آخرین شماره سال 91 «نگاه پنجشنبه» همراه با ویژه​نامه طنز «کاکتوس» و آثاری از سعید بیابانکی، اکبر اکسیر، مهدی فرج اللهی، علیرضا لبش، نسیم عرب امیری و...منتشر و روی دکه مطبوعات نشست.

 به گزارش خبرآنلاین، چهل و چهارمین شماره کتابِ هفته «نگاه پنجشنبه» که آخرین شماره سال 91 نیز هست همراه با ویژه نامه طنز و یادداشت ها و گفتارهایی «محمدعلی کشاورز، محمدرضا لطفی، فریده مهدوی دامغانی، پوران درخشنده، مرضیه برومند، خسرو معتضد، افشین یداللهی، سالار عقیلی، علی معلم، احمد دهقان، ابوالفضل زرویی نصرآباد، سعدی افشار، محمدعلی علومی، مازیار میری، علیرضا قربانی، ابولفضل جلیلی، نصرالله قادری، امیرحسین مدرس، محمود حکیمی و....منتشر شد.

 

بخش هایی از یادداشت طنز سعید بیابانکی با عنوان «لبخندهای مستند» را در ادامه می خوانید:


چند ماه پیش وقتی زنگ می‌زدم آژانس نزدیک منزل، اولین سوالی که می کردم این بود: ببخشید ماشینتون چیه؟ طرف جواب می داد پراید. و من می پرسیدم پژو و سمند ندارید؟ طرف می گفت نخیر داریم ولی اونا از مسافرای خاص این آژانسه نه شما که سالی یه بار از ما ماشین می گیری برادر من! من هم با دلخوری قطع می کردم و زنگ می زدم به یک آژانس دیگر که ماشین داشته باشد نه پراید! یک ماه پیش زنگ زدم همان آژانس و طبق معمول سوال کردم ببخشید ماشینتون چیه؟ رییس آژانس جواب داد فقط پیکان داریم. و من پرسیدم پرایدهاتون چی شدن؟ طرف جواب داد اونا از مسافرای خاص این آژانسه نه شما که... . پیش خودم می گویم پس خدایا کی قرار است ما مسافر خاص شویم؟
*
همین طور که دارم به در و دیوار نگاه می کنم اطلاعیه ای نظرم را بد جور جلب می کند: مطب دکتر شقایق گل ختمی متخصص طب گیاهی افتتاح شد. به اسم و فامیل خانم دکتر بیشتر دقت می کنم و پیش خودم می گویم: چه اسم و فامیل با مسمایی. چقدر با طب گیاهی تناسب دارد. احساس می کنم یک کشف شاعرانه کرده ام. پیش خودم می گویم شاید طرف شاعر است و این مثلا یک جور تخلص پزشکی است. شماره مطب را یادداشت می کنم که از منشی او بپرسم آیا این تخلص است یا نام واقعی. تماس می¬گیرم منشی خانم دکتر گوشی را برمی دارد. می¬گویم: مطب خانم دکتر گل ختمی؟ می گوید: بله. می گویم: تشریف دارند خانم دکتر؟ می گوید خیر تشریف ندارند شما؟ ناگهان شیطنتم گل می کند و می گویم از همکارانشان هستم تشریف آوردند بفرمایید من تماس گرفتم: مهندس گل گاوزبان!
*
مانده ام در کار این جماعت شاعر. دوست شاعری که سال پیش در جشنواره شعر فجر شرکت کرده بود و گمان می کرد اول می شود نامش به عنوان نفرات شایسته تقدیر اعلام شده بود آن هم آخرهای لیست. به همین دلیل حسابی شاکی بود و با چند تا از این خبرگزاری ها هم مصاحبه کرده بود که هر کسی جایگاهی دارد و از این قصه ها و من به نشانه اعتراض جایزه¬ام را پس می  هم. اتفاقا چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت: فلانی رفتم دفتر وزیر و لوح تقدیر و تندیسم را پس دادم به نشانه اعتراض به ناداوری و پارتی-بازی. گفتم سکه ها چی پس دادی؟ گفت: نه اونا حقمه برای چی پس بدم!

*
از قضای روزگار کارمان گیر کرده بود به سردبیر یکی از روزنامه های کثیرالانتشار که در نقل مطالب بدون ذکر منبع از وبلاگ های شاعران و نویسندگان گوی سبقت را از بقیه جراید ربوده است و بارها از شعرها و نوشته های وبلاگ من هم استفاده کرده بدون اجازه و بی ذکر هیچ منبعی و ماخذی. با سردبیری تماس گرفتم و خودم را معرفی کردم. اتفاقا رییس دفتر سردبیر مرا شناخت و کلی سلام و احوالپرسی و عرض ارادت و این داستان ها . از او خواستم تا با سردبیر درخصوص مشکل یکی از دوستانم که کارمند روزنامه است صحبت کنم و این عینا پاسخ سردبیر بود: بفرمایید سردبیر وقت ندارد با ایشان صحبت کند. ایشان را باید یک نفر سرشناس معرفی کند تا با او قرار صحبت بگذارم. و این عینا پاسخ من: بسیار خوب بفرمایید امشب در یکی از شبکه های اجتماعی (نامش بماند) عینا همین رفتار فرهنگی آقای سردبیر را خواهم نوشت. پنج دقیقه بعد تلفن من زنگ خورد. از دفتر همان سردبیر محترم بود. و این عینا جمله سردبیر محترم: سلام استاد. ما گفتیم شما اهل طنزید خواستیم شوخی کرده باشیم. در خدمتیم امرتان ... . پیش خودم گفتم خدا به این شبکه اجتماعی (نامش بماند) خیر دهاد!

 


آخرین شماره سال کتابِ هفته «نگاه پنجشنبه» همراه با ویژه نامه طنز «کاکتوس» در 170 صفحه روی دکه مطبوعات و پیشخوان کتاب فروشی های معتبر آمده است.

6060

کد خبر 282268

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین