسجد رفتم. تا نماز صبح طواف و نماز طواف و سعی انجام شد، اما طواف نسا باقی ماند. شش و ده دقیقه بود که به هتل برگشتم و استراحت کردم. شلوغی مطاف سبب برخوردهای زیادی میشود که افراد به خاطر این که در طواف هستند، کوتاه میآیند. اما یک بار نزاع شده و دست درازی هم شد که خیلی ناراحت کننده بود. شبهای یازدهم عمده طواف کنندگان کاروانهای شیعی هستد. دسته جمعی آمدن آنها و اندونزیاییها و ترکها، سبب ایجاد موجهایی در جمعیت میشود. متاسفانه حتی یک مأمور سعودی در مسجد نبود. مسجد را به حال خود رها کرده و رفته بودند. این امر سبب شده بود تا انتهای مسجد در پشت مقام ابراهیم باز صحنه شلوغی و درهم ریختگی باشد. معلوم نیست چرا برنامهای برای این زمان به خصوص برای طواف ندارند. آیا نمیشود کنترل کنند که مردم گروه گروه وارد مسجد شده و سریعتر طواف کرده از در دیگر خارج شوند؟ به نظرم چنین امری ناممکن نیست، و اتفاقا سرعت طواف را تا پنج برابر ممکن است افزایش دهد. چون وقتی کنترل شده و خلوت باشد، افراد سریعتر طواف کرده و بیرون می روند. به هر حال مشکل همیشگی است.
ساعت ده و نیم بود که به سمت عزیزیه حرکت کردیم. راننده که از بدویها بود و به هوای چند ریال پول به مکه آمده بود، بدون آن که بداند عزیزیه کجاست ما را سوار کرد. راه را گم کرد. مرتب از این کوچه به آن کوچه. عاقبت وارد مسیر عزیزیه شد. از بس عجول بود به ماشین دیگری زد. اما توجهی نکرد و ادامه داد. راننده ماشین آسیب دیده، جلو زده عقب عقب آمد و محکم به ماشین ما زد. درست به تلافی. بعد هم پایین آمد. باز هم به راننده ماشینش گفت محکم به این ماشن بکوبد. راننده ما از جدول وسط بالا رفت و وارد لاین مخالف شد. دوباره به لاین خودش برگشت که با ترافیک مواجه شده متوقف شد. ترافیک روی پل روضه زیاد بود. وقتی دید راننده ماشین دیگر می آید میلهای برداشت قصد رفتن پایین را داشت. بنده پنجاه ریال به او دادم و همراه آقای معراجی ماشین را ترک کردیم. صحنه جالبی بود. پیاده راهی طولانی را در آفتاب تا فروشگاه بن دواد طی کرده از آنجا باز یک راننده پیرمرد بدوی با همان مشخصات ما را سوار کرد. قدری سوال و جواب تا بالاخره پیاده شدیم. بعد از ناهار همراه دوستان به دارالهادی آمده تا ساعت چهار استراحت کرده به منی رفتیم. باید ابتدا رمی جمرات کرده و سپس به سمت خیمه ها حرکت میکردیم. در راه که میآمدیم حس کردم که جوانان مکه رفتارهای نامتعادل هم دارند. دوستان هم تأیید کردند که این تغییر محسوس است.
رفتن به منی برای رمی جمرات در عصر روز یازدهم
پدیده موتور سیکلتهای مسافر کش زیاد است و این به رغم کنترلی است که صورت گرفته و چنان که گفته شد نسبت به سالهای قبل اندکی کم شده است. این افراد، از هر نفری پنجاه تا یک صد و پنجاه ریال برای مسیرهای کوتاه در روزهای پرترافیک میگیرند. این با همه خطری است که آنها دارند و به علاوه پلیس هم مزاحم آن ها می شود. کلا تاریخچه این موتورها مسافرکش چهار پنج سال است.
از شارع النور بالا رفته وارد مسیر منی شدیم. معلوم شد از این مسیر به طبقات بالای جمرات میرسد. با پرس و جو پلههای برقی شگفتی را نشان دادند که مردم را به طبقه همکف منتقل میکردند. هزاران نفر از این پلهها در حال بالا و پایین رفتن بودند. وقتی پایین رفتیم تازه در شارع صدقی به داخل منی قرار گرفتیم. نگران آن بودیم که فشار جمعیت مانع از آن شود که بتوانیم تا آفتاب هست رمی کنیم. بسرعت حرکت کردیم. با این که حرکت تند ما ممکن بود اسباب ناراحتی این و آن شود چارهای نداشتیم. بالاخره بیست دقیقه به غروب رمی تمام شد. ما باید از کنار جمرات رد شده تا اولین جمره آمده و دوباره بالا یعنی به سمت انتهایی منی میرفتیم. وقتی تمام شد این مسیر را برگشته به سمت خیمه ها به راه افتادیم و ساعت شش و پنجاه دقیقه رسیدیم. بدین ترتیب نزدیک دو ساعت و نیم راه رفته بودیم.
مسجد خیف
در این مسیر از کنار مسجد خیف رد شدیم. خیلی آرزو کردیم بتوانیم نماز مغرب و عشا را در آنجا بخوانیم، اما نردهها مانع از ورود بود و تنها بخشی از منی به آنجا راه داشت که شلوغ هم بود و خطیبی هم مشغول خطابه بود. از دیدن مسجد خیلی لذت بردم.
به راه ادامه داده و چنان که مسیر تعریف شده و نوشته شده «به طرف چادر ایرانیها» راه را ادامه دادیم تا رسیدیم. وقتی رسیدیم که دیگر پای ما هیچ نایی نداشت. نماز خواندیم و استراحتی کردیم. سپس به بعثه رفتم. دوستانی بودند که تا ساعت یازده گفتگوهای مختلف شد. بار دیگر به چادرهای سیاهان رفتیم و گردشی در میان بازار آنها کردیم. اصلا کشوری مستقل است. در این وقت کثافت همه جای منی را گرفته و وحشتناک است. اگر کسی ندیده باشد تصورش را نمیتواند بکند. اگر دیشب یکی دو کارگر بود که صوری کاری در جمع آوری آشغالها می کرد امشب اینها هم نبودند. مدل خوراک خوری و استفاده از نوشیدنی ها و غیره در اینجا همه با استفاده از ظروف یک بار مصرف است و نتیجه آن جز این وضع نیست. راهی غیر از این هم نیست.
بازگشت به مکه
ساعت از نیمه شب گذشته بود که از منی بیرون آمدیم. ماشین ما را در نقطهای حدفاصل معابده و مسیر عزیزیه پیاده کرد. برای یافتن آدرس سراغ مسجد شیخ ابن باز را گرفتیم. به قدری شهر مکه شلوغ است که تصورش را نمی توان کرد. من نمیدانم سه یا چهار میلیون نفر چطور در این شهر پراکندهاند که گویا همه این خیابانهایی که ما دیدیم مملو از ماشین و آدم است. درست یک دو کیلومتر پیاده آمدیم تا به دارالهادی رسیدیم. ساعت دو بود و اصلا برای خوابیدن نباید تأمل می کردیم. افتادم تا صبح.
یکشنبه 7 آبان 12 ذی حجه
آخرین رمی جمرات
ساعت ده و نیم صبح برای آخرین عمل باقی مانده از اعمال منی به سمت آنجا حرکت کردیم. همراه دوستم آقای مظاهری. محل ما دارالهادی از چند نقطه با منی متصل است. جالب است توجه داشته باشیم که منی که حدودا طولش سه کیلومتر است گویی به موازات خیابان عزیزیه است. آخر منی به نقطهای از عزیزیه منتهی میشود که فروشگاه معروف بن داود در آن قرار دارد. این ورودی دقیقا در آخرین نقطه منی است. ورودی دیگر شارع النور است که آن هم به همین خروجی منی متصل می شود البته با فاصلهای نزدیکتر به جمرات. سومین آن شارع صدقی است که باز در نزدیکی جمرات وارد این منطقه می شود. بعد از آن هرچه در عزیزیه پایین برویم ورودیهای دیگری دارد. در نهایت در اواخر عزیزیه در کنار پل ملک خالد وفروشگاه دیگری که آن هم از بن داود است، به آن سوی منی ـ سمت مشعر ـ متصل می شویم که دقیقا چادرهای ایرانی در آنجا قرار دارد. ایرانیها در دورترین نقطه نسبت به جمرات هستند و برای زدن سنگ به شیطان باید راهی طولانی بیایند. با این حال اولا دهها سال است که جای آنها در همان نقطه است وثانیا از نظر موقعیت آب و هوا و خیابان و عدم ورود دیگر طوایف حاج در آن منطقه، در مقایسه با نقاط دیگر بهتر است.
برای ما که دیشب یعنی بعد از بیتوته نیمه اول شب به هتل آمدیم، بهترین راه رفتن از همین خیابان صدقی بود. زباله بیداد میکند، اما هیچ چاره ای جز تحمل نیست. مسیر چندان شلوغ نبود. رفتیم و طبق فتوای علما باید تا اذان ظهر در آنجا می ماندیم. هزاران زائر شیعه از کشورهای مختلف در آن نواحی پس از رمی اطراق کرده بودند. به محض آن که اذان دادند برای خروج از منی حرکت کردند در حالی که صداهای تکبیر هم بلند بود.
راه نزدیک بود و ما نیم ساعت بعد در هتل بودیم. خدای را سپاس که این بخش از اعمال حج به اتمام رسید و این توفیق را یافتم که ولو صوری مشاعر مقدسه را درک کنم و البته به رحمت خداوند امیدوارم.
پیامکهای سعودی برای راهنمایی حجاج
امسال پیامکهای متوالی به عنوان راهنمایی به حجاج ارسال می شود. آخرین آنها این بود که روز یکشنبه، همه طبقات مسجد الحرام مملو از افراد است و بهتر است در این روز مسجد نیامده، روزهای آینده برای انجام اعمال یا طواف بیایید. در باره افتراش در خیابانها، یعنی فرش و بساط پهن کردن و همین طور ماندن در وقت زوال در منی و جز اینها هم پیامک هایی آمده بود. این استفاده بهینهای است که گویا این چند سال اخیر باب شده و مؤثر است.
تخریب کامل مسجد ردم الاعلی
امروز عصر بر اساس آنچه دیده بودم که مسجد الردم الاعلی را تخریب کردهاند، یادداشت زیر را نوشتم و در سایت کتابخانه مجلس گذاشتم: تخریب و نابودی یکی از کهن ترین مساجد مکه: در جریان توسعه حرم مکی و تخریب بخش وسیعی از منازل و بازارها و خانه ها در حد فاصل شعب علی (ع) تا غزه و بازار جودریه که در طول چهار سال اخیر صورت گرفته، مسجد الردم الاعلی (مسجد الرایه) به طور کلی از بین رفته است.
در طرح جدید که ماکت آن توسط سعودی ها منتشر شده و بخش مهمی از آن از لحاظ تسطیح اجرایی شده است، تمامی هتل ها و بازارهای مقابل مسعی، از کنار ابوقبیس تا شعب علی و از آنجا تا کهن ترین محله این ناحیه که غزه نام دارد و در ادامه بازار جودریه تا تمامی محله شامیه همه صاف شده و از میان رفته است.
در انتهای بازار جودریه که ایرانی ها به نام بازار ابوسفیان آن را می شناختند، مسجدی قرار داشت که به نام مسجد الردم الاعلی شناخته می شد. از این مسجد در یکی از کهن ترین منابع تاریخ مکه یعنی کتاب اخبار مکه از فاکهی سخن گفته شده و از مساجدی دانسته شد که اخباری در باره محل آن از زمان پیامبر (ص) وجود داشته است.
صاحب این قلم شرحی در باره تاریخچه این مسجد در کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه ( ص 147 ـ 149) نوشته و آنچه را که در منابع کهن در باره آن آمده و حتی بازسازی آخر آن در دوره سعودی را آورده است. اما در این سفر با کمال شگفتی ملاحظه شد که این مسجد به طور کلی محو شده است.
این که قرار است در طرح های جدید جای آن مسجدی ساخته شود تا نه، آگاهی نداریم اما تجربه نشان داده است که سعودی ها اصلا به این مسائل توجهی ندارند و به سهولت آنها را از بین می برند. مسجد فضیخ یکی از متقن ترین مساجد زمان پیامبر (ص) حدود ده سال پیش در این شهر ویران شد و دیگر هیچ چیزی جای آن ساخته نشد.
تنها مسجدی که در توسعه های اخیر در جای خود مانده است، مسجد البیعه در منی است که به رغم آن که کوه های اطراف آن هم برداشته شده است، این مسجد در میان بناهای انبوهی که از پل و راه و تأسیسات دیگر در آنجا ساخته شده باقی مانده است. این مسجد بدون شک، قدیمی ترین بنایی است که در مکه باقی مانده است. همت برخی از دانشمندان مکی در حفاظت از این مسجد ستودنی است و این به رغم مخالفت تندروهاست که علاقه مند بودند در این توسعه این مسجد نیز از بین برود.
در حالی که بیش از 25 سال قبل در توسعه اطراف مسجد الحرام خانه حضرت خدیجه تخریب و جای آن سرویس های دستشویی ساخته شد، محل تولد پیامبر (ص) باز هم با همت جمعی از علمای معتدل مکه بر جای مانده است. هرچند تهدید جدی وجود دارد که این محل که کتابخانه مکه نام دارد، از بین برود.
دوشنبه 8 آبان 13 ذی حجه
بالاخره حج امسال هم بخیر گذشت. الان که از بالای اتاق به خیابان عزیزیه نگاه میکنم، اندکی از ترافیک کاسته شده است. تصاویر مستقیم مسجد الحرام هم نشان میدهد که از فشار جمعیت اندکی کم شده است. بسیاری از حجاج داخل یعنی سعودی، بسرعت اعمال را انجام داده و مکه را ترک می کنند. این خود به روان شدن ترافیک کمک می کند.
آمار امسال حجاج
شبکه الاخباریه سعودی که یک سالی است تأسیس شده بخش عمده اخبارش را در این روزها به امور حج اختصاص داده و مرتب آمارهای متفاوت با گزارش عملکرد نهادهای مختلف درگیر در حج میدهد. در خبری اعلام کرد که تعداد حجاج سه میلیون و ششصد و پنجاه و هفت هزار نفر است. نیز اعلام کرد که یک میلیون حاج غیر ساماندهی شده آمدهاند. احتمالا مقصود کسانی هستند که در عرفات و منی چادری ندارند. واقعا هم همین طور بود. صدها هزار نفر در اطراف منی هستند و روی کوهها و درون درهها می خوابند. عده زیادی هم در مکه هستند و فقط برای رمی به منی رفت و آمد میکنند. به همین جهت خیابان های منتهی به منی نیز هزاران نفر را در خود جای داده است. با این حال در نشریه زائر اعلام شده که آمار رسمی حجاج سه میلیون و 161 هزار و 573 هزار نفر است. همچنین در زائر آمده بود که 45 درصد حجاج امسال سعودی هستند یعنی یک میلیون و 408 هزار تا. این هم آمار شگفتی است که اگر درست باشد ظلم به سایر مسلمانان است که محدودیت برای آمدن آنها دارند. چه توجیهی برای این کار وجود دارد؟ نمیدانم. جمعا از 107 کشور حاجی به عربستان آمده است.
دیدار از چند بعثه
امروز تا حوالی ده در دارالهادی بودم. این وقت همراه آقای معراجی به هتل سماح رفتیم تا سری به چند بعثه بزنیم و دیداری داشته باشیم. در بعثه آیت الله مکارم شیرازی از یکی از دوستان پرسیدم که مسأله مهم تازه ای هم پیش آمده است. گفت: زائری در همان عمره تمتع، یک دور زده بوده و رفته بوده خانه، خودش سر و صورتش را هم تراشیده و نشسته بود. کاروان دنبال وی گشته و بعد که به هتل رفتهاند، دیدهاند که راحت نشسته است. پرسیدند چه کردی؟ شرح مطلب را گفته و اظهار کرده که همین یک دور کافی بود و من الان حاجی شدم. کلی طول کشیده تا حالیش کردهاند که اشتباه بوده و مجبور شدهاند دوباره احرام بر او گرفته وادارند که اعمالش را انجام دهد؛ در حالی که خودش اظهار می کرده که همان کافی است!
خاطراتی از اخراج ایرانی ها از عراق
سپس به بعثه آیت الله شاهرودی رفتیم. آقای حجت الاسلام و المسلمین علی نقی اردبیلی که پدرش سید محمد تقی اردبیلی داماد مرحوم آیت الله عبدالهادی شاهرودی بوده است، نکاتی از آمدنشان از عراق به ایران گفتند که جالب بود. سال 50 که اول در کاظمین و بعد کربلا و سپس در نجف بحث اخراج ایرانی ها مطرح شد آقای آیت الله شاهرودی نامه ای به خیرالله طلفاح پدر زن و دایی صدام نوشت و از او خواست از این کار جلوگیری کند. او هم در پاسخ نامه تندی در باره ایرانیها نوشت. وقتی فایده نکرد آقای شاهرودی گفت که او هم به ایران خواهد رفت. آن وقت آقای آیت الله خویی برای معالجه در لندن بود. سید محمد باقر صدر برای ممانعت از رفتن ایشان آمد و با وی صحبت کرد. آقای شاهرودی گفت مِن علی الی علی می رود. یعنی از حرم امام علی (ع) به مشهد حرم امام رضا (ع). امام هم با ایشان صحبت کرد و به هر حال آنها کار اخراج را متوقف کردند. آقای شاهرودی هم ماند که سال 53 به رحمت خدا رفت (ایشان سال 1327 ق به عراق آمده و یک سال و نیم درس مرحوم آخوند را درک کرده بود). آقای اردبیلی گفت: در سال 54 همراه یک صد و بیست و اندی خانواده از عراق اخراج شدیم. به این گروه که مرحوم شیخ جواد تبریزی و سید محمد مفتی الشیعه هم بودند، اخراجی های شب جمعه می گفتند، چون بعثیها شب جمعه در خیابان گشته و هر که را دیده بودند گرفتند و اخراج کردند. من بیش از یک سال قم بودم. بعد برای سربازی مشکل پیدا کردم. راه حل این بود که به عراق برگردم. برگشتم و دوباره ماندگار شدم. مدتی که در قم بودم به درس آقای حائری و میرزا کاظم تبریزی می رفتم. وقتی برگشتم کم کم انقلاب ایران پیش آمد. سال 58 شد. با واسطه از امام پرسیدیم که چه کنیم؟ ایشان فرمودند در نجف بمانید. چند بار این پیام داده شد. وقتی جنگ شد ترسیدیم که ما را بگیرند. نزد آقای خویی رفتیم و سوال کردیم. ایشان هم اصرار داشت که بمانید. من خودم یک بار رفتم تا خداحافظی کنم. ایشان گفت: برای چه می خواهید بروید؟ اگر شما بروید و حوزه خالی شود صدام افراد خودش را می آورد و عمامه سر آنها می گذارد. گفتم اینجا شرایط خوب نیست. اگر ما را بگیرند شما می توانید ما را آزاد کنید؟ گفتند نه. این را می دانستیم چون مرحوم جواهری و انصاری را که از اطرافیان ایشان بودند گرفتند و ایشان نتوانست کاری بکند. من گفتم: خودم هیچ، اگر خانواده ام را گرفتند شما می توانید آنها را آزاد کنید؟ معلوم بود که نه. به تدریج دوستان عراق را ترک کردند. بچههای من هم در حال بزرگ شدن بودند و ما هیچ، آنها را میگرفتند تا به جنگ ببرند. سال 64 بود که من خروجی گرفتم تا برای تابستان به استانبول بروم. از همانجا به ایران آمدم. این زمان، بعثی ها هم نمیخواستند ما ایران را ترک کنیم. به ما می گفتند ما شما را که متولد عراق هستید عراقی می دانیم. شما کم کم شناسنامه عراقی خواهید گرفت. دلیلش این بود و گفته بودند که اینها میروند و نیروی خمینی می شوند. اینجا باز محدود هستند. این زمان حدود 170 روحانی ایرانی در نجف بود. 35 افغانی، 20 پاکستانی و دو نفر لبنانی. افراد وابسته به خانواده ما حدودا 12 نفر بودند که به تدریج به ایران آمدند. من آخرین نفر بودم. پدر خانم بنده (سید محمد تقی مرعشی) با دو پسرش و عدهای دیگر در حوادث بعدی کشته شدند.
ماجرای آقای فضل الله از زبان یکی از دوستان
از آنجا به بعثه آیت الله نوری همدانی آمدیم. سیزده سال است که ریاست این بعثه را حجت الاسلام صالحی خوانساری دارد. البته یک سال برای بیماری اجازه ندادند افراد بالاتر از 65 سال به حج بیایند که ایشان هم نیامده اما در بقیه سالها از 79 به این طرف ریاست این بعثه را داشته است. ایشان گفت که حدود ده سال است که به رغم همه دید و بازدیدهای میان بعثهها با بعثه آیت الله وحید دید و بازدیدی ندارند. ماجرا هم به تعریفی بر میگردد که زمانی آقای نوری از آقای فضل الله کرده بود. آقای صالحی خاطره دیدارش را با آقای فضل الله و پرسش از وی در باره مطلبی که در باره حضرت زهرا (س) زده مطرح کرد. آقای فضل الله گفته بود که من یک بحث طلبگی کردهام و گفتهام که هیزم هم آوردند اما دلیل عالم پسند برای ادامه آن نداریم. اما در روضه هفتگی من روضه خوان همان مطالب را میخواند و من گریه هم میکنم. ایشان گفت: مطلب را به آقای نوری منتقل کردم و ایشان هم در پاسخ پرسش تعدادی از طلبه های همدانی نوشت که حمایتش از وی سیاسی و به خاطر مواضع ایشان در مقابل امریکا و اسرائیل و حفظ جایگاهش در لبنان بوده است.
قرضاوی و کتاب تاریخنا...
عصری سری به دارالمنهاج زدم و چند کتاب خریدم. از جمله کتابی در باره برائت از مشرکین در میان شیعیان که مربوط به دو سال قبل بود. امشب مروری مختصر هم بر کتاب تاریخنا المفتری علیه از قرضاوی کردم. نیاز به یک مرور جدی دارد. دیدگاه های او در باره تاریخ و تمدن اسلامی است. حمایت جانانهای از معاویه و بنی امیه کرده که تازگی دارد. در باره تمدن اسلامی هم همان ادعاهای گوستاولوبون و تعریفات غربی ها. فصلی در باره تسامح در اسلام و فصلی در باره ستایش بنی امیه و بنی عباس. نمی دانم ما مسلمانها، کی از این حقارتی که گرفتارش هستیم نجات خواهیم یافت.
شرکت در مراسم فاتحه یک طلبه قطیفی
شب فاتحه ای برای یک شیخ شیعه از قطیف و احسا که عضو بعثه آیت الله وحید بود گرفته بودند. شیخ عباس آل سباع قطیفی که روز اول در منی سکته کرده و فوت کرده است. آقای سید حیدر حکیم می گفت من از رمی بر می گشتم، او را دیدم. نشناختم. روی برانکارد بود. فکر کردم چرا خوابیده. گفتند بعد از چهل دقیقه فوت کرده. اینجا آمدم عکسش را که دیدم فهمیدم همان شخص بوده است. ظاهرا سکته کرده و او را جابجا کرده بودند. آیت الله سید علی میلانی هم که با همین بعثه آمدند بودند که زیارتشان کردیم. گفتند اولین سالی است که نتوانستهاند حج انجام بدهند و عمره مفرده انجام دادهاند.
طارق الهاشمی کنار ملک عبدالله
بعد هم با دوستان به بعثه آیت الله سیستانی رفتیم. جلسه شبانه بود و اشعاری در وصف امام علی (ع) خوانده شد. بنده هم با آقای معراجی به دارالهادی آمدیم. تازه ساعت یازده شام خوردیم. شنیدم که دیروز که مراسم حضور ملک عبدالعزیز با میهمانان بوده، به دلیل این که جای مناسبی برای رئیس بعثه ایران همراه سفیر و رئیس سازمان در نظر گرفته نشده، از آنجا خارج شدهاند. امروز در تصاویری که زدند، طارق الهاشمی که از سوی قضات عراق به اعدام محکوم شده با فاصله دو سه نفر کنار ملک نشسته و در تصویری دیگر، دست او را بوسیده بود. گفتند که وزیر حج عربستان از داستان بعثهها در ایام حج سخن گفته و از جمع آوری آنها یاد کرده و این که هر کشوری فقط حق داشتن یک هیئت اجرای امور حج را دارد. تا خدا چه خواهد. بدون شک روز به روز محدودیت ها بیشتر خواهد شد. به خصوص در باره ایران که اساسا عربستان در فکر زندگی با آن نیست بلکه بی آن است.
سه شنبه 9 آبان 14 ذی حجه
امروز صبح تا ساعت دوازده در اتاق بودم. بخشی از وقت را صرف سفرنامه اصفهانی کردم و بخشی را به پاسخ گویی به ایمیلها نشستم. ساعت یازده قرار بود همراه آقای میرتاج الدینی به بعثه آیت الله نوری برویم. ساعت دوازده و بیست دقیقه بود رسیدیم. قدری بحث های اقتصادی و سیاسی شد. پس از آن برای ناهار به بعثه آیت الله سبحانی رفتیم. آقای بنابی و لیالی و دوستان دیگری بودند. ناهار را خورده و من راهی حرم شدم تا آخرین طواف را انجام دهم.
دکان تبلیغاتی وهابی ها کنار مولد النبی (ص)
در بازگشت سری به مکتبه مکه مکرمه زدم. به دلیل توجه مردم به آنجا، درست چسبیده به آن، محل بزرگی را برای توزیع کتاب های دینی و فرقهای ـ وهابی درست کردهاند. این محل متعلق به هیئت امر به معروف و نهی از منکر است. چند عکس گرفتم. از آنجا به هتل دارالهادی آمدم.
یادی از سرور عزیزم آیت الله استادی
دوستان از تهران خبر دادند که قرار است در مجلس حامیان نسخ خطی از استاد آیت الله رضا استادی تجلیل شود. قرار شده هر کسی چند سطری بنویسد. من هم این چند سطر بالعجاله نوشتم: سرور ارجمند بنده، حضرت آیت الله حاج شیخ رضا استادی وجودی ذی جود و پرسود هستند که وجوه عدیدهای را در خود دارند. یک روحانی تحصیل کرده حوزوی با تسلط کامل، با قدرت تدریس سخت ترین دروس، آشنای با روش تدریس و موفق در جذب شاگردان ممتاز، و با حوصله و نظم در امر تدریس. اما این تنها یک وجه از وجوه برجسته این استاد عالی مقام است. مقام تألیف در فنون مختلف دینی به ویژه آثار دینی و تربیتی و عقایدی برای جوانان یکی از دیگر مقامات آن وجود نازنین است. از سوی دیگر یک مرد تشکیلاتی که سالهای سال در موسسه در راه حق در کنار استاد بزرگوار حضرت آیت الله سید محسن خرازی در کار ساماندهی به امور تبلیغی و نوشتنی در این موسسه بسیار ارزشمند فعالیت کرده و در نهایت صبر و آرامش در طول سالیان این رسالت خود را به درستی انجام داده است. چنان که سالها در مقام مدیر حوزه فعالیت کرده است. مقام دیگر این بزرگوار تخصص در کتابشناسی و فهرست نگاری است که جز آن که خود یک تخصص است، وسیله ای برای رشد دانش فرد و آشنایی وی با تاریخ علوم به ویژه علوم دینی است. داشتن یک درک تاریخی درست از سیر تدوین کتابها شرط فهم بهتر و دقیقتر این آثار است، امری که حضرت استادی به خوبی از آن برخوردار است، آن هم روزگاری که این امور در قم چندان مورد توجه نبود. حضرتشان در امر تبلیغ دین و منبر نیز همواره یکی از بهترینها بوده و با زبانی ساده و همه فهم و اخلاقی بهترین معارف را به تودههای مردم و طلابی که پای منبرشان بودهاند منتقل می کردند و می کنند. بدون شک ایشان در قم یکی از چند نفر برجسته در این زمینه هستند. مقام دیگر ایشان حضور در نماز جمعه است که همواره رعایت مردم را کرده و از حقوق دینی و مالی و اخلاقی آنان دفاع کرده و میکنند. جناب استادی مردی مهذب، ساده زیست، کم توقع و متواضع است و بارها به خاطر آن که اندکی بیشتر آسایش همسر و فرزندانش را برای داشتن یک متر خانه بهتر فراهم کند مجبور به فروش کتابخانهاش شده است. خدا را گواه می گیریم که جناب استادی یکی از زهاد و عبادی است که آدمی وقتی به او مینگرد یاد خدا و تعلیم و تعلم و تقوا و تلاش و تألیف می افتد. خدای پایدارشان بدارد و ایشان را سرمشق ما قرار دهد.
گفتند زائر امروز یادداشت بنده را در باره مسجد الردم زده است. اما نکته تازه آن که خبرگزاری ها از قول آقای قاضی عسکر طرح تفکیک جنسیتی در طواف را مطرح کردهاند: «نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت با ارائه پیشنهادی به مسئولان عربستان سعودی خواستار اعمال تفکیک جنسیتی طواف خانه کعبه در مناسک حج تمتع شد و اعلام کرد: با تفکیک جنسیتی معنویت طواف خانه خدا برای زائران افزایش مییابد». باید دید این پیشنهاد سابقهای در میان گذشتگان دارد یا خیر.
چهارشنبه 10 آبان 15 ذی حجه
کتابفروشی جریر
دیشب عده قابل توجهی از افراد کاروان ما به ایران برگشتند، اما ما تا جمعه خواهیم بود. صبح حوالی ساعت نه همراه آقای معراجی و دکتر صافی به محل سوق الحجاز رفتیم. بازاری امروزی و بسیار شیک. کتابفروشی جریر درآنجاست و ما به هدف خرید کتاب رفتیم. حتی فرصت یک گشت کوتاه در دیگر مغازهها نشد و تا ظهر یکسره مشغول گشت میان کتابهای این کتابفروشی بسیار بزرگ بودیم که شعباتی در شهرهای دیگر هم دارد. حدود 1500 ریال کتابهای تازهای که مورد نیاز بود تهیه شد. در میان آنها یکی دو کتاب تازه هم در باره ایران بود. یک اثر از حمزة بن حسن اصفهانی در باره امثال برگرفته از شعر عربی. باید سر فرصت آن را معرفی کنم. این کتاب سال 2009 چاپ شده و معلوم نیست چرا تاکنون به چشم من نیامده بود.
تحریفی شرم در آور در چاپ یک کتاب کهن توسط یک استاد سعودی
گشت و جستجو برای یافتن کتابهای تازه در سعودی همیشه برای بنده و دوستم آقای معراجی مطلوب بوده و در این سفر نیز بهترین وقتهای خود را پس از انجام وظایف عبادی و عادی، برای آن می گذاشتیم. باید عرض کنم سعودی ها در چاپ کتابهای تراثی و قدیمی بسیار فعال شدهاند. دلیلش هم این است که کتابهای اهل حدیث که مورد اعتنای سایر سنیان نبود، روی زمین مانده بود و آنها مشغول چاپ آنها شدند. البته چاپ کتاب وتصحیح آثار، به کتابهای اهل حدیث محدود نمی شود اما بیشتر شامل همین آثار است و در این زمینه، طی سه چهار دهه گذشته فعالیت زیادی دارند.
گاهی با دوستان صحبت می شد که این جماعت بسا این کتابها را تحریف میکنند. بنده دلم نمی خواهد این نسبت را بپذیرم، مگر آن که شاهد استواری بر آن یافت شود. این بود تا این که اخیرا دوست عزیز و دانشمند فرزانهام جناب آقای توفیقی نمونه ای را نشان داد که تحریفی آشکار و بسیار زشت و به قول بچههای امروز تابلو بود. مروری بر داستان آن جالب خواهد بود.
می دانیم که در ماجرای تحریف قرآن و انتساب آن به شیعه حساسیت زیادی از سوی وهابی ها وجود دارد. آنها در این باره، بارها نوشته و گفته اند و از برخی از مطالب پراکنده ای که میان شماری از اخباری های ما بوده – و مشابه آن در شکل روایت نیز نزد قدمای از اخباری های سنی هم بوده ـ علیه شیعه استفاده کرده و از ارائه توضیحات و تصریحاتی که از قدیم رد آثاری چون نوشته های شیخ طوسی و عبدالجلیل رازی و علامه حلی و دیگران بوده پرهیز کردهاند.
در این میانه، رحمت الله بن خلیل الرحمن هندی (م 1308 / 1891) ، یکی از بزرگترین علمای شبه قاره که موسس مدرسه صولتیه د رمکه هم بوده، در اواخر قرن سیزدهم کتابی با عنوان «اظهار الحق» نوشت که بدون تردید طی یک صد و سی سال گذشته، بهترین کتابی بوده است که مسلمانان در نقد مسیحیت نوشتهاند.
وی در این کتاب، بحث تحریف کتاب مقدس را مطرح کرد و در مقام پاسخ گویی به کسانی که ممکن است اظهار کنند که در میان مسلمانان نیز کسانی قرآن را محرف می دانند، به دفاع از شیعه پرداخت. رحمت الله هندی در بحثی دو صفحه ای بر اساس تصریحات علمای شیعه و از جمله علامه حلی (از کتاب مبادیء الوصول) آورد که علمای شیعه به هیچ روی چنین باوری ندارند. عبارت او این است: فلأن القرآن المجید عند جمهور علماء الشیعة الامامیة الاثنی عشریة محفوظ عن التغییر و التبدیل» (اظهار الحق، چاپ دارالکتب العلمیه، 1412، ص 354 ـ 355).
وی این بحث را در دفاع از دیدگاه شیعه در باره سلامت قرآن آورد تا پاسخ به مسیحیانی باشد که برای مقابله با مطالب رحمت الله هندی که بحث تحریف کتاب مقدس را مطرح کرده بود، چیزی علیه قرآن گفته باشند. کتاب اظهار الحق بارها چاپ شده و این مطالب به وضوح در آنها آمده است.
و اما اتفاق شگفت این است که همین کتاب اظهار الحق توسط استادی از استادان دانشگاه ملک سعود با نام دکتر محمد احمد محمد عبدالقادر خلیل ملکاوی استاد در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه یاد شده با حواشی مفصل چاپ شده و چنانچه روی جلد آمده ادعا کرده است که در چاپ جدید این کتاب بر اساس دو نسخه مؤلف تصحیح کرده است.
متن یاد شده در باره باور شیعیان در باره سلامت قرآن، در چاپ این استاد سعودی (چاپ دوم 1992)، علی القاعده باید در ص 928 می آمده است. اما با کمال شگفتی شاهدیم که وی این دو صفحه را از کتاب حذف کرده و پس از مطالبی که قبل از آن بوده، با حذف این بحث، به سراغ بحث بعد از آن رفته است.
این خیانت در امانت توسط یک استاد دانشگاه سعودی، تنها میتواند نشأت گرفته از نوعی حقد و کینه باشد. اما مسأله فقط حقد و کینه فرقه ای ساده نیست، یک اقدام اخلاقی زشت، یک تحریف، و یک اقدام غیر علمی و نکوهیده ای است که به هیچ روی از هیچ انسانی، تا چه رسد به یک عالم و دکتر و استاد در یک دانشگاه بزرگی مانند دانشگاه ملک سعود پذیرفتنی باشد.
این نکته افزودنی است که چاپ این استاد، در اختیار ریاست عمومی ادارههای پژوهشهای علمی و افتاء و دعوت و ارشاد (الرئاسة العامة لادارات البحوث العلمیه و الافتاء و الدعوة و الارشاد، الریاض، المملکة السعودیه) بوده و چنان که در پشت عنوان آمده، گفته شده که حق چاپ برای آنها محفوظ است. این مرکز یک مرکز دینی است که باید اشاعه دهنده اخلاق باشد.
امام مسجد النبی (ص) باید از قصیم باشد
در بازگشت با یک راننده پاکستانی برگشتیم که ساعت فروشی داشت و برخی از دوستان ایرانی ما را میشناخت. صوت قرآن گذاشته بود که می گفت شیخ محمد ایوب است. اصلش پاکستانی اما سعودی شده است. چند سال قبل مدتی امام جماعت مسجد النبی بود، اما او را برداشتند. این راننده می گفت: عزل وی به خاطر این است که سعودی نیست. در اینجا امام جماعت حرمین باید اهل قصیم باشد!
تسویه حساب با اسدی
عصری برای حساب و کتاب اسدی به کتابفروشیاش رفتم. در راه حدفاصل بین دارالهادی تا دانشگاه ام القری که خیابان عزیزیه است، به قدری دستفروش بود که حد و حصر نداشت. مشتری ها ایران، ترک و عراقی بود. راه رفتن دشوار بود. به هر حال رسیدم. حسابم 2100 ریال شد و کتابها در دو کارتن جای گرفت. دوره آثار ابن ابی الدنیا را که در دارالمنهاج به 245 می داد، به 285 حساب کرد. هرچه اعتراض کردم، زیر بار نرفت. مجبور بودم بخرم. چون آثار وی در یک مجموعه بسیار خوب و سودمند است. دلم میخواهد روزگاری چیزی در باره آن بنویسم. آقای معراجی میگفت رساله مقتل امام علی(ع) او را در این مجموعه نیاوردهاند!
کتابی هم با عنوان بلوغ الارب فی أیّ الانبیاء من العرب تازگی از همین خاندان مورخان مکه «فهدها» به اسم جار الله محمد بن عبدالعزیز بن عمر بن فهد که هاشمی هستند چاپ شده بود که گرفتم. این اثر در باره این موضوع بود که کدامیک از انبیاء عرب بوده و کدام یک عجم! مصحح هم از شرفای مکه است. شریف هانی بن محمد بن عبدالمطلب حارثی. کتاب بر اساس روشهای تاریخنگاری معمول مبتنی بر یکسری نقلهای شگفت و عجیب بدون توجه به مسائل جدی تاریخی نوشته شده است. با این حال توجه به این نکته مهم است و از لابلای همین نقلها چیزهایی به دست میآید.
تحویل چمدان
از همانجا تاکسی گرفته به هتل سماح در میدان معابده رفتم. به ما گفتهاند که تا دوازده شب فرصت دارید چمدان را تحویل دهید. نشستم تا آقای معراجی آمد. وسائل را جمع و جور کردیم. هر حاجی حق دارد فقط دو بسته تحویل دهد. برای همین دو تک به او میدهند و امکان داشتن بسته سوم به هیچ عنوان ندارد.
ساعت نه بود که آنها را پایین هتل گذاشتیم. برای شام همراه دوستان (چهار نفری آقایان معراجی و سجادی و مظاهری و بنده) به مشویات ترکی رفتیم. شام درست و حسابی بود به خصوص که مثل چند بار گذشته میهمان آقای مظاهری شدیم. این چند روز تمام نظریات شایع در باره اصفهانیها را نقض کرده است.
ولایت امام علی (ع) از نگاه یک محدث سنی قرن سومی
به هتل برگشتیم و تازه نشستم تا آنچه را در روز گذشته بنویسم که نوشتم. از جمله یکی از آثاری که دو سه روز پیش از دارالمنهاج خریدم، نکته ای در باره حدیث غدیر داشت که بر اساس آن این یادداشت را همین امشب ساعت دوازده نوشتم و در وبلاگم در خبرآنلاین گذاشتم.
شهی که بگذرد از نه سپهر اختر او
اگرغلام علی نیست خاک بر سر او
بدون هیچ گونه تعصبی باید گفت، حدیث غدیر، از آن احادیثی است که هیچ جای شک و شبههای در صحت آن نیست. در این باره فراوان گفته و نوشته شده و نیازی به تأکید مجدد ندارد.
این روزها که در کتابفروشی های مکه گشت می زدم، کتابچه ای در شرح حال یکی از علمای بزرگ اهل سنت در نیمه قرن سوم هجری یافتم. کتابی کوچک در شرح حال «اسماعیل بن اسحاق بن اسماعیل» که در سال 282 درگذشته است.
وی از علمای بزرگ بغداد و از قضات منصوب از سوی متوکل عباسی در این شهر بوده و آثار فراوانی در علوم مختلف اسلامی داشته است. بسیاری از افراد خانواده او نیز از علما بوده و نامشان در آثار رجالی آن دوره آمده است. شخصیت علمی و اخلاقی وی مورد تأیید سنیان اهل حدیث و افراط ی قرن سوم هجری و پس از آن بوده و در همه آثاری که شرح او را نوشتهاند از وی ستایش کردهاند.
در شرح حال وی [در همین کتاب ص 28 و در تاریخ الاسلام ذهبی: 21/124 ـ 125] نکتهای از او در باره حدیث غدیر آمده که مرور بر آن در این ایام فرخنده [عید غدیر] مناسب است.
نفطویه در تاریخ خود نوشته است: این اسماعیل کاتب محمد بن عبدالله بن طاهر [ذو الیمینین] بود. روزی محمد از اسماعیل پرسید: سند حدیث «انت منی بمنزلة هارون من موسی» و حدیث «من کنت مولاه» چگونه است؟ اسماعیل گفت: حدیث اول صحیح تر است و حدیث دوم اندکی کمتر آن. [الاول أصح، و الآخر دونه].
محمد گوید: به او گفتم: این حدیث، [یعنی «من کنت مولاه»] توسط شماری از بصری ها و کوفی ها روایت شده است.
اسماعیل پاسخ داد: نعم و قد خاب و خسر من لم یکن علیّ مولاه. بلی؛ قطعا کسی که علی مولای او نباشد، خسران و زیان دیده است.
در اینجا باید با عبدالجلیل رازی همنوا شد آنجا که در باره سنایی غزنوی گوید: خواجه سنائى غزنوى که عدیم النظیراست در نظم و نثر خاتم الشعرایش نویسند او را منقبت بسیار است و اگر خود این یکى بیت است که در فخرى نامه گوید کفایت است:
جانب هر که با على نه نکوست هر که را خواه من ندارم دوست
هر که چون خاک نیست بر درِ او گر فرشته است خاک بر سرِ او
پنج شنبه 11 آبان 16 ذی حجه
دیدار از کتابخانه حرم مکی
امروز صبح حوالی ساعت نه از دارالهادی تاکسی گرفته به شارع عبدالله خیاط که کتابخانه حرم مکی در آن است رفتم. راننده تاکسی یک جوان میانماری ـ سعودی بود که نه مواطن که مقیم است. خیلی از سعودی تعریف کرد. گفت اینجا همه سنی هستند و خیلی جای خوبی است. از من پرسید که سنی هستی یا شیعه. گفتم: جعفری شیعه هستم. گفت قرآن را چه کسی جمع کرد؟ گفتم اول پیغمبر و بعد هم خلفا. میخواست از دهن من بشنود که قبول دارم عثمان جمع کرده است یا نه. گفتم بله. امام علی (ع) هم تأیید کرد. گفت این عراقی ها فقط علی (ع) را میشناسند. گفتم برای چه حج آمدهاند؟ به هر حال خیلی پرحرارت بود. سالهای قبل مطالبی در باره این کتابخانه نوشتهام. رئیس آن عبدالله الحربی بود. وارد اتاق شدم. کارت ویزیت را دادم. برای اولین بار بود که او را میدیدم. دفعه قبل با معاون یا به قول اینها مساعد او صحبت کرده بودم. گفت علم مکتبات خوانده است. چند کتاب از خودم به او دادم. کتاب الاخبار، سفرنامه منظوم حج، و آثار اسلامی مکه و مدینه. به ظاهر خوشحال شد. بعد راجع به خطی ها صحبت کردم. صحبت از تبادل نسخ. قبول کرد. بحث های متنوعی شد. در آخر باز تأکید بر تبادل کردم. گفت مشکلی ندارد و افزود که بیش از هفتاد هزار تصویر نسخه خطی در همین تبادل دارند. امیدوارم بتوانم در عمره در این زمینه فعالیتی داشته باشم.
حجاج بیکار
در بازگشت برخی از هتلهای محل اقامت ایرانیان را میدیدیم که همه درب هتل و مغازهها نشستهاند. این ایام تحملش برای ایرانی ها سخت است. چون پول ها رو به اتمام است و برخی از آنها دست کم باید تا ده روز دیگر برای رفتن به ایران صبر کنند. هیچ خدمتی به این حجاج بالاتر از این نیست که حج را حداکثر 20 تا 22 روز کنند. خدا کند اسبابش فراهم شود. ناهار را در دارالهادی بودیم. جناب حجت الاسلام و المسلمین قاضی عسکر برای ناهار به رستوران عمومی میآید. این فرصتی شد تا از ایشان تشکر کرده و خداحافظی کنم.
در باره کشور سعودی
امروز فرصتی شد تا در خدمت یکی از دوستانی باشم که از سعودی تجربههای فرهنگی گرانبهایی دارد. ایشان گفتند که در جده محققان خوبی هستند. یکی از آنها عبدالمقصود خوجه است که سی سال وزیر بوده و حالا حدود نود سال دارد. خیلی مورد احترام است و جلسات دیوانیه هر دوشنبه دارد که معمولا استادانی در حوزه تاریخ وسیاست می آورد و سخنرانی میکنند. برخی از وزراء هم در محفل او شرکت می کنند. متاسفانه تا به حال هیچ ایرانی برای سخنرانی نیامده است. زمانی گفته بود که دوست داشتم یکبار آقای شهیدی بیاید و سخنرانی کند. فرد دیگری هم به نام آصف کابلی هست که از علمای اهل سنت است و کتابی در باره حضرت زهرا (س) دارد. سعودیها نیز او را قبول دارند. استادان دیگری هم هستند که زمینه های مساعدی برای فعالیت های مشترک فرهنگی دارند. در دانشگاه جده که به نام ملک عبدالعزیز است و بسیار بزرگ است.
شیعیان سعودی عاشق امام رضا(ع)
در میان سعودی ها افرادی که علاقهمند هستند به ایران بروند زیادند. سال گذشته 138 هزار شیعه به ایران آمدند. اوج آن در ایام شهادت امام رضا (ع) و دهه اخر ذی قعده است. برخی دیگر برای درمان و برخی برای تجارت می روند. تا سال 1375 ش شیعه حق ورود به ایران نداشت، اما بعدها آزاد شد.
طلبه های سنی ایرانی در سعودی
سعودی ها به کار تعلیم سنی های ایران اهمیت میدهند. هر سال 23 عدد بورس برای اهل سنت ایران برای تحصیل در دانشگاه مدینه می دهند که البته ایران می داند، اما کاری به این امور ندارد. اینها بعدها در سایت ها و ماهوارهها بکار گرفته میشوند. این افراد برای کارهای جاریشان به کنسولگری ایران می آیند. الان بالای چهل نفر هستند که در مدینه درس می خوانند. بعد از تحصیل در آنجا، مدتی هم به دانشگاه ابن سعود ریاض میروند. مدتی هم در مساجد سعودی امام مسجد می شوند و سپس به ایران میروند. این کارها را معمولا سرکنسولگری مشهد انجام می دهد و آنها را انتخاب میکند. در اینجا دیگر کتاب آوردن شیعه ها اهمیت ندارد، زیرا همه کتابها روی سایتها هست و اصلا شیعیان نیازی به این که کتاب وارد کنند ندارند. در سعودی، شیعیان، موقعیت فرهنگی خوبی دارند. تعدادی زیادی از پزشکان زن از شیعیان هستند. شیعیان تحصیلات دانشگاهی دارند و در جامعه حضور دارند. تعداد زیادی از مهندسان منطقه شرقیه از این گروه هستند.
ریاض برای وهابیان مرکزیت دارد و خیلی در این زمینه جدی هستند. مردم قصیم و بریده و ریاض بسیار در وهابیت متعصب هستند. اما جده منطقه تجاری است. در واقع منطقه حجاز چون جنبه توریستی دینی و تجاری دارند از نظر فکری بازتر و از نظر رفتاری نیز بازتر هستند.
بی هویت هایی که در سعودی زندگی میکنند
در سعودی 25 میلیون آدم زندگی می کند که 8 میلیون آنها خارجیاند که پاکستان شاید اول باشد. یمنی ها هم زیاد هستند. رفت و آمد بین یمن و سعودی مثل ایران و افغانستان است. روزانه دو سه هزار نفر می آیند. خیلی را بر میگردانند، اما خیلی ها میمانند. بسیاری از مالزیاییها و افریقایی بعد از حج خودشان را گم و گور می کنند و میمانند. در جده زیر پل ملک فهد چند هزار نفر زندگی می کنند. این افراد روزها کار میکنند و شب زیر این پل میخوابند. آنجا دیدنی است. همه یکی چند متر جا دارند. همانجا زاد و ولد می کنند. اینها بیشتر کسانی هستند که از ایام حج میمانند. بیشتر مشاغل سیاه دارند. اما دولت امتیازی نمی دهند.
در اینجا این سنت هست که افراد می توانند کفیل شوند. مثلا یک امیر ممکن است چند صد نفر یا کمتر را می تواند بیاورد. اینها نیازی به اینها ندارند. اینها را رها میکنند کار می کنند. آنها هم نصفه حقوق خود را به امیر یا هر شخصی که کفیل شده میدهند. این پل ملک فهد خیلی جالب و دیدنی است. تقریبا شبیه زندگی مصریها در قبرستانهای قاهره است. اینجا هیچ وقت سرد نمی شود. گرم گرم هم بشود، اشکالی برای اینها ندارد. آدم هایی هستند که هشت سال یا ده سال است اینجا یعنی زیر همین پل هستند.
آدم هایی در مکه هستند که سی سال است اینجا هستند هیچ اوراق هویتی ندارند. در منطقه کوزه، نیجریههایی هستند که سالهاست اینجا هستند، نوه و نتیجه هم دارند، اما هیچ کاغذ هویتی ندارند. بیشترشان در یک منطقه هستند. خانه های فقیرانه و کوچه های بسیار کثیف. هم در مکه و هم شهرهای دیگر خانه های فقیر نشین و محلات فقیرانه بسیار زیاد است. بیشتر امکانات سعودی برای حدود 2 تا 3 میلیون سعودی است. ما بقی مردم فقیر زیر خط فقر هستند. در بین شیعه ها که خود را سه میلیون می دانند و اینها آنها را دو و نیم میلیون می دانند، حدود یک میلیون شیعه هم زندگی خوبی دارند. الان فقر قدیم میان شیعهها نیست. هم از نظر علمی و هم ثروت در مقایسه با گذشته، بهترند. اینها خویش و قومی زیادی با بحرینیها دارند. ارتباط آنها زیاد است. شاید آینده منطقه شرقیه و بحرین یک کشور باشد. ممکن است امریکا نظرش برای آینده این باشد. شاید نگرانی عربستان از منطقه شرقیه سبب شده تا در بحرین ملایم تر برخورد کنند.
شیعیان با دولت سعودی چه می کنند؟
اینجا شیعیانی هستند که با سعودی ها کنار آمدهاند و حتی در مدینه خواستند مقابل عمری، مرکزی درست کنند که البته کارشان نگرفت. سعودی ها دنبال این هستند که شیعیان سعودی را مستقل کنند. مرجعیت دینی از خودشان داشته باشند تا در وقت خطر، بتوانند از آن استفاده کنند. به علاوه پول خمس از اینجا در همین جا خرج شود نه جای دیگر برود که به ادعای اینها علیه اهل سنت هزینه شود. یک مقالهای در الشرق الاوسط منتشر شد که چرا مرجعیت در سعودی نباشد. حدود سه چهار ماه بعد دو مقاله دیگر باز در الشرق الاوسط و الحیات زدند. از یکی از چهرههای معروف شیعه در اینجا ستایش کردند. بحث این است که چرا سیستانی از عراق به شیعیان اینجا حکومت کند. این را برای امنیت ملی شان بد میدانند. ممکن است بخواهند این شخص را به سمت و سوی مرجعیت ببرند. البته نفوذ عمومی بین شیعیان ندارد و شاید افرادی که بروند انگشت شمار باشند.
مشکلات زیادی میان شیعیان وسنیان هست که خیلی مسأله ایجاد کرده و واقعا نیاز به راه حل دارد. برای تقریب بین شیعیان وبخشی از سنی های معتدل هم فکری لازم است. شیعیان اینجا خیلی علاقه مند به سفر زیارتی به مشهد میروند. اینها خیلی دلشان پیش ایران است و واقعا از هر خطری که برای ایران پیش می آید ناراحت می شوند.
پنجاه و سه عکس نفیس از حج سال 1908
امروزه کتابی با عنوان الحجاج الی مکه 1325 / 1908 دیدم که حاوی 53 تصویر بسیار نفیس از جده و مکه از سال یاد شده بود. گزارشی از آن با چند تصویر برای سایت کتابخانه مجلس فرستادم. این گزارش به این شرح است:
انتشار مجموعه ای بی نظیر از تصاویر مربوط به حج سال 1325 /1908: مجموعه ای از تصاویر بسیار نفیس از مکه مربوط به سال 1325 / 1908 در کتابی با عنوان الحجاج الی مکة توسط موسسه «ام القری للتنمیه و الاعمار» وابسته به مجموعة بن لادن منتشر شده است.
این مجموعه عکس، چنان که در مقدمه آمده در معهد دراسات شرقی وابسته به کلیسای دومینینکن نگهداری میشده و از مجموعه شخصی به نام دکتر محمد الحسینی است.
مقدمه بسیار سودمندی توسط سه نفر به نام زاهر بن عبدالرحمان عثمان، جان جاک برینیس و جان میسشیل دی تاراگون بر آن نوشته شده و ضمن آن بحثی در باره تاریخ عکسهای مکه مطرح شده است.
بر اساس این مقدمه، نخستین عکسها مربوط به سال 1278 قمری (1861 میلادی) است که توسط یک افسر مصری به نام محمد صادق متولد 1248 گرفته شده است. اندکی بعد این تصاویر موقعیت تجاری در هند و مصر پیدا کرده و تکثیر شد و همین امر، بحث تصویر برداری از اماکن مکه و مدینه را توسعه داد.
برای نمونه شخصی با نام ا. ه. میرزا یکی از مشهورترین عکاسان هندی است که با هدف تجاری وارد این حوزه شده و تصاویر بسیار مهمی گرفت. به طوری که یک فرنگی گفته است که در سال 1326 ق تصویری را از یک دکانی در مکه خریداری کرده که مربوط به همان میرزا است.
شخصی به نام دکتر سید محمد الحسینی که به عنوان پزشک همراه حجاج هندی آمده تصاویر مهمی گرفته که یکی از بهترین مجموعه عکسهای مکه و نقاطی دیگر از آسیا است که وی به آنها سفر کرده است. مجموعه حاضر از اوست که گویا در وقتی که در مصر بوده آنها را در قاهره گذاشته است.
برخی از این تصاویر مربوط به جده است که طی سالهای 1908 و 1909 حدود 200 هزار نفر از طریق بندر جده وارد مکه شده اند. این در حالی است که در این سال، خط راه آهن دمشق مدینه هم فعال بوده است. یکی از مهم ترین مشکلات حج، بحث پزشکی آن به ویژه وباست. در مقدمه این کتاب، در این باره نیز توضیحاتی آمده است.
در میان تصاویر علاوه بر آنها که به بندر جده مربوط می شود و هزاران نفر را در حال اقامت در ساحل یا سوار بر کشتی نشان می دهد تصاویری از محمل مصری و شامی و عثمانی دارد که بسیار زیبا و متفاوت با تصاویری است که تاکنون از این محملها منتشر شده است.
از جمله تصاویر مربوط به جده، تصویری است که از قبر حواء گرفته شده و در نوع خود بی نظیر است.
تعدادی از تصاویر مربوط به عرفات و منی است. به ویژه عکسی مربوط به خروج حجاج ازمنی به عرفات است که برای روی جلد هم همان انتخاب شده است. تصویری هم از کنسول ایران رضا رفیق الدوله دارد که سوار بر هودجی بر روی شتر بوده و عالی است
یک تصویر از منی دارد که نشان می دهد بناهای زیادی در منی وجود داشته و علاوه بر آن در لابلای آنها چادرهایی هم بوده است.
یک تصویر دیگر مربوط به برکه آبی است که در عرفات بوده و همزمان مردم از آن برای خوردن و غسل کردن استفاده می کرده اند.
جمعا در این کتاب 53 تصویر چاپ شده است.
به نظر می رسد در کنار این اثر، چند مجموعه عکس دیگر هم مربوط به سالهای دیگر بوده که متاسفانه نویسنده این سطور نتوانست به آنها دسترسی پیدا کند.
سعودی های چند سال قبل و حالا و ایران
این یادداشت را هم امروز که بیست و نهمین روز سفر است نوشتم: وقتی در سالهای 85 تا 87 به مکه می آمدیم، ممکن نبود در مغازهای یا تاکسی بنشینیم و سخنی از احمدی نژاد نباشد. مردم در اینجا، نه فقط مهاجرین بلکه حتی بسیاری از سعودی ها شیفته مطالبی بودند که او در باره امریکا و اسرائیل میزد. از شجاعت او ستایش می کردند و از وی شخصیتی مبارز علیه امریکا و زبان مسلمانان علیه ستمگران صحبت می کردند. قبل ترها فقط علی دایی را می شناختند و گاهی هم ....
اما حتی در آن سه سال هر سال که می آمدیم، این وضعیت کاهش می یافت. این وضعیت ادامه یافت تا در این سفر که امروز 29 روز است اینجا هستم، حتی یک بار هم نام احمدی نژاد را از هیچ کسی نشنیدم. این که چرا چنین شده است به نظرم جالب است. افول با این سرعت شگفت است. احمدی نژاد نه فقط در داخل کشور که در خارج کشور نیز به سرعت از زبانها افتاد و آن احساسی که به صورت شگفت انگیز در آن سالها با نام وی به مردم در اینجا دست می داد، همه از کف رفت. چرا؟
برای این امر دلایل متفاوتی وجود دارد، اما بدون شک احمدی نژاد با موضعگیری علیه جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب و ارائه های تفسیر هایی متفاوت با آنچه که در واقعیت وجود داشت، به سرعت از ذهنیت اعراب مسلمان کنار گذاشته شد. اعراب به هر دلیل، مسلمان و سکولار به راه افتاده بودند تا دولت های نامطلوب و امریکایی خود را کنار بگذارند. در این شرایط اگر احمدی نژاد سال 85 وارد میدان حمایت از آنها شده بود، می توانست جایگاهی شبیه ناصر داشته باشد .اما چنین نکرد و چنان شد که شد.
شاید داستان جنبشهای اسلامی وملی در این کشورها نمی توانست علنا تن به رهبری یک روحانی برجسته ایرانی بدهد، اما می توانست تحت نفوذ شخصی مانند احمدی نژاد قرار گیرد. از علل دیگر این اوضاع، ناکامی های احمدی نژاد در داخل و اختلافاتی بود که میان او و دیگران به وجود آمد. او حمایت اصولگرایان را اوائل به تدریج و سپس به سرعت از دست داد. چپ ها نیز که اصلا به وی اعتمادی نداشتند. بنابرین همزمان، و تقریبا همراه، در داخل و بیرون، این وضعیت به صفر نزدیک شد.
شاید باید تأسف بخوریم که ایران موقعیتی را از دست داده و اکنون این اخوانی ها و سلفی ها هستند که ادعای میدان داری دارند، گرچه باید اعتراف کرد که بلبشویی موجود در جهان اسلام بیش از آن است که اردوغان یا دیگران بتوانند به راحتی اوضاع را جمع کنند. در این میانه، بیشترین سود را غربی ها بردند که تلاش کردند ماجرا را به نفع خود هدایت کنند. این بماند که کار دشوارتر از آن است که آنان به آسانی بتوانند سوار این موج شوند و انتظار آن هست که اتفاقات دیگری که قابل پیش بینی نیست در جهان اسلام بیفتد. به ویژه اگر ترکیه از داخل مشکل پیدا کند و مصر نیز راه دیگری را برود.
دیدار با عبدالوهاب ابوسلیمان
شب بعد از مغرب همراه آقای معراجی به دیدن عبدالوهاب ابراهیم ابوسلیمان رفتیم. ایشان را در عمره گذشته دیدم. عضو هئیت کبار العلماء سعودی است که جمعا بیست و یک یا دو نفر هستند. فقه و مورخ روشنی است. در باره طرح توسعه حرم نبوی در مدینه گفت که مشکل زیادی تولید می شود و بسیاری از مردم مدینه ناراحت هستند و نامه هایی به ملک نوشته اند. وضع روضه و قبله رسول الله همه به هم می ریزد. علاوه بازار مناخه و مسجد غمامه هم در این طرح از بین می رود. در باره مسجد الرایه نیز گفت که عملا از بین رفته است. در باره تلاشهایی در باره محل ولادت دارد صحبت کرد. باز هم یاد از جلسات هیئت کبار العلماء در باره مسجد البیعه کرد که با تلاش خود اکثریت را راضی کرده که مسجد البیعه به همین صورت بماند و خوشبختانه همه چیز را در اطراف آن تغییر دادند تا وضع مسجد البیعه بهم نخورد. وی از فقیه قطری به نام عبدالله زید آل محمود یاد کرد که فقیهی برجسته است و جواز نقل مقام را اولین بار مطرح که علیه اش مطالب زیادی گفته شد. در باره رمی قبل از ظهر روز دوازدهم هم استدلالهای محکمی دارد. همان چیزی که امام جعفر صادق (ع) هم آن را مطرح کرده است. وی گفت که به خاطر کتاب «الترک» خود خیلی اذیت شده است. وی در این کتاب به این استدلال پاسخ داده که مرتب اظهار می کنند فلان کار را چون پیامبر (ص) انجام نداده، پس جایز نیست. وی در باره آثار می گفت باید اعتراض از بیرون هم باشد تا جواب بدهد. نوعی شیرینی آورد که مخصوصا ایام حج و مکه است. بد نبود. می گفت: عزیزیه کاملا در اختیار حجاج قرار گرفته و به شوخی می گفت ما باید از این جا برویم. بعد از آن برای جشن در بعثه آیت الله سیستانی رفتیم. البته آقای شهرستانی به ایران رفته اما جشن غدیر هست. وقتی رسیدیم، دیر شده و همه رفته بودند. به هتل برگشتیم. وسائل را برداشته عازم هتل سماح شدیم تا ان شاءالله باقی وسائل را جمع و جور کرده، حرم مشرف شویم و برای فردا صبح آماده رفتن به جده شویم. وقت خداحافظی با هم اتاقی عزیز رسید. جناب حجت الاسلام حسن آقای مظاهری که بسیار متدین و همراه بودند. خداوند ایشان را حفظ کند.
آخرین زیارت خانه خدا یا طواف وداع
ساعت ده کارهای جاری برای جمع و جور کردن وسائل تمام شد. بیشتر آنها کارت های کتاب بود که باید آماده شده و تحویل می گردید. پس از آن راهی حرم شدیم. امشب شش ریال تا حرم برای دو نفر گرفت که نشان میدهد دوباره به قیمت های قبلی برگشته است. از سمت مسعی وارد شده به سمت رکن یمانی رفتیم. در آنجا رکعاتی نماز خواندیم و وارد طواف شدیم. طواف را آرام و در حال خواندن دعای کمیل انجام دادیم که حدود 45 دقیقه به طول انجامید. پس نماز طواف را پشت مقام با فاصله خواندیم. آنگاه به تدریج آماده خروج از مسجد شدیم. بیرون که آمدیم، باز نزدیک مکتبه مکه مکرمه رفتم چراغ نئون متحرکی روی پیشانی آن بود. به عربی و فارسی مطالبی نوشته بود. به فارسی این بود: «برادر عزی [کذا] بر تولد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در اینجا (مکتبه مکه مکرمه) دلیل صحیحی وارد نشده پس تبرک کردن اینجا و نماز مخصوص خواند و یا دعای مخصوص کردن در اینجا شرعا جایز نیست».
کنار قبرستان حجون
تاکسی گرفته کنار قبرستان حجون پیاده شدیم. دیوار قبرستان، به طور کامل، در حال عوض شدن است. در حال ساختن دیواری شبیه به دیوار بقیع هستند. بنابرین بسیار شیک شده است. داخل قبرستان هم به نسبت قبل بسیار شیک تر شده است. زیارت نامه ها را خوانده دوباره ماشین گرفته تا معابده آمدیم. احساس کردیم راننده تعمدا ما را سوار کرد. تاکسی رسمی اجرت بود. بچهاش که یک دختر بچه دو ساله بود جلو ایستاده بود. به محض سوار شدن راننده گفت: نام این دختر، فاطمة الزهراء است. من هم علی. از اشراف هستم. بعد که مطمئن شد ایرانی هستیم گفت: ما خیلی شما را دوست می داریم چون به اهل البیت احترام می گذارید. اما در اینجا اهل بیت را دوست ندارند. معلوم شد از خاندان حارثی است. گفت خاندان های اشراف زیاد است. چند تایی را هم نام برد که یکی برکاتی و جودی و غیره بود. عوض پنج ریال، ده ریال دادیم و پیاده شدیم.
احساس کردیم گرسنهایم. بنابرین به یک مغازه با نام بیت الشوایه رفته و غذای عربی خوبی گرفته خوردیم. ساعت یک و ربع بود که وارد هتل شدیم.
حرکت به سمت جده
ساعت پنج صبح بیدار شده، نماز خوانده، ساک دستی را آماده کرده، از طبقه پنجم هتل سماح پایین آمدیم. جمعا دو اتوبوس میشدیم. ساعت شش حرکت کردیم و اکنون هشت و نیم صبح است که در فرودگاه جده مشغول نوشتن این سطور هستم. حالا ساعت از دو گذشته است در حالی که قرار بود ساعت یک و ده دقیقه پرواز کند. علت آن چک کردن مسافران است که بسیار طول کشید. بیش این مدت به صحبت با دوستان گذشت. اینترنت بنده حتی در هواپیما هم برقرار بود و توانستم آخرین اخبار را مرور کنم. خداوند به فضل و کرم خود بر ما مرحمت نموده اولا گناهان ما را ببخشد و ثانیا ما را سالم به اوطان خود باز گرداند.
نظر شما