در گستره تحولات مربوط به سوریه اظهارات رییس جمهور روسیه درباره سوریه مهم ترین خبر رسانه ها بوده است. ولادیمیر پوتین روز جمعه در کنفرانس خبری آخر سال خود اعلام کرد که تمام هم و غم روسیه، سوریه است نه خاندان اسد. هرچند برخی این موضع گیری را چرخش روسیه از مواضع سابق خود تفسیر کردند اما این موضع گیری جدیدی نیست و بارها مسکو اعلام کرده بود که نه نظام حاکم بلکه آینده سوریه برایش مهم است. اما چرا سوریه اینهمه برای روس ها با اهمیت است؟ صرف نظر از اینکه سوریه سنگر سنتی و بازمانده روسیه از جنگ سرد در خاورمیانه تلقی می شود، اما علت الحاح و اصرار روسیه بر سوریه یکی این می تواند باشد که روس ها برای بازگشت به نقش جهانی خود خیز برداشته اند و مهم ترین دروازه فراروی آنها به سوی غرب و اروپا، سوریه است. بنابراین، امکان ندارد که روس ها برای خیز برداشتن جهانی خود، این امکان را از دست دهند. علت دیگر هم، خیزابه های اسلامگرایی رادیکال توفنده ای است که به سوی روسیه می تازد. پیش بینی شده است که تا سال 2050 یعنی کمتر از 40 سال آینده، اسلام دین نخست در روسیه باشد و به نظر می رسد در سال جدید، یکی از مشغله های ذهنی آقای پوتین همین موج اسلامگرایی در حوزه های جغرافیایی تحت نفوذ روسیه باشد و از این رو، روس ها برخلاف نظر خانم ویکتوریا نولاند سخنگوی وزارت خارجه آمریکا خواب نیستند، بلکه اتفاقا خیلی هم هوشیارند و نگران چهل سال آینده. بر همین اساس هم، پوتین ترجیح می دهد رقیب خود را پشت دروازه های دمشق به زمین بزند تا پشت دروازه های مسکو و کرملین. همین دیروز بود که آقای پوتین در دیدار با مقام های اروپایی در بروکسل گفت که مرزهای سوریه از مرزهای ما دور نیست و ما مایل نیستیم که هرج و مرج سوریه را فرابگیرد. و این سینگال بسیار مهمی است که روسیه بدان اشاره می کند. همان طور که می بینید روسیه چندان هم تعلق خاطری به نظام حاکم در سوریه ندارد و آنچه برایش مهم است، سوریه به عنوان یک گستره جغرافیایی و یک عمق استراتژیک و یک دروازه است که باید از آن به سرزمین رقیب گذر کرد نه اینکه اجازه داد رقیب از آن وارد گستره اش شود. موضوع خیلی بزرگ تر از کنشگری های منطقه ای و عرض اندام کردن های قطر و عربستان و ترکیه است و رقابت میان بزرگان است.
حال آمریکایی ها در این بین چه موضعی دارند؟ آمریکایی ها در این دو سال اخیر به اسلام گرایی روی خوش نشان داده اند و از به قدرت رسیدن آن یا قوی شدنش در برخی کشورها استقبال هم کرده یا حمایت کرده اند. آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که اسلامگرایی در معنای زمخت و بی رحم آن که در تشکیلات القاعده و طالبان و سلفی گری نمود می یابد، یک تفکر است که نمی توان آن را از بین برد، اما می توان آن را از خود دور داشت و چه بهتر که آن را به رقیب منتقل کرد. از نظر آمریکایی ها، القاعده مانند ویروس قاتلی است که تا بیمار را نکشد، دست نمی کشد، بنابراین، اگر اکنون که به خاورمیانه و سنگر روسیه رسیده، همان بهتر که همچنان در سوریه بماند تا در آینده، راه خود را به سوی مرزهای روسیه و حتی داخل روسیه باز کند و روسیه را از درون متلاشی سازد. روس ها هم این نکته را به خوبی دریافته اند و برای پیشگیری از این بیماری، سعی می کنند در سوریه از آن خلاص شوند.
روس ها برای نگه داشتن این گستره جغرافیایی باارزش، تاکنون ناچار شده اند، تنازلاتی هم تقدیم کنند. بشار اسد در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت نکند و در دولت انتقالی آتی نقشی نداشته باشد. آمریکایی ها هم حاضر شده اند جبهه النصره را به عنوان یک گروه تروریستی بپذیرند و اجازه مانور دادن زیاد به آن ندهند، چرا که هم روس ها و هم آمریکایی ها می دانند آنچه از انفجار و بمبگذاری در سوریه رخ می دهد، نه کار آنچه ارتش آزاد نامیده می شود بلکه کار القاعده و جبهه النصره است و برای اینکه این گروه (ویروس) بیش از این قوی نشود، آمریکایی ها حاضر شده اند آن را محدود سازند. این یعنی توافق اولیه میان دو ابرقدرت بین المللی. شاید بحران سوریه تا چند ماه آینده حل و فصل شود اما به گونه ای حل و فصل خواهد شد که روسیه آنچه را می خواهد به دست خواهد آورد و این یعنی خیز روسیه برای عبور از دروازه های دمشق به سوی غرب؛ در غیر این صورت، در سال جدید میلادی، باید رسانه ها خبرهایی هم از درگیری نیروهای روسی با اسلامگرایان القاعده مخابره کنند.
4949
نظر شما