۰ نفر
۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۰۷:۱۳

نوشتاری از اکبر ایرانی، رئیس مرکز نشر میراث مکتوب

علامه اقبال، معمار اندیشه اسلامی است. کسی که خود از حافظان و نگاهبانان میراثِ فرهنگِ ایرانی اسلامی در سده اخیر بود.
علامه اقبال لاهوری در شهر سیالکوت از ایالت پنچاب زاده شد. تحصیلات عالیه را در آلمان و انگلیس به پایان برد. او بی آنکه گفت و شنود فارسی بداند و نوشتن آن بتواند و با ایرانیان عهد خویش آمد و شدی کند، زبان به سرودن شعر فارسی گشود و آنچه از اسرار خودی و رموز بی خودی بود، بر زبانِ قلم خویش جاری نمود، هر چند آرزوی دیدارش از ایران هیچگاه بسر نیامد، زودا که اندیشه های ترانگیز و طربناکش، شور و شرری در میان جوانان کشورش و دیگر ملل مسلمان افکند.
از یک سو، سبک و سیاق شعرش، میان اهلِ ذوق و ادب، اقبال خاص یافت و به قول ملک الشعرای بهار:
 بیدلی گر رفت اقبالی رسید

بیدلان را نوبت حالی رسید

و از دیگر سوی، اندیشه های اصلاحی و نوگرایانه و ضد استعماریش، عام را شیفته اقبال کرد. قالب شعریِ مولوی و سعدی و لسان الغیبِ حافظ شیرازی را برگزید، اما در این باده، از نغمه اتحاد مسلمین، تحت لوای قرآن مبین لبریز گردانید.
 نغمه کجا و من کجا؟ ساز سخن بهانه ای است

سوی قطار می کشم، ناقه بی زِمام را

او به جوانان آموخت که ابزار شعر و سخن، برای رسایی و گیرایی اندیشه هاست نه تفنّن و تغزل محض:
 بهر زمانه به اسلوب تازه می گویند

حکایت غم فرهاد و عشرت پرویز

حال چرا، او که زبان مادریش اردو و زبان علمی اش انگلیسی و آلمانی بود، زبان شیرین فارسی را برای تبیین اندیشه های سیاسی و اجتماعی خود برگزید؟ نیست جز تأثیر شگرفی که او از اندیشه های حکیمانه مولوی و سنایی پذیرفت و به اسلوب و شیوه سعدی و حافظ شیراز شعر گفت. با این حال ارادتش را به زبان مادریش مخفی نکرد:
 گر چه هندی در عذوبت شکّر است

طرز گفتار دری شیرین تر است

 فکر من از جلوه اش مسحور گشت

خامه من، شاخ نخل طور گشت

او هر چند مولوی را مرشد خود می خواند، ولی وقتی به حافظ می اندیشد، می گوید: چنان است که روح او را در کالبد خود می بینم.
و البته یکی از دلایل توجه ما نیز به او، به خاطر توجه او به میراث گذشتگان ماست. او تاریخ ادب و عرفان و حکمت و دانش و هنر اسلامی / ایرانی را به داستان و قصه و افسانه خیالی و اساطیری نمی داند، که خودشناسی و پند و عبرت گیری و درس زندگی و تلاش و کوشش و خیزش، برای راهنمایی نسل خود می انگارد. تصور او از توجه به میراث گذشتگان، کهنه پرستی و زوال گرایی نیست که پیوند دیروز به امروز است و ساختن امروز از تجارِب دیروز.
 چیست تاریخ ای ز خود بیگانه ای

داستانی، قصه ای، افسانه ای؟

 این ترا از خویشتن آگه کند

آشنایِ کار و مردِ ره کند

 شعله افسرده در سوزش نگر

دوش در آغوش امروزش نگر

 چشم پر کاری که بیند رفته را

پیش تو باز آفریند رفته را

 ضبط کن تاریخ را پاینده شو

از نفسهای رمیده زنده شو

 دوش را پیوند با امروز کن

زندگی را مرغ دست آموز کن

 سر زند از ماضیِ تو حال تو

خیزد از حال تو استقبال تو

او دریافته بود که زیبایی اشعارش و گیرایی سروده هایش و پویایی اندیشه هایش، در میان همه مسلمین شرر افکنده، هر چند عرب هنوز از شور اشعارِ شیرینش بی بهره مانده بود.
 نوای من، به عجم آتش کهن افروخت

عرب ز نغمه شوقم هنوز بی خبر است

او فهمیده بود که نغمه هایش فرداهای بسیار دور فهمیده خواهد شد و برقهای خوابیده در جانش، روشنایی بخش جانِ نسلهای آینده خواهد گشت.
 نغمه ام، از رخمه بی پرواستم

من نوای شاعر فرداستم

 نغمه من از جهانِ دیگرست

این جرس را، کاروان دیگر است

 ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد

چشم خود بر بست و چشم ما گشاد

 برقها خوابیده در جان من است

کوه و صحرا باب جولان من است

 هیچکس رازی که من گویم نگفت

همچو فکرِ من درِ معنی نسفت

و سرانجام، او چنین روزی را می دید که نسل جوان ایرانیِ امروز، اشعار حکیمانه و اندیشه های نوگرایانه اش را درخواهند یافت و نام و یاد و افکارش را زنده خواهند کرد و روزش را جشن خواهند گرفت، چنان که می گفت:
 پس از من شعر من خوانند و دریابند و می گویند

جهانی را دگرگون کرد، یک مردِ خودآگاهی 

این متن سخنرانی دکتر اکبر ایرانی در پاکستان است که خبرآنلاین در سالروز درگذشت علامه اقبال لاهوری آن را منتشر کرده است.

/6262

کد خبر 288051

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار