به گزارش خبرآنلاین حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی در برنامه شناسنامه که از شبکه سه سیما پخش شد به رابطه خاندان پورمحمدی با خاندان هاشمی و شخص وی با آیت الله هاشمی رفسنجانی و ماجرای رفتن به وزارت اطلاعات پرداخت. خاطره جالب پورمحمدی از اینکه چگونه با اسرای ایرانی ارتباط میگرفتند، رابطه وی با احمدینژاد و چگونگی قطع این ارتباط و آینده کاریاش، از دیگر موضوعاتی بود که درباره آن سخن گفت.
وی همچنین اطلاعات جدید از پرونده فساد مالی سه هزار میلیاردی ارائه داد.
اهم سخنان پورمحمدی در این برنامه تلویزیونی در ادامه می آید:
- با دوستان و خانواده مان صمیمی هستیم. اما این به معنی این نیست که انسان خودش را از موقعیت خشن و جدی در مدیریتش بی بهره کند.
- پیش از انقلاب من طلبه بودم و طلبه جدی ای بودم. در کارهای اجتماعی و سیاسی هم فعال بودم. منبرهای داغ میرفتم و دوسه بار هم بازداشت کوتاه شدم.
- آقای هاشمی و بستنگان ایشان از خانواده های بزرگ رفسنجان بودند. خانواده پورمحمدی هم در رفسنجان همینطور بودند. آقای هاشمی در سطح ملی مطرح بود، اما خاندان پورمحمدی در سطح منطقه مطرح بودند. داد و ستدهایی مثل عروس و داماد و اینا هم بین دو خانواده بود. با آقای هاشمی هم ما سعی کردیم که روابط خوب و سالمی داشته باشیم.
- در هیچ پستی تا امروز خودم متقاضی نبودم به جز طلبگی. همان اول که دادستانی رفتم، دعوت شده بودم و از این استان به آن استان مامور شدم. از دادستانی با نگاههای سیاسی کنار گذاشته شدم. رفتم جبهه. آقای ری شهری وزیر اطلاعات شدند گفتند بیا اینجا. من گفتم نمیایم، میخواهم بروم جنگ. ایشان هم گفتند کار جنگی به من میدهند. بنابر این من رفتم ضد اطلاعات. اغلب هم در استانهای جنگی بودم. تا پایان جنگ در این حوزه بودم. داستان تبادل اسرا کار اصلی ما بود. ما با تمام اردوگاههای اسرا در ارتباط بودیم. پیام می گرفتیم و پیام می دادیم. با مرحوم ابوترابی در ارتباط بودیم. نامه ها را خدمت امام(ره) میدادیم و امام (ره) جواب نامه ها را می دادند. صلیب سرخ نامه میآورد. نصف اسرای ما ثبت نام کرده بودند و برای آنها نامه میآوردند. برخی از اسرایی که تیز و بز بودند، می رفتیم خانه شان و با آنها نامه مینوشتیم و اینجوری کانال می زدیم.
- بعد از آن آمدم حوزه اطلاعات خارجی و در حدود 10 سال آنجا بودم. من وزارت اطلاعات را جای مهمی میدانم. مردم هم همینطور. چرا که امنیت را مهم میدانند و میخواهند که کشورشان اجازه تعرض را به خارجی ها ندهد. دستگاههای امنتی وظیفه سنگینی دارند. یک سری اخبار ویژه در سراسر دنیا هست که باید این اخبار را در اختیار تصمیم گیران قرار داد. جایگاه دستگاه های اطلاعاتی جایگاه سخت و سنگینی است. من فکر می کنم دستگاه اطلاعاتی ما دستگاه قویای است. هم سپاه و هم بسیج و هم دستگاه اطلاعاتی ما نقش های فوق العادهای را در کشور ایفا کردند. بخشی از کار ما برای توسعه تکنولوژی و صنعت ما بود.
- امام(ره) انسان فوق العادهای بود. اینکه امام می گوید «ای کاش من سپاهی و بسیجی بودم» فوق العاده بود. این شان را امام(ره) ما شناخت. جوانان ما خوب این ظرفیت را دریافتند.
- پس از آنکه من را از دادستانی بیرون گذاشتند، از وزارت اطلاعات هم من را بیرون کردند. از وزارت کشور هم همینطور. نمیدانم ما مشکل داریم یا طرف مقابلمان! میگفتند اینها نیرویهای ولایی هستند. دولت اصلاحطلب آمد و ما اصولگرا تعریف میشدیم. دولت دوم خرداد که آمد به خاطر کنفرانس سران گفتند که بمانیم. من هم کار کارشناسی کردم و آنها هم خیلی تشکر کردند. اینها اختلاف سیاسی است. نباید نگاه سیاسی باشد. اما می گفتند یک مدیر اطلاعاتی باید همراه ما باشد.
- جایی که قدرت زیاد میشود باید نظارت زیاد شود. جایی هم که ثروت زیاد میشود همین است. دولت هم کانون قدرت و ثروت است.
- من و آقای احمدینژاد رفیق بودیم. وقتی ایشان استاندار بودند، قبل از این که عزل بشوند و من هم عزل بشوم با هم در ارتباط بودیم. عزل هم که شدیم در دانشگاه با هم رابطه داشتیم. جلسات سیاسی اصولگرایان شرکت میکردیم و همکاری نزدیکی داشتیم. بعد ایشان به شورای شهر و بعد شهرداری رفتند. تا وقتی که رییس جمهور شدند و من را به ایشان پیشنهاد دادند. در آن موقع گفتمان و آرمانهای اصولگرایی بود و ما شرط و شروطی نگذاشتیم. آخر دوره هم که کنار گذاشته شدم فقط تشکر کردم.
- کنار گذاشتن من به خاطر این بود که نخواستند و نتوانستیم باهم کار کنیم. بنای ما کمک به مردم بود. کسی که رییس است کانال کمک به مردم بود .
- من در همه صحنهها حضور داشتم. در این صحنه (حوادث انتخابات 88) من قبل از انتخابات موضع داشتم. در همین ساختمان سازمان بازرسی دو کاندیدایی که ابزار فتنه بودند آمدند و به آنها گفتم که اگر حرف از تقلب بزنید، جلوی شما میایستم. برخی از اعضای ستادهایشان آمدند و من گفتم که تحلیل من این است که احمدینژاد برنده است. سعی کردم که از این قضایا و حوادث پیش گیری کنم. انتخابات که تمام شد، سعی کردم با دوستان تصمیم گیر تماس بگیرم که موقعیت اینجوری نشود. در روزهای اول که اولین جرقه ها اتفاق افتاد، به کاندیداها زنگ زدم و گفتم این حوادث خیلی خطرناک است و مسئولیت آن با شماست. حوادث امنیتی هم به سرعت اوج میگیرد. متاسفانه گوش نکردند. نامهای قبل از فرمایش و سخنرانی آقا به صورت سرگشاده به آنها دادم. سعی کردم که موضع میانه داشته باشم که اینها نگویند اینها تصمیم خود را گرفته بودند.
- من فکر میکنم پرونده پالیزدار بد بسته شد. باید افراد مطمئنی میآمدند. سازمان با آنها همکاری کرد. آنها به برخی گزارشها استناد کردند که نهایی نشده بود و صحت و سقم آنها تایید نشده بود.
- پرونده اختلاس چند لایه دارد. یک لایه تخلفاتی است که این گروه چند سال قبل انجام دادهاند. سازمان بازرسی میرود بانک ملی می گوید این افراد این وامها را گرفتهاند و بازنگردادند. این گزارش سازمان بازرسی به مجلس میرود. بعد یک گزارشی به سازمان میآید که این گروه تقاضای یک بانک خصوصی دارد. گزارش می آید که این گروه نقاط مشکوک دارد. سازمان یک سال متمرکز روی بانک کار انجام می دهد و می فهمد که این بانک غیر از روال معمول را در تاسیس طی می کند. همه ارکان بانک تدارک دیده شده بود و فقط منتظر اجازه بودند. اما ما به بانک مرکزی گفتیم که این گروه حق فعالیت ندارد .
ادامه دارد...
29219
نظر شما