زندگی پنهانی در مشهد حال و روزش را به تنگ آورد و راهی تهران شد. آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفته بودند خانه ای کرایه کرده در تهران بمانند؛ جایی دور از مشهد و قم. "با هم ، هم خانه شدیم؛ [در خیابان نایب السلطنه، کوچه رزاق نیا، نزدیک تعمیرگاه پژو] و بچه های مان را آوردیم."

به گزارش خبرآنلاین، کتاب خواندنی و مستند «شرح اسم» زندگی سیاسی اجتماعی آیت‌الله خامنه‌ای، از تبار و تولد تا سال‌های کودکی و نوجوانی؛ و کارنامه‌ای مختصر از آغازین کنش‌های سیاسی اجتماعی مقام معظم رهبری تا پیروزی انقلاب اسلامی، این روزها باز هم به صدر لیست پرفروش های بازار نشر آمده است. کتابی که هیئت داوران جایزه جلال آن را اثر برگزیده می دانند و هیئت علمی آن را شایسته تقدیر؛ کتابی که نویسنده اش هدایت الله بهبودی یکی از چیره دست ترین تاریخ نگاران و مستندنویسان معاصر است و همان جایزه تقدیری جایزه جلال را نیز به وزارت ارشاد بازگردانده است. کتاب «شرح اسم» که دربردارنده اسناد ساواک و همچنین متن خاطرات رهبر انقلاب از حوادث مختلف دوران زندگی (1357-1318) است علاوه بر اسناد ساواک، شهربانی و دادرسی ارتش شاه درباره دوران مبارزه و تبعید آیت‌الله خامنه‌ای، آلبوم عکس خوبی هم دارد.

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.

در ادامه بخشی از کتاب را با هم مرور می کنیم:

 

«آقای خامنه ای در گذر از خیابان شاهرضا [انقلاب اسلامی فعلی] تصادفاً در نگاه آقای اکبر هاشمی رفسنجانی نشست. آقای هاشمی سوار بر اتوبوس شرکت واحد، دیده بود که دوستش با خیالی آسوده، در حال رصد کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران است. "یک مرتبه دیدم آقای هاشمی رفسنجانی دارد دوان دوان می آید... به من [که] رسید گفت تو همین طور صاف صاف راه می روی، تو را الآن می گیرند. گفتم : چطور مگر؟ قضیه چیست؟ گفت : گروه یازده نفره لو رفته و آقای آذری قمی دستگیر و زندانی شده و ما هم در تهران تحت تعقیب هستیم ... نگو ایشان داشته با اتوبوس رد می شده، دیده که من دارم بی خیال می روم. فهمیده که من خبر ندارم که تحت تعقیب هستم . خودش را رسانیده به من که بگوید ما تحت تعقیب هستیم."

آقای هاشمی راهی مکانی بود که آقایان ابراهیم امینی و علی قدوسی از دیگر اعضای آن تشکیلات با یکدیگر قرار ملاقات داشتند. آقای قدوسی را هر از گاه برای بازجویی می بردند و رها می کردند. قرار بود خبرهای بازجویی در این ملاقات گفته شود. شده بودند چهار نفر. "تهران به این بزرگی یک اتاق نبود که ما دور هم جمع بشویم و حرف هایمان را با هم بزنیم. قرار گذاشته بودند توی مطب دکتر واعظی، خیابان شهباز (17 شهریور فعلی) کوچه روحی... مطبش آنجا بود."

دکتر واعظی از این قرار ملاقات خبر نداشت. نمی دانست چهار روحانی در اتاق انتظارش نشسته اند. "به عنوان مریض خواستیم با هم حرف بزنیم دیدیم نمی شود جلوی این مریض هایی که مرتب [می خواهند] بیایند و بروند حرف زد."

نشد. احساس امنیت نکردند. "عزا گرفتیم که چه کار کنیم؟ کجا برویم؟"

یادشان افتاد که خانه آقای محمدجواد باهنر در همان حدود است؛ کوچه شترداران. دو اتاق، در طبقه دوم خانه ای از آن یک روحانی، کرایه کرده بود . در زدند . خانه بود؛ و تنها. به او گفتند خانه را خالی کند؛ حرف مگو دارند . آقای باهنر یکی از اتاق ها را با سماور و قند و چای تحویل رفقایش داد و از پله ها پایین رفت و در را پشت سرش بست. "بنا کردیم به گپ زدن ... آقای قدوسی نقل کرد که... لیست... یازده نفری دست اینهاست... می دانند که چه کسانی در این جریان بوده اند و دنبال این هستند و جداً هم می خواهند بگیرند."

آقای قدوسی گفت که هنگام بازداشت، فهرست یازده نفره را که اسم سیدعلی خامنه ای در ابتدای آن نوشته شده بود به او نشان داده اند. "از این خبر به وحشت افتادم و ... گفتم احتمال نمی دهید که ساواک عمداً آقای قدوسی را آزاد کرده تا او را زیرنظر بگیرد و ارتباطاتش را کشف کند؟ تصور نمی کنید ساواک هم اکنون در حال مراقبت ما باشد؟"


بازگشت پنهانی به مشهد

یکی از نتایج جلسه این شد که آقای خامنه ای خود را مخفی کند. کجا؟ در تهران جایی برای پنهان شدن نداشت. تصمیم گرفت به مشهد بازگردد. به کسی نگفت. سوار اتوبوس شد و رفت. احتمال می داد مأموران در مشهد منتظرش باشند . نرسیده به شهر، در ابتدای جاد ه ای که به روستای اَخْلَمد میرفت، پیاده شد. بیش از ده کیلومتر تا رسیدن به روستا فاصله بود. شب بود و باید در تاریکی، بی چراغ، آن راه فرعی را پیاده می رفت. و رفت. گردنه های کوهستانی و سنگلاخ جاده را پشت سر گذاشت. با اخلمد آشنا بود. تابستانها به آن روستای ییلاقی می رفت. اهالی آن را می شناخت. وقتی رسید، روستا را خالی از سکنه یافت. بهار هنوز به پایان نرسیده بود و مسافران تابستانی راهی روستا نشده بودند.

به سراغ یکی از آشنایان رفت . مغازه دار بود. یکی دو شب نزد او ماند. نمی خواست حضورش در روستا آشکار شود. راهی مشهد شد. شب اول را در خانه پدری گذراند. شب دوم را در منزل پدرزنش سر کرد. خانه مستقلی برای استقرار نداشت. یا صبح های زود یا ساعت های آخر شب از خانه بیرون می آمد. برادرش، سیدمحمد، یکی از آن یازده نفر، در خانه پدری پنهان بود.


زندگی مخفی در تهران

زندگی پنهانی در مشهد حال و روزش را به تنگ آورد و راهی تهران شد. آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفته بودند خانه ای کرایه کرده در تهران بمانند؛ جایی دور از مشهد و قم. "با هم ، هم خانه شدیم؛ [در خیابان نایب السلطنه، کوچه رزاق نیا، نزدیک تعمیرگاه پژو] و بچه های مان را آوردیم."

آقای خامنه ای طبقه بالا می نشست. این خانه ماهی 420 تومان کرایه شد، آن هم توسط کسانی که بدترین شرایط مالی را تجربه می کردند. صاحب خانه لابد آدم منظمی بود که سر ماه برا ی گرفتن طلب خود حاضر می شد. از این کرایه خانه 200 تومان سهم آقای خامنه ای بو د و 220 تومان سهم آقای هاشمی. "واقعاً مصیبتی بود ... چشم که به هم می زدی ماه می گذشت و 200 تومان من باید می دادم. درآمدی نداشتیم . واقعاً سخت بود برایمان. آن وقت ها آقای هاشمی هم خیلی وضعش خوب نبود. او هم تقریباً مثل من بود. کمی بهتر از من بود . بارها اتفاق افتاده بود که من 10 تومان از آقای هاشمی قرض کرده بودم. و اتفاق می افتاد که او ده تومان از من قرض کرده بود. 10 تومان را آدم برای چی قرض می کند؟ پیداست که برای مخارج ناهار و شامش گیر است ... منتها ، خوب خوشبختانه پیش هم بودیم و این خودش کمکی بود."

 

در تعقیب مترجم

سرتیپ بهرامی ، رئیس ساواک خراسان، از خرداد 1345 در پی آقای خامنه ای بود. او بیست و چهارم همین ماه از شهربانی مشهد خواسته بود مأمورش را به سراغ سیدعلی خامنه ای بفرستد و از او بخواهد خودش را به ساواک معرفی کند.
و اما ماجرای کتابی که به تعقیب مترجمش انجامید. همه چیز از آنجا آغاز گردید که روز اول خرداد، هنگامی که احمد مجری سازان طوسی، یکی از بنیانگذاران انتشارات سپیده، تعدادی از کتاب چاپ شده آینده در قلمرو اسلام را به گاراژ میهن تور مشهد می برد که آن را به تهران بفرستد، بازداشت شد. خبر چاپ کتاب کی به گوش ساواک رسید و بررسی محتوای آن و تشخیص« مضره » بودن آن با چه مراحلی در این سازمان طی شد، که احمد طوسی را سر بزنگاه گرفتند؟ آقای محسنیان قضیه را چنین بازمی گوید: یک روز که برای تحویل گرفتن کتاب به چاپ خانه خراسان رفتم، دیدم دو نفر آنجا نشسته اند. بعدها متوجه شدم که آنها ساواکی بودند. من 100 جلد کتاب را گرفتم و بیرون آمدم. عصر آن روز احمدآقای طوسی با دو تن از شاگردانش با دو چمدان برای تحویل گرفتن 900 جلد کتاب رفتند. ساواک هم کتاب ها و هم آنها را می گیرد، اما از آنجایی که من 100 جلد کتاب را همان صبح به تهران فرستادم، تهران هم افست کرد و به تعداد 5 هزار جلد پخش نمود.

در پی بازجویی هایی که احمد طوسی در ساواک پس می دهد، وی را به دادسرای ارتش می سپارند تا به جرمش رسیدگی شود. همچنین در نامه ای که سرتیپ بهرامی، رئیس ساواک خراسان، به لشکر 6 خراسان می نوید، ضمن معرفی کتاب آینده در قلمرو اسلام که مضره تشخیص داده شده، یادآور می شود که این کتاب اثر سیدقطب و ترجمه سیدعلی خامنه ای که از روحانیون افراطی مخالف دولت می باشد بوده و مترجم در پاورقی ها سعی نموده به کنایه مطالبی اهانت آمیز نسبت به مقام شامخ سلطنت و طرفداری از مخالفین حکومت بیان دارد که با مطالعه دقیق و موشکافی مطالب آن به خوبی این مطلب آشکار می گردد.

در ادامه این نامه خبر داده می شود که مدیرعامل شرکت انتشاراتی سپیده، محسن محسنیان، و سیدعلی خامنه ای احضار شده اند. خبر دستگیری و تعقیب ها به ساواک تهران نیز ارسال می شود و متعاقباً سپهبد نصیری، رئیس ساواک کشور، با ارسال نامه ای به وزارت فرهنگ و هنر، کتاب آینده در قلمرو اسلامرا حاویم طالب خلاف مصلحت معرفی کرده، می خواهد چنانچه کتاب مورد بحث بدون اخذ مجوز قانونی طبع و نشر گردیده، نسبت به جلوگیری از توزیع آن به هر نحوی که آن وزارت خانه مقتضی بدانند اقدام و از نتیجه این سازمان را مستحضر فرمایند.

دستور جمع آوری کتاب در مشهد داده شده بود. شهربانی خراسان از اداره اطلاعات این نیرو نامه ای دریافت کرده بود که کتاب یادشده حاوی مطالب برخلاف مصلحت معرفی گردیده بود. شهربانی مشهد موظف شده بود تمام کتاب خانه های شهر، کیوسک های روزنامه فروشی، کتاب فروشان دوره گرد و بساط روزنامه فروشی ها را بگردد و هر نسخه ای از آینده در قلمرو اسلام دید جمع آوری کند.

از جمله نکات کتاب که برای ساواک گران آمد، مطالب صفحه 164 بود: فی المثل اگر دیدیم دستگاه های استعماری و استبدادی با برخی از شعائر به اصطلاح دینی نه تنها مخالفتی ابراز نمی دارند بلکه تا آنجا که موجب جلب وجهة ملی و مقدور آنان است به آن هم کمک می کنند و مثلاً حتی اسب هم برای تعزیه خوانی ها و شمشیر هم برای قمه زنی ها می فرستند و یا در مراسم جشن ها و سوگواری های مذهبی با ملت در سرخ و سیاه پوشیدنی ها همکاری می کنند و در محافل سوگ و شادی شرکت می جویند یا خود مجالسی از این قبیل برپا می سازند، باید کشف کنیم که این ظواهر و تشریفات یا اساساً از مذهب نیست و یا اگر هست به قدری از واقع و حقیقت دور مانده و منحرف گشته است که نه تنها با نقشه های ضددینی این عناصر مخالف مذهب مخا لفتی ندارد بلکه حتی مددکار و زمینه ساز نقشه ها است. و به عکس اگر مشاهده کردیم که همین دستگاه ها با آن تظاهرات مزورانه و ریاکارانه و با ادعای خنده آور حمایت از دین هر جا با تعلیماتی عمیق و آموزنده مواجه می شوند، هر جا جلوه ای از تحرک و خروش مذهبی احساس می کنند، با زبان و قلم، با اسلحه سرد و گرم و خلاصه با هر وسیله مقدور به مخالفت برمی خیزند، زندان ها را پر می کنند، مردان را از وطن آواره می سازند و... باید بدانیم که دین به حقیقت خود نزدیک شده است.

در سال 1345 آینده در قلمرو اسلام تنها کتاب مذهبی توقیف شده نبود . کتاب هایی چون پیمان جوانمردان نوشته غلامرضا سعیدی ، فلسفه روزه اثر میرسیداحمد روضاتی، زن و آزادی تألیف سید رضا صدر، اندلس سرزمین خاطره ها نوشته سیدعلی محقق، کارنامه سیاه استعمار ترجمه اکبر هاشمی رفسنجانی، کتاب های کودک نیل، آینده اسلام، دنیا در خطر سقوط و شیعه و زمامداران خود سر نگاشته ها و ترجمه های مصطفی زمانی از کتاب هایی بودند که از نظر حکومت مضر به حال مردم تلقی می شدند و نباید در دسترس قرار می گرفتند.

جست وجوها برای یافتن آقای خامنه ای شروع شده بود. ساواک ابتدا گمان کرد وی در مشهد است اما تظاهر می کند که به تهران فرار کرده، خود را از انظار پنهان نموده است. سعید پایان، فروشنده انتشارات سپیده، به شنیده یا به غلط، به ساواک گفته بود که آقای خامنه ای در منزل خود است، روزها بیرون نمی آید و مشغول ترجمه کتابی از دکتر شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهرا است. همچنین به اطلاع ساواک خراسان رسید که نسخه هایی از این کتاب برای سیدمحمد خامنه ای به قم فرستاده شده تا وی کتاب را در آن شهر منتشر کند و متهمین در مشهد بتوانند به استناد آن که اگر [کتاب] مضره بود چرا در سایر نقاط چاپ و توزیع شده است، خود را تبرئه نمایند.

دستگاه امنیتی برای این که شناسایی آقای خامنه ای را برای مأموران آسانتر کند، دو قطعه عکس او را به شهربانی فرستاد و تأکید کرد که پرونده او در دادگاه نظامی در جریان رسیدگی است و باید بازداشت و به ساواک تحویل گردد. اما این عکس ها دردی از ناتوانی شهربانی در یافتن او درمان نکرد، چرا که شباهتی به آقای خامنه ای نداشت؛ بدون عمامه، با ته ریش و عینکی که شیشه های ضدآفتاب داشت.

 

مأموران شهربانی پس از تکاپوی فراوان به این نتیجه رسیدند که وی در مشهد دیده نشده است. یکی از گزارش ها می گفت که در روستای اخلمد است. با این حال متوجه شدند که زن و فرزند او در خانه شیخ علی تهرانی، شوهرخواهرش، واقع در خیابان خسروی نو، کوچه مستشاری ساکن هستند و مخارج آنها را پدر سیدعلی تأمین می نماید اما از خودش خبری نیست.
 

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.

6060

کد خبر 265635

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =