احتمالاً این فیلم درخشنده بهترین فیلم او تا امروز است با کمترین اتلاف وقت روایت و رسیدن به ملودرام سالم.
فیلم از نظر یادآوری، تجسم «سیبل» است البته بیشتر کتاب را مدنظر دارد تا فیلم را؛بومیسازی آن ایده امریکایی خیلی خوب از آب درآمده و ملودرام درخشنده که همیشه به واقعگرایی کارهایاش لطمه زده این بار همنشینی قابل قبولی با واقعگرایی اثر دارد و البته درخشنده خطر بزرگی را به جان خریده که پایان خوش را از کار حذف کرده با این همه به گمانم این فیلم فروش خوبی در اکران عمومی خواهد داشت.[از این فرصت استفاده کنم و جواب آن دو نفری را که کامنت گذاشته بودند بر یادداشتهای قبلی من که من نمیتوانم پیشبینی فروش خوب کنم و وظیفه منتقد پیشبینی فروش نیست را بدهم که اتفاقاً بنا به تجربه، خوب هم میشود پیشبینی کرد البته با احتساب درصد خطا و دوم این که منتقد در سینمایی به معیار فروش کار ندارد که سینماداراناش مگس نپرانند نه اینجا که عنقریب است که بگوییم:ال...فاتحه!]
فیلم درخشنده را شخصاً سرپا دیدم چون جایی حتی برای زمین نشستن نبود و این در حالی بود که این سانس را آزاد اعلام کرده بودند و دیگر برای ورود به سالن کارت نمیدیدند که بعید بود از عوامل کوشا و وظیفهشناس جشنواره که طی این ده روز حتی از بیرون کردن تماشاگران از سالن ،تنها با فاصله زمانی ده دقیقه مانده به فیلم بعدی ابایی نداشتند برای اینکه آمارگیری مجدد کنند.[فکرش را بکنید!برای آمارگیری باید اهل رسانه را مثل بلانسبت گوسفند میریختند بیرون و بعد هم بلانسبت مثل چوپانها سرشماری میکردند.] جمعی از دوستان هم به نشانه اعتراض به این بینظمی،رفتند و روی سِن نشستند و فیلم را با گردنهایی که تا مرز شکستن به عقب متمایل شده بود[دیدن پرده از آنجا واقعاً یکی از موفقیتهای جشنواره سی و یکم بود] دیدند که البته کک کسی هم نگزید چون مهم رضایت دختر عمو و دختر خاله و باجناق دستاندرکاران جشنواره بود که در اینجا باید عذرخواهی کنم چون این قصهی سالهای قبل بود چون امسال دقت نطر به خرج دادند و تا چهل خانه آن طرفتر از خانهشان را هم که شرعاً همسایه محسوب میشوند،بینصیب نگذاشتند و ما هم فیلم را با موسیقی متن گریهی یک نوزاد دیدیم.من چقدر ساده بودم که تا نیم ساعت اول فکر میکردم که این صدای زمینه فیلم درخشنده است و چون در بالکن میشود صدای افکت فیلم را هم شنید الان دارم صدای بچه را میشنوم.چقدر ذوق کردم!
سکانس پایانی:سینمای ایران که چاقو خورده بود،داد زد که:کجایی قیصر!
نظر شما