نزديك نوروز، هنگام خانه تكاني، پيش از آن كه روزنامه ها و مجلات كهنه را دور بريزم، نگاهي اجمالي به صفحات آنها انداختم كه مطالب به دردخور را ببرم و براي روز مبادا نگه دارم. در اين ضمن چشمم به يك ورق روزنامه پاره پوره و زردرنگ افتاد كه مال شش هفت سال قبل بود. بالاي آن چهار سطر با تيتر درشت سخنان نخست وزير وقت را خواندم كه خلاصه آن چنين بود:
«تنها مشكل ما جنگ تحميلي است كه با پايان يافتن آن همه دردهاي ما نيز پايان خواهد يافت.»
اين حرف الهام بخش بنده در سرودن اشعار ذيل شد:
گفته بودند: شد چو جنگ تمام،
ميشود وضع خوب و كار به كام
راست گفتند، چون در اين ايام
كارها جمله يافته است انجام
من براي چه جيغ و داد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
دردما جنگ بود و، پايان يافت
بعد از آن كار ملك سامان يافت
باز هر جنس نرخ ارزان يافت
هيچ جا عيب و نقص نتوان يافت
كه من از آن به شكوه ياد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
طرحهاي سواد آموزي،
شده يكسر قرين پيروزي
زين جهت، بيسواد ديروزي
گشته است او ستاد امروزي
بحث بهر چه از سواد كنم؟
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
چند معتاد داشتيم و خمار
چون بدين عده نيز شد اخطار،
زود منقل گذاشتند كنار
هيچ از اين هم به جانماند اثار
تا مذمت ز اعتياد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
بسكه ملت به جيب همواره
هي چپاند اسكناس، يكباره
جيب او از فشار شد پاره
ناسپاسي است گر در اين باره
گلهاز وضع اقتصاد كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
مفسد و رشوه خوار و دزد و محيل
توبه كردند جمله با تعجيل
شد بكل دادگستري تعطيل
گشت قاضي چو باز پرس فسيل
شكوه بهره چه از فساد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
كرده اوضاع برق ايران فرق
ديگر از غرب مملكت تا شرق
گشته در نور محض يكسره غرق
از براي رئيس قسمت برق
به كه فكر «وان يكاد» كنم
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
بس كه ميآورد زراعت سود
هر كسي گفت شهر را بدرود
در دهي رفت و گشت قارون زود
تو تهران دگر كه خواهد بود
كه دلش را به شعر شاد كنم؟!
من دگر از چه انتقاد كنم؟!
***
***
هورا... براي گلآقا!
«سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد»
گريه ميكرد، صد البته كه بيجا ميكرد!
وارث جام، يقيناً پسر جم بودهست
دل وامانده ز من ارث تقاضا ميكرد
چون كمي گپ زدم و با دل خود اخت شدم
ديدمش پاي، توي كفش «گلآقا» ميكرد
گفت: تا مشت ورا باز نمايم، هرچند
او حريفي است كه مشت همه را وا ميكرد!
گفتم: آخر تو چه ديدي ز «گلآقا»، دلكم؟!
اولش يك كمكي اين پا و آن پا ميكرد!
آخر الامر! اشارت به يكي نكته نغز
كرد و الحق كه عجب جالب و زيبا ميكرد
گفت: اين قافيه مقبول«گلآقا» زان روست
كز من و تو طلب «بهبه» و «هورا» ميكرد!
خواستم بحث كنم با دلم اما ديدم
سوي بستر شده و صحبت لالا ميكرد
خوشخيالي است كه دل در پي اين حرف صريح
همچنان، جايزه و سكه تمنا ميكرد!
***
***
اشعار الاخبار از گوشه و كنار بطور اختصار
«تنها كارخانه صابون سازي در ساري به علت آلوده كردن محيط زيست تعطيل شد.»- ابرار
گفتند: در آستانه سال جديد
تعطيل به ساري شده صابونسازي
گفتم: چه غم اي دوست اگر صابون نيست
يك كار دگر كنيم، راه اندازي
يعني كه دوباره رو به «چوبك» آريم
چون عهد جناب حافظ شيرازي!
«در ملاير هم فوتباليستهاي معروف مشهد قيمت پيدا كردهاند.»- جهان اسلام
از مركز «كشمش» كه ملاير باشد
شيرين خبري به گوش اين بنده رسيد
افزون شده است، قيمت فوتباليست
مانند بهاي پسته بي سوبسيد!
بر هر چه كه بنگريد قيمت دارد
جز ارزش اين بنده كه بر صفر رسيد!
«دانش آموزان روستاهاي بيرجند به علت فقر مادي بدون كفش به مدرسه ميروند.»- جمهوري اسلامي
اين فقر و نداري كه به هر شهر و ديار
ما را چو گداي كوچه، دامنگير است
بي كفش كسي كه ميرود سوي كلاس
آزرده ز عمر خويش و از جان سير است
يارب سببي ساز كه امروز همه
خوشحال شوند خلق، فردا دير است
گل آقا. شماره 72. ارديبهشت 1371
6060
نظر شما