او یکی از علمای برجسته لبنان و ساکن شهر قم است. تا کنون دهها عنوان کتاب دربارۀ تاریخ اسلام و کلام شیعه منتشر کرده، نخستین مرکز نرم افزاری اسلامی جهان را در ایران بنیان گذاشته و در چند شبکه ماهواره ای به زبان عربی و فارسی برنامه دارد. اما در ایران بیش از هر چیز، با کتاب «عصر ظهور» شناخته میشود.
تعبیر عصر ظهور که برای توصیف دوران قیام حضرت مهدی(ع) و رخدادهای پیش از آن به کار میرود، حدود 25 سال پیش از این، با تألیف این کتاب رواج یافت. نویسنده در مقدمه این کتاب، منظور خود را از این عبارت، ظهور دین توسط حضرت مهدی(ع) و دولت او بیان میکند. ترجمۀ فارسی کتاب عصر ظهور که تا کنون بیش از هفتاد بار تجدید چاپ شده است، نخستین بار در زمان جنگ تحمیلی منتشر شد. علی کورانی در کتاب عصر ظهور، با گردآوری و تحلیل احادیث شیعه و سنی دربارة نشانههای ظهور مهدی(ع) و برپایی حکومت عدل الهی در آخر الزمان، به بازخوانی این احادیث پرداخته و با زبان معاصر، تصویری کلّی از دوران پیش از ظهور حضرت مهدی(ع) ارائه میدهد.
از مهمترین مباحث این کتاب، بیان وضعیت ایرانیان، عرب، یهود، ترکان و رومیان (مطابق با غربیان)، در دوران ظهور است، به گونه ای که در کنار تحلیلی از وضعیت جهان معاصر، موجب میشود تا خواننده دوران ظهور را نزدیک به خود حس کند. نخستین بار در این کتاب بود که انقلاب اسلامی ایران، یکی از تغییرات زمینهساز ظهور حضرت مهدی(ع) تلقّی گردید. برخی از صاحب نظران، کتاب عصر ظهور را کتابی مهم در زمینه نظریه پردازی و اصالت بخشی به انقلاب اسلامی ایران دانسته و معتقدند که جنبه اعتقادی و دینی انقلاب در این کتاب به شکلی نو و آیندهنگر بیان شده است.
اما به نظر برخی، این کتاب، تأثیری منفی در فرهنگ دینی ایران گذاشته، زیرا انقلاب اسلامی ایران را به اموری غیبی مرتبط کرده و راه را برای ادعاهای مهدویت باز نموده است.
در این جا قصد داریم که ابتدا با خود نویسنده مصاحبه کرده و سپس با تعدادی از صاحب نظران در این زمینه گفتگو کنیم. مصاحبه زیر، در بهمن 1391 در قم، به زبان فارسی و گاه عربی، در بیش از پنج جلسه انجام شده و به مباحثی همچون سوء استفاده از آموزههای مهدوی، اصطلاح سازیها، کرامات و منامات، ادعای ارتباط با امام زمان(ع) در ایران و عراق امروز، شیخیه، بابیت و بهائیت، معنای امید و انتظار، راه کاهش آسیب ها، وهمچنین دلیل تألیف کتابهایی چون «عصر الظهور» و «دجال البصره» میپردازد.
آسیب شناسی « ظهور نزدیک است» و سوء استفاده برخی از موضوع مهدویت در گفت وگوی مشروح خبرآنلاین در 5 جلسه با آیت الله علی کورانی عاملی، محقق مهدویت و نویسندۀ کتاب "عصر ظهور" را می خوانید.
آسیب شناسی مهدویت؟!
-عنوان مصاحبه، آسیبشناسی مباحث مهدویت است. اگر دربارۀ عنوان مطلبی دارید بفرمایید.
این عنوان به نظر من مناسب نیست. آسیبشناسی مباحث مهدویت یعنی چی؟ این موضوع، مختص به مهدویت نیست. مربوط به تمام مسائل است؛ مسائل توحید، نبوت و... آسیبشناسی اعتقاد به مهدویت، عنوانی علمی و موضوعی [=ابجکتیو] نیست، بی طرفانه و عادلانه نیست.
به نظر میرسد این عنوان [آسیبشناسی]، گرایشی انتقادی به اعتقاد به مهدویت دارد. مانند آن است که از«زیانهای احتمالی ایمان» سخن بگویید، اما «زیانهای احتمالی کفر» را نادیده بگیرید. اگر دو نفر باشند که یکی به مهدویت اعتقاد نداشته و دیگری اعتقاد داشته باشد، وقتی این دو نفر عنوان «آسیبشناسی اعتقاد به مهدویت» را بشنوند، آن که اعتقاد ندارد خوشحال میشود. وقتی او خوشحال میشود یعنی طرفدار او هستیم. خدا و پیغمبر گفتهاند قرار است امامی بیاید، جهان را اصلاح کند و دولت عدل الهی برپا کند. این اعتقاد عموم مسلمانان است. پس عدم اعتقاد به مهدویت آسیبشناسی دارد. چرا این را نمیگویید؟ به هر حال، در آغاز باید توضیح بدهیم که مقصود از این عنوان چیست. آیا مقصود ما انتقاد از مهدویت است؟ انتقاد از اعتقاد به مهدی(ع)؟ خیر.
-می خواهیم سوءاستفادهها را بررسی کنیم.
سوءاستفاده، مسئله ای دیگر است. آیا شما به هرسوءاستفاده ای میگویید آسیب؟ من نمیدانم بار معنایی کلمه آسیب در فارسى چیست و به موضع بی طرفانه، زیان میرساند یا نه. بنابر این میگویم سوءاستفاده و نمىگویم آسیب. «انواع سوءاستفاده از اعتقاد به امام مهدی(ع)».
-سوءاستفاده تنها به معنی بهرهگیری غرضمند از چیزی است. اما بدفهمیها نیز مدنظر ما هست.
بله، دو حالت داریم: یکی حالتِ خلل اندیشه در این موضوع، و دیگری حالت سوءاستفاده دنیوى و سیاسی.
مهدویت، اعتقاد همۀ مسلمانان است
-و اما پرسش نخست: با توجه به این که شما در میان معاصران، فردی شناخته شده در مباحث مهدویت هستید، ابتدا میخواهیم تعریفی جامع و کامل از مهدویت و انتظار بر اساس مبانی محکم اعتقادی شیعه بفرمایید تا وارد مباحث اصلی شویم.
معنی مهدویت این است: اعتقاد تمام مسلمانان - و نه فقط شیعیان- این است که پیامبر(ص) به مسلمانان خبر داده، مژده داده که خداوند -تبارک و تعالی- نقشه و برنامه دارد که دین اسلام، سراسر زمین را شامل شود.
و این نقشه به دست یکی از فرزندان پیامبر محقق میشود که خدا او را میفرستد و نامش مهدی است و دولت عدل الهی در تمام جهان بر پا میکند. این مطلبی است که در آیه ای محکم [در مقابل آیات متشابه] در قرآن آمده است. خدا میفرماید: اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن [دین] را بر تمام ادیان ظاهر کند «هُوَ الذّی أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَى ودینِ الحَق لِیُظهِرَهُ عَلَى الدین کُلّه».
خداوند –تبارک وتعالی- حضرت عیسی مسیح را نیز نگه داشته تا هنگام آمدن مهدی او را همراهی کند. وجود حضرت عیسی، برای طرفداران او لازم است و در نقشه جهان تأثیری اساسی دارد. بدون او نمیتوان وحدت ایجاد کرد و دولت جهانی عدل الهی برقرار نمود.
نظر شیعیان دربارۀ مهدویت
این اعتقاد تمام مسلمانان بود. علاوه بر این، اعتقاد ما [شیعیان] این است که پیامبر فرمود «ائمه دوازده تن هستند و امام دوازدهم، امام مهدی(ع) است». او اکنون در غیبت است و ما، هم به امامت او اعتقاد داریم، هم به غیبتش. و هر زمان آمد، تکلیف ماست که یاریاش کنیم.بُعد اول انتظار: مدارا و مماشات یا تشکیل حکومت.
-تعریف انتظار چیست؟
انتظار دو بُعد دارد: [بُعد اول: ] گاهی انتظار یعنی منتظر بمانید، دولت تشکیل ندهید تا امام مهدی بیاید. یعنی صبر کن و دست نگه دار. زیرا شما نمیتوانید دولتی عادل تشکیل دهید. پس هیچ دولتی تشکیل ندهید [و مسئولیت آن را به عهده نگیرید]. بعضی از فقهای ما قائل به این رأی هستند و تشکیل دولت را قبل از ظهور امام زمان قبول نمیکنند.
-قبول نمیکنند یعنی واجب نمیدانند یا این که حرام میدانند؟
میگویند تکلیف ما نیست. بعضیهایشان حرام میدانند، بعضیهایشان میگویند جائز است ولی وظیفه نیست.
-تشکیل حکومت یا هرگونه فعالیت سیاسی؟
خیر. فقط تشکیل حکومت. فعالیت سیاسی به نظر اینها گاهى لازم است. اما بعضیها هم تشکیل حکومت را جایز میدانند. بعضی از باب حِسبه، یعنی أحیاناً برای نظم جامعه جایز میدانند، مانند آیتالله عظمى خویی؛ و بعضی هم از باب ولایت فقیه، نه تنها جایز، بلکه وظیفه و واجب میدانند، مانند امام خمینی.
پس نظر اینها دربارۀ انتظار با هم فرق دارد. از نظر امام خمینی یعنی انتظار داشته باشید ولی در عین حال فعالیت کنید و در خط امام مهدی(ع) دولت تشکیل بدهید، اما بعضی میگویند نه وظیفه ما این نیست. پس انتظار دو معنی دارد. انتظار با انقلاب و تشکیل حکومت، و انتظار بدون تشکیل حکومت که میگوید نه ما نمیتوانیم دولت عدل تشکیل دهیم، پسبا حکومتهایی که هست میسازیم تا امام زمان بیاید. البته همزمان میکوشیم تا به حکومت جهت دهیم و راهنماییاش کنیم تا از ظلمش بکاهیم.
-میگویند باید بسازیم یعنی مماشات کنیم؟
بله. مماشات، مدارا و همزیستی. ولی در عین حال، میگویند که دفاع از میهن واجب است، امر به معروف و نهی از منکر هم واجب است. یعنی اصلاح.
-اما امر به معروف و نهی از منکر را به معنی تشکیل حکومت نمیدانند؟
نه. به معنی اصلاح طلبی میدانند، اصلاحات اجتماعی و مطالبات اصلاحی. یعنی وقتی دولتی روی کار است، ما دولت را نمیخواهیم بگیریم، ولی مطالباتی از دولت داریم. [یعنی] حرکت اصلاحی. میگویند فقها باید حرکت اصلاحی بکنند، نه حرکت انقلابی که دولت را بگیرند.
بُعد دوم انتظار: امید به نزدیکی ظهور
- پس حداقل تعریف مشترک از انتظار نزد شیعیان چیست؟ تعریفی که مورد اتفاق تمام فقهای شیعه باشد.
ببینید، این یک بُعد از انتظار بود. این که حکومت تشکیل بدهیم یا ندهیم. بُعد دیگر [که مورد اتفاق همه شیعیان است]، انتظار به معنی امید و توقع است. یعنی یقینی عمیق به این که آینده از آنِ دولت عدل الهی است. یعنی به جای یأس و ناامیدی، امید داشته باشید، شاید هر لحظه خدا این کار را شروع کرده و ظهور امام را آغاز کند.
-میشود توضیح دهید که منظور از این بُعد چیست؟ آیا فعالیت خاصی را نمیطلبد؟
بعضیها وقتی میبینند چه قدر فساد و ظلم هست، چه قدر مردم بی دین شدهاند، مأیوس میشوند. [این باور] میگوید مأیوس نشوید. کار جهان به دست خداست. خدا این اجازه را داده، اما [در نهایت] نقشه و برنامۀ دیگری دارد.
-پس یعنی اعتقاد به این که این سیر تاریخ بشر، هدفی داشته و نهایت خوشی دارد.
احسنت. یعنی «الخط البیانی»، یعنی سیر تاریخی امت اسلامی، حتماً باید به اوج خود، یعنی شمول اسلام بر کل جهان برسد. «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» هدف است و حتمی و قطعی است. کی اتفاق میافتد؟ نمیدانیم. ولی توقع داریم شاید امسال باشد، شاید سال آینده، شاید هم هزار سال دیگر.
غیبت امام (ع)، به خودی خود، وظیفۀ ویژهای را ایجاب نمیکند
-خب این بُعد انتظار، تکالیف خاصی را ایجاب نمیکند؟
هرگز. هیچ یک از فقهای ما نگفته که ما برای انتظار، تکالیف خاصی داریم.
-پس این همه که میگویند و مینویسند و کتاب و جزوه منتشر میکنند که وظایف منتظران چیست، چه میشود؟
خب چه کسی فتوا داده [که چنین کاری باید کرد]؟ هیچ کس. سخن این نظریه پردازان دربارۀ «واجبات انتظار»، سخنی غیر فقهی است؛ یا اخلاقی است، یا انشائی، یا خیالی. و منشأ آن از این جاست که نویسنده یا گوینده، مفهومی بیش از ظرفیت متن [آیه و حدیث] را بر متن تحمیل میکند. معمولاً سخنشان منبعی ندارد و از خودشان است.
-یعنی کاری فقهی و فقاهتی نیست.
نه. هرگز. ما چیزی به عنوان «تکالیف زمان غیبت»، «به علت غیبت» یا «در انتظار» نداریم. تکلیف واجب برای مکلّف، همان تکالیف عمومی زمان حضور امامان است و نه چیزی بیشتر. فقط همان است.
تکلیف ما در زمان غیبت و حضور معصوم فرقی نمیکند. متون رسیده از اهل بیت تأکید دارد که تنها کار واجب در زمان غیبت امام این است: ایمان و انتظار فرج او. فقط ما راتشویق کردهاند که برای او دعا کنیم و با او ارتباط روحی داشته و به او توسل کنیم.
-پس وظیفه فرد منتظر که بعضی همه اش روی آن تأکید می کنند؟...
وظیفه ای که مربوط بشود به جامعه، نداریم. هیچ وظیفهای برای انتظار [و مخصوص آن] نداریم.
-پس وظیفه منتظر شد فقط انجام واجبات و ترک محرّمات و دعا.
همین تکالیف شرعی ثابت شده است. یعنی حلال و حرام و واجب و مستحب و مکروه. هر کس که به اینها عمل کند، واجبات را انجام دهد و گناهان را ترک کند، یعنی منتظر است و مورد قبول.
-پس فرق کسی که به امام زمان اعتقاد دارد و کسی که ندارد در چیست؟
خب این منتظر است و توقع دارد [امام ظهور کند]، ولی آن، توقع ندارد.
-یعنی تفاوتشان تنها در یک حالت روحی است؟
تفاوت آنها در باورها و عواطف است. و این کم چیزی نیست. این یک تفاوت اساسی است. این [=منتظر] اعتقاد دارد که خط سیر جهان به طرف تکامل و به طرف دولت عدل الهی است.
-آخر میگویند اگر کسی اعتقادی داشته باشد باید عملی را متناسب با اعتقادش انجام دهد.
خیر. این یک قاعدۀ کلی نیست. مثلا ما به آسمانهای هفتگانه معتقدیم، حال، تکلیف متناسب با آن چیست؟! اعتقاد به امام مهدی(ع) ، تکالیف ویژه ای را که موازی با آن باشد، ایجاب نمیکند. حداکثر میتوان گفت ایمان به او، دعا برای او، و احساس آمادگی برای کمک به او در صورت ظهورش، موازی با اعتقاد به اوست.
-یعنی بخشی از دین داری شیعه است و چیزی مستقل نیست که فعالیت مستقلی را بطلبد.
همین طور است. هرگز.
-پس نظر قائلان به تشکیل حکومت چه میشود؟ آن را وظیفه منتظران در زمان غیبت نمیدانند؟
این هم مختص به زمان غیبت نیست. غیبت وظیفه خاصی را ایجاب نمیکند. حتی ولایت فقیه هم از نظر قائلان به آن، هم در حضور و هم در غیبت معصوم مطرح است. و در مورد نیابت فقیه از معصوم به حدیث «جَعَلتُهُ عَلَیکم حاکماً» از امام صادق(ع) استناد میکنند که به زمان حضور امام هم برمی گردد.
از پیامبران دروغین، تا مهدیان دروغین
-و اما پرسش دوم: میدانیم که بحث ظهور منجی موعود، تنها به مذهب تشیع و دین اسلام اختصاص ندارد. در ادیان دیگر نیز به شیوههای مختلفی این آموزه وجود دارد. به اندازه طول عمر این آموزه، آسیب نیز اطراف آن وجود داشته است. میتوانید یک سیر تاریخی از سوءاستفادههای انجام شده از این آموزه را پس از اسلام بفرمایید؟
از اعتقاد به امام مهدی، سوء استفاده بسیاری شده، ولی این مختص به اعتقاد به امام مهدی نیست. مثلا از نبوت هم بسیار سوءاستفاده شده است.
پس از این که پیامبر مبعوث شد، ببینید چقدر متنبّی پدید آمد. حتی در زمان حیات پیامبر(ص) هنگامی که قبیلههای مختلف دیدند که پیامبر به چه موفقیتهایی رسیده است، شروع کردند به ادعای نبوت. اسود عنسی در یمن، مُسَیلمه در نجد وریاض و طُلَیحة اسدی در حایل. تنها شصت روز از وفات پیامبر(ص) گذشته بود که طلیحه با سپاهی چهل هزار نفرهآمد و گفت: نبوّت، نصفش مال قریش، نصفش هم مال ما! تا آن که امیرالمؤمنین با آنان مقابله کرد. شرحش را در کتاب «قراءة جدیدة لحروب الردّه» نوشتهام.
خب به این چه میگویید؟ آسیب نبوّت؟ آسیب شناختِ خدا چطور؟ از همان اول که حضرت آدم به زمین آمد، قابیل منکرشد. بله، درست است، درجایش هم میگویم؛ مسئلۀ امام مهدی(ع) یکی از مسائلی است که بیشترین دروغ دربارۀاش گفته شده. خودش موضوعی است که قابلیت اسطوره شدن را دارد. قابل جعل است. ولی بیانصافی است که فقط یک سوی موضوع را بگیریم.
-یعنی زمینه جعل و دروغ و شبهه درست کردن را دارد؟
احسنت. جاذبیت خاصی برای دروغگویان دارد. موضوعش قابلیت جعل دارد.
-و چون به پیش گویی آینده مربوط میشود، حساب و کتابی هم ندارد.
احسنت. منکشف نمیشود. از این رو، زیاد است. فقط این نیست که آسیب دارد، ولی این بیش از بقیه پیداست. و اکنون سخن ما از امام مهدی(ع) است.
نخستین مهدی دروغین، معاویه بود
-سؤال از سیر تاریخی سوءاستفادههایی است که شده.
اولین سوءاستفاده ای که شد، توسط معاویه بود. معاویه از ابن عباس پرسید: «آیا شما اعتقاد دارید که از یک نفر از میان شما میآید و حاکم میشود و کل جهان را میگیرد؟» ابن عباس گفت «بله». معلوم است که معروف بوده که امام مهدی از بنیهاشم است. وقتی که بنیهاشم درگیر شدند –اول، امیرالمومنین با خلفا بعد با عایشه و اهل جمل و صفین و خوارج- مشهور شد که بنیهاشم میگویند پیامبر به ما گفته که حکومت جهان در دست شما خواهد بود. از این روستکه میبینیم وقتی که مثلا از قول ابن مسیّب -یکی از علمای بزرگ که از ابن عباس روایت میکند- میپرسند که آیا مهدی حق است؟ میگوید بله. ولی وقتی میپرسند او کیست؟ میگوید از قریش است. کدام تیرۀ قریش؟ نمیگوید. میگوید همین که از قریش است کافی است، نمیگوید از بنیهاشم است. یا مثلا راویان حکومتی، از قول پیامبر(ص) میگویند «مهدی از امّت من است». آسیبش این سانسور است که نمیگویند از ذریه فاطمه و علی(ع) است.
بعد ببینید معاویه چه میکند. میگویند پیغمبر برای معاویه دعا کرده که «خدایا این معاویه را مهدی قرار بده. «اللهمَّ اجعَلهُهادیاً مهدیاً.» رجوع کنید به کتاب «جواهر التاریخ» جلد دوم. اولین ادعای مهدویت برای معاویه است.
-یعنی اولین کسی که ادعای مهدویت کرد، اولین مهدی دروغین، معاویه بود؟
بله. معاویه خودش دنبال این ادعا بود. پس از او هم عایشه برای موسی بن طلحه ادعای مهدویت کرد. طلحة بن عبیدالله تیمی، از قبیله تیم، قبیله ابوبکر بود. عایشه خواست ابوبکر برای پسرش عبدالرحمن برای خلافت وصیت کند، نگذاشتند. بعد خلافت را برای طلحه خواست. زمان عثمان برای طلحه خیلی فعالیت کردند. وقتی که عایشه در حج بود، شنید عثمان کشته شده، خوشحال شد و گفت آیا با طلحه بیعت کردند؟ -آخر طلحه ثروتمند بود و خرج هم میکرد-. گفتند: نه، با علی بیعت شد. تعجب کرد و حالش عوض شد. خب طلحه خلیفه نشد ودر بصره در جنگ جمل کشته شد. گفتند که موسی ابن طلحه، فرزند او، مهدی است، و آن مهدی که پیغمبر میگفت همین موسی بن طلحه است. که از تیم بود و قریشی هم بود. (وکانوایرونه فی زمانهم المهدی فغشیه الناس. رک: تاریخ دمشق: 60 /431 وسیر اعلام النبلاء از ذهبی: 4 /365) .
از این بیشتر؛ برای عبد الله بن زبیر، خواهر زاده عایشه هم ادعای مهدویت کردند. چرا؟ چون در مکه پناه گرفته بود و ارتش سفیانی هم به جنگ او آمده بودند. یعنی ارتش امویِ آل ابوسفیان. از امّ سلمه [همسر پیامبر] پرسیدند: آیا این همان ارتشی است که پیغمبر میگفت؟ گفت نه، پیامبر گفته بود یکی از فرزندان او به مکه پناه میبرد. وانگهی، آن ارتش در فلان جا که پیامبر ایستاد و نشان داد، در زمین فرو خواهد رفت. پس این آن ارتش نیست.
منصور عباسی اعلام کرد پسرش مهدی موعود است
-پس این شایعههااز آن زمان بوده است ومعاویه و موسی بن طلحه و عبدالله بن زبیر، نخستین مهدیان دروغیناند. پس از آنها هم ادعای مهدویت بود؟
پس از آنها، حسنیان و عباسیان بودند. پیامبر(ص) فرموده «المهدی من وُلدی» مهدی از فرزندان من است. سادات حسنی میگفتند یکی از فرزندان امام حسن(ع) است که همین عبدالله المهدی است و نامش محمد است. پدر او، نام فرزندش را محمد گذاشت و از کودکی او را مخفی کرده بود. آنها تلاش کردند تا از برخی از علما و تابعین گواهی بگیرند که مهدی موعود، همین عبدالله بن حسن المثنی است.
سپس منصور دوانیقی بر آنان پیروز شد و آنان را کشت. در بغداد جشنی گرفت و شاهدانی را آورد که گواهی دادند مهدی موعود پسر اوست و نام او را مهدی گذاشت! منصور حدیثِ «اسمُهُ اسمی و اسمُ ابیهِ اسمُ ابی» (او و پدرش همنام من و پدرم هستند) را قبول داشت و گفت عبدالله خودمن هستم-آخر، اسمش عبدالله منصور بود-، اسم فرزندش را هم محمد گذاشت و گفت: فرزند من، همان مهدی است. شد «المهدی محمد بن عبدالله». برایش مراسمی بر پا کرد و فقها و روات را آورد و شهادت دادند که بله بر او منطبق است. در بغداد و بعد از شکست دادن مهدی حسنیان. عباسیان دیدند حدیثی قطعی و متواتر از پیامبر هست که میگوید یاران امام مهدی اهل خراسان و اهل پرچمهای سیاه هستند. گفتند شما هم پرچمهای سیاه بلند کنید تا این حدیث بر شما منطبق باشد. یعنی احادیث مهدی را به نفع عباسیها مصادره کردند.
ولی مهدی عباسی، پسر عبدالله منصور، اصلا به این چیزها اعتقاد نداشت. حرفهای بدی دربارۀ پدرش زد. برادرش هم او را مسخره میکرد و میگفت این برادرم «المهدی» است؟! خود المهدی عباسی، دائم به دنبال شراب و شکار بود. او بیشتر وقتش را بغداد نبود. بچۀ ایذه بود، در جنوب ایران. ولی به همدان علاقه داشت و برای شکار به آن منطقه میرفت. گاه شکارش یک ماه طول میکشید. سرانجام هم سوار بر اسب به دنبال آهو بود که وارد خرابه ای شد، اما در خرابه کوتاه بود، سرش به درگاه خورد و از اسب افتاد و مرد. این هم از عاقبت این مهدی دروغین!
انواع ادعا همیشه بوده است. از فاطمیان در مغرب [=مراکش]، تا کارگران سیاه زنگی در بصره و دهها و صدها مدّعی در سرزمینهای گوناگون. در عصر حاضر حتی وهابیان میگویند المهدی از ما و از منطقه نجد است و یاران او که صاحبان پرچم سیاهند، همین طالبان افغانستاناند. تا این حد.
ادعای مهدویت و سفارت امام(ع) برای جاهطلبان جذاب است
-سخن از پیشینۀ سوءاستفاده از مهدویت بود.
سوءاستفاده از مهدویت، امری طبیعی است. زیرا مژدۀ انسانی که خواهد آمد و بر جهان حکومت خواهد کرد، هم پتانسیل اسطوره شدن را دارد، هم پتانسیلی برای جاهطلبانِ طمعکار است. پس سرشتِ این موضوع، جذاب و فریبنده است. هر کسی ممکن است ادعا کند من آن مهدیم که بر جهان حکومت میکند. حتی تیمور لنگ، حتی معاویه، میگفت من مهدیام.
پس مادام که پیامبر مژده داده است که جهان به دست انسانی اصلاح خواهد شد، این مسئله اغواگر است. ولی این نقصی برای این موضوع نیست. این اغواگری، تنها به مهدویت هم اختصاص ندارد. نبوت هم اغواگر است و باب ادعاهای پیامبری بسیاری را گشوده است. طبیعت ایمان به غیب نیز چنین است. این که در انسان، معنایی غیبی (ناپیدا) باشد، به خودی خود اغواگر است. خود مسئلۀ خلافت پیامبر با سوءاستفاده از ایمان و با چنین ادعایی آغاز شد. ادعا کردند که به ابوبکر و عمر الهام میشود و این دو نفر، از بُعدی غیبی برخوردارند. فضایل عمر و ابوبکر را بخوانید. آوردهاند که فرشته ای هست که بر زبان ابوبکر سخن میگوید. اصولاً خود دین، به خودی خود آسیب دارد. عبادت، آسیب دارد. و نه تنها دین، مثلاً موفقیت هم آسیب دارد. مثلاًوقتی کسی میشنود که ذوالقرنین جهان را گرفته بود، به این فکر میافتد که او هم دنیا را بگیرد.
اما ویژگی مهدویت در این است که به آینده مربوط میشود. البته دیوار بزرگی هست که باعث میشود، هر مدعی دروغینی شکست بخورد. دروغ او با عملش مشخص میشود. کسی نمیتواند ادعایش را پیش ببرد، زیرا نمیتواند دنیا را پر از عدل و داد کند. زود رسوا میشود. زیرا نمیتواند عدالت را در سراسر جهان برقرار کند.
از مهدیان دروغین، تا سفیانیهای دروغین!
هنگامی که پیامبر(ص) فرمود در مقابل مهدی، سفیانی میآید، و سفیانی از بنی امیه و از نسل ابوسفیان است، برخی از امویان آمدند و گفتند «پیامبر «بشارت» داده که سفیانی میآید!» هر چندکه بر باطل است. «پیامبر گفته از میان ما پادشاهی برخواهد خاست، اینک من آن پادشاهم!»
انقلابهای سفیانی کم نیستند، من در منابع تاریخی، حدود 10 انقلاب و شورش به نام سفیانی یافتهام؛ سفیانیهایی که از مردم بیعت گرفتهاند، بر شام سیطره یافته و حکومت کردهاند. با این که سفیانی باطل است. وقتی احتجاج میشود و به اینهاگفته میشود آخر سفیانی که یک شخصیت منفی است، میگویند نه، دو سفیانی داریم، یکی خوب و دیگری بد.
-یعنی همین که اندیشۀ سفیانی مطرح شد، از آن سوءاستفاده کردند. چه رسد به مهدی!
بله. همین طور است. ببینید اکنون کسانی که ادعای مهدویت کرده و در ایران دستگیر شده و در زنداناند، چقدر زیادند. در مصر که بیست-سی نفر هستند! اکنون، در عصر ما، اگر تحقیق کنید میبینید که در کشورهای اسلامی، در اندنزی، مصر، سودان، فلسطین، یمن، جاهای مختلف، ادعای مهدویت و مانند آن هست.
حالا میگویید چه کنیم؟ مردم را به امام مهدی دعوت نکنیم که شاید آسیب داشته باشد؟ خب پس به خدا و پیغمبر هم دعوت نکنیم؟ به اسلام و به آخرت و به غیب هم دعوت نکنیم؟ این چه حرفی است. اعتقاد به امام مهدی، فرقی با دیگر اعتقادات دینی ندارد. در قابلیت آسیب مثل بقیه است.
جدیدترین مهدیان دروغین!
-اکنون میتوانید از نمونههای جدیدتر سوءاستفاده بگویید. مثلا از قرن دهم هجری به بعد؟
خب مهدی سودانی [برای نمونه] کافی است. مهدی سودانی با انگلیس جنگید. فرمانده بزرگ انگلیسی را کشت و در ابتدا پیروز شد، ولی سپس مغلوب انگلیسیها گردید. او به رغم آن که سلاحهای سادهای داشت و انگلیسیها مجهز بودند، توانست در ابتدا پیروز شود.
-در شرق اسلامی چطور؟
علیمحمد باب و عدهای دیگر نیز ادعای مهدی بودن کردند. الآن در فلسطین هم مهدویت داریم. ابناللحیدان در عربستان در میان وهابیان ادعای مهدویت کرده. در اینترنت جستجو کنید و ببینید. هر روز ایمیلهایی برای ما میآید. در مالزی مهدی آمده، در یمن مهدی آمده و غیره.
-در نامههایشان از شما چه میخواهند؟ با شما چه کار دارند؟
میگویند مهدی آمده است. شما شهادت بدهید که خودِ اوست. از من تأیید میخواهند.
شما چه پاسخی به دعوت مدعیان مهدویت میدهید؟
-شما چه پاسخی به این نامهها میدهید؟
میگویم اگر راست میگویید معجزه بیاورید. امام(ع) با معجزه شناخته میشود.
کسی که ادعای مهدی بودن میکند، از سه حالت خارج نیست: یا خلل روانی دارد، یا دنبال کسب قدرت است، یا واقعاً مهدی موعود است که باید از طرف خدا معجزه و کاری خارج از قدرت بشر انجام دهد و ثابت کند.
جهالت مردم و پایین بودن سطح فرهنگ، سوءاستفادهها را افزایش میدهد
-گفته میشود از قرون نخستین که بگذریم ادعاهای مهدویت کمتر میشود. چرا این گونه است؟
تعداد ادعاها کمتر نمیشود. جنبشها کوچکتر شده. تأثیرش و پذیرش مردم کمتر شده است.
هم حالت ارتباط شیعیان با امام زمان مهم است، هم حالت تنگنا و فشار، میتواند از عوامل مؤثر باشد. ولی مسأله اصلی جهالت مردم است. مثلا در عراق، در زمان صدام و بعثیان، طی سی-چهل سال، فرهنگ شیعه ممنوع بوده، انتشار کتاب شیعی، تبلیغ علما ممنوع بوده. در نتیجه، زمینهای برای ادعافراهم شده است. [اکثر مردم] شیعهاند، ولی هیچ نخواندهاند. در شرایط ضعف فرهنگ دینی، شیطانهایی میآیند و میگویند این کتاب را ببینید، فلان کتاب و حدیث را میآورند و مردم را فریب میدهند.
-یعنی وقتی علما و افراد باسوادِ جامعه از تبلیغ محروم میشوند، ادعا زیاد میشود؟
وقتی سطح فرهنگی و سطح آگاهی دینی مردم پایین باشد، زمینه مناسبی برای سوءاستفاده فراهم میشود.
[در ادامه به ذکر عوامل دیگر، از جمله سوءاستفاده از عواطف مردم، مقاصد سیاسی و گستردگی عرفان کاذب میپردازیم.]
مخالفان عراق، برای اسقاط رژیم عراق، از مدعیان مهدویت حمایت میکنند
-به نظر شما اکنون این ادعاها زیاد نشده؟
ادّعا زیادتر از قبل نشده. اکنون در عراق 7-8 نفر [مدّعی مهدویت یا سفارت] هستند. در ایران هم زیاد داریم. ولی در ایران مدعیان را میگیرند.
اما در عراق دو حالت هست؛ یکی این که عراق هنوز دولت [قدرتمند] ندارد و هنوز قانونی برای اینها نیست، یکی هم این که عربستان و وهابیان وارد میشوند و مدعیان را تقویت میکنند. خب میخواهند این رژیم [عراق] را ساقط کنند. خیلی جالب است، وهابیان از جنبشهای مدعیان مهدویت در مناطق شیعه حمایت کرده و میلیونها دلار هزینه اینها میکنند. دو جنبش مهم کنونی [در عراق] از سوی وهابیان تقویت شده، ولی با اقبال گسترده روبه رو نشده است.
ادعای مهدویت در ایران، بیش از هرجای دیگر است
-در ایران وضع ادعاهای مهدویت چگونه است؟
ادعای مهدی بودن در ایران از عراق بیشتر است. ولی برخورد میشود و کنترل میشود. اما در ایران نوعی ادعای پنهان و باطنی مهدویت (ادعاء المهدیة المَخفی المُبطن) نیز وجود دارد.
-یعنی به نظر شما اکنون ادعای مهدویت در ایران بیشتر از عراق و کشورهای دیگر است؟
بله. حتماً بیشتر است.
چرا؟ به خاطر نا آگاهی مردم؟ دلیلش چیست؟
نه. محبت مردم به امام مهدی هم هست، ولی شیطانها میخواهند از این محبت گسترده سوءاستفاده کنند.
شیطانها یعنی که؟
شیطانی که ادعا میکند. کسی که میبیند مردم به امام مهدی علاقه مندند و میخواهد سوءاستفاده کند. با خود میگوید زمینه اش آماده است که من ادعایی کنم و بگویم من با امام مهدی مرتبط هستم.
یعنی افراد مغرض.
بله. افراد مغرض. ولذا، هر کجا که علاقه و عاطفۀ مردم به امام مهدی قوی شود، ولی آگاهی آنها کم شود، در آن جا ادعاهای دروغ رشد میکند.
حساب شیخیه از بابیه و بهائیه جُداست
در مورد شیخیه و بابیه و بهائیه چه میفرمایید؟
خواهش میکنم حساب شیخیه را از بابیه و بهائیه جدا کنید. شیخیان، یعنی پیروان مرجع شیخ احمد احسائی، ویژگیشان یک رویکردی در فهم معصومین(ع) و مقامات آنان و طرز برخورد با آنان است. این رویکرد، قرائتی از مذهب تشیع است و مانند بابیت و بهائیت ادعای ارتباط با امام مهدی(ع) ندارند.
پس پیروان نسلهای بعدشاناند که منحرف شدهاند؟
این بابیه و بهائیهاند که میگویند از شیخیه متفرّع شدهاند. سوءاستفادههایی کردند و جنبشی تأسیس شد. حتی اکنون هم در میان شیخیها نمیبینید که کسی ادعای مهدویت کند. چنین چیزی ندارند.
مشکل شیخ احمد احسائی، زبان رمزآلود و استعاری است
امروزه شیخیان کجا هستند؟
در کویت و عربستان. عواطف آنان به اهل بیت گرم و پرشور است. مثلا در تمام سال در حسینیههایشان روضه دارند. مراسم، زیارت، جشنها و تفصیلات و بیان سیره اهل بیت را خیلی پرشور برگزار میکنند.
یعنی شیخیه در چارچوب تشیع رسمی میگنجند؟
بله.
و چیز خاصی ندارد که انحراف حساب شود؟
خیر. ببینید؛ دربارۀ شیخ احمد زینالدین، علمای ما دو رأی دارند. بعضیها میگویند نه ما انحرافی از او ندیدهایم، بعضیها هم میگویند او منحرف است و ادعای فلان و بهمان دارد و اهل بیت را تألیه کرده است. اما جنبشی پیدا شد و تکفیرشان کردند و مناظره بر پاشد و مسئله، سیاسی شد و الخ...
و میفرمایید خود شیخیان کنونی مشکل جدیای ندارند؟
یعنی برای من ثابت نشده که اینها انحرافی از اصول شیعه داشته باشند. حتی شیخشان. آخر شیخ احمد احسائی با زبان ویژه ای حرف میزد. فلسفی و باطنی بود. خودش هم پرشور بود و جَوَلان ذهنش عجیب بود. شبیه مثنوی مولوی حرف میزد و زبان مخصوص به خود را داشت. خب ما نمیدانیم منظورش از حرفهایی که میزده چیست. ظاهراً و بر حسب سخن گفتن متعارفِ ما، سخنان او انحراف و کفر است. ولی من نمیدانم منظور خود او چه بوده. او زبان ویژۀ خود را داشت و دربارۀ امامان و مقامات آنان، با آن زبان سخن میگفت. یا خود او باید این سخنان را تفسیر کند، و یا کسی که نمایندۀ شیخیان و معتمد آنان باشد.
یعنی شیخ احمد، بیانی هنری داشته؟
اصطلاحات خاصی دارد. ببینید، عموم ایرانیان از شیخیان زده شدند و شیخ احمد احسائی را تکفیر کردند. الآن گرایش حوزههای علمیه هم همین است. میگویند او اهل بیت را تألیه کرده. البته او ادعای مهدویت نکرد. برای خودش ادعایی نکرد. ولی گفتند نوعى تألیه دارد و انحرافش هم از این نظر [از نظر غلو] است. وگرنه ربطی به مهدویت ندارد.
اما [پس از او] شاگردان او، و یا شاگردانِ شاگردان او، آمدند و ادعا کردند که ما با امام مهدی ارتباط داریم و «باب الامام» هستیم و بابیه و بهائیه را به وجود آوردند.
پس در نهایت نظر شما دربارۀ شیخ احمد احسائی چیست؟
نظر من این است که برای من ثابت نشده که انحراف دارد. زیرا روش سخن گفتن ویژه ای دارد و معلوم نیست که قصدش چیست. محتمل است این باشد و محتمل است که آن باشد. ولی میتوانیم بگوییم عبارتها و زبان و مصطلحاتش واضح نیست و دوپهلو است و ما [اهل علم] نباید دربارۀ ائمه از چنین زبانی استفاده کنیم. زبانی که قابل تفسیرهای گوناگون است مناسب نیست. باید به زبان روشن و صریح صحبت کرد.
شباهت بابیت و بهائیت به جنبشهای قرعاوی و احمد الحسن
حال بفرمایید نظرتان دربارۀ بابیه و بهائیه چیست؟
بابیه و بهائیه را روسها و انگلیسیها آمدند و تشکیل دادند. همان طور که [چند سال پیش] وهابیها آمدند و جندالسماء را تشکیل دادند. حرکت مسلحانۀ آنان میخواست نجف را بگیرد. میگفتند نطفه امام علی(ع) محفوظ بوده و گرعاوی از آن پدید آمده و فرزند امام علی(ع) است. یارانش اعتقاد دارند که این ضیاء القَرعاوی (گرعاوی) ، رهبر جُندُ السماء، پسر امام است، خودش هم امام مهدی(ع) است و...
قرعاوی چقدر یار جمع کرد؟
هزار نفر بیشتر که با اسلحه جنگیدند. دولت عراق در آن وقت نتوانست کاری کند و از آمریکاییها کمک گرفت. در نزدیکی نجف، در زرقاء، چندین روز درگیر جنگ بودند. حدود 300 نفر از جندالسماء کشته شد! بعضیهایشان واقعاً به قرعاوی اعتقاد داشتند، بعضیهایشان هم وهابیانی بودند که میخواستند نجف را بگیرند و مراجع را بکشند.
جریان بصره چه بود؟
قرعاوی حدوداً در سال 2003-2004 بود. بعد از او احمد الحسن، در 2008 در بصره قیام کرد. آن جا هم 100 نفری کشته شدند. او 500 یار مسلّح و فدایی داشت. یکی از آنان از من پرسید: «نظرت دربارۀ ما چیست؟» گفتم «به نظر من شما دو دسته اید: مساکین و شیاطین!» زیرا در میان آنها، هستند کسانی که معتقدند او واقعاً فرزند امام مهدی(ع) است، ولی اکثرشان میدانند که این تنها یک جنبش سیاسی است، و با طمع کسب قدرت با او همراه شدهاند.
این جنبشهای بابی و بهائی هم عیناً مانند اینهاست. اینها دو دستهاند: سرانشان شیطاناند، ولی بعضیهایشان نه؛ سادهاند، ساده لوحاند و باور دارند.
مخلص ولی بیفکر.
همین است.
خب اینها چه ربطی به مهدویت دارند؟
بابیان و بهائیان به مهدویت مربوطاند. ولی شیخیان اصلاً ربطی به مهدویت ندارند. نه شیخیان و نه اخباریان، ربطی به مهدویت ندارند. ویژگی اخباریان در روش فقهی، روش فهم احادیث، و جایگاه عقل و نقل است و به مباحث علمی دربارۀ این دو موضوع [عقل و نقل] برمی گردد. ویژگی شیخیان هم در تفسیر مقامات اهل بیت و نقش اهل بیت در جهان و ولایت تکوینی است و ربطی به مهدیت ندارد. اما بابیان وبهائیان از اینها متفرّع [منشعب] شدهاند و به مهدویت مربوط هستند.
شباهت جنبش بهائیت به جنبشهای جدید عراق
حال بفرمایید، آیا وضعیت فکری روزگار پیدایش بابیه و بهائیه، شباهتی به وضعیت کنونی ما دارد؟
شما در پرسش خود، پاسخ را داده اید. بله. محرّکهای سیاسی ای که بابیه و بهائیه را به وجود آورد، به محرّکهای جنبشهای منحرف مهدوی در روزگار ما، شباهت دارد. این جا باید توجه کرد، بعضیها دوست دارند دلیل پیدایش این جنبشها را بر مذهب شیعه و اعتقاد به مهدی موعود(ع) تحمیل کنند. این اشتباه است. زیرا –همان طور که گفتیم- اگر چیزی، امکان سوءاستفاده و بهرهبرداری نادرست را داشت، معنیاش این نیست که باطل است.
بله، اکنون هم انگلیس و صهیونیست در این جنبشها نقش دارند. نشانِ پرچم احمد الحسن، [مهدی دروغین بصره] ستاره داود است. او میگوید این ستاره مقدس است، از یهود و اسرائیل با احترام نام میبرد، و به عراقیها اشکال میگیرد که چرا پرچم اسرائیل را زیر پا میاندازند. این یعنی چه؟ یعنی وهابیان -که هزینههای او را تأمین میکنند- این را با موساد شرط کردهاند. چون اکنون تقدیس این ستاره یعنی تقدیس اسرائیل.
حمایت دشمنان از نقاط ضعف و مقولات منحرف درون شیعه
خب یک زمینۀ فرهنگی وجود داشته که روس و انگلیس توانستهاند اینها را از آن دربیاورند.
بله. هنگامی که دشمنان ما میخواهند در جامعۀ ما، فعالیت تخریبی انجام دهند، قاعدتاً روی نقاط ضعف ما دست میگذارند. هنگامی که میخواهند باور مهدویت را تخریب کنند، در قم و تهران و مراکز شیعهنشین، میگردند و مقولات منحرف مهدویت را پیدا میکنند، افرادی را که هوس تأسیس جنبشی به نام مهدی(ع) در سر دارند، پیدا میکنند. سپس آنها را تشویق و حمایت میکنند. مثلا هنگامی که میبینند رئیس جمهور یا فلان عالم، دارد افکار ویژه ای را دربارۀ امام مهدی(ع) مطرح میکند، بررسی میکنند تا ببینند آیا این افکار، میتواند پایۀ یک جنبش مهدوی در جامعه بشود و جامعه را تا جنبش را به هدفهایی که میخواهند برسانند؟
خب ما که نمیتوانیم عوامل خارجی را تغییر دهیم، نمیتوانیم روسیه و انگلیس و صهیونیست را عوض کنیم، پس بیاییم خودمان را اصلاح کنیم تا آنها هم نتوانند سوءاستفادهای کنند.
این حرف خوبی است. ولی فقط تئوری است، عملی نیست. ما نمیتوانیم از پیدایش جنبشهای منحرف به نام مهدی(ع) صد در صد جلوگیری کنیم. اما بله، میتوانیم مردم را آگاه کنیم تا منحرفان، طرفداران زیادی پیدا نکنند و از یارانشان کم شود.
مشکل از امید نیست، امیدواری عاقلانه، یک اصل است
اصل اعتقاد را هم که نمیتوان حذف کرد.
هرگز. میگویند شما امید به مردم ندهید، مأیوسشان کنید، بگویید شاید ظهور پنج هزار سال دیگر باشد! نه، این درست نیست.
یک نفر در برنامهای [در تلویزیون] میپرسید: شما از کجا میدانید آغاز ظهور چه وقتی است؟ گفتم: خیلی خب؛ احتمال این که پنج هزار سال دیگر باشد هست، ولی احتمال این که فردا باشد هم هست. گفت: بله. گفتم: خب چرا میخواهید من روی آن پنج هزار سال تأکید کنم؟ این درست نیست.
یعنی نمیتوان گفت امید را حذف کنیم، یعنی امید، زمینه این انحرافات نیست؟
نه، نمیتوان این پدیدهها این گونه فهمید که تقصیر تماماً از ماست و ما زیاد امید دادهایم. این اشتباه است و سادهلوحی است. امید، ضروری است. امید، یکی از پایههای دین و مذهب ماست. روایت شده که شیعیان با امید پرورش مییابند. «علی بن یَقطین» متفکری مهم و وزیراعظم هارونالرشید بود. او میگفت: اگر بگویند مهدی هزار سال دیگر میآید، شیعیان ناامید و نابود میشوند، بگویید نزدیک است، نزدیک است، امید داشته باشید. شیعیان به امید زندهاند، پرورش مییابند.
این سخن که امید دادن زیان دارد، اشتباه است؛ اما باید امید را توأم با عقلانیت به مردم عرضه کرد. همان طور که عقلانیت توأم با ناامیدی درست نیست، امید بدون عقلانیت هم درست نیست. بله؛ برخی از سخنرانان و منبریان به خطا میروند و در سخنانشان، جنبۀ امید بر عقلانیت غلبه میکند. قاعدۀ درست این است: باب امید باز است، ولی توقیت ممنوع است.
فایدۀ امید برای فرد و جامعه: «آن جا چراغی روشن است»
ولی بعضیها امیدواری را غیرواقع گرایانه میدانند.
احتمالاً اصحابِ این روش، خود، افسرده و ناامیدند. شاید به سن یأس رسیدهاند. باورشان این است که عصرِ ما، عصرِآمدن امام مهدی نیست، «احتمال» این که عصر او باشد هم نیست. اینها حاضرند -و خوشحال هم میشوند که- به مردم بگوییم نه، نه، خبری از امام مهدی نیست و پنج هزار سال دیگر میآید.
اینها به دلیل این که «مبادا به اشتباه بیفتیم»، میخواهند ناامیدی را در جامعه رواج دهند. حال آن که ما میگوییم امید به آینده، برای حرکت جامعه امری ضروری و مفید است، حتی اگر این امید، به زودی تحقق نیابد.
چرا امید مفید است؟
ائمه به ما گفتهاند. و سخن ائمه، سخن خدا، و عقل و حکمت است.
حتماً روی حسابی گفتهاند؛ شما فکر میکنید دلیلش چیست؟ یعنی چه کارکردی دارد؟ چه سودی میرساند؟
اصلا انسان دو روش دارد: روش ناامیدانه و روش امیدوارانه.
کسی که میگوید من کاری به این حرفها ندارم، چطور؟
یعنی ناامید است. رو به ناامیدی دارد. ما از روش قرآن و اهل بیت(ع) میفهمیم که گفتهاند [عصر امام] نزدیک است، نزدیک است. «عَسَی أن تَکونَ قریبا، عَسیَ أن تکونَ قریبا». مانند حالت انتظار مرگ؛ حتی به یک جوان، اگر بگویید مرگ ممکن است نزدیک باشد، ممکن است نزدیک باشد، برای بهبود شخصیتش بهتر است، برای اصلاح جامعه هم بهتر است.
یعنی انتظار مهدویت را به انتظار مرگ تشبیه میکنید؟
برای اصلاح انسان بله. از یک بُعد بله. به این معنی که ظهور امام مهدی(ع) نیز، مانند مرگ، حتمی است. بله، زمان آن را نمیدانیم. اما باید حساب آن را بکنیم. در برنامههایمان امکانش را در نظر بگیریم، و امیدوار باشیم که نزدیک باشد.
بیشتر توضیح دهید. این خیلی جالب است.
ببینید، انسان در جامعه خیلی صدمه میبیند، خیلی در ظلم و فشار است. دائم چیزهای منفی، منفی، منفی. ولی با خود میگوید با این که بدی زیاد است، اما حتماً پیش روی ما نور است. با آن که در دور و برش تاریکی میبیند، میگوید ولی یک نوری، یک چراغی آن جا هست. چراغ کجاست؟ ان شاءالله نزدیک است، ان شاءالله نزدیک است. این طرز فکر، به شخصیت انسان تعادل میدهد و او را حفظ میکند.
واکنش ما به مدعیان ارتباط با امام زمان: یا معجزه یا مجازات!
سؤال بعدی ما این است: در جامعه امروز، باید چه مؤلفههایی را رعایت کنیم تا دچار آسیبهای سوءاستفاده از مهدویت نشویم؟
نمیشود هرگز دچار نشد. جامعه، قابل آسیب هست. تمام جوامع بشری چنین آسیبهایی را دارند.
یعنی اصلِ این آسیبها گریزناپذیر است.
البته. آسیب، همیشه هست. طبیعی است. وقتی میبینیم از توحید سوءاستفاده میکنند، نمیتوانیم توحید را لغو کنیم. این آسیبها را فقط می شود کم کرد.
راه حل در رعایت حُکم شرعی است: از مدّعی معجزه بخواهید!
چگونه؟ باید چه کنیم تا آسیب کم شود؟
باید احکام شرعی را رعایت کنیم. «الامام، یُعرَفُ بِالنَّص و المعجِزة»، «امام، یا با نص شناخته میشود یا با معجزه». باید به مردم یاد بدهیم که هر کس ادعای ارتباط خاصی با امام مهدی دارد، مثلا میگوید سفیر اوست یا پسرش است یا خودش است، به او بگویند: معجزه نشان بده!
بله، وقتی نص ندارد [=حدیث صریحی در تأیید او وجود ندارد]، پس باید معجزه نشان بدهد.
به مردم بگوییم تا یک نفر آمد و گفت «من از طرف امام مهدی به شما میگویم این کار را بکن» به او بگویید «صبر کن. به امام مهدی بگو من این را نمیپذیرم و از تو معجزه میخواهم.» چه معجزه ای؟ مثلا مرگ «ناتانیاهو» در روزی مشخص! تمام شد.
میتوانیم معجزه را تعیین کنیم؟
بله حتماً. بگویید «برو به امام مهدی بگو اینها نمیپذیرند و میگویندتو دروغگویی. اگر راست میگویی معجزه بیاور». همین. این فرهنگ را باید به مردم آموخت. ادعاهای خالی را نپذیرید.
تمام ادعاهای ارتباط با امام زمان (ع) دروغ است، مگر خلافش ثابت شود
یعنی پیشفرض این است که همۀ این ادعاها کاذب است، و اصل بر دروغ بودن است، مگر این که خلافش ثابت شود.
بله. حتماً. نه فقط ادعای مهدویت، حتی این که ادعا کند من از طرف امام مهدی آمدهام و این سخن را میگویم. همین که بگوید امام مهدی به من گفت ابلاغ کن، یعنی «ادعای سفارت»، و شرعاً معجزه میخواهد.
حتی در خواب؟
خواب یا بیداری فرقی نمیکند. چه خواب، چه بیداری. حتی اگر گفت امام گفته این را به فلانی بگو، حتی اگر بگوید در خواب مرا منصوب کرد. یعنی من از طرف امام مهدی به شما میگویم و این یعنی ادعای سفارت.
هر کسی که باشد؟ هر پیغامی؟ معجزه میخواهد؟
بله، حتماً. حتماً.
به خوابها اعتماد نکنید، مراقب ادعای سفارت باشید
حتی کسی که ادعا ندارد امام را دیده. فقط میگوید من خواب دیدهام که امام زمان چنین میگفت؟
حتی اگر پنجاه تا خواب ببیند. توجه کنید. بعضیها این گونهاند، مستقیم نمیگویند، به شیوۀ کج میگویند! مثلا یک خانمی بود، در قطیف [شرق عربستان]. خانمجلسه ای بود. مجلس بر پا میکرد. آمد گفت امام را در خواب دیدم میگفت این کار را بکنید، این کار را نکنید. باز آمد گفت امام در خواب به من گفته... کم کم، ادعا کرد که هر روز –در بیداری- با امام ملاقات میکند و تمام حرکات و سکناتش به دستور امام است. جریانی به راه انداخته بود.
سپس با من تماس گرفت و گفت: «من نمایندۀ امامم. مرا به قم دعوت کنید و به علما معرفی کنید.» گفتم: «قم آمدن ندارد. اگر نماینده هستی، معجزهای درست و حسابی نشان بده. بگذار جهان بداند امام تو را فرستاده.» و کم کم ساکت شد.
خب این دارد ادعای سفارت میکند، ولی سفارت توسط خواب. خواب یا بیداری فرقی نمیکند. وقتی از زبان امام میگوید این کار را بکنید یا نکنید، این ادعای سفارت است.
حتی برای کاری کوچک؟
حتی کار کوچک. یک نفر در بحرین [از طرف امام] به مریدانش میگفت جوراب نپوشید. بعدا کم کم شروع کرد که مثلا شما خانمت را طلاق بده، بده به فلانی. بله. این گونه است. هرکاری میکنند. از همین جا هم شروع میشود. «حرکة السفارة»، همین است.
مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان (ع)، باید تعزیر شوند
پس به نظر شما، برای این که این آسیبها کمتر شود...
احکام شرعی را اجرا کنید. ما مأموریم هر ادعای سفارتی را تکذیب کنیم.
همچنین هر ادعای امام مهدی یا فرزند امام مهدی بودن را. هرکس ادعایی کند، پیش از هرچیز به او میگوییم «مواظب باش! برو به امام بگو قبول نکردند، گفتند ما معجزه میخواهیم، و اگر معجزه نیاوردی تأدیبت میکنیم؛ تنبیه بدنی!»
یعنی مثل حد قذف [دروغ و تهمت ناموسی]؟ یعنی حکم دارد؟
بله، بله، شلاق دارد.
حد دارد؟
حد نه، تعزیر دارد. تعزیر کمتر از حد است، حد هشتاد ضربه است، تعزیر مثلا سی چهل تاست، تعدادش موکول به نظر قاضی است.
پس به نظر شما مدعی دروغین را باید به دادگاه برد و تعزیر کرد.
بله. حتماً.
پس اگر کسی ادعایی کرد، حتی در حد خواب و پیغام ساده، باید از او معجزه خواست، وگرنه باید تعزیر شود.
حتماً، حتماً.
مشکل اصلی، عرفان کاذب است
دیگر چه پیشنهادی دارید؟
باید سطح عمومی فرهنگ جامعه را بالا ببریم.
یعنی چه؟ چطوری بالا ببریم؟
در ایران، این حالت عرفان کاذب، زمینه مهمی برای این ادعاهاست.
یعنی چه؟
یعنی مثلاً از عرفان کاذب پرده برداریم. عرفان دروغ، مهمترین زمینه رشد این ادعاها است.
عرفان کاذب یعنی چه؟
متأسفانه باید گفت، بیشترین عرفانی که اکنون در ایران منتشر است، عرفان کاذب است. عرفان کاذب نوعى از خودخواهی است.
کسی که فکر می کند مثل خداست، چرا فکر نکند مثل امام زمان (ع) است؟
ببینید؛ عرفان چند نوع است: یکی روش «تعذیب الذات» که سختگیری و شکنجه و خود آزاری است روش ریاضتهای هندی است؛ یکی هم روش «تقدیسُ الذات» که اکنون در ایران معروف است و به طالب یاد میدهند که شما قدرت هاى بالا دارید. این قدرت ها را بالفعل کنید.
الآن این عرفانی که برای رسیدن به اغراض خود آن را به امام خمینی (قدس سره) نسبت میدهند، این گونه است که به فرد میگوید: «تواناییهای عظیمی درون تو هست، تو میتوانی به بالاترین مقامات و درجات عالیۀ امامان و پیغمبران(ع) برسی، عالم اکبر درون توست، تو میتوانی در خدا فنا شوی، تجلی خدا شوی، مظهر اسما و صفات خداوند باشی!
اینها را به کسی میگویند که اهل گناه است و حتی نمیداند واجباتش را چگونه باید انجام دهد، این را به کسی میگویند که نه دین را میفهمد، نه زندگی را. او را باد میکنند، آن بیچاره هم خیال میکند که واقعا به درجۀ عالیهای رسیده، در حالی که در سلوک شرعی، همچنان زیر صفر است.
چنین کسی کاملاً آماده است که ادعا کند با امام مهدی(ع) ارتباط دارد، یا مانند خود اوست و میتواند به نام او سخن بگوید.
بعضی متون را میآورند تفسیر غلطی از آن ارائه میدهند. مثلا میگویند «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه» به این معنی است که خدا را از راه تأمل در خودت بشناس. در حالی تفسیر صحیحش یعنی هر کس نقص خود را بفهمد، به کمال خدا پی میبرد، ناتوانی خود را بفهمد، به قدرت خدا پی میبرد. نه این که خودش شبیه خدا میشود.
راه شناخت خدا، مشخص است. تأمل در خود کافی نیست. خدا از راه پیامبر و امامان شناخته و پرستش میشود. خدا برای هدایت ما، برای آموزش ما، معصومان را فرستاده، نه این آقا و آن آقای جایزالخطا را.
من از یکی از آقایانِ قم یک سخنرانی شنیدم؛ از یکی از آقایان معروف در فلسفه و عرفان، که از مسؤلان حوزه و مؤید نظام است، در تلویزیون رسمى، مراحل ترقّی انسان را میگفت. چند مرحله گفت و زود رسید به فناء فی الله! خدایا! فناء فی الله! فانی میدانید یعنی چه؟ یعنی کسی که از خودش ذات و ارادۀ شخصى ندارد.
«و ما رَمیتَ اذ رَمیت» بشود.
یعنی حجّتش میشود حجّتِ پیغمبری. میگوید فلان شخص به درجه فناء فی الله رسیده. ماشاء الله! ماشاء الله! خیلی خوب است! حالا این شخص را یک اذیتی بکن، ببین چه میشود! مثل مار میشود!
فناء و این حرفها دروغ است، لقلقة اللسان است. کدام فناء؟ چه فنایی است که من تابع خواستههای خودم باشم؟ اگر خانه یا زندگی یا غذایم یا شهرتم یا فلان را به هم بزنند، ناراحت بشوم.
فناء یعنی حضرت زهرا(س) «رضای او، رضای خداست»، از خودش اراده و خواستی ندارد، ارادهاش اراده خداست. وقتی پیامبر میفرماید «انّ اللهَ لَیَرضَی لِرِضا فاطمة و یَغضَب لِغَضَبها»، یعنی خودش ارادۀ ذاتی ندارد، اگر ناراحت شود، یعنی اراده خدا در چهرهاش هویدا میشود.
دو نمونه از مردم سادهای که در پی شناخت امام زمان (ع) از راه عرفان بودهاند. نمونه میآورم: چند نفر از عراق آمده بود. گفت: «ما امام زمان را «به عبودیت» شناختهایم، «به ولایت» هم شناختهایم، فقط مانده «به نورانیت» بشناسیم تا معرفتمان کامل شود.» گفتند: «گفتیم بهترین کسی که میتواند امام را «به نورانیت» به ما یاد بدهد، فلانی [=کورانی] است. ما آمدهایم پیش شما.»
خب معرفت توسط نورانیت، اصلش درست است. در تفسیر آیه: «اللهُ نورُ السمواتِ و الارض، مَثَلُ نورِهِ..» آمده است که«الامام نور الله فی الارض» امّا... اینها هفت هشت نفر بودند. گفتند ما حاضریم و برنامه میخواهیم. چند جلسه، هر وقت که شما بگویید، حتی دوی بعد از نصفه شب. هر کجا، خانۀ شما، حرم، جمکران، هر کجا. شما مکان و زمان را انتخاب کنید ما ان شاء الله خدمتتان میآییم.
خب. از آن آقا چند سؤال کردم. میخواستم اصحابش را بشناسم. از دومی و سومی هم سؤال کردم. با آنها صحبت کردم، اما رئیس گروه، دوست نداشت که من با آنها حرف بزنم.
یعنی دوست نداشت شما مستقیماً با اصحابش مواجه شوید؟
بله. من به این نتیجه رسیدم که او دروغگویی عامی است. حتی به یکیشان میخورد که دزد باشد! به یکیشان میخورد اصلاً نماز نخواند، به یکی میخورد آدمی بسیار ساده مثلا کارگر سبزی فروشی باشد.
به آنهاگفتم: «بسیار خب، من ان شاءالله حاضرم. ولی شرطی دارم. از شما امتحانی میخواهم: شش ماه بروید، تمام واجبات شرعی را انجام بدهید، هیچ کار حرامی هم مرتکب نشوید، بعد از شش ماه، اگر موفق شدید، بیایید این جا، ان شاءالله چشم.»
رفتند و دیگر نیامدند؟!
[با خنده] بله!
یک نمونه دیگر میآورم: خانمی از عربستان آمده بود قم. به من میگفت آمده است تا اهل عرفان بشود و در زمرۀ یاران خاص امام مهدی(ع) دربیاید. میگفت در آن سیصد و سیزده نفر، پنجاه زن است، آمده است که جزو آنها بشود.
میخواست نزد آیتالله مصباح وآیتالله بهجت درس عرفان بخواند. به او گفتم بچه هم داری؟ گفت بله. دو سه بچه داشت. گفتم پس چطور آمدهای؟ بچههایت را چه کردهای؟ گفت که شوهرش را متقاعد کرده بچهها را نگه دارد و خودش آمده این جا. که چه؟ که میخواهد سطح عرفانی خود را رشد دهد تا به فلان مقام برسد.
مصادرۀ مقام معصوم به نفع افراد جایز الخطا
اصل این عرفان کاذب همین است: مقامات اهل بیت(ع) را مصادره میکنند، میدهند به این شیخ و آن شیخ و این آقا و آن آقا. میآید به مردم میگوید: بیایید مرید ما باشید، ما شما را میبریم بالا. چه؟ به مقام حضرت زهرا(س) میخواهند برسانند.
این دروغ است. این عرفان، دروغ و خطرناک است. جلوی «این» را بگیرید. این کمتر از ادعای مهدویت نیست. این زمینهای برای هزار ادعاست که یکیشان مهدویت است.
این که کسی خودش بگوید دارای مقامی بالاست، به دور از تقواست
مگر نمیگوییم ائمه الگوی ما هستند؟ وقتی میگویند این الگوست، یعنی شبیه این شو، مثل این باش.
اولاً، کسی که درجه ای از تقوای اهل بیت و معصوم را داشته باشد، نباید خودش این را دربارۀ خودش بگوید. دیگران باید بگویند.
مگر ائمه خودشان جایگاه خود را نمیگفتند؟
آن امام معصوم است. بالاتر از اینهاست. امام اصلا استثناست. امام گاهی تکلیفش است که بگوید تا اتمام حجت کرده باشد.
کسی غیر از امام اگر به جایی رسید تکلیف ندارد بگوید؟
نخیر. وانگهی؛ ما میگوییم: در این ادعاها، اصل، دروغ و خیال است، مگر آن که خلافش با قطع و یقین ثابت شود.
خب بعضیها کراماتی هم دارند. میخواهم مرز اینها را با معصومان، معلوم کنید.
این را قاطی میکنند. وقتی اینها را قاطی ائمه میکنی، ادعای مهدویت و یاری امام مهدی زیاد میشود. این عرفان دروغین را حذف کنید. هرگز غیر از معصوم، فانی فی الله نداریم، کسی که تمام اردهاش ارادۀ خدا باشد نداریم. آن که این مقام را ادعا میکند، دروغ میگوید.
مدّعیان هنگام عمل، دروغ خود را نشان میدهند
خب وقتی کسی ادعا میکند چه کار باید کرد؟ بر فرض الآن یک نفر میآید، یا خودش ادعا میکند، یا با واسطه میشنویم که مدعی مقامی است، منِ نوعی، چه واکنشی باید نشان بدهم؟
امتحانش کن. اندکی اذیتش کن، اندکی غیبتش را کن، ببین چه میکند.
یعنی اخلاقش را بسنجم؟
امتحانش کن به مال، به ذات، به حیثیت، به هر چیز، ببین چه کار که نمیکند!
کدام فنا باباجان؟ اوه! نَعوذُ بالله! بعضی از اینها آدم میکُشند! میکُشند! یک به اصطلاح عارفی بود -از همین نوع- وسط نماز و عبادت بود، آمدند به او گفتند فلانی را که از مخالفان تو بود و از قبیله دیگر بود، گرفته ایم، چه کارش کنیم؟ آن عارف، همان طور که الله اکبر میگفت، این طور [به گردنش] اشاره کرد که بکشیدش. این فناء فی الله است؟ این دروغ است، این حرف است، لقلقة زبان است.
این عرفان دروغین را باید از جامعه پاک کنیم. آن وقت زمینه ادعای مهدویت هم خیلی کم می شود.
در ایران، تعریف و تمجید افراطی، فراوان است
پرسش بعدی دربارۀ جعل اصطلاحات جدید است. این اصطلاحات چقدر با اصول اعتقادی تشیع دربارۀ مهدویت ارتباط دارد؟
این که این پدیدهها را آسیبهای مباحث ظهور بنامیم، نادرست است. سرچشمۀ آن، از مباحث ظهور نیست. اصل تمام این ادعاها، روش نادرست در عرفان و غُلُوّ در مورد اشخاص است.
یعنی بت کردن دیگران؟
بله. در ایران به فرد بسیار احترام میگذارند. حتی در مورد یک فرد، فعل جمع به کار میبرند. این احترام، گاهی مثبت و ارزنده است، ولی گاهی هم به افراط میرود و مشکلساز میشود. حتی در مورد یک مسئول. اینجا وقتی کسی عاشق یک مسئول میشود، غلو میکند و غلو میکند و از او بت میسازد. اگر عاشق خودش شود نیز همین کار را میکند.
چگونه میشود از این جلوگیری کرد؟
روش عرفانیای که ما الآن در حوزه داریم، باید نقد و بررسی شود. وقتی به طلبه میگوییم اگر خودت را بشناسی، از راه نفس و تأمل در خود، به خدا میرسی، این روش خطرناکی را ارائه میدهد. این را باید بفهمانیم به طلبه. اینها دارد تلقین میشود به طلبه. و مشکل ما از این جا نشئت میگیرد.
یک عرفان کاذب درست میکنند، میچسبانند به امام خمینی، برای اهداف و اغراض خودشان. یا به کسی نسبت میدهند که اصلا خودش خبر ندارد، مثل مرحوم آقای بهجت.
کراماتی که به آیتالله بهجت نسبت میدهند: به داستانهای بیسند اعتماد نکنید
یعنی حرفهایی را به آیتالله بهجت نسبت میدهند که خودشان هم خبر نداشتند؟
ابداً. خبر نداشت. چقدر ادعاهای مختلف دربارۀ مرحوم آیتالله بهجت مطرح است. من دربارۀ اینها تحقیق کردم. یک نفر را فرستادم که پرسوجو کند. گفت والله من رفتم نزد دفترش، پسرش، شاگردان مخصوصش، پرسیدم، اصلا این خبرها نبود، از قصههای کرامت، هیچ خبری نبود. «شنیدهایم شنیدهایم» زیاد است. خبرهای با واسطه، ماشاءالله زیاد است. ولی چیزی که مستند باشد، نه. اگر بپرسند خودت این کرامت را دیدهای؟ با چشم خودت از آقای بهجت دیدی؟ میگوید نه، از کسی شنیدهام. خب این کسی که میگویی کیست؟ میروم پیشش میگوید از کسی دیگر شنیده ام. همین جور... [شاخ و برگ پیدا میکند.] معنی این چیست؟ یعنی روش غلوی دربارۀ اشخاص، بزرگ کردن بیجای اشخاص هست.
فکر میکنید دلیلش چیست؟
دلیلش همین روش عرفانى غلط است. اهداف سیاسی را نمیدانم. من میدانم این پدیدهها در جامعه ایران باید معالجه شود. این پدیده باید معالجه شود. مثلا مدتی هم ما گرفتار «رجب الخیاط» بودیم.
جریان رجبعلی خیاط در کشورهای عربی
جریان «رجبعلی خیاط»؟
بله. جناب آقای ریشهری، چیزهایی دربارۀ آقای رجب الخیاط گفت. گفت این رجب الخیاط خیلی مهم است. او خود به رجب الخیاط اعتقاد پیدا کرد. دربارهاش کتاب نوشت و به عربی ترجمه کرد و در کشورهای عربی منتشر شد. و ما را گرفتار کرد. حالا بیا و مسئلۀ رجب الخیاط را معالجه کن. تا مدّتها از کشورهای عربی تماس میگرفتند و دربارۀ او میپرسیدند. «ولیُّ الله فی ایران»، «صاحب الکرامات». رجب الخیاط، نمونه و الگو شده بود. خواندم دیدیدم...
چه چیزی را خواندید؟
کتاب «رجب الخیاط» را. شما نخوانده اید؟! رجب الخیاط، رجب علی الخیاط. خواندم دیدم میگوید وقتی که او را [=رجبعلی خیاط را] در قبر میگذاشتهاند، شنیدهاند که صدایی به منکر و نکیر میگوید که از او حساب نکشید.
چه کسی این را شنیده؟ همان که او را دفن میکرده. معلوم نیست کیست. همین است. مثل قصههای مرحوم آقای بهجت. میگویند از فلان و از فلان نقل است که شنیدهاند.
یعنی این سوءاستفاده است؟
جناب آقای ریشهری قصدش خوب بود. ولی به هر حال، این آسیب داشت. این روش عرفان اشتباه و نادرست، نشر آن در میان مردم، نتیجهاش این شد.
اشتباه بزرگ: آمیختن مقام معصوم و غیرمعصوم: «تفاوت از زمین تا آسمان است»
یعنی این کرامات را نباید گفت؟ پس کرامات پیامبر و امامان چیست؟
مسئلۀ معصومین، چیز دیگری است. مقام معصومین-صلوات الله و سلامه علیهم- پُستی از جانب خداست. منصب و مسئولیتی از سوی خداست. پیغمبر، مقامش از خداست، مقام ائمه از خداست. یعنی از سوی خدا نازل میشود و او خودش اینها را انتخاب میکند.
اما وقتی که شما میگویید انسان میتواند به مقامات معصومین برسد، چه میشود؟ [این مقامات] میشود گیاهی و زمینی. مقاماتی که ما از پیامبر و اهل بیت سراغ داریم، آسمانی است. زمینى نیست.
پیامبر بَشَر است، اما فقط این نیست، او جنبهای بیشتر از ما دارد
پس این که میگویند پیامبر و امام الگو و اسوه است، معنیاش این نیست که ما هم باید مثل معصوم بشویم؟ الگویی که من نتوانم شبیهش شوم، چه الگویی است؟
«قُل اِنّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم، یُوحَی اِلَیّ» [=ای پیامبر به مردم بگو من بشری مثل شما هستم اما به من وحی میشود]، این دو جنبه دارد: یک جنبهاش «بَشَرٌ مثلُکُم» است، یک جنبهاش «یوحی اِلَیّ» است. خب من نمیتوانم «یوحی الی» بشوم. در بقیه، در «بشر مثلکم»، باشد. میخورم، میروم، میآیم، نماز میخوانم، اما به من وحی نمیشود.
خب «اسوة حسنه» چه؟ [آیۀ «لَکُم فی رَسولِ الله اُسوَةٌ حَسَنة» «برای شما در پیامبر، الگویی نیکو هست»]
در همین جنبه است. نه در جنبه «یوحی الی». آن را رها کن. آن مخصوص خود پیامبر است. یعنی در یک جنبه که مثل شماست، در همان جنبه هم الگوی شماست. ولی جنبه دیگرش، «خارجِ موضوعی» است و ربطی به اسوه بودن ندارد.
همین است که آیه میگوید «فی» رسول الله، اسوۀ حسنه است؟
بله، این میتواند باشد.
از صفر تا فنا در نیم ساعت!
پس این هم که ما فکر کنیم «بالقوه» میتوانیم پیامبر شویم، ولی «بالفعل» نمیتوانیم، این درست نیست؟
ابدا. این درست نیست. این تفسیری فلسفی [به معنای فلسفۀ رایج در حوزههای علمیه] است. این فلاسفه که خیال کردهاند مقام نبوت و امامت، رشد زمینی است و انسان میتواند به این مقامات برسد، به اینها بگویید که آسیب از این جا میآید. تمام اینها که ادعاهایی کردهاند، همه از این جا نشأت میگیرند. از این طرز تفکر عرفان فلسفی. از این طرز تفکر که مقامات معصومین یک ترقّی است، و هر کس که ترقّی کند میتواند امام معصوم شود.
الان ما در جامعۀ ایران، کسانی را داریم که دم از عرفان میزنند. در حوزه، تدریس عرفان هست. شنیدهام بعضى آقایان [در درس عرفان] در نیم ساعت میرسند به الفناء فی الله! تمام شد! ختم شد! سیر وسلوک الى الله، از صفر تا فنا! ظرف چند روز هم فارغ التحصیل میشود! این خیلی خطرناک است!
دلیل رواج ادعای مقامات عرفانی: «مردم» چرا میپذیرند؟
حالا بیایید از این سو بنگریم. چرا این حرفها زود میگیرد؟ چرا زمینۀ پذیرش اینها هست؟ چرا مردم زود میپذیرند و خود به دنبال چنین چیزهایی هستند؟ آیا از سر سادگی و پاکی است؟
مردم عموماً خدا را خیلی دوست دارند، دین را هم خیلی دوست دارند. آنها میگویند «دین فقط به اندازه ای که ما نماز بخوانیم و روزه بگیریم، برایمان کم است». یک چیز بیشتر میخواهند، یک کار بیشتر. مانند عرفان و ریاضت و رسیدن به مقامات بالا.
یکی از دلایل هم این است که [مدّعی] خودش میخواهد به مقامی دنیوی برسد، ولی از این راه وارد میشود. با خود میگوید: «اگر من چنین شوم، میگویند از عارفان است. سپس مرید پیدا میکنم، سپس به هدفم میرسم.»
یعنی بعضیها دنبال شهرتاند؟
نه فقط شهرت، بلکه قدرت.
از کجا بدانیم دین و مذهب چه میگوید؟
بعضیها میگویند به خاطر این است که درایران، دین، تریبون رسمی ندارد. یعنی یک متوّلی و مرجع رسمی نداریم که درست و غلط را تعیین کند و هر کس چیزی میگوید. نظر شما چیست؟
چرا داریم. «مشهور عقاید شیعه» مشخص است. ملاک تعیین درست و غلط، مرجعیت است.
ظاهراً اکنون، عقاید مشهور، یعنی عقایدی که در رسانههای رسمی بیان میشود. آیا اینها ملاکاند؟ یا منظور شما عقاید مشهور در گذشته است؟
خیر. منظور از مشهور، یعنی آن چه که در فقه شیعه و میان علمای شیعه، «شهرتِ فتوایی» داشته باشد. نه این مشهورِ تبلیغاتی. «مشهورِ فتوایی» داریم، «مشهورِ روایی» داریم، «مشهورٌ بین الخاصه» داریم، «مشهورٌ بین العامه» داریم. انواع مشهورات داریم.
این که من گفتم «مشهور عقاید شیعه»، یعنی مشهور نزد متکلّمین و علما و مراجع شیعه. مشهور متخصّصان و مراجع و متدیّنان به معنای اخص. از این جاست که میفهمیم این جزو تشیع هست یا نیست.
در این زمینه هرکس باید به مرجع اعلم رجوع کند، به مرجع دینی خودش که نظرش در عقاید، بیانگر نظر مشهور شیعه باشد.
اظهارات غیرعلمی: «ظهور صغری»؟!
نظر شما راجع به جعل اصطلاحات مفاهیم مختلف در زمینه مباحث مهدویت چیست؟ اصطلاحات و مفاهیمی چون «قواعد ظهور»، «ظهور صغری»، «انواع آمادگی برای ظهور» و...
اینها علمی نیست.
اصلاً این اصطلاح «ظهور صغری» اشکال قواعد هم دارد، ظهور مذکر است و صغری مؤنث!
بله، ترکیبش هم غلط است. میدانید چیست. ما روایتی داریم که میگوید «یَظهرُ فی شبهة لِیَستَبینَ اَمرَه» یعنی امام، پس از آمدن سفیانی و یمانی، ظاهر میشود، به ایران و عراق میآید و یارانش را میبیند. در این دورۀ شش ماهه، سخنگوی رسمی او یمانی است. نام ظهور اصغر در روایات نیامده، ولی برخی نام این شش ماه را «الظهور الاصغر» گذاشتهاند. اینها هم این اصطلاح را از این جا گرفتهاند.
این روایت صحیح است؟
روایتی معروف است، شاید صحیح باشد، چون با منطق سایر روایات تناسب دارد. میگوید امام میان مردم هست ولی ظاهر نشده و شایعاتی دربارۀ او هست. دوره ای است که زمینهساز ظهور است. ظاهراً از این روایت سوءاستفاده کردهاند و ظهور صغری را ساختهاند.
«قواعد ظهور» یا محاسبۀ ظهور با رسم نمودار!
برخی میگویند «قواعد ظهور» با نشانههای ظهور تفاوت دارد. مثلاً میتوان قواعد ظهور را از روایات استخراج کرد.
اصلاً این گوینده خودش میتواند میان قواعد ظهور و علایم ظهور تمیز کند؟ خب بفرمایید با روش علمی استخراج کنید و به ما بگویید تا ببینیم! اصلاً معلوم نیست روایت را بفهمند!
میگویند میتوانیم نمودار بکشیم و ظهور امام زمان(ع) را محاسبه کنیم.
خب یالا بیاورد! ابتدا یک کتاب علمی دربیاورد، روایات صحیحه دربارۀ ظهور را استخراج کند و بگوید که این نکته از این روایت مفهوم است و آن نکته از آن روایت، بعد، بدهد به دست مردم.
خدا وکیل است که بعضی از اینها زبان عربی را هم نمیفهمند!
من دیدم در فیضیه، آقای بنیصدر -رئیس جمهور سابق- سخنرانی میکرد. تفسیر آیه «ولاتَقفُ ما لیسَ لک بِهِ علم»، را میگفت. این آیه یعنی دنبال گمان و احتمال و ظن نرو، دنبال چیزی که به آن یقین نداری نرو. اما بنیصدر میگفت «ولاتَقِف ما لیسَ لک به علم!» یعنی اگر علم ندارید، نایستید، بروید به جلو! «لاتقفوا» را کرد «لاتقف»، و یک مطلبی درست کرد و در فیضیه گفت. من نمیتوانستم حرفی بزنم، طلبه هم ماشاء الله ساکت بودند! تقفوا از از «قَفی یَقفُو» و به معنی پیروی است، او آن را خواند لاتقِف که یعنی «توقف نکن» و تفسیرش کرد! اینها هم از همین نوعاند، از نوعِ بنی صدرند. [در عربیدانی] بهتر از بنی صدر نیستند.
اولین شرط اظهار نظر، تسلّط بر زبان است
پس ارتباط این سخنان با اصول اعتقادی شیعه چیست؟
ببینید، اینها به زبان عربی تسلّط ندارند، چه رسد به این که اصول اعتقادی را دریابند. من که زبان مادریام عربی است، الآن نمیتوانم بگویم این مادّه قانون که به زبان فارسی است، مدلولش فلان چیز است. من ابتدا باید به زبان فارسی مسلّط باشم، یعنی زبان فارسی، یا باید زبان مادریام باشد، یا لااقل زبان خالهام باشد!
«اجتهاد» در علوم انسانی و در متون و نصوص، یعنی این که انسان باید در زبان فارسی یا عربی یا... آن قدر قدرتمند باشد که بفهمد خصوصیات زبان چیست و مثلا این در زبان عربی بر فلان چیز دلالت میکند و بر چیز دیگر دلالت نمیکند. اگر کسی در این زبان متخصص نیست، نمیتواند خودش «استظهار» کند. باید رجوع کند به یک عرب و مثلا بگوید ای دبیر دبیرستان! در عربی منظور از این عبارت چیست؟ عربها از این عبارت چه میفهمند؟ سپس از او تقلید کند.
و لذا من معتقدم که خیلی از اینها که دم از نظریه پردازی میزنند، خودشان متن عربی را نمیفهمند. نه آیه را فهمیدهاند، نه متن روایت را فهمیدهاند. وقتی که زبان عربی مسلط نیستند، نه میتوانند استظهار کنند، نه میتوانند اجتهاد کنند.
اعتقاد به نزدیکی ظهور با توقیت فرق دارد
مباحث ظهور و نزدیکی ظهور چه؟ اصل اعتقاد ظهور نزد شیعه چیست؟ آنچه در احادیث و روایت متقن ما آمده چیست و چارچوب کلی آن چیست؟ به تازگی این گونه مباحث به صورتی عامیانه و البته با تبلیغ وسیع در جامعه ترویج میشود. آسیب آن چیست و چقدر به اصل اعتقادی تشیع نزدیک است؟
ظهور، شاید دوهزار سال دیگر باشد، شاید یک سال دیگر. اما اعتقاد درست به نزدیک بودن ظهور، یعنی این که من اعتقاد داشته باشم، امید داشته باشم، که احتمال ظهور در سالهای نزدیک هست، و با در نظر گرفتن این احتمال، رفتار کنم و زندگی کنم.
نزدیک بودن ظهور، مانند نزدیک بودن مرگ است
اگر دائم با این احتمال زندگی کنیم، زندگیمان تعطیل نمیشود؟ نمیگوییم خب امام زمان میآید و کارها را درست میکند، پس نیازی به کار و تلاش ما نیست؟
«امید» با «توقیت» [=تعیین وقت] تفاوت دارد. اعتقاد به نزدیکی ظهور، مانند اعتقاد به قیامت است. باید باور داشت که آخرت، نزدیک است؛ مرگ، نزدیک است. و بر اساس این باور باید زندگی کرد.
میشود بیشتر توضیح دهید.
روایت است که «اِعمَل لِدُنیاکَ کَأنّکَ تَعیشُ اَبَدا، وَ اعمَل لِآخِرَتِکَ کَأنّکَ تَموتُ غَدا»، «برای دنیایت طوری کار کن که گویی تا ابد زندگی خواهی کرد، و برای آخرتت طوری کار کن که گویی فردا خواهی مُرد.» طوری کار کن که انگار فردا قرار است بمیری.
اعتقاد ما به امام مهدی(ع) به گونه ای است که انگار فردا میخواهد بیاید. در عین حال، این به معنای تعیین وقت هم نیست. همان گونه که فعالیت با توجه به احتمال نزدیکی مرگ یا آخرت، به معنای توقیت مرگ یا توقیت قیامت نیست.
تطبیق روایات بر شخصیتهای معاصر: اگر تطبیق منجر به توقیت شود، حرام است
پرسش بعدی ما دربارۀ تأویل نشانهها و تطبیق روایات است. یعنی مطابقت دادنِ افراد ذکر شده در احادیث بر افراد معاصر. این نیز از آسیبهایی است که اکنون بسیار زیاد شده است و یکی از مستندات مدعیان برای این تطبیقها، کتاب شماست. نظر شما در این باره چیست؟
ما برای تطبیق، قاعده داریم. تطبیق نباید منجر به توقیت شود. زیرا توقیت، حرام است. وقتی کسی میگوید: «فلانی خراسانی است» یعنی چه؟ یعنی امام زمان میبایست در طول حیات فلانی ظهور کند. چون «خراسانی»، حتماً همزمان با ظهور امام مهدی خواهد بود. پس وقتی میگوییم فلان آقا خراسانی است وقرار است پرچم را به دست امام زمان بدهد، این توقیت است.
خب شاید فلان آقا هم هزار سال عمر کرد.
[با خنده] نه... این طبیعی نیست. چنین چیزی نداریم. تطبیقاتی که موجب توقیت شود، «مَنهیٌ عَنه» (نهی شده و ممنوع) است.
پس هیچ یک از اطلاعاتی که شما در کتاب عصر ظهور دادهاید، توقیت نیست؟
خیر. هر تطبیقی توقیت نیست. مثلا روایت داریم که در عراق، «صاحب السفیانی»، یعنی یار سفیانی، ظاهر میشود و چنین و چنان میکند. سر هر شیعه علی بن ابی طالب را به هزار درهم میخرد. اما این نکته که فاصلۀیار سفیانی با خود سفیانی و با امام زمان چقدر است، نمیدانیم. پس تطبیق او توقیت نیست.
یعنی تطبیق شخصیتهایی که در روایات آمده است که ظهور امام را در مییابند و زمان زندگیشان به هنگام ظهور میرسد، توقیت ظهور است و حرام میباشد، ولی تطبیق نشانههای کلی دوران ظهور، که فاصلهاش با ظهور امام معلوم نیست، توقیت نیست.
بله. همین طور است. حتی شخصیتهایی هم که فاصله شان با ظهور امام زمان مشخص نیست [مثل همان یار سفیانی]، تطبیقشان توقیت نیست و اگر دلیل قطعی وجود داشته باشد، اشکال ندارد. ولی تطبیقی که منجر به توقیت شود، اشکال دارد.
به کارگیری علوم غریبه و تأویل و نجوم برای محاسبۀ زمان ظهور
یک نکته دیگر: گاهی میبینیم که میگویند فلانی همان یمانی است، در حالی که او نه اهل یمن است، نه کاری به یمن دارد؛ یا میگویند فلانی شعیب بن صالح است، در حالی که نه نام خودش شعیب است، نه نام پدرش صالح؛ یا روایت داریم که فلان شخص، یک چشم خواهد بود، اما روایت را بر کسی که دو چشم سالم دارد منطبق میشمارند و روایت را تأویل میکنند. این را چه میفرمایید.
این بازی است. یعنی گمان و احتمال است.
یا مثلا میگویند حساب کردهایم و با حساب اَبجَد و جُمَّل و چه و چه به این مطالب رسیده ایم. مثل آقای فلان که کتاب نوشته و در اینترنت منتشر کرده و میگوید امام در سال 2015 ظاهر میشود و غیره و غیره.
به اینها میگوییم ما نمیتوانیم اعتقادات خود را بر پایه گمان و احتمال بگذاریم. این حساب اعداد و حساب حروف و جمّل و یا فلک یا نجوم و مانند آن، همه -حداکثر- موجب احتمال است. بیشتر از احتمال نیست.
آخر میگویند در گذشته، برخی علمای بزرگ، اهل این علوم غریبه بودهاند.
شما ائمه را بگویید. ما پیرو پیغمبر و امامان معصوم هستیم. یک روایت از امام معصوم بیاورید که به این چیزها اعتماد کردهاند. به کار منجّمان و کارهای احتمالی، کار نداریم.
پس این همه علما، مانند شیخ بهایی، سید بن طاووس و... که به علوم غریبه پرداختهاند، اینها چه؟
بله، امور زیادی را به آنان نسبت دادهاند، ولی ظاهراً چیزی ثابت نشده. اما حتی اگر بخشهایی از آن درست باشد، باعث نمیشود بگوییم «تنجیم» درست است. و این نه موجب صحیح دانستن توقیت میشود، نه جواز توقیت. اگر هم دیدیم عالمی به تنجیم و حسابات اعتماد میکند، به او میگوییم: «کَذَبَ المنجّمون ولو صدقوا»، «منجّمان دروغ میگویند، حتی اگر سخنشان راست درآید.» امیرالمؤمنین(ع) میخواست به جنگ برود. منجّمی گفت: «یا امیرالمومنین شکست خواهی خورد، حرکت نکن». امّا امیرالمؤمنین گفت حرکت میکنم و طوری نمیشود. و رفت و بر خوارج پیروز شد.
نظرتان دربارۀ بیان کرامات و منامات (خواب و رؤیاها) چیست؟
اینها هم بیشتر از احتمال و گمان نیست. ما نمیتوانیم امور و دین و اعتقاداتمان را بر پایه گمان بنا کنیم.
عقل و عواطف در دینداری
دلیل ترویج اینها را چه میدانید؟
خب مردم به دنبال اینها هستند. در برنامههای تلویزیونی، دائم عده ای تماس میگیرند و فشار میآورند که یک چنین چیزی برای من دربیاورند و بگویند. از خودشان، از سر ناخوشی یا هوس.
آیا جامعه ما از عقلانیت دینی فاصله نگرفته؟
[با خنده] جامعه، از اول، از عقلانیت فاصله داشته! نه تنها جامعه ما؛ مردم جهان عموماً همین گونهاند.
خب آیا این فاصله بیشتر نشده؟ نسبت به برخی دورههای تاریخی دیگر؟
متفاوت است. ماباید عقلانیت جامعه را تقویت کنیم. مگر در کل دنیا چقدر آدم باعقل هست؟ در میان مُتدیّنان چقدر هست؟ دین داریِ متدیّنان معمولاً با عاطفه است. متدینانی که عقل دارند، کم هستند. اگر یک دهمشان عقلانی کامل باشند، خیلی خوب است.
اصلاً مگر عاطفه و دینداری عاطفی بد است؟
عاطفه خوب است، ولی عاطفی محض بد است. عاطفیِ مستند به عقل، خیلی هم خوب است.
البته تدیّن عاطفی و بدون عقل هم خوب است، اما وقتی به دو راهی میرسد، رسوا و منکشف میشود. مثلا انصار پیامبر، با این همه حماسه، همین که به حنین و تقسیم غنایم رسیدند، گفتند«رسول الله عشیرهاش را پیدا کرد و ما را فراموش کرد!» خب این چه ایمانی است؟ اینها شهید داده بودند، اما تدینشان عاطفی بود.
مگر نمیگویند «ما الدین الا الحب و البغض» (دین به دوست داشتن و دشمن داشتن است)؟
خب باشد. ولی گاهی به دو راهی میرسد. حب و بغض اگر مستند به عقل باشد، اگر شخص با پای عقل به این حب و بغض رسیده باشد، این مطلوب است.
عاقل بودن در این جا یعنی چه؟
یعنی مثلاً وقتی میدانم اگر کاری را انجام دهم، به بهشت میروم، پس با اصرار آن را رعایت کنم. این عقل است.
عقل آن است که من را به بهشت جاوید میرساند. اگر از من کاری بخواهند، اگر مرا به انجام کاری مجبور کنند، ولی بدانم این کار من را به جهنم میبرد، با منطق مقابلش میایستم و میایستم و زیر بار نمیروم، تا وقتی که بمیرم. این عقل است.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند آیا معاویه عقل داشت؟ فرمود «چیزی شبیه عقل داشت که عقل نبود. زرنگی بود.» معاویه چهل سال زحمت کشید، آخرش حکومت را داد به دست پسری نادان که آن را تار و مار کرد و بنیسفیان را بدنام کرد. این عاقلانه نبود. از امام صادق پرسیدند این چه بود در معاویه؟ گفت این شبیه عقل بود [زرنگی بود]، ولی عقل نبود. «العقلُ ما عُبِدَ بِهِ رَحمان و کُسِب بِه الجَنان». عقل چیزی است که انسان را عاقبت به خیر میکند.
فعالیتهای آیتالله کورانی عاملی در زمینۀ مهدویت
شما آثار مهدوی خود مانند «عصر الظهور» و «معجم أحادیث الإمام المهدی(ع)» را در اوایل انقلاب اسلامی ایران نوشته اید. آن زمان چه دغدغهای باعث شد شما دست به قلم ببرید و این آثار را به جامعه ارائه کنید؟
فعالیت من دربارۀ مهدویت، منحصر به آن سالها نبود. در سال 2006 المعجم الموضوعی (دانشنامۀ امام مهدی)، و چند ماه پیش «دجال البصره» را -دربارۀ مهدیان دروغین در عراق بعد از صدّام- نوشتم. به علاوۀ برنامهها و سخنرانیهایی در ایران و کشورهای عربی و اروپایی داشتهام.
این تصور که تأکید من بر مهدویت، مختص به اوایل انقلاب و بعد از آمدن به ایران بوده، درست نیست.
انقلاب اسلامی ایران همان تغییر موعود در مشرق است، گرچه تماماً بر حق نباشد
اما دربارۀ ایران باید بگویم، اساساً از نظر ما، انقلاب اسلامی ایران، ارزشهایی اساسی دارد. زیرا زمینهساز امام مهدی –صلوات الله علیه- است. احادیث اهل بیت(ع) ، قومی را به تصویر میکشد که از مشرق قیام میکنند و نخستین زمینهسازان هستند. از این رو، من به عنوان یک معتقد به تشیع و معتقد به این احادیث، این دیدگاه را دارم، که انقلاب اسلامی ایران، تغییر زمینهساز برای امام(ع) است.
عموم شیعیان متدیّن در جهان نیز، به طور کلی، این دیدگاه را نسبت به انقلاب اسلامی ایران دارند. خوب است ایرانیان بدانند که شیعیان جهان، به انقلاب و جنبش آنان، به دید جنبشی موعود [=پیشگویی شده] و زمینهساز برای امام(ع) مینگرند.
البته معنی این سخن آن نیست که هر چه در انقلاب رخ داده صحیح است و همه کسانی که در آن نقش داشتهاند بر حق بوده و فرشتهاند. مسئله این است که این حرکت، موعود، و فراهمکنندۀ زمینۀ ظهور است. یعنی جریانات زمینهساز ظهور امام(ع) با این جنبش آغاز میشود.
در روایات شیعه آمده است که «امرِ» امام از مشرق آغاز میشود، در روایات سنّی آمده است که او خودش از مشرق آغاز میکند، یعنی از مشرق میآید. پس ارزش انقلاب اسلامی به این است که زمینهساز ظهور امام(ع) است. از نظر شیعیان دیندار، این گونه است.
اکنون وعدههایی تحقّق یافته که پیش از این سابقه نداشته است
پیش از این هم شیعیان در ایران فعالیتهایی داشتهاند. وقتی هم که حکومت صفویه تشکیل شد این تصوّر بود که امام به زودی ظهور میکند.
بله، در آن روزگار هم امیدوار بودند که امام(ع) ظهور کند. اما نشانه هایی که در احادیث آمده، به این روشنی رخ نداده بود. اکنون مسئله روشنتر است. نشانههایی رخ داده که در تاریخ بیمانند است؛ مانند قدرت یهود. قبلاً این چنین نبوده.
بیشتر توضیح دهید.
در توصیف نشانههای ظهور آمده است که میان مسلمانان و یهودیان، جنگ خواهد بود. این در صورتی ممکن است که یهودیان دارای دولت و صاحب قدرت باشند. و این امری است که در روزگار صفوی وجود نداشته.
از این روست که میگوییم در روزگار صفویان اشتباه کردهاند و نشانههای موعود با روزگار ما بیشتر انطباق دارد، بیشتر به اوضاع کنونی میخورد. بله، ممکن است که ما هم در اشتباه باشیم. با آن که احتمال اشتباه ما کم است. ولی حتی اگر در اشتباه باشیم، ضرر نکردهایم.
ضررش این نیست که این همه مدّعی دروغین پیدا میشود؟
مدعیان دروغین، بوده و هستند. دلیل پیدایش آن ها، امیدواری نیست. بلکه دلایل دیگری دارد که یکی از آنها عرفان کاذب است. امیدواری به ظهور امام، ضرری ندارد. ضرر –همان طور که گفتیم- از عرفان کاذب و غلو در مورد اشخاص و دزدیدن اوصاف معصومان برای اشخاص است.
نقاط ضعف اغلب آثار مهدوی
آثار و مطالعات اخیر دربارۀ مهدویت چه اشکالاتی دارند؟ باید مراقب چه جهاتی در آنها بود؟
نقطههای ضعف زیادی دارند. نخست آن که اعتمادشان به روایات غیرصحیح است. دوم آن که استنباط و اجتهادشان ضعیف است. دیگر آن که روزنامه ای [=ژورنالیستی] مینویسند، نه علمی [=پژوهشی] مانند فقه و قانون.
یعنی چه؟
برای مردم عامی مینویسند. سخنرانی [=خطابه] هستند. حرف علمی ندارند.
مگر سخنرانی اشکالی دارد؟
مثلاً میبینید که کتابی ضخیم و سیصد صفحه ای، مواد علمیاش بیست صفحه است.
یعنی انشا وتکرارشان زیاد است؟
انشا زیاد است؛ از این گذشته، بعضیهایش عوامانه است، چرتوپرت دارد؛ بعضیها خارج از موضوع است؛ بعضیها روایات ضعیف آورده و زیاد حرف میزند، بعضیها بازی میکند و... انواعش هست.
خب یک خوانندۀ معمولی، یا خواننده ای کموبیش باسواد ولی غیر متخصص، که به بازار رفته و میخواهد کتاب بخرد، باید مواظب چه جوانبی باشد؟ کسی که این کتابها را میبیند و میخواهد بخواند، چه باید کند؟یا در منبرها و سخنرانیها، از مجالس کوچک خانگی تا مجالس بزرگ. یک مخاطب عام، با این همه محصولات مختلف درمورد مهدویت چه کار کند؟
باید پرسوجو کند و ببیند بهترین آثاری که دراین باره نوشتهاند و واقعاً محقّقانه و واقعاً علمی است، کار چه کسانی است و کتابهای آنها را بخرد. وگرنه همه نوع کتابی در بازار هست. به نظر من روش عصر ظهور خوب است، اما خود عصر ظهور هم یک تهذیب و ویرایشی میخواهد.
علاقۀ من به مهدویت، به دوران نوجوانی برمی گردد
گرایش خاص شما به ویژه در کتاب عصر ظهور زمینه قبلی هم داشت؟ به عبارت دیگر آثار دیگری مثل اثر شما با این رویکرد وارد عرصه مهدویت شده بود یا کار شما ابتکاری بود؟
من خود، کتابی به این شکل ندیده بودم. من از نوجوانی [حدود 20سال پیش از انقلاب ایران] به بحث امام مهدی –سلام الله علیه- اهتمام داشتم. دربارۀ آن پرسوجو میکردم، کتاب میخواندم، میاندیشیدم و در فکر آن سر میکردم.
یادم است یک بار تقریباً 15 ساله بودم، میخواستم احادیث مربوط به امام مهدی(ع) را در «بِحار» بخوانم. کلید کتابخانهای عمومى در نجف را گرفتم و تا اذان صبح نشستم و احادیث مربوط به امام مهدی(ع) را –که فدایش شوم- خواندم. هر کتابی دربارۀ امام مهدی پیدا میکردم، میخواندم و به آن اهتمام داشتم.
فهم اسلام و برنامۀ خدا برای بشر، بدون فهم مهدویت، ناقص است
چرا تا این حد به مسئلۀ امام مهدی(ع) اهمیت میدهید؟
اساساً امام مهدی(ع) بخشی از باور هر انسان مسلمانی است. زیرا دین اسلام، به عنوان برنامهای الهی، بدون امام مهدی(ع) فهمیده نمیشود.
چطور؟
زیرا اسلام، بدون مهدی(ع) ناقص است.
آیا عاقلانه است که خدا قرنها پیامبر بفرستد، و وقتی آخرین پیامبر، رسالتش را به جا آورد و از دنیا رفت، بر سر جانشینیاش میان قبیلههای قریش اختلاف بیفتد، ابوبکر و عمر و علی(ع) ، چند سالی حکومت کند، سپس حکومتش به دست امویان و عباسیان و عثمانیان دست به دست شود و سرانجام در استانبول دفن شود و غربیان آن را بگیرند؟
این برنامۀ اسلام نیست. اسلام، دین خداست و (طبق وعدۀ خدا در قرآن) بر تمام ادیان و آیینها ظهور خواهد یافت.
فهمیدن اسلام، به عنوان یک برنامۀ الهی پیشرفته ممکن نیست، مگر با فهم «بعثت» و «غدیر» –یعنی مجموعۀ امامت که به امام مهدی پایان میپذیرد- و «دولت جهانی عدل الهی». اینها ارکان فهم اسلام اند. و این برنامه بدون امام مهدی(ع) ناقص میماند.
حدیث «خروج مردمی از مشرق» با جنبشهای پیشین تطابق نداشته
آیا کار شما ابتکاری بوده؟
نوشتههای مختلف دربارۀ امام مهدی(ع) بسیار بوده، ولیکن به این روش و سبکی که من نوشتم نه.
یعنی این انطباق با معاصر را نداشتند؟
من به جز در چند مورد معدود تطبیق نکردهام. من احتمال دادهام. تطبیق قطعى در این کتاب خیلى کم است.
به نظر من، یکی از تطبیقات قطعی، جنبش ایران است. جنبش ایران، زمینهساز و متّصل به ظهور امام مهدی است، اما با چند سال فاصله؟ پنجاه سال؟ صد سال؟ نمیدانم و تعیین وقت نمیکنم. ولیکن قطعاً حرکتی زمینهساز و موعود است؛ هرچند منحرف شود. اما تمهیدگر و تطبیق قطعی حدیثِ «مردمی که از مشرق قیام خواهند کرد» میباشد.
در تاریخ به جز این ها، مردمی را سراغ نداریم که در این شرایط با شعار امام مهدی قیام کرده باشند.
پس صفویان وسربداران چه؟ یا نوربخشیان، یا بابیان و بهائیان؟
اولاً، یا آن که به نام امام مهدی نبوده، یا جنبشهای محدودی بوده که نمیتواند منطبق با این حدیث باشد. حدیث «کَأَنّی بِقَومٍ قَد خَرَجوا مِن مَشرِق»، از تغییری بزرگ در این منطقه سخن میگوید. پیامبر فرموده که این قوم، این مردم، حق را طلب میکنند و به آنها داده نمیشود، دومرتبه حق را طلب میکنند و به آنها داده نمیشود و... ، کجا صفویان و سربداران و نوربخشیان در دو مرحله در طلب حق بوده اند؟
در ثانی، در هنگام پیدایش آن ها، یهودیان دولت و قدرت نداشتهاند [چنان که در احادیث نشانههای ظهور آمده است].
اما این هم تنها یک احتمال و امکان است.
از نظر من قطعی است. ولی به هر حال، [حتی اگر احتمال باشد] امید داشتن به آن ضرری ندارد.
عمل بر اساس حدس و گمان، تعطیل کردن شریعت است
اما مگر نگفتید که با احتمال نمیشود زندگی کنیم، امورمان را بر ظن و گمان نباید بنا کنیم؟
این که ما امور و اعتقاداتمان را بر احتمال بنا کنیم، تفاوت بسیاری دارد با آن که امیدوارانه زندگی کنیم ولی بر اساس واقعیت رفتار کنیم. ما امیدواریم ولی واقع گرا. عملکردمان بر پایۀ حدس و گمان نیست. میان این دو، تفاوت بسیاری است.
میشود دربارۀ این تفاوت بیشتر توضیح دهید؟
چه اشکالی دارد که من معتقد باشم انقلاب ایران، همان انقلاب موعود زمینهساز است، ولی طوری رفتار کنم که گویا جنبشی طبیعی و عادی است و با صرف نظر از زمینهساز بودنش برخورد کنم؟ این نه از نظر منطقی مشکلی دارد، نه از نظر سیاسی.
خطر و ضررش وقتی پیش میآید که یک مقام مسئول، بخواهد با هوس و دروغ، این باور را به کار ببرد.
مثلاً جناب آقاى... که در ایران برای امام مهدی نقشۀ راه میکشد و وسط بیابان پادگان میسازد. یا ویژگیهایی غیبی به خود نسبت میدهد و میگوید هنگامی که در سازمان ملل متحد صحبت میکرده است، همۀ شنوندگان محو او شده اند، به طوری که حتی پلک نمیزدهاند! یا یکی دیگر، که به خود نسبتِ ارتباط با امام را میدهد و میگوید جلویش برای امام جانماز بیندازند تا او پشت سر امام نماز بخواند! همۀ اینها یا وهم و خیال است، یا دروغ. من خود دیدم که در تالار سازمان ملل، مردم میآمدند و میرفتند و صحبت میکردند.
چنین مسئولی، میخواهد چیزی را که ندارد، یعنی بُعدی غیبی را به شخصیت خود بدهد. او حتی اگر بتواند افکار و برنامه های خود را مطرح کند، اما برای کشور و اعتقادات مردم کشورش، خطری محسوب میشود.
عملکرد سیاسی و اجتماعی، باید بر پایۀ مؤلفههای طبیعی و مادّی باشد
خواهش میکنم به یک قاعدۀ بنیادین توجه کنید. این جاست که سخن امیرالمؤمنین(ع) را درمییابیم: «إعمَل لِدُنیاکَ کَأنّکَ تَعیشُ أبَداً وَاعمَل لِآخِرَتِکَ کَأنّکَ تَموتُ غَدَا»، «برای دنیایت، طوری عمل کن که گویی قرار است تا ابد زندگی کنی، ولی برای آخرتت طوری عمل کن که گویی فردا خواهی مُرد.»
پس ما واقعگراییم و بر اساس واقعیت عمل میکنیم. پس اگر -به عنوان مثال- کسی گفت «بیایید وسط بیابان برای امام پادگان بسازیم»، به او میگوییم «چه کسی گفته؟ آیا امام این مسئولیت را به تو داده؟» اگر گفت «بله» میگوییم؟ «دلیلت کو؟» میبینیم که دلیلی ندارد، پس میگوییم «عمل خود را بر پایۀ احتمال بنا نکن.»
یعنی زندگی هر روزۀ خود را برنامهریزیهای دنیایی و مادی پیش ببریم؟
بله. صحیح است، درستش این است. با عوامل و مؤلفههای طبیعی و حسابهای مادی. شرع همین است. شریعت همین را میگوید. در غیر این صورت، شرع را تعطیل کردهایم و شریعت جدیدی بنا کردهایم، و انحراف از همین جا آغاز میشود.
از سالها پیش از رخ دادن انقلاب، در فکر مطالب این کتاب بودم
رویکرد شما در کتاب عصر ظهور، این سؤال را ایجاد میکند که آیا رخدادها و بشارتهایی که در دوران انقلاب اتفاق میافتاده، در تألیف این کتاب اثر داشته است؟
نه. نه. مؤثر نبوده. انقلاب ایران، فکر تألیف این کتاب را ایجاد نکرد.
یعنی میفرمایید که شما سالها پیش از این که حرفی از انقلاب ایران باشد، از سیزده چهارده سالگی، یعنی حدود سال 60 میلادی، در این اندیشه بودهاید.
بله. همین طور است. ما دربارۀ مقدّمات و حوادث زمینهساز حرکت امام صحبت میکردیم. پیش از انقلاب، دربارۀ احادیث مردمی که در مشرق قیام خواهند کرد، حرف میزدیم. به این احادیث ایمان داشتیم و هنگامی که انقلاب ایران روی داد، گفتیم خدا را شکر، این مقدمه و تمهید، همان است.
حدیث «رایات السود» و این که یاران مهدی موعود، از منطقه خراسان و دارای پرچم هایی سیاه هستند، آن قدر در میان سنّیان جدّی بود، که وهابیان مردی را به افغانستان فرستاده و سپس او را به عربستان آوردند و گفتند این مهدی است که از مشرق آمده و یاران مهدی –که باید پرچم هایی سیاه داشته باشند- طالبان اند.
عصر ظهور در چه سالی تألیف شده؟
سال1405 هجری قمری. ایّام جنگ تحمیلی.
یعنی زمان تألیف کتاب بعد از انقلاب بوده. پس ظاهراً انقلاب در تألیف آن تأثیر داشته.
از این نظر تأثیر داشته که دیدم زمان مناسبی است برای بیان آن بینش علمی ای که از قبل داشتم.
ولى یکی از اهداف من این بود که ایرانیان را متوجه قدر و قیمت این انقلاب نمایم.
مگر نفرمودید که ایرانیان خودشان انقلاب خود را به امام مهدی نسبت میدادند؟
همین طور است، احادیث مربوط به نقش ایرانیان در دوران ظهور، قبل از انقلاب هم در خود ایران معروف بود. . در کتابها و سخنرانیهای انقلابی، به اینها اشاره میشد و این اندیشه برای مردم آشنا بود، خیلیها به آن اعتقاد داشتند. .
از این گذشته، [اهمیت قیام ایرانیان در آیندۀ جهان اسلام] در کشورهای شیعه و سنی دیگر هم مطرح بود. تا جایی که در خارج از ایران و خاورمیانه، در تونس [شمال غرب آفریقا]، همان اوایل پیروزی انقلاب، روزنامۀ «الصباح» تیتر بزرگی با این عنوان زد که«النّبی(ص) یُرَشِّحِ الفُرسَ لِقیادةِ الامةِ الاسلامیة»، «پیامبر(ص) ، ایرانیان را برای رهبری امّت اسلامی، نامزد میکند» و با اشاره به حدیث «اگر علم در ثریا بود، ایرانیان به آن دست مییافتند»، پیشبینی کرد که ایران در آینده، پیشوای جهان اسلام باشد.
پس اندیشه فراهم کردن مقدمات ظهور امام مهدی(ع) در میان ایرانیان رواج داشته، و سالها پیش از تألیف این کتاب مطرح بوده است.
بله، البته. خیلی مطرح بود. سران انقلاب، بسیاری از علما و مردم، دربارۀ آن صحبت میکردند. در فضای حوزههای علمیه، هم در ایران، هم در میان متدیّنان شیعه در کشورهای دیگر، این مسئله مطرح بود.
پس بازگویی این بُعد انقلاب برای ایرانیان چه سودی داشت؟
گاهی فردی در کار مشارکت دارد، که متوجّه اهمیت کار نیست. مثلاً در انقلاب شرکت میکند، ولی انگیزهاش اقتصادی محض است، اصلا کاری به دین و خدا و پیغمبر و این کارها ندارد. من به او میگویم: ای کسی که با محرّکِ اقتصادی محض کار میکنی، آگاه باش که این کار تو، یک بُعد دیگر هم دارد. من دربارۀ فعالیت تو، اطلاعاتی به تو میدهم که تو از آن آگاه نیستی.
جنگ با دشمنان خارجی؟ نوبت ایران نمیشود
این را هم بفرمایید که منظور شما از این که انقلاب ایران به ظهور امام مهدی (ع) «متصل» خواهد بود و به ظهور میپیوندد، چیست؟
احادیثی که دربارۀ «قیام اهل مشرق و پرچمهای سیاه» وارد شده، مورد اتفاق شیعه و سنی است و قطعی میباشد. در خود این احادیث، مراحل این قیام هم بیان شده که از این قرار است:
مرحلۀ اول: اهل مشرق علیه حکومتی ظالم قیام میکنند. مرحلۀ دوم: مخالفان با آنان دشمنی میکنند، ولی اهل مشرق دربرابر دشمنان میایستند و تقاضای به رسمیت شناختن حقوق خود را دارند (یَطلِبونَ الحقَّ فلایُعطَونَه). سوم: جریان جدیدی از دشمنی مخالفان صورت میگیرد، ولی اهل مشرق دومرتبه حقوق خود را مطالبه کرده و میخواهند حقوقشان به رسمیت شناخته شود (ثُمَّ یَطلِبونَ الحقًّ فلایُعطَونَهُ).
چهارم: سپس اهل مشرق سلاح خود را به دوش میگیرند (یَضَعُونَ اَسلِحَتَهُم عَلی عَوَاتِقِهِم)، یعنی اعلام آمادگی برای جنگ می کنند. در این مرحله، دشمنان حق آن ها را به صورت مشروط به آنان میدهند. پنجم: امّا آنان شرط آنها را نپذیرفته و به کار خود ادامه می دهند؛ تا آن که سرانجام برای یاری امام مهدی (ع) قیام میکنند و پرچم کشور خود را فقط به امام (ع) میدهند (ولا یَدفَعونَها الّا اِلی صاحِبِکُم).
یعنی میفرمایید که ایرانیان از عهدۀ دشمنان خارجی برمیآیند و میتوانند مقابل آنها بایستند؟
بله، حتماً. دیگر هیچ تهاجم و حملهای به ایران نمیشود. من این را وقتی میگفتم که بعضی از مسئولان از احتمال حمله به ایران میترسیدند؛ حملۀ امریکا یا اسرائیل. این حدیث یعنی ایران از حملۀ خارجی در امان است. از ده سال قبل، از 2003 میگفتند بعد از عراق، نوبت ایران است، ولی من مطمئنم که هرگز نوبت ایران نمیشود.
تا کنون خدا ایران را از تهاجم حفظ کرده. خدا قدرتی به ایران داده که اسلحهاش تا قلب تلاویو میرسد. موشک ایرانی از غزّه به قلب تلاویو خورد، هواپیمای ایرانی به تلاویو رسید و در آسمان تلاویو بیانیه پخش کرد و رادار اسرائیل آن را شناسایی نکرد. در آن هنگام بود که امریکا به اسرائیل گفت: «حمله به ایران اشتباه است. ایران قدرت بزرگی است و بهتر است مشکلمان با ایران را با مذاکره حل کنیم».
مقام معظم رهبری، در فکر تسلیح ایران است و پیشرفت نظامی ایران را پیگیری و مدیریت میکند. من مطمئنم که او با این تفکر نظامیای دارد، خدا او را برای حفظ ایران در برابر دشمنان مهیا کرده است، و در تاریخ ثبت خواهد شد که یک روحانی سید، ایران را در معادلات جهانی، از جهان سوم به جهان دوم یا اول رساند!
ویرایش آیندۀ کتاب عصر ظهور: روایات غیرقطعی را حذف میکنم
اگر شما بخواهید کتاب عصر ظهور را دوباره بنویسید، چه میکنید؟ آیا همان طور مینویسید؟
الآن اگر بخواهم بنویسم، اولتوصیفات و عناصر قطعی در توصیف عصر ظهور حضرت را مینویسم، یعنی فقط عناصر قطعی مورد اتّفاق (المتفق علیها) را، با دلایل علمی مینویسم. سپس نشان میدهم که مورد اتفاق است که آغاز تغییرات پیش از ظهور، آغاز حرکت ظهور، از ایران است. پس از آن وارد بقیة موضوعات میشوم. نتیجه فرقی نمیکند، ولی راهش فرق میکند.
الآن بعضیها که نمیفهمند یا اشکال میگیرند، از این راه وارد میشوند. با این کار، سوءاستفاده از این کتاب کم میشود. من نوشتهام عصر ظهور و توصیف عصر ظهور را بر اساس احادیث آوردهام، نگفتهام این عصری که ما در آن هستیم، عصر ظهور است.
بله، جایی گفته نشده، ولی این مطلب از کتاب احساس میشود.
احساس بشود. ضرر ندارد. من میدانم. وقتی این کتاب را نوشتم و اسم آن را عصر الظهور گذاشتم، میدانستم که این مطلب از آن احساس میشود. ولی الآن اگر بخواهم بنویسم، اولین فصل را میگذارم «صفاتُ عصرُ الظهور»، ویژگیهای قطعی متفق علیها.
یعنی اگر بخواهید بنویسید، قطعی و غیرقطعی را مشخص میکنید.
بله. و روایات احتمالی را نمیآورم.
آن وقت چه فرقی میکند؟
خیلی فرق میکند. روایاتی را که احتمالی است، روایات غیرقطعی را کلاً حذف میکنم تا از آن سوءاستفاده نکنند. مثلا من نوشتم که یک روایتی هست که میگوید سفیانی وارد اهواز میشود. اوه! هیاهو کردند که سفیانی میآید و ایران را میگیرد، سفیانی عراق را میگیرد، سفیانی، سفیانی... خب اصلا این را حذف میکنم. چون این روایت اصلا از پیامبر و اهل بیت(ع) نیست، و من هم به این روایت اعتقاد ندارم. خب چرا احتمالش را بدهم؟ پس آن را طوری مینویسم که اگر کسی «شیخُ المُشکِلین» [=ختمِ اشکالگیران!] هم بود، نتواند اشکالی بگیرد!
[و میگویم] خب این صفاتِ قطعی عصر ظهور است، اولینتغییراتی که در نهایت به ظهور میرسد، این است. و احتمال بالایی هست که مطابق با عصر ما باشد. قطعی نمیگویم. احتمال بالا یعنی مثلا نود در صد.
منظورتان از «عصر ما» چیست؟ این بیست سی سال؟ یا مثلاً قرن ما؟
حتی اگر بگویید قرن ما. نمیتوان تعیین کرد. مهم این است که تغییرات ایران، آغازگر و اولین زمینهساز برای ظهور است. این از احادیث متفق علیه میآید.
راه حل کاهش سوءاستفادهها چیست؟ یک: تقویت علمی تبلیغات مهدوی
به نظر شما، ایران به عنوان داعیه دار تشیع، چه جوانبی از مهدویت را -که یکی از پایههای اصلی تشیع است- باید ترویج کند و از چه مواردی دوری کند؟ یعنی موضع ایران دربارۀ مهدویت چه باید باشد؟
من معتقدم که باید تقویت شده و عقلانی شود. یعنی تعمیق بشود. باید این اعتقاد را از نظر علمی فربه کرد و در جهان منتشر نمود. مهدویت، قضیۀ مهمی در باورهای شیعه است.
ما تز کاملی داریم که میتوانیم آن را با طرحی کامل به جهان اسلام ارائه دهیم. این بسیار مهم است.
در عین حال، نقاط ضعفی وجود دارد که به این باور آسیب میرساند؛ اینها را باید تا جای ممکن کم کرد. مهمترین آسیب، عرفان کاذب است، وغلو در مورد اشخاص، میتوانند زمینه را برای ادعای مهدویت فراهم کنند.
دو: جلوگیری از مصادرۀ مقامات معصوم به نفع اشخاص با مرزبندی فقهی
یعنی میفرمایید با عرفان مبارزه شود؟
نه، نه. من مبارزه با اصل عرفان را نمیگویم، فقط با عرفانی که مقاماتی کاذب به اشخاص میدهد، مقامات معصومان(ع) را میدزدد و به انسانی جایز الخطا میدهد. اینها «مقامات معصومان» را به نفع اشخاص مصادره میکنند. باید برای ستایش اشخاص، حد و مرزی تعیین شود. میان بزرگان و پیشروان عرفان و سلوک و تصوف، و میان پیامبر و امامان معصوم(ع) تفاوت بزرگی وجود دارد، اما این تفاوت در ذهن بسیاری از ایرانیان روشن نیست.
این تفاوت در چیست؟ شما بفرمایید.
پیامبر و امام، اساساً مقولۀ دیگری هستند. آنها قلههایی آسمانی هستند، و اینهاقلّههایی روی زمیناند. آنها معصوماند، یعنی مصون از گناه و کار نادرست. ولی اینها نیستند.
این از نظر تئوری است، در عمل چگونه باید تفاوت قائل شد؟ یعنی اگر بخواهیم ریزتر و عینیتر بگوییم چه؟ این تفاوتها چگونه معلوم میشود؟ کجاها؟ در چه ادّعایی؟ در چه حرفی؟
ادعا زیاد است. ادعای «رسیدن به مقامات بالا». یک جا سخن از روزهای جنگ بود. شنیدم مرحوم سید احمد خمینی–گرچه به شوخی- میگفت: «شاید آقا از ولایت تکوینی استفاده کند».
من گفتم: «یعنی چه؟ یعنی امام خمینی، ولایت تکوینی دارد» حتی به شوخی. این مسئلۀ بزرگی است که شوخی بردار نیست. حد و مرز معصوم و غیرمعصوم باید مراعات شود. امور زیادی از این دست در ایران هست که باید درست شود.
مثلاً؟
نمیخواهم زیاد وارد این موضوع شوم. چارهای نیست جز این که مراجع بزرگ در این باره به بحث فقهی بپردازند. آن هم دور از تأثیرات دیگران. و نتیجه نهایی را اعلام کنند. مثلاً اصطلاحات و اعمالی که نزد شیعیان، فقط برای معصوم(ع) به کار میرود، آیا به کار بردن اینها برای دیگران هم صحیح است؟ مثلا القاب و عناوین، عبارت «علیه السلام»، آیین زیارت، گنبد و بارگاه، حق امام، مراسم خاص و الی آخر.
دیگر چه؟
حدود 20 مورد هست که از معصوم اخذ شده و برای غیرمعصوم به کار میرود.
مثلاً خود مسئلۀ «عصمت» و جنبه نظری و عملی آن. این که «مگر میشود فلانی خطا بکند» یعنی چه؟ یا مثلا باید برای مردم روشن شود، این که به دختر بزرگوار امام موسی بن جعفر(ع) میگوییم «فاطمۀ معصومه»، [منظور، معنی اصطلاحی کلمه نیست، بلکه] منظور، پاکی کودکانه و طهارت اوست، نه عصمتش.
البته کار ساده ای نیست. یک مفهوم مشخصی را که صفتی ویژۀ معصوم است، دربارۀ شخصی به کار میبردند. به یکی از مراجع گفتم [که اعتراض کنید]. گفت نمیشود، «نمی توانیم در مقابلش بایستیم».
پس برای کاستن از آسیبهای مربوط به مهدویت در ایران...؟
اولاً، نقد عرفان و تعیین حد و مرز برای عرفان صحیح و کاذب، ثانیاً تعیین حد و مرز برای مصطلحاتِ مقامات اشخاص و فرق میان معصوم و غیر معصوم، چه در تعبیر، چه در تعامل، در زیارت، در قبر در حقوق و... اینها باید در عمل هم پیدا باشد.
سرچشمۀ ادعاهای مهدویت در عراق
یک منطقه مهم شیعهنشین که به تازگی آسیبهای مرتبط با مهدویت در آن زیاد شده، عراق است. این آسیبها گاهی آنقدر قدرتمند است که به سختی میتوان آن را برطرف کرد. در عراق معاصر چه اتفاقی افتاده که این گونه آسیبها همچون قارچ سر برآوردهاند؟ چه شده که با وجود حوزه ریشهدار نجف اشرف باز چنین مواردی در عراق پیش میآید؟
در واقع، اصل تمام اینها برمیگردد به تدریس سیر و سلوک و عرفان توسط مرحوم سید محمد صدر در حوزه علمیه نجف. او و شاگردانش این درس را «السیر و السلوک» مینامیدند. تمام جنبشهای مهدویت در عراق، از طلبههای این درس ناشی شده است. در زمان خود وی هم چند گروه منحرف شکل گرفت و خود وی مقابل آنها ایستاد.
این [نمونه تاریخی] هم مطالبی را که دربارۀ خطر ظهور عرفان کاذب گفتم، تأیید میکند.
تدریس سیر و سلوک چه ارتباطی به ظهور مهدیان دروغین داشت؟
زیرا جماعتهای جدیدی پیدا شدند: جماعت «السّیر و السّلوک»! جماعت «الذینَ وَصَلوا اِلَی الله» (به خدا رسیدگان) ! جماعت کسانی که یار امام زمان شدهاند! «جُندُ السّماء» (سپاه آسمان) ، «قاضِی السّماء» (داور آسمان) !
قاضی السماء؟!
بله. قاضیِ آسمان، که میگوید خدا او را فرستاده تا میان حق و مردم داوری کند! و امثال آن. اصل اینها از عرفان غلط است.
سرچشمۀ ادعای کاذب، عرفان کاذب و غلو در مورد اشخاص است
شما چند ماه پیش، کتاب «دجال البصره» را نوشتید و به تندی، چهره دروغین مدعیان مهدویت و مباحث انحرافی آن را در عراق بر ملا کردید. دلیل نگارش این کتاب چه بود؟ آیا سعی داشتید برخی از مباحث کتاب عصر ظهور را تصحیح یا تکمیل کنید؟
خیر. موضوع هرگز این نیست. این تصور که عصرظهور زیان داشته و باید زیانش را درمان کنیم، درست نیست.
عصر ظهور، یکی از عقلانیترین و واقعگراترین کتابهای راجع به امام مهدی(ع) است. به نظر من زیان نداشته. آن چه زیان داشته، عرفان کاذب و غلو نابه جاست.
یعنی بعضی از جنبههای این کتاب تأثیر منفی نداشت؟ یا از آن سوءاستفاده نشد؟
نه این طور نیست. کسی که ادعا میکند که مهدی(ع) است یا با مهدی(ع) در ارتباط است، از هر چه که کمکش کند استفاده میکند. از عصر ظهور استفاده میکند، همان گونه که از اندیشۀ کلی مهدویت هم استفاده میکند. اما سرچشمۀ ادعای کاذب، عرفان کاذب است.
و اغراض سیاسی؟
و اغراض سیاسی. بله.
وهابیان و صهیونیزم از هر انحرافی در ارکان جوامع شیعه حمایت میکنند
به نظر شما چه راهی برای عراق وجود دارد؟ اکنون چه فرقهها و افرادی در مباحث انحرافی عراق نفوذ دارند و چه راه حلی برای عراق وجود دارد؟
به روشنی پیداست و میدانیم که وهابیان و پادشاهی عربستان سعودی، جنبش اول -یعنی جند السماء- و جنبش دوم –احمد الحسن- را از نظر مالی به طرزی کلان تأمین کردهاند (ر. ک: دجال البصرة).
خوب است بدانید که وهابیان و یهودیان، میاندیشند که عموم شیعیان، وضع مردمی شیعه، وضع جوامع شیعه، سه ستون دارد: مرجعیت، مراسم عزاداری امام حسین(ع)، و اعتقاد به امام مهدی(ع). این سه، ستونهای ویژۀ جامعه شیعیاناند.
پس هرجا که شخصی را پیدا کنند که سخن شاذّی میگوید، یا طرحی ارائه میدهد که شُذوذی یا انحرافی در آن هست، او را تشویق و تقویت میکنند.
یعنی منتظرند هر کس در هرکدام از این سه مسئله، ساز مخالفی بزند...
هر کس از خود شیعه.
به او پول میدهند و بزرگش میکنند. اما برای چه؟ تا تفرقه بیفکنند؟ برای تفرقه؟
برای تضعیف.
به نظر شما این از سر دشمنی با انقلاب اسلامی نیست؟ بحث ایران و امریکا نیست؟
نه، نه. برای این است که شیعیان نباشند.
چطور؟ چرا؟
زیرا اسرائیل میاندیشد که دشمن آیندهاش شیعیاناند. چرا؟ چون آن کسی که حاضر است تا پای جان با اسرائیل بجنگد، کسی است که در مجالس عزاداری سیدالشهدا(ع) پرورش یافته. پس اگر بخواهیم مهد پرورش داوطلبان شهادت را از بین ببریم، باید این ستونها را سُست کنیم. کاری کنیم که مردم به آن شک کنند.
پس از هر انحرافی در مهدویت، هر انحرافی در عزاداری امام حسین(ع)، و در مسئلۀ مرجعیت استفاده میکنند و آن را بزرگ میکنند، تا به اصل آن خلل وارد کنند. کافی است کسی بگوید: «من طرحی برای زیر و رو کردنِ مراسم امام حسین(ع) دارم. این چیزهایی که هست غلط است و من با همهاش مخالفم.» آن وقت او را تأیید میکنند و برایش هزینه میکنند و کتابش را چاپ میکنند.
یکی ستاره داود را تقدیس میکند و نشان پرچمش میکند، یکی میگوید نطفه امام علی(ع) حفظ شده و من از نطفه او و پسر او هستم، هر مدعی ای که مردم را دور خودش جمع کند و تشیع را تضعیف کند.
دربارۀ مرجعیت چه؟
همان حرف است. هر طرحی ضدّ مرجعیت، مخرّب مرجعیت را تأیید و حمایت میکنند. هر فرد ناشایستی را که مرجعیت خود را مطرح کند و خود را مرجع اعلام کند، تأییدش میکنند.
نقش امریکا، حمایت از اسرائیل است
به نظر شما امریکا در این جا چهکاره است؟ نقش امریکا چیست؟
از برخی از نظرات اسرائیل حمایت میکند. متهم اصلی و مستقیم در این مسائل، اسرائیل و وهابیت است. امریکا و غرب متهمهای غیرمستقیماند.
پس شما اصل مشکل را از اختلاف سیاسی ایران و امریکا نمیدانید، و از اختلاف شیعه و وهابی میدانید؟
اختلاف شیعة و یهودی. هم یهود خارج (که اسرائیل است) ، هم یهود داخل، یعنی وهابیت.
این، مسئولیتِ همۀ ماست
پس راه حل جلوگیری از این سوءاستفادهها در عراق به دست کیست؟
دولت عراق باید سخت بگیرد. هم دولت، هم مراجع، مسئولیت همه است که جلوی اینها را بگیرند.
پرسشهای ما به پایان رسید. از وقتی که در اختیارمان قرار دادید بسیار سپاسگزاریم.
موفق باشید.
گفت وگو : ز مریم حقی/ 62303/
نظر شما