اگر ترکمانچای منعقد نمی‌شد احتمال داشت روس‌ها تا تهران بیایند/ نمی‌شود نقش فقها و عباس‌میرزا را در دور دوم جنگ‌های ایران و روس نادیده گرفت

رحمانیان: قرارداد ترکمانچای سندی نابرابر و از نظر ملی زخمی عمیق بر روان ایرانیان بود؛ این گفته درستی است. اما همین توافق که همه آن را «ننگین» می‌دانند، نقطه‌ای سرنوشت‌ساز در تاریخ حقوقی ایران شد. برای نخستین‌بار، «شاهنشاهی ایران» در نظام نوپدیدِ حقوق بین‌الملل مدرن، با مفهوم تازه‌ای روبه‌رو شد: مرز ملی. مرز یک ملت ـ دولت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در نشستی که به مناسبت صدمین سال انقراض قاجاریه با حضور داریوش رحمانیان استاد تاریخ دانشگاه تهران، رضا مختاری اصفهانی سندپژوه، و محمدعلی بهمنی قاجار پژوهشگر تاریخ، در تحریریه خبرآنلاین برگزار شد، درباره عهدنامه‌های منعقدشده در دوره قاجار به‌ویژه دور دوم جنگ‌های ایران و روس و «ترکمانچای» پرسیدیم، پاسخ‌ها را در پی می‌خوانید:

(فیلم کامل این نشست از این‌جا ببینید)

 نمی‌توان نقش فقها و عباس میرزا را نادیده گرفت

رضا مختاری اصفهانی: در ماجرای ترکمانچای و جنگ دوم ایران و روس، نمی‌توان نقش عباس‌میرزا و فقهای شیعه را نادیده گرفت؛ آنان در حقیقت به وقوع جنگ دوم دامن زدند. عباس‌میرزا، برای رهایی از رقابت با برادران خود، از فتاوای جهادیه فقهای شیعه بهره گرفت و جنگ دوم در همین فضای تحریک و اختلاف داخلی آغاز شد. در قرارداد ترکمانچای نیز می‌بینیم که عباس‌میرزا بندی می‌گنجاند تا روس‌ها از اخلاف او در آینده حمایت کنند، و این نکته را می‌توان به عنوان یکی از نقاط منفی شخصیت سیاسی او مورد توجه قرار داد.

در مجموع، در آن وضعیت ضعف و تزلزل که قرعه‌ حکومت به نام قاجار افتاده بود، به نظر می‌رسد می‌شد از برخی حوادث جلوگیری کرد؛ جنگ دوم ایران و روس ازجمله رویدادهایی است که امکان پیش‌گیری از آن وجود داشت؛ اما چنین نشد، و نتایج آن به‌مراتب سنگین‌تر و مصیبت‌بارتر از جنگ نخست بود.

احتمال داشت لشکر روس تا تهران بیاید

داریوش رحمانیان: اشاره کردید به گلستان، ترکمانچای و آخال؛ البته ما در این زمینه چهار توافق عمده داریم. واژه‌ی «قرارداد» را این‌جا من به ‌صورت عام به کار می‌برم، چون از نظر حقوق بین‌الملل باید بحث کرد که دقیقا چه اصطلاحی شایسته‌ هر یک است — قرارداد، کنوانسیون، عهدنامه یا موافقت‌نامه؟

عهدنامه‌ی گلستان در شرایطی ویژه و پس از حدود ده سال جنگ میان ایران و روسیه شکل گرفت. نقش بریتانیا و فرستاده‌اش، سر گور اوزلی، در این ماجرا بسیار پررنگ است؛ هرچند اکنون مجال پرداختن به جزئیات آن نیست.

در آن زمان، جنگ‌های داخلی اروپا تأثیر مستقیمی بر صحنه‌ قفقاز داشت. ناپلئون در اروپا درگیر نبردها و قدرت‌نمایی بود و همین درگیری‌ها موجب شد قدرت‌های اروپایی نتوانند به ‌طور کامل بر امور شرق تمرکز کنند. روسیه اگر در جبهه‌ ایران گرفتار می‌ماند، ناگزیر در جبهه‌های دیگر اروپا به مشکل می‌خورد.

در آن مقطع، اتحاد مقدس میان روسیه، بریتانیا و اتریش ـ مجارستان شکل گرفته بود و شخصیت محوری آن، صدراعظم اتریش، کنت مترنیخ، بود. اندکی پس از آن، نقطه‌ عطفی در تاریخ سیاست بین‌الملل رقم خورد؛ کنگره‌ وین (۱۸۱۵)، که مسیر مناسبات قدرت در اروپا را تثبیت کرد.

به‌هرحال، در عهدنامه‌ گلستان با عجله، چیزی شتاب‌زده بسته شد و آرامشی نسبی برقرار گردید؛ سال ۱۲۲۸ هجری قمری/ ۱۸۱۳ میلادی. اما در همین فاصله، در داخل ایران اتفاقات مهمی در جریان بود. رقابت شدیدی میان چند شاهزاده شکل گرفته بود؛ چهار نفر در این میان بسیار مطرح بودند.

نکته‌ مهم این است که عباس‌میرزا را خود فتحعلی‌شاه به‌ عنوان جانشین انتخاب نکرده بود؛ این انتخاب براساس یاسایی بود که آقامحمدخان قاجار در زمان خود وضع کرده بود. آقامحمدخان، به‌درستی و با درک عمیق از تجربه‌ تاریخی ایران، می‌دانست که بزرگ‌ترین بحران پس از مرگ هر پادشاه، مسئله‌ جانشینی است.

اگر تاریخ ایران را از آغاز تا امروز مرور کنید، همیشه با این بحران روبه‌رو هستید: پس از مرگ پادشاه، شاهزادگان نزدیک و دور، فرزندان، برادران، عموزادگان و تمام کسانی که نسب سلطنتی دارند، درپی سهم خود از قدرت برمی‌آیند. نتیجه روشن است؛ ایران در چنین شرایطی همواره مستعد سقوط به وضعیتی بوده که از روزگار کهن به آن می‌گفتند ملوک‌الطوایفی.

و درست به همین دلیل است که آقامحمدخان قاجار این بحران را به‌درستی درک کرد و کوشید جانشینی را در چارچوبی منظم و قانونی‌گونه تثبیت کند. او برای پایان دادن به نزاع تاریخی میان دو شاخه بزرگ قاجار (دولو و قوانلو)  قانونی گذاشت که جانشین باید پدری قوانلو و مادری دولّو داشته باشد. این تصمیم ساده، در عمل کوششی بود برای آرام‌ کردن ریشه‌ای‌ترین شکاف درون خاندان سلطنتی و تثبیت نظم انتقال قدرت در ایران.

بنابراین، انتخاب عباس‌میرزا در واقع انتخاب خود آقامحمدخان قاجار بود، نه تصمیم مستقیم فتحعلی‌شاه. چرا؟ چون آقامحمدخان با تعیین اصول جانشینی و ساختار خانوادگی قاجار، زمینه‌ این انتخاب را از پیش فراهم کرده بود.

با این حال، در همان سال‌های آغازین حکومت فتحعلی‌شاه، میان شاهزادگان رقابت و اختلاف شدیدی پدید آمد. اصلی‌ترین رقیبِ عباس‌میرزا، محمدعلی‌میرزا دولتشاه بود، شاهزاده‌ای جنگاور، لایق و محبوب، که البته زود درگذشت در سال ۱۸۲۱ میلادی. پس از او، دو برادر دیگر با قدرت در برابر عباس‌میرزا صف‌آرایی کردند: حسن‌علی‌میرزا شجاع‌السلطنه و حسین‌علی‌میرزا فرمانفرما. رقابت این شاهزادگان ؛ جزئیاتی فراوان دارد که شرحش مجالی دیگر می‌طلبد.

در مورد آغاز جنگ دوم (سال ۱۸۲۶ میلادی / ۱۲۴۱ هجری قمری)، روایت‌های متعددی وجود دارد. جنگ دوم ایران و روس در شرایطی بسیار پرتنش آغاز شد؛ فضایی که رقابت‌های شخصی و خانوادگی نقش تعیین‌کننده داشت. از یک‌سو اللهیارخان آصف‌الدوله در برابر عباس‌میرزا قرار گرفته بود، و از سوی دیگر شاهزادگانی چون حسن‌علی‌میرزا شجاع‌السلطنه و حسین‌علی‌میرزا فرمانفرما صف‌آرایی می‌کردند.

در این میان، تحریک علما یکی از عوامل مهم بود. جالب است که بیشتر علما، برخلاف انتظار، در برابر عباس‌میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی موضع گرفتند. علت؟ اصلاحاتی که عباس‌میرزا آغاز کرده بود. مثلا او، با الهام از تجربه‌ اروپایی و آگاهی از عقب‌ماندگی نظامی ایران، سرباز ایرانی را یونیفرم‌پوش کرد؛ چون نمی‌شد با دشداشه در برابر ارتش منظم روس جنگید. سرباز ایرانی با استعداد و شجاع بود، اما نیاز به بازسازی داشت؛ همین نوگرایی باعث شد او و قائم‌مقام، متهم شوند.

عباس‌میرزا در کنار این چالش مذهبی، گرفتار رقابت خانوادگی نیز بود؛ جنگ، برای او نوعی راه نجات سیاسی محسوب می‌شد تا در برابر برادران قدرتمندش جایگاه خود را تثبیت کند. فراموش نکنیم که او از ده‌سالگی والی آذربایجان بود، آموزش نظامی و فکری جدی دیده بود و تحت نظر میرزا عیسی قائم‌مقام تربیت شده بود...

اما در پشتِ همه‌ این ماجراها، سایه‌ سنگین سیاست انگلیس نیز دیده می‌شود. آغاز جنگ دوم بدون درک نقش بریتانیا در تحریک و جهت‌دهی تصمیمات دربار ایران فهم‌پذیر نیست

با آغاز جنگ‌های دوره دوم ایران و روس که سرانجام به انعقاد قرارداد ترکمانچای انجامید، اگر آن جنگ به‌موقع متوقف نمی‌شد و تدبیری برای مصالحه اندیشیده نمی‌شد، احتمال داشت لشکر روس بدون مقاومت جدی تا قزوین (و چه‌بسا تا تهران) پیش‌روی کند. در آن صورت، ایران نه فقط شکست نظامی، بلکه آشوبی از جنگ داخلی را تجربه می‌کرد. مسئله فقط از دست‌دادن بخشی از سرزمین نبود.

عباس‌میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی در برابر این واقعیت ناگزیر چه می‌توانستند بکنند؟ بجنگند؟ با چه تجهیزات و با کدام نیرو؟ در همان میانه نبرد، اللهیارخان آصف‌الدوله پشت به میدان کرده و بخشی از سپاه را با خود برده بود؛ خزانه تهی بود؛ و سربازان عباس‌میرزا چهارده ماه حقوق و جیره نگرفته بودند، تا آستانه شورش پیش می‌رفتند.

قرارداد ترکمانچای سندی نابرابر و از نظر ملی زخمی عمیق بر روان ایرانیان بود؛ این گفته درستی است. اما همین توافق که همه آن را «ننگین» می‌دانند، نقطه‌ای سرنوشت‌ساز در تاریخ حقوقی ایران شد. برای نخستین‌بار، «شاهنشاهی ایران» در نظام نوپدیدِ حقوق بین‌الملل مدرن، با مفهوم تازه‌ای روبه‌رو شد: مرز ملی. مرز یک ملت ـ دولت.

بله، ایران در این جنگ از بسیاری از اراضی خود محروم شد؛ اما از آن پس، روسیه، انگلستان و قدرت‌های اروپایی ناچار شدند موجودیتی به نام «ایران» را، در محدوده‌ای معین از جغرافیا، به رسمیت بشناسند و به حاکمیت آن درون همین مرزها احترام بگذارند.

نکته‌ مهم‌تر درباره‌ بند هفتمی است که آقای مختاری به آن اشاره کردند و گفتند عباس‌میرزا چنین بندی را پیشنهاد کرد چون می‌خواست نسل خودش در قدرت بماند. بله، چنین انگیزه‌هایی قطعا وجود داشت، اما نباید از جنبه‌ مصلحت ملی ایران در آن غافل شد. چرا؟ چون این بند در واقع پایانی بر بحران جانشینی در تاریخ ایران گذاشت.

این بند در کنار یاسای آقامحمدخان قاجار عملا بنیان حقوقیِ انتقال قدرت را تثبیت کرد. شاهدش روشن است؛ حدود شش سال بعد از عقد ترکمانچای، فتحعلی‌شاه (شاهی قدرتمند و باتجربه که بعدها ناعادلانه او را «بی‌عرضه» خواندند) از دنیا رفت. بلافاصله در تهران، علی‌شاه ظل‌السلطان اعلام پادشاهی کرد، همزمان شورش‌های حسن‌علی‌میرزا شجاع‌السلطنه و حسین‌علی‌میرزا فرمانفرما در چند ایالت آغاز شد. اما پرسش اساسی این است: چه شد که درنهایت، محمدمیرزا (نوه‌ فتحعلی‌شاه، نه پسر او) توانست تاج بر سر نهد و لقب محمدشاه بگیرد؟

پشتوانه او دقیقا همان بند هفتم عهدنامه‌ ترکمانچای بود. پس بله، ترکمانچای را می‌توان تلخ، ننگین و ویرانگر دانست؛ قراردادی که کمر اقتصاد و حیثیت سیاسی ایران را شکست، اما اگر قرار است همه سویه‌ها را ببینیم، باید این وجه سازنده حقوقی و تاریخی آن را هم در نظر بگیریم؛ وگرنه روایت ما ناقص می‌ماند.

با سقوط تزارها یکی از موانع بقای قاجاریه برداشته شد

رضا مختاری اصفهانی: بند هفتم عهدنامه‌ ترکمانچای در اصل ناظر بر آن بود که دولت تزاری روسیه، اخلاف عباس‌میرزا را در سلطنت ایران حمایت کند؛ یعنی مشروعیت پادشاهی باید از شاخه‌ای باشد که به عباس‌میرزا می‌رسد. بر پایه‌ همین بند بود که پس از مرگ فتحعلی‌شاه، روسیه از جانشینی محمدمیرزا (محمدشاه) حمایت کرد. برخی مورخان حتی معتقدند سقوط تزارها و وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ (که به تشکیل اتحاد جماهیر شوروی انجامید) یکی از عواملی بود که مانع بقای قاجاریه را برداشت؛ چون با حذف حمایت تزاری، پایه‌ خارجی سلطنت قاجار فرو ریخت.

با این حال باید همه‌ جوانب را دید. عباس‌میرزا فقط یک چهره‌ سیاسی نبود؛ انسانی بود در میانه‌ بحران‌های عمیق که ناگزیر بود میان منافع شخصی، دودمانی و مصالح کشور تعادل برقرار کند. درست است که روس‌ها تا تبریز پیش آمدند و خطر ادامه‌ لشکرکشی وجود داشت، اما در پس پرده، سیاست بریتانیا نیز نقش تعیین‌کننده داشت. انگلستان نگران امنیت مرزهای هند بود و نمی‌خواست روسیه تا آن منطقه نفوذ کند؛ بنابراین در مذاکرات پایانی جنگ، انگلیسی‌ها یکی از میانجی‌های اصلی برای تعیین مرز و خاتمه‌ درگیری بودند.

نتیجه رقابت روس و انگلیس در ایران رقابتی گاه به سود ایران تمام می‌شد و این‌که ایران، برخلاف هند یا عراق، هرگز به شکل مستعمره‌ی کامل درنیامد، حاصل همین رقابت بود.

۲۵۹

کد خبر 2142679

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین