۰ نفر
۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۷:۱۳

چه مشکلات و مطالباتی را در حال حاضر مبتلابه جامعه اساتید میدانید؟

این یک سوال مهم و پایه ای است. اینکه نظام مدیریت دانشگاه از جنبۀ نظری همواره بر این مبتنی بوده‌است که یک نظام متکی به آرای اساتید باشد از ترتیبات داخل گروه‌های تخصصی گرفته تا دانشکده و دانشگاه. این بحث همواره مطرح بوده است که نظام مدیریت دانشگاه یک نظام بروکراتیک نیست بلکه نظام مدیریت آن، دانش بنیاد و تنظیم امور آن باید با نظر و مشورت و مداخلۀ مستقیم اساتید صورت گیرد. ولی اینکه تا چه حد به این عمل شده است در دورههای مختلف متفاوت بوده است. در بعضی از دورهها، شاهد غلبه اراده‌ی اساتید در مدیریت محیط‌های دانشگاهی بوده‌ایم؛ ولی در برخی از ادوار تسلط نظام اداری را بر مدیریت دانشگاه میبینیم. حال این مداخله گاهی از جانب وزارت علوم بطور مستقیم صورت می‌گیرد مانند دوره‌ی حاضر. البته پس از تشکیل شورای انقلاب فرهنگی هموراه سایه این شورا بر مدیریت محیط‌های علمی بوده‌است. البته در دوره‌های مختلف شدت و ضعف داشته‌است. مشارکت اساتید در فرایندهای مدیریتی دانشگاهی محدود است. سنت رویکرد صنفی در جامعه اساتید دانشگاهی در ایران هیچ‌گاه ریشه‌ی قوی نداشته‌است. درست بر خلاف محیط‌های دانشجویی ایران که مهد شکل‌گیری انواع تشکل‌های دانشجویی اعم صنفی و غیر صنفی بوده‌است. قطعا نبود تشکل صنفی اساتید، میزان اثرگذاری آنان را در فرایندهای مدیریتی محیط‌های دانشگاهی به حد اقل کاهش داده‌است. نبود چنین تشکلی، هویت اجتماعی اساتید را نیز صرفا محدود به کلاس درس نموده‌است. اساسا یکی از کارکردهای تشکل‌های صنفی و حرفه‌ای، هویت‌دهی اجتماعی به دست‌اندرکاران حرفه‌ها، مشارکت آنان در تنظیم و تعالی امور حرفه‌ا‌ی و تنسیق امور مربوط به مطالبات قانونی و حرفه‌ای آنان است. در هر صورت، در ایران، اگر اساتید گاهی دور هم جمع شده‌اند و برخی اطلاعیهها و بیانههایی را صادرکرده‌اند، بیشتر اقداماتی متکی به شخصیت حقیقی اساتید بوده‌است و فاقد جنبه حرفه‌ای بوده‌است. حال چرا شرایط به اینصورت است جای بحث فراوانی دارد.
با توجه به اینکه شما در دورهای خارج از کشور بودید، مسئله صنف در آنجا به چه شکل است؟ چه از منظر دانشجو و چه از منظر اساتید.
در خارج از کشور اساساً تشکیل اتحادیههای صنفی به شکل گستردهای رایج است. حداقل در کشور انگلستان که من درس میخواندم برای هر عنوان حرفه‌ی یک سندیکای صنفی نظیر وجود دارد؛ حال تحت عنوان سندیکا و یا انجمن. . مثلا انجمن اساتید امریکا در سال 1916 میلادی تاسیس شده است و یا انجمن مشابه آن در انگلستان در 1974 میلادی و در اتریش در 1977 بنیان یافته است. ولی در ایران هیچ‌گاه شاهد چنین تشکلی نبوده‌ایم و اگر انجمن‌های علمی وجود دارند، هیچ‌کدام جنبه صنفی ندارند.
تمرکز انجمنها در دانشگاه

دو بحث وجود دارد یکی رویههای مدیریت دانشگاهی و دیگری جنبه‌های حرفه‌ای و تنسیق امور اساتید. در دانشگاه لندن که من درس میخواندم، این رویه حاکم بود که مدیریت‌های دانشگاهی و هم‌چنین تصمیمات اساسی دانشگاه‌ها و انتخاب آنها از طریق گروههای آکادمیک صورت میگرفت و ما یک نوع مدیریت اداری نداشتیم. به عنوان مثال در دانشکده‌ای که من درس می‌خواندم، رییس دانشکده به یک دانشگاه دیگری دعوت شده بود و او پذیرفته بود. تاریخ رفتن او معین بود. از طرف دیگر اساتیدی که فکر میکردند استانداردهای لازم و صلاحیت لازم را برای ریاست دانشکده را داشتند به نحوی-نه انتخاباتی که درآن صندوقی باشد- خود را برای ریاست کاندیدا کردند و یکی از آنان را توسط شورای علمی دانشکده انتخاب و به رئیس دانشگاه معرفی و رئیس دانشگاه برای او حکم صادر کرد. در کنار آن اساتید همگی می‌توانند عضو انجمن اساتید دانشگاهی انگلستان باشند و در آنجا می‌توانند نسبت به مسائل تبادل تجارب دانشگاهی، توسعه علم در انگلستان، سیاست‌های علمی، کیفیت آموزش، موقعیت رقابتی انگلستان در حوزه تولید دانش در سطح جهان، مسائل مشترک دانشگاه‌ها و فرایندهای بهبود مدیریت محیط‌های دانشگاهی و هم‌چنین بحثهای صنفی بحث کنند.

بحث ما در باره‌ی یک موضوع در حوزه‌ی عمومی و اجتماعی است بنابراین، نمی‌توانیم آن‌را به رفتار تک تک اساتید تنزل دهیم. در چنین مواردی که جنبۀ اجتماعی دارد چند نکته مهم است. اول انکه تا چه اندازه مدیریت آموزش عالی کشور طالب مشارکت سازمان یافته اساتید است؟ قطعا وزارت علوم علاقمند به استفاده از اساتید به صورت فردی در کمیته‌ها و گروه‌های علمی می‌باشد. ولیکن ایفای نقش متشکل اساتید موضوع دیگری است. این پرسش که آیا هیچ‌گاه وزارت علوم تمایلی با شکل‌گیری چنین تشکلی داشته است، ارزش ارزیابی و تحلیل دارد. نکته دوم میزان تمایل اساتید به ایفای نقش اجتماعی است. در هر روی، حرفه‌های تخصصی، فارغ از جنبه تخصصی درون‌حرفه‌ای، یک تشخص اجتماعی نیز دارد. به عنوان مثال بحث سیاست‌های توسعه علم در ایران، توسعه کمی و یا کیفی دانشگاه‌ها، و یا کیفیت آموزش عالی در کشور و مسائلی از این دست، مسائلی هستند که بیشتر ناظر بر جنبه‌های اجتماعی حرفه‌ی استادی هستند. قطعا نظر متشکل اساتید در این زمینه‌ها می‌تواند اثر مستقیمی بر سمت و سوی توسعه‌ی علم در ایران داشته باشد. بنابراین، سوال دوم میزان آگاهی اساتید به جنبه‌های اجتماعی حرفه‌شان می‌باشد. و اینکه اگر چنین آگاهی وجود دارد، لیکن چنین موقعیتی از آنان دریغ شده‌است، آیا تمایلی برای اقدام در جهت کسب آن دارند؟ اجازه دهید یک مثال بزنم. حتما شما نام سازمان‌های معروفی چون نظام پزشکی و یا نظام مهندسی ساختمان را شنیده‌اید. در هر دو مورد، هم حکومت احساس می‌کند انجام امر بهداشت و درمان در کشور بدون مشارکت فعال پزشکان در فرایندهای انجام امر پزشکی و مسئولیت‌های ناشی از آن وجود ندارد و هم مسئولان امور مرتبط با مهندسی مانند وزارت مسکن و شهرسازی سابق حس می‌کردند که انجام امر مهندسی ساختمان وتمام حرفه‌های منبعث از آن بدون مشارکت حرفه‌ای مهندسان امکان‌پذیر نیست. من شخصا درگیر تدوین لایحه قانون موجود نظام مهندسی و کنترل ساختمان بودم. ما در وزارت مسکن مطمئن بودیم که بدون یک نظام حرفه‌ای که درگیر اعتلای مهندسی باشد، در تدوین و اجرای مقررات ملی ساختمان مشارکت داشته باشد و روابط بین ارائه کنندگان خدمات مهندسی و خریداران که همان مردم باشد را تنظیم کند، نمی توانیم مسائل مربوط به امر ساخت‌وساز را در کشور سامان دهیم. از سوی دیگر، عضویت در سازمان نظام پزشکی و یا مهندسی به اعضا یک تشخص فراتر از یک عرضه‌کننده خدمت می‌دهد. این عضویت به آنان حس تعلق به یک سازمان بزرگتر را می‌دهد و در مقابل، آنان را متوجه مسئولیت‌های اجتماعی‌شان در بهبود محیط سکونت مردم می‌کند. و به جامعه هم این فرصت را می‌دهد تا چنانچه به مواردی خلاف این مسئولیت مواجه شدند، سازمان نظام پزشکی و یا نظام مهندسی را بسته به مورد سرزنش کنند و از آنان بخواهند که پاسخگو باشند. حال بازگردیم به حوزه‌ی اساتید. در ایران هیچ‌گاه مدیریت وزارت علوم به چنین نیازی نرسیده‌است. بنابراین، شما شاهد اراده حاکمیت برای جلب مشارکت سازمان یافته اساتید نیستید. اساتید نیز با فرض آگاهی به موقعیت اجتماعی خود هیچ‌گاه تلاشی برای کسب عملی آن نکرده‌اند. توجه داشته باشیم که تشکیل یک گروه اجتماعی، ایجاد نیروی اجتماعی می‌کند لیکن، هزینه‌ی اولیه آن نیز کم نیست. بنابراین، سوال این است که اساتید تا چه میزان به عنوان یک شهروند به حقوق اساسی خود آگاهی دارند و تا چه میزان آمادگی دارند در جهت کسب آن کنش اجتماعی داشته باشند. در واقع از منظر جامعه شناسی گفته میشود که کنش بیهزینه، وجود ندارد. در اینکه اساتید افرادی فرهیخته‌ای هستند و اینکه اغلب آنان در حوزههای علمی خودشان انسانهای برجستهای هستند، تردیدی نیست. ولی از منظر حقوق اساسی و شهروندی، نمیتوان فرق خاصی میان اقشار جامعه در زمینۀ آگاهی از حقوق اساسی و تلاش در استیفای آن قائل شد. حداقل من در جمعهای اساتید ندیدم که به صورت اساسی دربارۀ این مسئله بحث شود. بحث آگاهی داشتن نیست؛ اما حداقل راجع به این مسائل بحثی صورت نگرفته است و اجماعی نیز صورت نگرفته است.
در وضع موجود که دولت تمایلی برای مشارکت سازمان یافته اساتید در اداره امور دانشگاهی ندارد، علی القاعده ایجاد تشکل از سوی اساتید همراه با هزینه‌های زیادی خواهد بود. من چنین انرژی و دغدغهای را کمتر از سوی اساتید میبینم. باید توجه کرد که گرایش رفتاری اساتید بیشتر به سوی کار تخصصی است تا کار عمومی و اجتماعی. ترجیح غالب در اساتید فعالیت‌های علمی و تخصصی است تا مسائل محیطی و اجتماعی. البته ما یک مطالعۀ میدانی نیز انجام نداده‌ایم که بر اساس آن ببینیم چرا این اتفاق رخ نداده است. بنابراین، آنچه دربارۀ آن صحبت میکنیم بیشتر یک نوع حدس و گمان است و یک نوع تحلیل اجتماعی است.
به هر روی، لازمه شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی مسائل متعددی است. از جمله، فراهم بودم شرایط محیطی، آگاهی، وجود ارزش‌هایی که موجب یکپارچگی شوند و به افراد حس هویت و تعلق ببخشند، زبان مشترک، هزینه کم، احتمال اثرگذاری و مسائلی از این دست. اغلب این عوامل در محیط‌های دانشگاهی یافت نمی‌شود. لذا اساتید، نقش‌های اجتماعی خود را در فالبی غیر از کسوت استادی انجام می‌دهند. البته این یک نقص برای جامعه‌ی ایرانی است. لیکن واقعیت است. هم‌چنانکه گفتم، در دانشگاه به دلیل تسلط نظام اداری بر نظام علمی و پر هزینه بودن فعالیت¬های صنفی برای اساتید، فکر میکنم اساتید را به فعالیت در خارج از دانشگاه داده است.
اگر نگاه کنیم، میبینیم بهترین دوره های مدیریت علمی دانشگاه وقتی بوده که مدیریت علمی دانشگاه بر اساس اساتید بوده است. اساتید به واسطه آگاهی شان کمتر مشکل ناهمزبانی دارند. مشکل این است که در عالم واقع نمی‌توان شرایط محیطی را نایده گرفت و در خلاء صحبت کرد. استاد هم مانند هر شهروندی بلکه با توجه به بالاتر بودن سطح نسبی دانشش تمایل دارد هم مراحل علمی خود را طی کند و هم در بهبود امور جامعه‌اش حد اقل از طریق افزایش کارایی عمومی محیط‌های دانشگاهی اقدام نماید. لیکن به‌نظر می‌رسد، شرایط فعلا برای ایفای چنین نقشی فراهم نیست. تاریخ دانشگاه‌ها در ایران نشان می دهد که چنین اتفاقی تا کنون رخ نداده است هرچند که جای آن خیلی خالی است.
البته من اعتقاد دارم، اساساً نه فقط برای اصلاح دانشگاه بلکه برای اصلاح جامعه ما باید از مطالبه حقوق شهروندی شروع کنیم. در واقع شروع کنیم به اصلاح اولین نهاد اجتماعی که در آن کار می¬کنیم. در واقع باید از جایگاه یک شهروند منتقد به جایگاه یک شهروند کنشگر ارتقاء پیدا کنیم. بنابراین، من کاملا با پیشقدم شدن عده‌ای از اساتید برای شکل‌دهی تشکل صنفی اساتید و گفتگوی مستقیم با مقامات دانشگاه و وزارت علوم در این باره کاملا موافقم. به هر روی، از جایی باید شروع کرد. حال که دانشجویان به این نقیصه پی‌برده‌اند، خوب است ما این موضوع را به عنوان یک مطالبه اجتماعی از کسوت استادی تلقی کنیم و در پاسخ مثبت به آن گامی برداریم.
این داستان به صورت تدریجی صورت گرفته است. اینک در مرحله ای هستیم که تغییر در وضعیت انرژی زیادی طلب می‌کند. در هر صورت همانند هر عمل جمعی، هزینه‌ها نقد است و سودها نسیه. اینکه چگونه می‌شود آگاهی‌های فردی را به یک عمل جمعی در جهت بهبود محیط‌های دانشگاهی تبدیل کرد، یک سوال جدی است.
بله حتما. میخواهم بگویم وضع موجود محصول طی شدن یک فرایند است. افزایش مشارکت اساتید نیز مستلزم طی شدن یک فرایند است و دفعتا واحده امکان‌پذیر نیست. دانشگاه در وضع فعلی عین مدرسه اداره میشود و کاملاً یک محیط اداری شده است. هم دانشجویش یک دانش آموز است و هم استادش یک معلم مدرسه. در واقع محیطی نیست که بتواند انسان به معنای نیروی خلاق پرورش دهد. این یکباره اتفاق نیفتاده است. این به شکل تدریجی رخ داده‌است. برای خروج از این وضعیت باید خیلی انرژی بیشتری صرف کنیم و آگاهی بیشتری و ارادۀ بیشتری میخواهد یعنی در واقع خیلی با وضعیت عادی فرق دارد. شاید اگر اولین روزی که اتفاق اداری رخ میداد، می‌شد با یک اغدام خیلی ساده حلش کرد. الآن به مرحله ای رسیدیم که دیگر به سادگی نمی¬شود مسئله را حل کرد. حالا باید کلاً محیط را عوض کنیم و آگاهی و انرژی بیشتری می خواهد.
من فکر میکنم اساتید ظرفیت فوق العاده ای دارند.این ناشی از دانش و سلامتشان است. نه فقط دانشگاه که توسعه ملی کشور به این دانش نیاز دارد. هم از منظر حاکمیت و هم از منظر ملت. این جایی است که میتواند موتور توسعۀ ملی کشور باشد. نکته مهم این است که در ریشه‌یابی وضعیت موجود به یک تحلیل درست برسیم. به باور من، وضع موجود معلول دلایل درون سیستمی نیست بلکه، به دلایل بیرونی رخ داده-است. بنابراین فکر می¬کنم راهکارش را هم نمیتوانیم در دانشگاه تعقیب کنیم و برویم ببینیم حقوق اساتید چیست. حقوق اساتید بخشی از حقوق شهروندیشان است به عنوان یک شهروند ایرانی. من فکر می کنم که اگر میزان آگاهی نسبت به حقوق شهروندی افزایش یابد و اساتید قبول کنند که موظف به ایفای نقش به عنوان کنشگر اجتماعی هستند، آنگاه داستان فرق می‌کند. اساتید نه فقط در حوزه دانشگاه به عنوان یک مدرس بلکه، به عنوان یک عضو فرهیخته جامعه تکلیف دارند تا با بهبود کارایی و کارآمدی محیط‌ دانشگاه موجبات بهبود اجتماعی ملت ایران را فراهم آورند. من فکر می‌کنم دانشگاهیان باید نسبت به جنبه‌ها و آثار اجتماعی حرفه‌شان بیشتر توجه کنند. لازمه این کار مشارکت فعال اساتید در طراحی و پیشبرد نقشه علمی کشور، و اظهار نظر در باره کیفیت و کمیت و فرایندهای توسعه آموزش عالی در کشور است. این کار بسیار فراتر از صرف تدریس در کلاس و یا کار در آزمایشگاه و یا انجام یک پژوهش علمی است. البته که تشکیل جامعه‌ی حرفه‌ای اساتید، می تواند یک اقدام پایه‌ای در این ارتباط باشد. من به شکل‌گیری چنین انجمن و یا سازمان حرفه‌ای در آینده بسیار خوشبین ام. چون در صحبتهایی که با اساتید میکنم اساتید میزان آگاهیشان و تمایل-شان نسبت به استیفای حقوق شهروندی و حرفه‌ای‌شان نسبت به سایر اقشار بسیار بیشتر است. این آگاهی نویدبخش است. اکنون بسیاری از اساتید با من هم‌عقیده هستند که مسئلۀ ارتقای کارایی محیط دانشگاهی را نمی‌توان صرفا در درون دانشگاه حل کرد بلکه، باید آن را در تعامل با محیط اجتماعی چاره‌جویی نمود. در واقع یک محیط اجتماعی پرسش‌گر باید وجود داشته باشد که از دانشگاه انتظار پرورش انسان های خلاق داشته باشد و نه پرورش انسان¬هایی با انبانی از دانش فنی که قدرت خلاقیتی برای بهبود اوضاع ندارند. ما نیاز به فارغ‌التحصیلانی داریم که بتوانند مزیت رقابتی ایران را در دنیا افزایش دهند. لازمه این کار در آغاز این است که محیط دانشگاه‌هامان قدرت رقابت با دانشگاه‌ها جهان را داشته باشند. توسعه علمی ایران نیازمند انباشت تجربه اساتید به صورت سامان یافته و نیروی متشکل و مستقل آنان در اثرگذاری بر سیاست‌های توسعه‌ی علمی در کشور است. استادی که تبدیل به کارمند شد، نمی تواند این نقش را ایفا نماید.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 288216

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =