به گزارش خبرآنلاین، چاپ سوم کتاب «پیر پرنیاناندیش؛ در صحبت سایه» حاصل نزدیک به 6 سال نشست و برخاست میلاد عظیمی و عاطفه طیّه با استاد ابتهاج از سوی نشر سخن روانه بازار کتاب شده است؛ کتابی همراه با سه فهرست اعلامی و آلبوم تصویری کم نظیر. 1500 صفحه همراه با 200 صفحه عکس و دستنوشته که با قیمت 75هزار تومان در بازار عرضه شده است. کتابی سرشار از خاطرات صریح سایه از دوران شاعری و آشناییاش با شاعران مختلف و نیز هنرمندان عرصه موسیقی. کتاب هم مرور شیرین ادبیات معاصر است و هم ملاقات با مردی که بالاتر و والاتر از یک شاعر است با پاسخ هایی شاعرانه و در عین حال پرمغز و صادقانه. در پاسخ به دلیل غمگینی «م.ا. به آذین» می گوید: «هر آدمی که تفکر داره غمگینه. برای اینکه انسان همیشه تنهایی خودشو در جهانی که همه میخوان برن برای خودشون بچرخن، حس میکنه... شما به وسعت زمین و آسمان توجه کنید و بعد ببینید انسان چقدر تنها است. حالا البته بعضی از این تنهایی یک استنتاج شبهفلسفی بدبینانه شبهفاشیستی میکنن، یعنی به دیگران به عنوان دشمن و غیر نگاه میکنند... به هر حال دو راه وجود داره برای آدمها؛ یکی راه تفرقه و نفرت و دیگری راه مهربانی و عشق... بهآذین از آدمهایی بود که در قلبش عمیقا آدمها رو دوست داشت و هستی رو دوست داشت... .» سایه درباره آرزوی همکاری دوباره لطفی و شجریان نیز می گوید: «من فکر کردم که تولد 80سالگیام را بهانه کنم و از شجریان و لطفی بخوام به این بهانه یه کنسرت مشترک برگزار کنن. میخوام بهشون بگم شما دوتا بالاخره اون روزی که من نباشم مجبورید یه برنامه به یاد من برگزار کنین... خب این کارو الان بکنین...»
امیرهوشنگ ابتهاج متخلص به «هـ.ا. سایه» 6 اسفندماه سال 1306 در شهرستان رشت متولد شد. برخی از مجموعههای شعر چاپ شده او عبارتند از: «نخستین نغمهها»، «سهراب»، «شبگیر»، «زمین»، «چند برگ از یلدا»، «یادگار خون سرو» و «سیاه مشق».
دو بخش از این کتاب خواندنی و پرفروش را در ادامه می خوانیم:
سایه مهمان داشت یکی ازمهمانان با طعنه از رواج شعرهای مریم حیدر زاده میان مردم سخن گفت.
سایه گفت:
این{اقبال عام} علت دارد. این دختر حرفهای خیلی ساده قشنگی دارد. زبان خیلی ساده و بعضی جاها هم هنرمندانه. من با رغبت به نوارهاش گوش می کنم. بعضی جاها خیلی با قدرت این زبان عامه رو به کار می بره.حرفهای ساده نرم و نازکی هست که جامعه خوششون می آد. بعضی جاها قافیه هایی که اختراع می کنه فوق العاده است...
*
یه بار یه شعری از براهنی خوندم. به نادرپور گفتم: اِ... این شعر به براهنی نمیخوره! یعنی یه سرو سامانی داره، گذرا این حرف رو زدم. چند وقت بعد نادرپور اومد و گفت سایه! براهنی کچل کرد منو... میگه منو ببر پش سایه. حرف منو برای براهنی نقل کرده بود... شاید گفت که سایه گفته که شعر براهنی خوب شده.
گفتم: اصلا به وساطت تو احتیاج نیست که... آقای براهنی هر وقت میخواد بیاد. بالاخره یک روز اومد پیش من... من گاهی وقتها مثل بچهها میشم و این لجبازیام گل میکنه و در عین حال خیلی بیرحم هم میشم. خب من میدونستم براهنی برای چی اومده.
براهنی دو ساعت تو خونه من موند... چه تعریفهایی از من کرد و هی منو برد تا لب اون چشمه تا ببینه من درباره شعرش چی میگم... حالا من هیچ به روی خودم نمیارم! براهنی از هر دری زد تا این حرفو از من بشنوه، من هم نمیگفتم و اصلا به روی خودم نمیآوردم. آخر، بیچاره به من گفت: شنیدم شما از شعر من بدتون نیومده...
من هی شوخی میکردم که مگه شما شعر میگین، کدوم شعر؟ هر کی گفته شوخی کرده تا آخر بهش گفتم که آقای دکتر من کسی هستم که خوش اومدن و بد اومدن من تاثیری تو خوبی و بدی شعر کسی داشته باشه. من یک روز از یک غزل حافظ رد میشم یه روز از یک شعر خوشم میاد، یه روز نمیآد... بالاخره چیزی نشد و پا شد رفت... آقای عظیمی! این آدما برای من کوچیکاند... این هم یک نوع گدائیه دیگه. بدتر از گدایی معموله. انسانیت رو حقیر میکنه.
6060
نظر شما