به بهانه نمایش گیرنده با سعید راد به گفتوگو نشستیم. مثل همیشه از هر دری حرف زد: با انرژی و هیجان از ایدهآلها و آرزوهایش گفت و از اینکه با چه انگیزهای انتظار میکشد تا نقشی چشمگیر به او پیشنهاد شود و به وجد بیاید. روحیه خیلی از جوانهای پرمدعای سینما تا این اندازه قوی و پرانگیزه نیست. سعید راد با همه وجودش بازیگر است و چنان با علاقه و انگیزه درباره سینما حرف میزند که انگار این همه فیلم مهم بازی نکرده و هنوز جوان جویای نامی است که برای رسیدن به قله عطش دارد. شاید دلیلش این باشد که ذاتا ًنمیتواند نفر دوم باشد. ساخته شده که مبارزه کند و برنده شود و در اوج بایستد. هنوز هم به هر نقشی به چشم فرصتی برای برنده شدن نگاه میکند و ناراحت است که چرا فیلمنامه و نقش خوب به دستش نمیرسد که زودتر مبارزه را آغاز کند. این گفتوگو خلاصه شده و مختصر با بازیگری است که عادت کرده همه عمر نقش اول باشد؛ نفر اول...
در این که سینمای ما عرصه جولان فیلمنامههای ضعیف و پرنقص است تردیدی وجود ندارد، ولی به هرحال در طول هر سال فیلمنامههای خوب و قابل تأملی هم نوشته میشود که حتی در جشنواره معتبر دنیا هم مورد توجه است. شاید دغدغه شما بیشتر روی نقش باشد و پیشنهادها را به این دلیل رد میکنید که نقشی مناسبتان در فیلمنامه وجود ندارد؟
نه، موضوع سختگیری درباره نقش نیست؛ فیلمنامه خوبی که مناسب من باشد به دستم نمیرسد، اغلب فیلمنامههایی که این روزها نوشته میشوند فضای آپارتمانی و خلوت دارند و به زندگی زن و شوهرها و خانوادههای شهری میپردازند بعد میبینی کل سناریو یک مشت دیالوگ است و هیچ حرکت و برخورد و کشمکشی ندارد. من در تمام دوران بازیگریام از سناریوهای ساکن و پرگو فراری بودم و حالا هم دلم نمیخواهد از این نقشهایی بازی کنم که خودم به شان میگویم «من بگو، تو بگو»! بیشتر دنبال سناریویی هستم که فضا داشته باشد و لااقل از لحاظ فرم و قالب، به تحرک و کنش بیشتری راه بدهد.
منظورتان این است که مایههای اکشن داشته باشد؟
صرفاً اکشن فیزیکی منظورم نیست. نقشی برای من ایدهآل است که حرکت داشته باشد، دینامیک باشد و فقط به دیالوگ متکی نباشد. سناریوی یکه کل داستانش در یک آپارتمان کوچک میگذرد و چند شخصیت زن و شوهر دارد که مدام با هم بگومگو میکنند به درد من نمیخورد، اصلاً انگیزهای برای بازی در چنین نقشیهایی ندارم.
فیلمنامه گیرنده ویژگیهای مورد نظر شما را داشت؟
زمانی که مهرداد غفارزاده فیلمنامه را فرستاد شمال بودم. پیش از این هم سابقه همکاری با کارگردان فیلم اولی داشتم و فکر میکنم این دوازدهمین تجربهام باشد. خیلی برایم جذاب بود که مایههای کمیک فیلمنامه روی سفرهای استانی رئیسجمهور متمرکز بود. قبل از هرچیزی به این فکر افتادم که چنین طرحی اصلاً چطور مجوز گرفته.
به قضیه شک کردید؟
نه ولی دقت کردم که فیلم مفهوم و نتیجه تبلیغاتی نداشته باشد. بعد فهمیدم که خود غفارزاده در چند سفر رئیسجمهور به عنوان خبرنگار یا گزارشگر حضور داشته و چیزهایی را از نزدیک دیده که خواسته با لحن طنز به آنها بپردازد.
پس جذب ایده اصلی فیلمنامه شدید؟
بله. در مرحله اول موضوع نامهها برایم جالب بود. بعد که با تهیهکننده و کارگردان حرف زدم متوجه شدم که این پروژه با استانداردهای حرفهای خیلی فاصله دارد. سعی کردم شرایط را طوری جلو ببرم که دستکم عوامل اصلی حرفهای باشند و امکانات اولیهای برای تولید یک فیلم سطح بالا و استاندارد به وجود بیاید.
همیشه روی چنین نکتههایی حساسیت خرج میدهید؟
نه بدون استثنا در همه قراردادهایم باید ذکر شود که دوربین حتماً 35 باشد و فیلمبردار حرفهای بیاورند و...
ولی گیرنده چنین ویژگیهایی نداشت و از همان ابتدا هم معلوم بود که اندازههای تولیدش خیلی جمعوجور و حتی شاید نیمه حرفهای است.
نه، متأسفانه همینطور است. به همین دلیل همان اول به آقای غفاریزاده گفتم با اینکه از ایده و طرح خوشم آمده با این وضعیت، همکاری ما عملی نیست به تهیه کننده هم همین را گفتم.
بعد چه اتفاقی افتاد که قبول کردید؟
به هرحال سعی کردم وضعیت را تا جایی که از دستم برمیآید تغییر دهم. اتفاقاً از اواسط کار آقای جمال شورجه هم به عنوان مشاور کارگردان سرصحنه آمد و مشکلات را از نزدیک دید. دوربین 35 تبدیل شده بود به دوربین دیجیتال کوچکی به اندازه دوربین عکاسی. من اصلاً در برابر آن دوربین امنیت نداشتم و نمیتوانستم روی نقش متمرکز شوم.
فکر میکنم پس ار تجربه همکاری با احمدرضا درویش در دوئل بازی در نقشی که همه ویژگیهای ایدهال شما را داشت، کار در فیلمهایی دیگر برایتان قدری سخت شد.
همینطور است. دوئل کاملاً ارضایم کرد و همه ایدهآلهایم در آن فیلم رعایت شده بود. گروه درجه یک عوامل، حرفهای، تولید استاندارد و کارگردانی که سینما را میشناسد. نقش هم میدان میداد که بتوانم خودم را نشان دهم. بعد از دوئل و یک فیلم نیمهتمام که فعلاً نمیخواهم حرفش را بزنم. قبول این واقعیت که اندازههای اغلب فیلمهایی که در سینمای ایران تولید میشوند. همین است برایم قدری مشکل بود. اما چون بازیگر حرفهای هستم و روحیه کار حرفهام دارم با خودم کنار آمدم و سعی کردم از بین گزینههای موجود فیلمی را قبول کنم که بهترین شرایط را داشته باشد و به ایدهالهای من نزدیک باشد. به هرحال به عنوان بازیگر حرفهای نمیتوانم همه عمر منتظر باشم تا یک دوئل دیگر ساخته شود و یک نقش اسکندر دیگر به من پیشنهاد شود.
یعنی الان از بازی در گیرنده پشیمان هستید؟ چون یادم هست که درباره فیلم دیگری که این اواخر بازی کردهاید به وضوح ابراز پشیمانی کرده بودید...
نه به هیچوجه. همین حالا هم اگر فیلمنامه گیرنده با همین شکل و شمایل کنونیاش دوباره پیشنهاد شود قبول میکن، اما این بار همهچیز باید حرفهای باشد. البته آقای غفارزاده همه تلاشش را کرد که وضعیت تولید را بهتر کند، اما او هم گرفتاریهای خاص خودش را داشت و برایش درگیری زیادی ایجاد کردند. مدام بحث این بود که کارگردان را عوض کنند. طبیعیست که ذهن کارگردان به هم میریزد و تمرکزش را از دست میدهد مگر میشود کارگردان وسط اختلاف با تهیهکننده و در شرایطی که هر لحظه نگران آینده کاریاش است و انتظار دارد او را از فیلم کنار بگذارند بتواند کارش را درست و با تمرکز انجام دهد؟ تا همین حد هم که گیرنده فیلم آبرومندی درآمده من فوقالعاده راضی هستم.
رگههای کمیکی در بازیتان وجود دارد که جذابیت خاصی به شخصیت حاجصمد داده است. سابقه زیادی در بازی طنز نداشتید، درست است؟
نه، درست نیست! من قبلاًهم نقشهایی بازی کردهام که رگههای طنز دارند، برای نقش حاجصمد بیش از هر چیز به تعریف اصلی نقش متکی بودم. وقتی شخصیت درست تعریف میشود و اندازههای نقش درست است، خودبهخود همه جزئیات سر جای خودش قرار میگیرد. یعنی واکنشها و حرکتهای شخصیت معلوم میشود و هر بخشی از رفتارش اندازه درست خودش را پیدا میکند. من که نمیتوانم برای هر حرکت و هر دیالوگ یک شخصیت، بنشینم و بازی طراحی کنم. باید یک شخصیتپردازی درست انجام بدهم که کل حرکتها و جزییات رفتاری این شخصیت را تعریف کند، بعد خودبهخود واکنشها معلوم میشود. یکی از بازیگرانی که این شخصیتپردازی کلی را خیلی درست و خوب انجام میدهد پرویز پرستویی است. ببینید چهقدر ظریف زمانبندی میکند و اندازه واکنشهای طنزآمیز را چهقدر درست بلد است. همینطور زندهیاد خسرو شکیبایی که بهطور غریزی اندازههای بازیگری را می شناخت. در مجموع به شناخت و تجربه مربوط است. شاید زیاد نتیجه طراحی و دقت خودآگاه نباشد.
بخشی از سینماروها شما را با شمایل مردانه و قهرمانانه فیلمهای مشهورتان دوست دارند. اما این اواخر چنان تجربههایی نداشتید. تعمد دارید نقشهای متفاوتی را امتحان کنید؟
نه، اصلاً تعمدی در کار نیست. ولی وقتی دیگر چنان نقشهایی وجود ندارد مجبورم بین گزینههای موجود انتخاب کنم. البته اگر به مسعود کیمیایی اجازه میدادند دست تنها را بسازد شاید آن اتفاق تکرار میشد. نقش فوقالعادهای بود و آقای کیمیایی هم نقش را روی من به اصطلاح پرو کرده بودند و همهچیز جور بود. از مدتها فکر بازی در این نقش واقعاً باعث هیجانم شده بود. به وجود آمده بودم. تا حدی که وقتی شنیدم امکان ساخت دست تنها وجود ندارد ضربه روحی خوردم. از آن نقشهایی بود که نوستالژی فیلمهای قدیمم را زنده میکرد. حیف شد.
از همکاریتان با ابراهیم حاتمیکیا در چ بگویید. آیا چ با آن پروداکشن عظیم و گروه حرفهایاش فیلمی هست که بتواند خاطره خوب دوئل را برایتان تجدید کند؟
چ فیلم بزرگی است و اقای حاتمیکیا هم کارگردانی است که سینما را میشناسد و سبک و نگاه خاص خودش را دارد. این فیلمها هم با گروه درجه یک و امکانات کاملاً حرفهای ساخته شده و از لحاظ استانداردهای سینمایی در بالاترین سطح قرار دارد. اما نقش من طوری نیست که اقناعم کند. البته دیگر نمیتوانستم این پیشنهاد را هم رد کنم، چون به هرحال اسم حاتمیکیا روی فیلم است و یک پروژه سطح بالاست این را هم قبول نمیکردم چه میکردم؟
30123
نظر شما