کنگره خلق چین از روز سهشنبه، فعالیت خود را آغاز کرده است. در این نشست قرار است انتقال قدرت به «لی ککیانگ» به عنوان نخست وزیر و «شی جین پینگ» مرد شماره یک حزب کمونیست به عنوان رئیس جمهوری چین به طور رسمی قطعی شود. نکتۀ قابل توجه در این نقل و انتقالات اینست که بعد از درگذشت مائو، جایگزینی رهبران چین در جریان تحولات چین روند قانونمندی به خود گرفت و رهبران به صورت ادواری بعد از مدتی به تدریج بازنشسته شده و جای خود را به رهبران دیگری دادهاند. این روند از زمان روی کارآمدن دنگ شیائوپینگ حالت مستمر و منظمی به خود گرفت و هماکنون این نسل چهارمیهای سران چین هستند که قرار است قدرت را طی دو هفتۀ آینده در این کشور بدست گیرند. کسی که به عنوان رهبر انتخاب میشود برای بدست گرفتن مسئولیتها باید پروسهای چند مرحلهای را طی کند؛ در این روند در ابتدا شخص رهبر حزب کمونیست میشود و سپس به عنوان ریاست جمهوری و فرمانده کل نیروهای مسلح به همین ترتیب مسئولیتها به تدریج به وی واگذار میشود. پس از یک روند چندماهه اختیارات کامل ریاست کشور به وی واگذار شود.
شی جین پینگ، آقازادهای اصیل
رهبر جدید چین، شخص خوشنامی است که بیشتر شهرت خود را در راه مبارزه با فساد بدست آورده است. به همین دلیل بسیاری از چینیها امیدوارند فساد بوروکراتیک که چین مدتها گرفتار آنست و روز به روز دامنۀ بیشتری پیدا میکند، با روی کارآمدن گروه جدید رهبران چین تا اندازهای کنترل شود. واقعیت اینست که چین با در پیش گرفتن اقتصاد آزاد سبب تقویت و ظهور طبقهای از ثروتمندان شده که فاصلۀ طبقاتی را با گروههای دیگر بیشتر کردهاند و عمدتاً نیز این افراد از وابستگان و فرزندان و نزدیکان اعضای برجسته حزب کمونیست چین هستند.
نکتۀ جالب توجه اینجاست که پدر رهبر جدید چین از اعضای برجسته و قدیمی حزب کمونیست چین بوده و با قدرت گرفتن کلوب شاهزادگان(روایت غربیها از گروه جدید رهبران چین) آقازادهها بتوانند بر چالش دیرینۀ چین غلبه کنند. ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از اعضای حزب کمونیست و یا بخشی از همان آقازادهها بر بسیاری از شئونات اقتصادی و اجتماعی چنگ انداختهاند و دست اندازی این افراد بر امور اقتصادی باعث فساد عمیقی در چین شده است و همین مسئله خطر بروز تشنجات را در چین( به طور جسته و گریخته) در برخی از مناطق بروز داده است. انتظار میرود رهبر جدید با توجه به خوشنامی و داشتن کاریزمای شخصیتی در میان شخصیتهای سیاسی بتواند موفق شود نابسامانیهای ناشی از فساد اقتصادی غلبه کند و این مسئله را در مسیر درستی هدایت کند.
راه دنگ شیائوپینگ ادامه دارد
در بُعد خارجی و منطقهای چین طی دهههای اخیر مسیری را آغاز کرده که به نظر میرسد همان راه را ادامه خواهد داد. در واقع یکی از مهمترین اهداف چین، تشنجزدایی در روابط خود در سطح بینالمللی بوده، هست و خواهد بود. چین از دیرباز از زمان روی کارآمدن دنگ شیائوپینگ، علائق انقلاب را به تدریج کنار گذاشتهاند و بیشتر به سمت تعامل پیش رفتهاند. تعاملی که حتی از زمان مائو نیز شروع شده بود، اما نتایج آن در زمان نیکسون به بار نشست و روابط میان دو کشور آغاز شد. تعامل میان دو قدرت اقتصادی تا آن زمان سرعت چندانی نداشت، اما با روی کارآمدن دنگ شیائوپینگ-معمار اقتصاد و سیاست جدید چین- مسائل ایدئولوژیک حزب کمونیست از روابط چین در سطح بینالمللی تفکیک شد و در واقع این مهمترین اقدام رهبر قدرتمند چین بود.
هم اکنون نیز اگرچه حزب کمونیست چین در داخل هنوز یک حزب کمونیست است و نوعی سلسله مراتب محکم و ایدئولوژیک سختگیرانه را دنبال میکند و مردم نیز تا حدود زیادی از آزادیهای مدنی(اعم از عدم دسترسی به مطبوعات آزاد) برخوردار نیستند، اما در سطح بینالمللی از سیاستهای مائوئیستی فاصلۀ بسیار زیادی گرفته است؛ چون در زمان مائو سعی در ایجاد نفوذ سیاسی در سطح بینالملل بود، مثلاً آفریقا عرصهای بود که چینیها در آن فعالیت زیادی داشتند و هدفشان نیز به وجود آوردن دولتهای کمونیستی مائوئیستی در بسیاری از کشورهای آفریقایی بود. اما چین امروز دیگر آن سیاست را دنبال نمیکند و بیشتر در حال بسط نفوذ اقتصادی در آفریقا و حتی در کشورهای همفکر در آسیا هستند. از این روست روندی را که از زمان دن شیائوپینگ آغاز شده بود جانشینان وی همچنان ادامه میدهند و انتظار هم نمیرود که از این مسیر خارج شوند و به سمت مواضع رادیکال پیش بروند.
اما به هر حال هرقدر چین قدرت بیشتری میگیرد، قاعدتاً نفوذ بیشتری در سطح بینالمللی پیدا میکند و همین نفوذ نوعی واکنش از سوی قدرتهایی همچون آمریکا و روسیه را به دنبال دارد. کمااینکه در چارچوب استراتژی دفاعی آمریکا در قرن 21 دو منطقه دارای اهمیت حیاتی است که یکی از آنها آسیا پاسیفیک است و هدف واشنگتن از این سیاست کنترل چین برای اینکه دست به بلندپروازیهای نظامی نزند و دیگری خاورمیانه است که کماکان حضور دیرینۀ خود را در این منطقه تداوم خواهد داد تا مسیر انرژی را تحت کنترل خود داشته باشد.
آمریکا چین را نه به عنوان دشمن بلکه به عنوان رقیب آینده خود در سطح بینالمللی میبیند و سعی میکند که خود را در برابر این کشور تقویت کند و اجازه ندهد بلندپروازیهای اقتصادی چین به تحرکات سیاسی و اعمال نفوذ در سطح بینالملل تبدیل شود و اقتدار آمریکا را در جهان سست کند.
کارشناس مسائل استراتژیک
5249
اسماعیل بشری
کد خبر 280794
نظر شما