۰ نفر
۱ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۹

نزهت بادی

مواجهه با فیلم جدید تارانتینو "جانگوی رها شده از بند" برای کسانی که فیلمهای او را پیگیری می کنند، تجربه دور از انتظاری نیست. اگر نگاهی به فهرست فیلمهای محبوب تارانتینو بیندازیم، می بینیم که می شد حدس زد که او بالاخره به سراغ ساختن فیلمی از نوع وسترن اسپاگتی برود. مخصوصا که تارانتینو همواره به عنوان یک عاشق سینما فیلم ساخته و علاقه اش به فیلمهای محبوب و الهام بخش و تاثیرگذار زندگیش را در آثارش بازتاب داده است.


بنابراین موقع دیدن فیلمی از تارانتیتو به نظر می رسد که در حال تماشای فیلمهای فیلمسازی هستیم که خود در حال تماشاکردن فیلمهای دیگری است و می کوشد تا لذتی را که خود به عنوان تماشاگر از سینما برده است، در دل فیلمی که به عنوان یک فیلمساز می سازد، به تماشاگران خود منتقل کند و بیش از آنکه بخواهد توجه تماشاگرانش را به فیلم خود جلب کند، به دنبال این است که با ارجاعات بی شمارش آنها را متوجه فیلمهایی که دیده، بکند.
 

پس زیاد کار سختی نیست که متوجه شویم فیلم "جانگوی رها شده از بند" از چه فیلمهایی وام گرفته و یا به چه صحنه هایی ادای دین کرده و یا حتی به قول خود تارانتینو از چه فیلمسازانی دزدیده است. اساسا او نمونه های ارجاعی شا را به گونه ای به کار می برد که ما را به یاد منابع اصلی آن بیندازد. برای نمونه همین که اسم فیلمش را همان عنوان فیلم معروف سرجئو کوربوچی انتخاب کرده، معلوم می شود که می خواهد آگاهانه و عامدانه ما را به سوی آن هدایت کند.
اما ویژگی مهم فیلمهای تارانتینو که آثارش را متمایز می کند و از تقلید و ادای دین و ارجاع فراتر می برد، این است که او همانطور که از الگوها و ساختارهای فیلمهای مورد علاقه اش تاثیر می پذیرد و تبعیت می کند، بطور همزمان آنها را تغییر نیز می دهد و متحول و دگرگون می کند و به نوعی بازسازی مجدد اما متفاوت دست می یابد.
 

او همزمان که از الگوی ژانرها و سبکهای مختلف برای ساختن فیلمهایش استفاده می کند، به کمک تلفیق و ادغام و یا هجو و نقض کردن آنها با انتظارات و پیش فرض های مخاطبان بازی می کند، قواعد آشنا و متداول را برهم می زند، به شکل متفاوت و حتی وارونه ای آنها را به کار می برد و سلیقه و جهان بینی و لحن خاص خود را وارد آن می کند که با اثری تلفیقی یا دورگه روبرو می شویم که طعم و عطر و بوی خاص خود را دارد و فقط می توان آن را "تارانتینویی" نامید.
 

بنابراین شاید در نگاه نخست به نظر برسد فیلم "جانگوی رها شده از بند" درباره مبارزه تاریخی با تبعیض نژادی است اما وقتی می بینیم که تارانیتنو برای طرح چینین مضمونی به سراغ ساختار وسترن اسپاگتی می رود که اساسا در آن با هجو آن مرزبندی اخلاقی قطب خیر و شر در وسترن کلاسیک روبرو هستیم، می توان فهمید که کل فیلم در جهت به بازی گرفتن و هجو مفهموم تبعیض نژادی است.
 

مسیر نامتعارفی که جانگو از یک برده سیاهپوست در جهت تبدیل شدن به یک قهرمان در قالب یک جایزه بگیر برای کشتن سفیدپوستها پشت سر می گذراند یا شخصیت سرایدار سیاهپوست که خودش به یکی از خشن ترین نمایندگان برده داری و استثمار تبدیل می شود و یا خشونت و بی رحمی که جانگو در انتقام گرفتن از سفیدپوستان نشان می دهد، همگی نمونه هایی در راستای مسخره کردن و دست انداختن موضوع تبعیض نژادی و برابری انسانی است که قرنهاست یکی از مهم ترین و جدی ترین موضوعات مطرح در جوامع به حساب می آید و فیلمهای بسیاری نیز در ارتباط با آن ساخته شده است.
 

به همین دلیل است که تارانتینو هیچ ضرورت و لزومی به پایبندی نسبت به انگاره های تاریخی و اجتماعی پیرامون موضوعش چه در منابع واقعی و چه در نمونه های سینمایی نمی بیند و نمونه هایی از جریان برده داری می آورد که ممکن است صحت آن مورد تایید قرار نگیرد اما در کل فیلم اهمیتی ندارد. چون بعد از دیدن فیلم به نظر می رسد که اساسا چیزی تحت عنوان رفع تبعیض نژادی معنایی ندارد و همه انسانها در درون خود خوی نژادپرستانه ای دارند که اگر در موضع برتر و قدرت قرار بگیرند، نسبت به نژادهای دیگر بروز می دهند.
 

اینجاست که نشان داده می شود که چطور روش تارانتینو در ارجاعات پست مدرنیستی اش به فیلمهای خود و دیگران مضمون نهفته در آثارش را برجسته می کند. شخصیت دکتر را که به نوعی در قالب منجی افسانه ای سیاهپوستها تداعی می شود، کریستف والتز بازی می کند که پیش از این در فیلم قبلی تارانتینو "اراذل بی آبرو" نقش یک سرگرد فاشیسم خشن و نژادپرست را بازی کرده است و در این فیلم نیز مدام بر آلمانی بودن او تاکید می شود و در دل چنین انتخاب بازیگری کل مفهوم انسان دوستانه ای که شخصیت دکتر درصدد القای آن است، توسط خود فیلم و تارانتینو به شوخی گرفته می شود. یا فرانکو نرو که در فیلم کوربوچی نقش جانگو را بازی کرده، در فیلم تارانتینو به یک برده دار تبدیل شده که از مبارزات گلادیاتوری میان سیاهپوستها تجارت می کند و وقتی با جانگو روبرو می شود و اسمش را می پرسد، جیمی فاکس طوری اسمش را به او می گوید و آن را برایش هجی می کند که انگار در حال دست انداختن همان شخصیت قهرمان گونه ای است که الان خودش در همان جایگاه قرار گرفته است. 
 

بنابراین اگر تارانتینو مدام می کوشد تا به بهانه های مختلف پای یادآوری و ارجاع به ژانرها و سبکها و فیلمهای دیگر را در اثرش به میان بکشد، برای این است که در دل چنین رجوع و مقایسه ای است که نقض و هجو و وارونه سازی قواعد خودش را نمایان می سازد و معنای درونی مورد نظر تارانیتنو منتقل می شود و امکان استفاده و بهره مندی مجدد از آنها در قالب تازه و متفاوت و به روز فراهم می آید.

5757

کد خبر 283367

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۸:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۱/۰۱
    9 6
    من به عنوان کسی که درس سینما خواندم، فکر می کنم "جانگوی آزاد شده" بهترین فیلم سال 2012 بود. "تارانتــــینو" یه استعداد بی نظیر در عرصه سینما ست. تمام فیلمهایش ، بی نظیر است و کمتر سینماگری وجود داره که فیلم بد در کارنامه اش نباشه. از الان منتظر می مونیم برا فیلم های بعدیش.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین