مینا علی اسلام:این روزها ونزوئلایی ها در تب و تاب رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری ونزوئلا نگاهی دوباره به اندیشه های چاوز رئیس جمهورفقیدکشورشان دارند،برخی بادیدانتقادی و برخی ستایشگرانه،درگفت و گویی با هادی اعلمی فریمان به ارزیابی ابعاد ومشخصه های چاوزیسم و تاثیرات آن بر جامعه ونزوئلاوکشورهای آمریکای لاتین پرداختیم.
نقش و جایگاه چاوز در شکل گیری چاوزیسم چگونه بوده است؟
چاوزیسم بدون چاوز را نمی توان تصور کرد،بالاخره چاوز بانی چاوزیسم بوده،اگر چاوز فردی عادی مانند بسیاری از سیاستمداران رایج بودکه اصلا طرح بحث ندارد،اما چون او با فعالیت هایش ساختارشکن سیاست جاری ونزوئلا ازابتدای دهه ی نود بوده که بعد در 1998 با پیروزی در انتخابات به بار نشسته و از 1999رسما رئیس جمهور شده ،لذا لازم است برای بررسی و شناختن نقش و تاثیر چاوز در سیاست امروز ونزوئلا ناچار شویم به تئوری های مربوط به لیدری و هدایت گری در سیاست رجوع کنیم.هوارد گاردنر(1996)می گوید:لیدر فردی است که داستانی می آفریند.حالا چاوز در سیاست ونزوئلا داستانی ریشه دار آفریده که مختص خودش است.از این منظر اگر به تئوری های سیاسی مربوط به قدرت رهبری به شکل عام که می تواند تعریفی ازمدل ریاست جمهوری هم باشد، رجوع کنیم سبک رهبری چاوز همزمان سیاست سازی،مدیریت اداری و اداره ی بحران را یک جا دارد.در این نوع مدل رهبری او هم از ایدئولوژی استفاده می کند و هم ثبات شخصیتی و اراده ی سیاسی را یکجا در خود دارد و همین موضوع باعث شده که بتوانددر سیاست گذاری کشورش موفق شود.زمانی که قدرت سیاسی با فردی که زمینه ساز تغییر و تحول در جامعه است،هم پیوند می شود،اقبال یک کشور خواهدبود،به ویژه اگر در این سبک ریاست ،سودای این فرد توسعه و دلسوزی برای ملتش باشد.به نظر من چاوز با این خصوصیات توانست چاوزیسم را شکل دهد.چقدر از روسای جمهوری یا نخست وزیران می توانند صاحب تفکر و ایده باشند.معمولا کمتر می شود،اما تجدیدنظر طلب هایی که به قدرت سیاسی می رسند،در جامعه ی خود موج ایجاد می کنند و بانی یک تحول می شوند،لذا شخصیت فردی در تحلیل جامعه ی ونزوئلا به نظر من حرف اول را می زند.البته این جایگاه او متناسب با وقایعی شد که او را به پیروزی رساند،ازجمله ارتشی بودن و خاستگاه نیروهای مسلح که توانست در مرحله ی پس از ریاست جمهوری آندرس پرز نقش خود را ایفا نماید.اما فراتر از همه ی این ها خودش عنصری از سنخ تصمیم سازان سیاسی بوده است.
چاوزیسم چه ابعاد و ویژگی های دارد؟
البته من گمان نمی کنم چاوزیسم یک مکتب ادامه دار شود،اما شهرتش بدون شک از خوان پرون آرژانتینی کمتر نخواهد بود.او بانی جنبشی در سوسیالیسم شده که ادامه دار حرکت دیگر سوسیالیست های جهان است.اما برای آنکه حرف های تکراری در باب چاوزیسم نزده باشیم،بهتر است به مقوله ی بنیاد نظری چاوزیسم بپردازیم.می دانید که سوسیالیسم اساسا مفهومی عام ،مناقشه برانگیز و اختلافی است. سوسیالیسم پارادایمی با عناصر عام اجتماع،برادری،برابری اجتماعی،نیاز ،طبقه ی اجتماعی و مالکیت اشتراکی است که در طول زمان روشنفکران و سیاستمداران هریک در آن تجدیدنظری کرده و مفاهیمی برآن بار کرده ،برخی مخالفند و برخی موافق ،در این مسیر ادبیات راه سوم هم ایجاد شد.راه سوم را ابتداموسولینی با طرح کورپوراتیسم مطرح کرد،بعددر انگلستان مطرح شد و خوان پرون در آرژنتین هم آن را پیش گرفت.البته نمی توان آن را همیشه سراسر نظری فرض کرد،چون درمقاطع تاریخی بسیاری از کشورها راه سوم را گریزی برای فرار از شرق و غرب تعریف کردند.راه سوم به استناد من ازتعریف کتاب سیاست اندرو هیوود است که می نویسد " اندیشه ی جایگزینی سرمایه داری و نیز سوسیالیسم وتوجه به جایگزینی سوسیال دمکراسی سبک قدیم و سوسیالیسم نو است،ارزش های راه سوم فرصت،مسئولیت و اجتماع است،مخالفین راه سوم این ایده را به دلیل پذیرش عملکرد بازار و بخش خصوصی خارج از حوزه ی سوسیالیسم می دانند،اما سیاستمداران را ه سوم اکنون بیشتراصلاحات رفاهی را تشویق می کنند.عرضم از این تعریف استناد مستقیم به اظهارات خود چاوز است،او در این باره گفته بود:ما نه دولت سالار هستیم،نه نئولیبرال،درست درمیانه ی راه ،آن جایی قرار داریم که دست نامرئی بازار با دست مرئی دولت به هم گره می خورد.وجود دولت به قدری که ضرورت دارد و سهم بازار تا حدی که ممکن باشد.لذا در ونزوئلاراه سوم با مدل راه چهارم شناخته شد. واژه مدل راه چهارم ابتکاری جدید برای نوعی از مدل اقتصادی و اجتماعی است که ونزوئلا آن را استفاده کرد که در سال 2005 به نظریه حرکت به سمت سوسیالیسم تغییر یافته است. فرضیه مدل راه چهارم امکان ترویج ابعاد بشردوستانه را برای تمام انسانها ممکن میداند، بیش از چیزی که مکتب فردگرایی به شکل خودمحوری یا سیستم رقابتی مدل نئولیبرال آن را جستجو میکند.سایر مسائل در چاوزیسم به تبع این تفسیر چاوز از سوسیالیسم که بیشتر جنبه ی انسانی دارد،شکل گرفته است.البته مخالفان چاوز را متهم می کنند که از عناصر برابری و عدالت اجباری به عنوان پوششی برای رادیکال سوسیالیسم استفاده می کند،امابرابر اظهارات روشن او و عملکردش به نظرم این اتهام مردود است.دربعضی تصمیم گیری ها درست است او با سلطه ی قوه ی مجریه بر اقتصاد تلاش کرده برنامه ریزی متمرکزی را اجرا کند ،اما این ها در نگاه اول ربطی نوعی سانترالیسم لنینی ندارد،بلکه اگر به تاریخ وقایع سیاسی ونزوئلا نگاه کنید خیلی از این تصمیم ها در دفاع و واکنش به بحران های اپوزیسیون صورت گرفته،مثلا در بحث اعتصاب کارکنان شرکت نفت.لذا به اعتقاد من باید همه ی این مولفه ها را کنار هم باید دید.در سال های اولیه زمامداری چاوز خیلی از توان او مصروف زورآزمایی با اپوزیسیون شد.
چاوزیسم در بعد اقتصادی دارای چه کارکردهایی است؟
حالا خیلی از تحلیل گران در مسائل سیاسی کمتر می توانند به چاوز ایراد بگیرند،اما مساله ی اقتصاد اختلافی ترین مساله در تفسیر عملکرد چاوز است.سوسیالیست های دنیا علیرغم پذیرش برخی ایرادها عمکرد او را خیلی خوب توصیف می کنند،اینکه 70درصد فقر سال 1996 به شدت کاهش یافته،و وضعیت اقتصادی برابر شاخص هایی مانند میزان مرگ و میر،افزایش دستمزدها،برنامه ی اجتماعی بسیار قوی بهبود یافته شکی نیست،اما نوع نگاه متفاوت به نحوه ی هزینه کردن درآمدهای نفتی است.چاوز با عملگرایی خاص خود واقعا نفت را برسر سفره های مردم آورد،این کار حتی با استفاده از وام های چینی هم صورت گرفته ،اما اینکه این روند چه آسیب هایی بر اقتصاد ونزوئلا آورده یا بعدا می آورد،تردیدهایی وجود دارد،من اقتصاد دان نیستم و نمی توانم فرایندهای حالا و بعدی را جامعه ی ونزوئلا رادراین مساله خاص ترسیم کنم،اما اگر قرار باشدمقایسه ای بین سیستم اقتصادی او با سلفش کارلوس آندرس پرز صورت گیرد،دو جهت گیری کاملا متفاوت است.پرز نگاهی کاملا لیبرالی با جهت گیری بازار آزاد و خصوصی سازی گسترده داشت که نهایتا به رکود شدید اقتصادی همراه با نارضایتی اجتماعی منجر شد که آن مولفه ها همراه با فساد و ناتوانی احزاب سنتی شرایط را برای تغییرات فراهم آورد و جهت گیری بعدی چاوز برعکس اقدامات پرز بود.به هرحال پرز به هر دلیل اقدامات اقتصادی موفقیت آمیزی نداشت که ملت به سمت شعارهای جدید کشیده شد.اما نکته ای که واضح است طبقه ی فقیر،محروم و به حاشیه رانده شده یا طرد شده ی ونزوئلا در دوره ی چاوز به متن برگشت،علاوه براینکه در سیاست دارای هویت شد،در اقتصاد هم به بهره رسید.حالا اگر وضعیت دوحزبی با سیستم فاسدی که ثروت را مدام با پیمان موسوم به پانتوفیخیستا بین خود تقسیم می کرد،استمرار داشت،مثلامنافع درآمد نفت بین مردم تقسیم نمی شد،کجا تقسیم می شد؟ ،بین اولیگارش های فاسد،و بعدا ونزوئلا توسعه می یافت؟ اما آندرس پرز که با اقتصاد لیبرالی هم پیوند با نهادهای مالی چندجانبه که موفق نشد. شاید از منظر اقتصاد دو شکل هزینه کرد درآمد نفتی محکوم و ناپسند باشد،اما ادبیاتی که چاوز در فرایندهای اقتصادی پیش گرفته به هرحال یک طبقه بزرگ محروم را صاحب ثروت هرچند جزئی کرده و او را احیا کرده،این دستاورد است.گاهی وقت ها رهبران به هردلیل فرصت کار فوری و مقطعی را برای ادامه ی حکمرانی به کار زیربنایی و درازمدت ترجیح می دهند و در ونزوئلا هم چاوز به دلیل اهمیتی که برای فقرزدایی فوری قائل بود ،ترجیح داد بیشترین درآمدهای نفتی را بی توجه به عواقب آن خرج برنامه های رفاه اجتماعی کند.اما در حال حاضر مشکلاتی مثل تورم،کمبود نسبی کالاهای اساسی و بیکاری وجود دارد که از نگرانی های رئیس جمهور آتی خواهد بود.
نگاه چاوزیسم به توسعه، دموکراسی و فرایندهای سیاسی در آمریکای لاتین چگونه است؟
رسم شده است که برخی تحلیل گران یا ژورنالیست ها به تبعیت از رسانه های فراگیر و حاکم غرب ادبیات ضدچاوزی را تکرار می کنند و او را از پوپولیستی دوآتشه تا فاشیستی تمام عیار بالا می برند ،دراینجا اساسا استدلال من بر پایه ی دفاع یا محکوم کردن فرد یا جریانی نیست و دیدگاه افراطی و تفریطی ندارم،معتقدم اگر قراراست قضاوتی درباره ی عملکرد چاوز صورت گیرد، بر اساس شاخص های سیاسی،فرهنگی و اجتماعی یا اقتصادی نقادی کنیم.
ادبیات چاوز درباره ی دموکراسی اشاعه ی دموکراسی مستقیم و مشارکتی بود. تفکر چاوز بر این مبنا قرار داشت که دمکراسی واقعی فراتر از انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد تنها یکی از مؤلفههای دموکراسی است و بقیه به مسایلی مانند فرهنگ سیاسی فعال، مشارکت واقعی مردم در روند همکاری سیاسی، ایجاد جامعه مدنی واقعی و... باز میگردد، بر همین اساس نمیتوان دمکراسی را مورد سنجش قرار داد. از دیدگاه وی مشارکت فعال از سوی شهروندان از مؤلفههای ضروری برای ایجاد دمکراسی مطلوب است، هدف او در ونزوئلا تکمیل دموکراسی نمایندگی با فرهنگی تأثیرگذار بود؛ با این کار شهروندان کشور در توسعه سیاستگذاری به تمرکززدایی از قدرت میرسد. این شیوه کار به وسیلة «شورای برنامهریزی امور عمومی» به انجام میرسد. هدف این شوراها ایجاد فرایند مداحله مستقیم شهروندان در انتخابات، توزیع قدرت در سطوح و مشارکت در سیاست گذاری و ساماندهی به درآمد مردم است. زیربنای مشروعیت این اقدام، بند62 قانون اساسی بودکه در آن بر مشارکت مردم در شکلدهی، اجرا و نظارت بر موضوعات مهم به صورت فردی و جمعی اشاره شده است.
اما به رغم این انتقادها، چاوزمعتقد بود سیستم شوراها گام بسیار مهمی در جهت تمرکززدایی با هدف افزایش پاسخگویی، تقویت مشارکت، توزیع مجدد قدرت، ثروت و منابع، بهبود اجرای امور اداری و کاهش بوروکراسی برای پاسخ به نیازهای مردم است.
در بندهای 132- 133 و 135 قانون اساسی کشور وظایف و مسئولیتهای مشارکت سیاسی، مدنی و اجتماعی شهروندان با هدف ترویج و اشاعه حقوق بشر به عنوان پایه همزیستی دمکراتیک و صلح اجتماعی مطرح شده است. بر همین مبنا، الگوی کارکردی مشارکت مستقیم مردم در نظام تعاونیها تجلی یافته است. مهمترین جنبش اجتماعی در زمینه تعاونیها در کشور در سازمان غیر انتفاعی حقوق بشر کشور به نام پرویا تجلی یافته است و سراسر تعاونیها در هر بحش اجتماع مانند هنری، امنیتی، کشاورزی، بهداشتی، رسانهای، همکاری زنان و... را تحت پوشش دارد. این تعاونیها رشد بسیار زیادی تا مرگ چاوز داشته اند.یکی از جنبشهای اجتماعی فعال در عرصه سیاسی ونزوئلا در بحث مشارکت مردمی، کانون بولیواربوده است که از سال 2000 میلادی در کشور شروع به کار کردند. این ساختار جدید برای اتحاد کانونها، همکاری و ارتباط با یکدیگر و گسترش آنها در مسایل منطقهای – ملی و بینالمللی ایجاد شده است.در ادبیات بولیواری کارکرد این خانهها را به عنوان مکانی برای برگزاری گردهمآییها، ملاقاتهای افراد، جلسات درونی، تأسیس کانون، اتحاد و تقویت سازمانها، جنبشها و نهادهای مرتبط با بازسازی قدرت مردمی و دفاعی و توسعه پروژههای توسعه در جامعه جدید برشمرده است.این ها تعریف چاوز ازدمکراسی بوده است.درمسائل توسعه همان گونه که برابر اظهاراتش عرض کردم او عملگرایی تلفیقی را پیش گرفت و همان گونه که قبلا اشاره کردم ،مهم این است که هر اقدامی که بعدها در طول کار علیه اپوزیسیون اتخاذ کرد، کارکرد دفاعی داشته است.برای روشن تر شدن بحث شاخص ها را نگاه کنید.همین چندوقت قبل موسسه ی گالوپ ونزوئلا را در ردیف ششم کشور شاد جهان قرارداد.برابراطلاعات(به استناد آخرین آمار لوموند) از 111شبکه ی تلویزیونی61 شبکه خصوصی هستندکه 37شبکه به جوامع بومی تعلق دارندو13شبکه دولتی هستند که شبکه های خصوصی 60درصد بیننده دارند و 80 درصد مطبوعات مربوط به مخالفان است.دو روزنامه ال یونیورسال و ال ناسیونال مربوط به مخالفان هستند.به علاوه 14 انتخابات برگزار شده در دوره ی چاوز همگی مورد تایید ناظران بین المللی بوده است.در دوره ی چاوز شاهد کمترین آسیب انسانی ناشی از خودکامگی یا دیکتاتوری بوده ایم و اساسا کشتاری حاد گزارش نشده است.حالا با این شاخص ها چگونه می توان رژیم سیاسی چاوز را دیکتاتور و جبار تلقی کرد؟این نگاه کاخ سفید به اوست.بازماندگان سابق که هسته های اپوزیسیون را تشکیل می دهند این بزرگ نمایی ها را می کنند. همین حالا به شعار مخالفان توجه کنید همگی شعار مقابله با جرم و جنایت و سپس تجدیدنظر در سیاست خارجی را به عنوان مهمترین خواسته های خودذکر می کنند که افزایش جنایت را دستاورد منفی چاوزمی دانند.البته شاخص های آمار جنایت بالاست ،اما لزوما مربوط به دولت او نبوده ،خشونت در کل آمریکای لاتین ساختاری است ،در مکزیک و کلمبیا هم هست،میزان 1000آدم ربایی در 2012 در ونزوئلا یا نرخ 55 قتل در هر 100000نفر یا فساد و ضعف پلیس خیلی نگران کننده است و احساس ناامنی بالایی القا می کندوگرچه من هم معتقدم سیستم سیاسی چاوز بی عیب و نقص نبوده،اما اگر او در اصلاح قانون اساسی و یا کنترل نیروهای مسلح برای پیشگیری از کودتارا تلاش نمی کرد که نمی توانست این همه اصلاحات انجام دهد.ما در هیچ جای جهان حتی در پیشرفته ترین دموکراسی ها ایده آل مطلق سراغ نداریم،حالا چطور می توانیم در قاره ای که این همه شاهد دیکتاتوری،مداخله و کودتا و فقر بوده،بالاترین استانداردها را طلب کنیم، بنابراین من معتقدم چاوز سوسیالیسم بر بستر آزادی و دموکراسی بنا نهاده که البته نقص هم دارد،اما حرکتی مبتکرانه و بدیع است.به عنوان نکته ی پایانی این سوال عرض می کنم برخی از پژوهشگران در طبقه بندی رژیم های سیاسی آمریکای لاتین که در آکسفورد سال 2007 منتشر شده با اقتباس از4 شاخص نظارت غیرنظامیان،آزادی های مدنی،حق رای و نوع قوه ی مقننه و مجریه در دوره ی چاوز در 1999نیمه دموکراسی،در2000تا2001دموکراسی،در2002تا2004نیمه دموکراسی بوده ودر تاریخ کشورتنها سال1945 و 1948تا1957 اقتدارگرایی داشته است.
در بعد فرهنگی و اجتماعی تاثیر چاوزیسم در ونزوئلا و سایر کشورهای آمریکای لاتین را چطور ارزیابی می کنید؟
برای بررسی تاثیر چاوز در منطقه ابتدا لازم است تصویری از شرایط منطقه داشته باشیم.چون در بررسی ها ترسیم شرایط بدون در نظر گرفتن نقش آمریکایی ها در منطقه ممکن نیست.معروف است که منطقه آمریکای لاتین حیاط خلوت ایالات متحده و جزء حوزه انحصاری این کشور محسوب میشد. ایالات متحده در قرن بیستم برای حفظ و تسلط بر این حوزه از ابتدا با استفاده از ابزارهای نظامی مستقیم وغیرمستقیم و سپس مداخله اطلاعاتی وارد شد و سپس با دگرگونیهای اجتماعی و تغییر مناسبات فرهنگی- سیاسی از الگوها و ابزارهای اقتصادی مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و وزارت خزانهداری خود وارد عمل شد. دهه 80 نقطه نهایی این نسخههای تجویزی بود و از این دهه است که در منطقه شاهد دگرگونیها در سطح رهبری هستیم. در آمریکای لاتین خشونت طولانی و ریشهدار است و با همین تناسب نهادهای داخلی اجتماعی مانند خانواده، کلیسا، آموزش و ارتش سلسله مراتبی و انحصاری هستند. شرایط اقتدارگرایانه فعلی این منطقه به دلیل تمایل افراد است که دارای میراثی اسپانیایی هستند. تحرک اقتصادی منطقه به دلیل تمرکز زمین، مالکیت خارجیها بر منابع و صنایع اندک ناکارآمد است و حکومت تنها مسیر فعال ثروت و قدرت و تنها منبع آشکار برای تغییر و تحرک از بالاست. در این شرایط قدرتهای مختلف رقیب سعی در ظرفیت سازی قدرت دارند تا از طریق انتخابات، انقلاب، مداخله نظامی، تظاهرات عمومی، خشونت و یا انجام خدمات اجتماعی مورد پذیرش قرار گیرند. لذا ساختار اجتماعی در کشورهای مذکور منطقه سیال است و عمدتاً نظامیگیری کلید موفقیت در امور است و حتی در شرایطی که رقبای جدید مورد قبول جامعه قرار میگیرند، رقبای قدیمی به جز در موارد انقلابی در پروسه سیاسی باقی میمانند و لذا جامعه دو قطبی میشود. همزمان با حضور طبقه جدید اپوزیسیون باقی مانده در بخشهایی حتی تأثیر گذار در کشور قضا را ناامن میکنند. در این شرایط حتی میراث اولیگارشی ثروت و قدرت وابسته و متکی به بیگانگان نیز سالها بوروکراسی کشور را در اختیار داشتهاند. این تصویری کلی و کلان از منطقهای است که در آن ملتها به ناچار با ابزار دموکراتیکی مانند احزاب و انتخابات به رهبرانی جدید روی میآورند و بدیهی است هوگوچاوز با فرهنگ ستیزهجویانه خود نسبت به تمام عادات سیاسی کهن موجی از تغییر را در منطقه ایجادکرد. پیامدهای حضور چاوز در منطقه در سالهای 1999 تا2012و در زمان مرگش به لحاظ تسری احساسات ملیگرایانه و منطقهگرایی به حدی رهبران محافظهکار و متمایل به ایالات متحده را نگران کرد که آنها چاوز را متهم به مداخله امور خود میکردند.به هرحال با ورود چاوز به ریاست جمهوری، وی یک سلسله همکاریهای گسترده در سطح منطقه ایجاد کردکه شامل تلاش و فعالیت مستمر برای ایجاد اتحادیه آمریکای جنوبی با نظام جدید در همکاری با برزیل با هدف شکست محور واشنگتن از طریق تحکیم اتحادیه نوین آمریکای جنوبی بود.برای اجرای این استراتژی ونزوئلا اهدافی مانند تلویزیون جنوب، دانشگاه جنوب را مورد نظر داشت که تلویزیون جنوب تحت عنوان تله سور راه اندازی شد. حمایت کامل و قاطع از مرکوسور برای ایجاد تحول بنیادین در این سازمان و حمایت از ورود کوبا به این سازمان و حمایت از ورود مجدد کوبا به سازمان کشورهای منطقهای بخشی دیگر از اقدامات بود. انعقاد پیمان استراتژیک با کوبا که شامل دسترسی به بازارها، منابع مالی و سرمایهگذاری با آن است و کمک اقتصادی به کشورهای همسو در منطقه مانند بولیوی، برزیل، کوبا به ویژه فروش نفت به قیمت ترجیحی به آن ها که کاپریلس اخیرا گفته در صورت پیروزی روند آن را قطع خواهدکرد. گسترش ادبیات ستیزهجویانه در قبال ایالات متحده آمریکا در حمله به الگوی نئولیبرال و محکومیت گسترده اقدامات صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که دارای پیامدهای مهمی در منطقه بوده است.امامهمترین تأثیر فرهنگ سیاسی چاوز در منطقه ایجاد نوعی ائتلاف کارکردی جنوب در منطقه آمریکای لاتین است که مستقل و بدون مداخله خارجی صورت میگیرد. ایجاد موج ناسیونالیسم و منطقهگرایی در منطقه نیزیکی از پیامدهای مهم ظهور چاوز است و این موج امروزه بولیوی، پرو، برزیل، شیلی و سایر کشورهای منطقه را تحت تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم خود قرار داده است.همه ی این موارد بالاخره در منطقه موجب شده تا اقبال عمومی مردم به سمت انتخاب رهبرانی مشابه چاوز پیش رود و منطقه به شکلی که حالا می بینید درآمده است.لذا شما با توجه به تقریبا همسانی فرهنگی بین کشورهای این منطقه تاثیرات اجتماعی –فرهنگی را بر ونزوئلا و سایر کشورها تقریبا مشابه می بینید.
مهمترین دست آوردهای چاوزیسم در آمریکای لاتین به عنوان یک رویکرد چپ گرایانه چه بوده است؟
فراتر از تاثیری که چاوز بر انتخاب رهبران چپ گرای منطقه ای گذاشت و موجب تا موجی از چپ گرایی ایجاد گردد، به نظرم در دو مساله چاوز توانسته است بر منطقه تاثیرگذار باشد.در ابعاد نظری ایجاد سوسیالیسمی با نگاه انسانی و محو فقر با تلاش برای توزیع عادلانه ی منابع درآمدی مدلی شده تا به سایر کشورهای این منطقه تسری پیداکند.اما اولین دستاورد مهم چاوز هویت دادن به حقوق بومیان و طردشدگان این مناطق است.به نظرم بومیان، تاریخ نانوشته ای دارند که در طول سال ها در تنهایی خود مدفون کرده اند.چه کسی آن ها را دیده تا تاریخشان را به نگارش درآورده،تاریخ و نویسندگان از توصیف این طبقات عاجزند.تنها در ادبیات اگر آثار افرادی مانند ماریو بارگاس یوسا را مانند مرگ در آند یا سور بز در توصیف دیکتاتور دومینیکن بخوانید می توانید به عمق فاجعه ی این شرایط و دیکتاتورها آن هم با تخیل خود و راوی پی ببرید.کاری که چاوز کرد،احقاق حقوق این بومیان در مسائل مختلف بود.این موج هویت دادن به بومیان به سرعت در بولیوی،اکوادور و تا حدودی شیلی به رسمیت شناخته شد و یا در سایر جاها در حال به رسمیت شناخته شدن است.این تاثیر بزرگی است که گروهی از انسان هایی که تا حالا هویت نداشته و نامی از آن هادر میان نبوده به متن اجتماع بیایند و این تلاش ها موجب شد پارلمان های این کشورها هم به تدریج به این مقوله ورود پیدا کنند.دومین تاثیر چاوز تزریق روح ناسیونالیسم منطقه ای به جا مانده از سیمون بولیوار بود که موجب شکل گیری پیمان های منطقه ای مختلف بین اعضا شد،مرکوسور نقش قدرتمندی یافت و چند پیمان منطقه ای دیگر هم به وجود آمد و این همکاری های منطقه ای همگی در جهت تلاش برای گسستن از وابستگی به ایالات متحده صورت گرفته است.امروز همین منطقه گرایی موجب شده تا گروه بریکس که برزیل نیز عضو مهم آن است در صدد ایجاد بانک منطقه ای برآید و نظام تجاری را بر مبنای ارزهای داخلی اعضا به پیش ببرد.سراسر نظرات چاوز مملو از ایده های همکاری کشورهای جنوب –جنوب است و این اعتماد به نفسی که او در منطقه ایجاد کرده حتی به راست گراهای این حوزه هم شجاعت بخشیده است.حتی رئیس جمهور راست گرای کلمبیا هم به او احترام می گذارد.او حتی در زمانی که می توانست از فارک به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی خود استفاده کند، سعی کرد نقش این نیروی مسلح سوسیالیست را به عنوان فعال سیاسی به دولت کلمبیا بقبولاند،این ها همه ابتکارات اوست.
آیا مرگ چاوز در ترسیم چشم انداز آینده چاوزیسم در آمریکای لاتین موثر خواهد بود؟
قطعا در داخل کشور او مدلی شبیه خود ندارد.قبلا گفته ام چاوز یکی بود و مانند او کسی نیست . استناد به ماورالطبیعه یا استفاده نادرست از پوپولیسم افراطی ،تند و استناد به ادبیات خشن و مقابله گر تنها به تضاد در جامعه ی سیاسی ونزوئلا و افزایش نفرت و خشونت بیشتر منجر خواهدشد.ونزوئلا نیاز به آرامش و همبستگی دارد.ویژگی مثبت کاپریلس استفاده از ادبیات عقلایی و دمکراتیک است ،او گفته من مخالف نیستم،بلکه راه حل هستم .اینکه مادورو در رقابت های انتخاباتی به هر شیوه ای برای پیروزی متوسل شود ،تنها یک راه حل کوتاه مدت است ،در بلند مدت همگی نیاز به ایجاد توسعه ی پایدار و به رسمیت شناختن یکدیگر و احترام متقابل دارندو بحث رفع مشکلات اقتصادی،قوی کردن ساختار پلیس و تلاش برای کاهش نرخ جنایت و مهمتر از بین بردن قطبی شدن در جامعه مهمترین دستور کار رئیس جمهور آتی خواهد بود که بعید است سوسیالیست ها با این ادبیات تند و تضادبرانگیزی که پیش گرفته اند ،بتوانند بر آن چالش ها فائق آیند. اما درباره ی چاوز باید عرض کنم که در آمریکای لاتین قطعا او مرکز گفت و گوها و پیمان های سیاسی و اقتصادی بود و فقدان او احساس می شود،اما ادبیاتی که او بر مبنای آن کار کرد قطعا نیروهای فرهیخته و روشنفکر دیگری را در عرصه ی سوسیالیسم با تنوع بیشتر پدیدار می کند، من چهره ی انسانی سوسیالیسم و ارزش های آن و البته با تلفیقی از بازار آزاد و خصوصی سازی ضابطه مندبه نفع ملت ها ،و با رد نظام های اقتدارگرای مربوط به آن،مثل کره شمالی و شوروی سابق ،را بسیار بهتر از سرمایه داری جنون آمیز که تنها به سلطه و بهره کشی به نفع طبقات خاص می پردازد،می دانم،به نظرم در دنیای بهتر و اخلاقی توسعه باید به ارج گذاری مقام انسان منتهی شود و چاوز سعی کرد این مفهوم را با بزرگداشت انسان ایجاد کند،گرچه ممکن است قدرت طلبی هایی هم در این را داشته و پوپولیسمی فراگیر ایجاد کرده ، اما در کنارش اصلاح هم کرده ولااقل همه چیز را خرج منافع شخصی خود و خاندانش نکرده است.
منتشر شده در مثلث
نظر شما